Skip to main content

صنعت گاز ایران از آغاز تا آستانه انقلاب

کتاب الکترونیکی

صنعت گاز ایران از آغاز تا آستانه انقلاب

 

مقدمه

این کتاب پنجمین مجلّد از”مجموعه توسعه و عمران ایران” است که منتشر می شود. درونمایه اصلی این مجموعه صدها ساعت مصاحبه با دست اندرکاران سیاست های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دوران پهلوی است که در آرشیو تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران ضبط است. انگیزه دست گرفتن این برنامه تضادی است که میان تاریخ نگاری های اخیر درباره ایران و مصاحبه های تاریخ شفاهی بنیادمطالعات ایران دیده می شود. تاریخ نگاری این دوره معمولا مملو از ارزش داوری است و بیشتر برافکار، عقاید، گفته ها و اقدامات محمد رضا شاه پهلوی از یک سو و گهگاه توده ای از آمار، از سوی دیگر، استوار است. کسانی که با نظر مثبت به دوران پادشاهی او می نگرند، بیشتر آن چه را که دراین دوران به دست آمده و می پسندند نتیجه بلندی اندیشه، رهبری درست، سازماندهی، و وطن پرستی شاه می دانند. دربرابر، آن هائی که نظر منفی دارند، کمبودها وکاستی های ایران دراین دوران را یک سره ناشی از سیاست های او می بینند. خیراندیشان برآمار مثبت تکیه می کنند؛ بداندیشان برآمار منفی. امّا، دربیشتر این موارد، میان شاه و آمار عنصر ملموس دیگری وجود ندارد؛ بیرون از ایدئولوژی، نه از سازمان خبری است، و نه از میلیون ها ایرانی که روزانه در زمینه های گوناگون تلاش کرده اند. آن چه هست به “جعبه سیاهی” می ماند که درون آن برکسی روشن نیست. گوئی شاه، همانند خدای ماشینی تراژدی های یونانی، گفته است “باش”، و همه چیز، خیر یا شر، “بوده است”.محتوای تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران تصویری متفاوت با تصویر “شاه و آمار” می دهد. دراین تصویر، انسان ها، باهویت و نشانه های خاص خود، بسیاری از برنامه های اجتماعی و عمرانی کشور را پایه می ریزند و سازمان می دهند و درفراشد پروراندن ذهنی و اجرای عملی آن ها، جای جای، از سوی برخی از همکارانشان پشتیبانی می شوند و با برخی ازدست اندرکاران مبارزه می کنند، تا درنهایت طرحی پیاده می شود که همیشه آن نیست که اندیشیده اند، امّا در مسیری است که کم و بیش قبولش دارند و درقالبی که دربرابر نیروهای موثر بر تصمیم گیری سیاسی و اداری امکان پذیراست. دراین چارچوب، شاه همواره نقشی موثر و در صورت لزوم تعیین کننده ایفا می کند، امّا بیشتر در قوام بخشیدن به نیازمندی های سیاسی وتسجیل شرایط برای انجام کارها، تا درابداع، بازداشتن و یا منحرف کردن پیشنهادها. درخاطراتی که در تاریخ شفاهی سازندگی ایران ضبط شده، کمتر به موردی اشاره شده که نقش شاه درآن مورد خاص بازدارنده و یا منحرف کننده باشد.

ما که دست اندرکار انجام برنامه تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران بودیم، می اندیشیدیم که چگونه یافته های این برنامه را، بویژه در زمینه عمران و توسعه ایران، درمعرض دید و نقد عموم قرار دهیم، بی آن که به اصالت و امانتی که ویژه تاریخ شفاهی است خدشه وارد کنیم. در سال 1991، طی مصاحبه ای که من با آقای عبدالرضا انصاری انجام می دادم، به ویژه آن جا که درباره سازمان آب و برق خوزستان گفتگو بود، هردو به این نتیجه رسیدیم که یکی از راه های مؤثر ارائه این مطالب، با حفظ امانت گفته، این است که گویندگان خود درتدوین نوشته مشارکت کنند. طبیعتاً، از آن پس، سازمان آب و برق خوزستان به عنوان اولین نامزد برنامه “مجموعه توسعه و عمران ایران” درمرکز بحث های ما قرار گرفت، ودست آورد آن، کتاب “عمران خوزستان”، درسال 1994منتشر شد.

از همان زمان، چند موضوع دیگر، از جمله برنامه ریزی اقتصادی و اجتماعی، تحوّل نظام اداری و استخدامی، نفت و گاز و پتروشیمی، توسعه صنعتی، آموزش، رادیو تلویزیون، محیط زیست، و انرژی اتمی نیز در برنامه کار قرار گرفتند، به این امید که متدرجا در هریک از زمینه های نامبرده یک یا چند موضوع را به پایان رسانده و به چاپ برسانیم. در این راستا، کتاب «برنامه انرژی اتمی ایران: تلاش ها و تنش ها»، که بر اساس مصاحبه با اکبر اعتماد، نخستین رئیس سازمان انرژی اتمی ایران، تهیه شد، درسال 1997 انتشار یافت. کتاب «تحول صنعت نفت ایران: نگاهی از درون» بر اساس مصاحبه با پرویز مینا، مدیرسابق امور بین المللی و عضو هیئت مدیره شرکت نفت و یکی از کارشناسان سرشناس بین المللی، تهیه و درسال 1998 منتشر شد. در سال 1999 کتاب حاضر، «صنعت گاز ایران: از آغاز تا آستانه انقلاب»، دومین کتابی است که از سوی بنیاد مطالعات ایران در چارچوب مجموعه توسعه و عمران زیر چاپ رفته است. نخستین کتاب، «برنامه ریزی عمرانی و تصمیم گیری سیاسی»، مصاحبه با منوچهر گودرزی، خداداد فرمانفرمائیان و عبدالمجید مجیدی، در بهار 1999 منتشر گردید.

پیدایش صنعت گاز ایران ارتباط تنگاتنگی با مسائل مربوط به امنیت سیاسی و نظامی کشور دارد. در اوایل دهه 60 دولت ایران، براساس سیاست ملی گرائی مثبت اعلام شده از سوی شاه، دست به اقداماتی در جهت بهبود بخشیدن به روابط ایران و شوروی زد. دراین سال ها، چند رویداد در سطح بین المللی، بالاخص تحولاتی که در روابط میان ابر قدرت ها به وقوع پیوست، اجرای این سیاست را از سوی ایران امکان پذیر ساخت. مهم ترین این رویدادها اختلافی بود که پس از مرگ استالین در سال 1953 میان شوروی و چین رخ داد. درگیری شوروی و چین البته ریشه های تاریخی و سنتی ژرف داشت، امّا، دراین زمان، عمدتاً در تفسیرهای ناهمگون مائوتسه تونگ و نیکیتا خروشچف از روش درست برخورد سوسیالیزم با کاپیتالیزم درعصر اتم و سلاح های هسته ای تجلّی کرد. این تضاد به تدریج شدت یافت و درنتیجه شوروی به دلائل سوقالجیشی تصمیم گرفت از تنش میان خود و امریکا بکاهد و نیز روابط خود را با کشور های همجوار، از جمله ایران و ترکیه و پاکستان، بهبود بخشد. نزدیک شدن امریکا و شوروی از دید دولت ایران هم نگران کننده و هم امید بخش بود- نگران کننده از این روی که تنش زدائی دو ابر قدرت احتمالا به ترکیب سیاسی- نظامی مسلطی می انجامید که می توانست سیاست منطقه را فارغ از مشارکت و تاثیرگذاری کشورهای منطقه تبیین و تنظیم نماید؛ امید بخش بود از این نظر که به ایران فرصت برقراری روابط دوستانه تری با همسایه شمالی خود می داد بی آنکه ایران الزام داشته باشد در روابطش با امریکا بازنگری کند.

چنین گشایشی برای دولت ایران، که در دوسده اخیر ابتدا از سوی روسیه تزاری و سپس شوروی همواره تهدید شده بود و خود را در معرض خطر می دید، بسیار ارزنده بود. طبیعتا، ایران مایل بود از این فرصت به سود عادی کردن روابط استفاده کند. دراین راستا، اضافه بر نیازمندی های اقتصادی طرفین، چند عامل سیاسی نیز اجرای سیاست عادی سازی رابطه با شوروی را تسهیل کرد. از جمله، از اواسط دهه پنجاه میلادی، بخصوص در دهه های شصت و هفتاد، اوضاع اقتصادی و نظامی ایران به سرعت بهبود یافت و درنتیجه کارآئی سیاست اعمال فشار بر ایران بواسطه کشورهای همجوار، مانند عراق، کاهش پذیرفت. دگرگونی های سریع تکنولوژیکی در صنایع نظامی امریکا، بویژه تحول تکنیکی زیردریائی های موشکی، امریکا را قادر نمود که از قعردریاها، بی نیاز از استقرار موشک های هسته ای درخشکی، آماج هائی را در خاک شوروی هدف گیرد. درنتیجه دولت ایران توانست بی دغدغه از واکنش منفی امریکا به دولت شوروی رسما اعلام کند که اجازه نخواهد داد موشک های امریکائی در خاک ایران مستقر شوند. جنگ های پاکستان و هندوستان درسال های 1965و1971و عدم پشتیبانی امریکا از پاکستان، که عضو سنتو و مانند ایران متحّد امریکا بود، شاه و دولت ایران را متوجه کرد که عضویت در یک قرارداد دفاعی الزاماً پشتیبانی نظامی دیگر اعضاء را به دنبال ندارد و بنابراین نمی توان سیاست های دفاعی کشور را تنها برچنین قراردادهائی استوار کرد. برهمین اساس، ایران به چین نزدیک شد و توفیق سیاست نزدیکی به چین، همراه با توسعه نظامی ایران در دهه60، به نوبه خود شوروی را به بهبود رابطه با ایران راغب تر نمود.

قرارداد اقتصادی ایران و شوروی در ژانویه 1966 امضاء شد. براساس این قرارداد، شوروی و برخی اقمارش در اروپای شرقی در بیش از 140 طرح بزرگ و کوچک صنعتی در ایران، که مهم ترین آنها طرح های ایجاد کارخانه ذوب آهن در اصفهان و کارخانه ماشین سازی در اراک بود، مشارکت یافتند. روابط ایران و شوروی به تدریج بهتر شد. درنتیجه، ایران در چارچوب نظام بین المللی جنگ سرد به موضع سیاسی معتدل تری دست یافت.

در نوشتاری که اینک از نظر خواننده می گذرد، گوینده، محسن شیرازی، آخرین مدیرعامل شرکت ملی گاز ایران در دوران پهلوی و یکی از کارشناسان برجسته صنعت گاز است که از ابتدا در تاسیس صنعت گاز ایران و سپس در برنامه ریزی و اداره آن مشارکت داشته است. مبنای نوشته تجارب شخصی اوست که طی گفت و شنودهائی که در چند نشست درسپتامبر 1998 انجام گرفت ضبط شد و اکنون اصل آن در آرشیو تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران موجود است. به پیروی از ضوابط تاریخ شفاهی، مصاحبه شونده عمدتاً آن چه را که خود می داند و شخصا شاهد بوده بیان کرده است. تاکید کتاب بر تاریخچه و ویژگی های شرکت ملی گاز ایران است: این که چرا و چگونه تاسیس شد، ساخت و عملکردش چه بوده، رابطه اش با محیط اداری، سیاسی و اقتصادی داخلی و خارجی چگونه بود، و چه کسانی بر امکانات و نیز رفتارش تاثیر گذاشته اند. وقایع آن طور که مشاهده شده اند گزارش شده و تا آن جا که ممکن است از ارزش داوری خودداری شده است.

از ویژگی های عمده این مصاحبه نگرش کارشناسانه به مسائل فنی و اقتصادی گاز رسانی به شهرها و روستاها و مجموعه های صنعتی و تجاری کشور است. شیرازی با دقت و موشکافی که نتیجه آگاهی فنی به ریزه کاری های صنعت گاز است ابعاد این صنعت را می شکافد و خواننده را در فراشد تاثیر گذاری متقابل نیازمندی های فنی- حرفه ای، الزامات اقتصادی، و خواسته های سیاسی دست اندرکاران قرار می دهد. دراین راستا، او دو عامل- بازدهی اقتصادی و سازمان دهی مناسب- را در استقرار و گسترش صنعت گاز به ویژه تعیین کننده می داند. در ایران این دو عامل تقریباً هم زمان از قوه به فعل درآمدند. قرارداد فروش گاز به شوروی در سال 1966 بنیان مالی و تکنیکی کشیدن شاه لوله اول گاز و همراه با آن بازدهی اقتصادی گاز رسانی به شهرها و روستاها درمسیر شاه لوله را فراهم آورد. در همان زمان، تاسیس شرکت ملی گاز ایران بنیان تصمیم گیری درباره این صنعت و نیز اداره و گسترش آن را استحکام بخشید. چندی بعد، قرارداد فروش گاز به اروپا از طریق شوروی شالوده شاه لوله دوم گاز را پایه گذاشت. براساس این دو قرارداد و فرصت هائی که اجرای درست آنها در آینده به دست می داد ایران به عنوان یکی از کشورهای عمده صادرکننده گاز وارد بازار جهانی می شد. امّا، متاسّفانه، پس از انقلاب رژیم جمهوری اسلامی هردو قرارداد را ملغی اعلام کرد و از آن پس ایران از جرگه کشورهای صادرکننده گاز خارج شد.

توسعه صنعت گاز طبیعتا در چارچوب برنامه ریزی گسترده تر توسعه اقتصادی و صنعتی درایران انجام گرفت. دراین راستا، فرخ نجم آبادی، وزیر سابق صنایع و معادن و کارشناس و صاحبمنصب برجسته صنعت نفت ایران، در پیشگفتاری که براین مصاحبه نوشته است تحول صنعت گاز در ایران را در فضای برنامه ریزی توسعه اقتصادی- صنعتی ایران در دهه های چهل و پنجاه هجری شمسی قرار می دهد و رابطه میان گاز و نفت از یک سو و گاز و پتروشیمی از سوی دیگر و اهمیت ویژه این رابطه را در ساختار عمومی سیاست توسعه اقتصادی می نمایاند.

این نوشتار شامل مقدمه، پیشگفتار، متن مصاحبه، چند ضمیمه و فهرست نام و موضوع است. در برگردان نوشته مصاحبه پرسش ها با حروف کوچک تر امّا پر رنگ و پاسخ ها با حروف معمولی درج شده اند. برای هم آهنگ کردن موضوع ها، در مواردی برخی از پرسش ها و پاسخ ها از جای اول خود درمصاحبه شفاهی به جای دیگری در نوشته نقل شده اند، بی آن که تغییری در مطلب یا معنا داده شود. درمواردی، برای حفظ روانی گفته، پرسش ها حذف شده اند. درجائی که ویراستار گمان کرده است که مفاهیم و یا سیاست ها برای خواننده نا مانوسند، از گوینده خواسته است که درچند خط موضوع را توضیح کند. درنتیجه دربیشتر موارد متن مصاحبه خواننده را به درک مسائل و مطالب تکنیکی رهنمون می شود و نیازی به رجوع به منابع دیگر نیست. افزون برآن، هرکجا لازم آمده ویراستار در پینویس ها به سابقه افراد و ویژگی های مطالب اشاره کرده است. کوشش شده است، تا آن جا که به درک مطلب خدشه وارد نشود، همه جا “هوای” محاوره ای زبان شفاهی درمتن نوشته نیز حفظ شود.

بنیاد مطالعات ایران امیدوار است که با اقدام به چاپ مجموعه توسعه و عمران ایران گوشه ای از تاریخ اخیر ایران را روشن تر کرده باشد.
غلامرضا افخمی

پیشگفتار

گاز طبیعی یکی از منابع انرژی عمده جهانی است که با مقایسه با سایر منابع فسیلی مانند ذغال سنگ و نفت خام سابقه کوتاه تری در تامین نیازمندی های بشریت به انرژی دارد. نقش این منبع تا قبل از جنگ جهانی دوّم بسیار کوچک بود و حتی درسال 1951 کمتر از ده درصد از مصرف انرژی دنیا توسط گاز طبیعی تامین می گردید. ولی وجود مقادیر معتنابهی گاز که توأم با نفت تولید و در اغلب نقاط دنیا در محل سوزانده می شد از یک طرف، و کشف منابع سرشار گاز در حوزه های رسوبی از طرف دیگر، همراه با پیشرفت های تکنولوژیکی در زمینه انتقال گاز طبیعی به بازارهای مصرف در فواصل دور دست به قیمت های رقابتی و مناسب، موجب گردید که سهم گاز طبیعی درتامین نیازمندی های انرژی کشورهای صنعتی آمریکای شمالی و اروپای غربی و شرقی و آسیای جنوب شرقی و بالاخره چندین کشور در حال توسعه صاحب گاز به سرعت رو به افزایش گذارده، به طوری که درسال 1998 این سهم به حدود 21 درصد رسید.

برخلاف نفت و فرآورده های نفتی که بین انواع انرژی وسیع ترین طیف بخش های مختلف مصرف (خانگی، تجاری، صنعتی، ترابری و تولید نیروی برق) را جوابگوست، استفاده از گاز طبیعی به علت خصوصیات فیزیکیش محدودتر می باشد. در حالی که فرآورده های نفتی را می توان به هر میزان در محموله های کوچک و بزرگ در فشار عادی حمل و نقل کرد، انتقال گاز طبیعی معمولا مستلزم استفاده از فشار بالا در تمام مسیر بوده و علاوه برآن حجم گاز برای همان میزان ارزش حرارتی حدود 900 برابر بیشتر از حجم فرآورده نفتی برای مصرف مشابه می باشد. این خصیصه مصرف گاز طبیعی را مخصوصا در بخش ترابری مواجه با اشکال می کند و گرچه گاز به صورت فشرده (Compressed Natural Gas- CNG) در بعضی کشورهای دنیا مخصوصا در سرویس های تاکسیرانی مورد مصرف قرار گرفته، به علت هزینه بالای تبدیل اتومبیل و اتوبوس به گازسوز و دشواری های توزیع گاز فشرده استفاده از این سوخت و تبدیل وسائط ترابری شهری گسترش چشمگیری نیافته است. درنتیجه گاز طبیعی اغلب در اجاق های گازی و وسائل دیگرگازسوز خانگی به مصرف می رسد و یا به صورت سوخت دیگ های بخار و یا کوره های گازی در بخش های تجاری، صنعتی، و تولید برق مورد استفاده قرار می گیرد. با وجود این که هزینه حمل و نقل گاز طبیعی معمولا از فرآورده های نفتی فزون تراست، معهذا گاز طبیعی مجبور است درمصارف خانگی و تجاری با نفت سفید و نفت گازو درمصارف صنعتی و تولید نیرو بانفت کوره رقابت کند و بهای آن طبعا دررابطه با این سوخت های جانشینی تعیین می شود.

به رغم دشواری های انتقال گاز و هزینه آن این سوخت واجد مزایای زیادی نیز هست. معمولا مخارج عملیاتی و نگاهداری تاسیسات گازسوز نازلتر از دیگر سوخت های فسیلی می باشد. گاز طبیعی و مایعات گازی جزو بهترین مواد اولیه برای صنایع تولید کودشیمیائی و فرآورده پتروشیمی می باشند. از همه مهم تر، گاز طبیعی سوختی است که بین سوخت های فسیلی کمترین صدمه را به محیط زیست وارد می آورد و به مراتب تمیز تر از ذغال سنگ و فرآورده های نفتی سوخته می شود.

درحال حاضر بزرگ ترین مصرف کنندگان گاز طبیعی درجهان عبارتند از ایالات متحده آمریکای شمالی (حدود 22 تریلیون فوت مکعب در سال)، روسیه (4/12 تریلیون فوت مکعب درسال)، و سپس انگلستان، آلمان و کانادا هریک با مصرفی حدود 3 تریلیون فوت مکعب درسال. گرچه استفاده از گاز طبیعی برای مصارف روشنائی و نیمه صنعتی در ایالات متحده آمریکا از اواسط نیمه اوّل قرن نوزدهم آغاز گردید، تا سال 1925 این سوخت چه به صورت گاز بازیافتی از مایعات گازی تولید شده با نفت و چه از منابع زیرزمینی گاز طبیعی فقط در بازارهای محلی و نزدیک به مراکز تولید به مصرف می رسید. درنتیجه، نه تنها گاز طبیعی تا سال 1925 فقط جزء مختصری (حدود 3/5 درصد معادل با 2/1 تریلیون فوت مکعب) از مصرف انرژی آمریکا را تامین می کرد، بلکه قسمت اعظم گازهای تولید شده با نفت سوزانده می شد. دراین سال بود که با پیشرفت های تکنولوژیکی در ساختمان خطوط لوله با قطر بزرگ و تحت فشار بالا، انتقال گاز طبیعی از منابع تولید به بازارهای دور دست میسر گردید و فصل نوینی در تامین نیازمندی های ایالات صنعتی شمال و شمال شرقی آمریکا به انرژی از طریق حمل گازهای تولیدی در ایالات جنوبی و جنوب غربی آغاز گردید، به طوری که سهم گاز طبیعی در تامین مصارف انرژی ایالات متحده درسال 1950 به 17 درصد، معادل با 6 تریلیون فوت مکعب، بالغ گردید.

عامل دیگری که در توسعه هرچه بیشتر تولید و مصرف گاز طبیعی در ایالات متحده آمریکا موثر افتاد نیازمندی های روز افزون این کشور به مواد نفتی و عدم امکان تولید کافی نفت خام از اوائل دهه 1950 بود که موجب افزایش مستمر واردات نفت شده بود. درسال 1973، یعنی درست قبل از موفقیت اوپک در بالا بردن قیمت نفت خام، با وجود بالا رفتن سهم گاز طبیعی در صحنه انرژی آمریکا به 5/30 درصد (7/21 تریلیون فوت مکعب) هنوز خالص واردات نفتی ایالات متحده به 6 میلیون بشکه در روز می رسید که تقریبا 35 درصدمصارف نفتی آمریکا را تشکیل می داد. در سال های بعد، به علت بالا رفتن قیمت گاز و نکث تولید داخلی و رقابت شدید ذغال سنگ در بازار تولید برق، این سهم قوس نزولی پیمود و هم اکنون در حدود 24 تا 25 درصد تثبیت شده، در حالی که ایالات متحده در سال حدود 3 تریلیون فوت مکعب گاز از کشورهای همجوار و شمال آفریقا وارد می نماید.

استفاده از گاز طبیعی در اتحاد جماهیر شوروی سابق تا جنگ جهانی دوّم بسیار ناچیز بوده، ولی با کشف منابع سرشار گاز مصرف این سوخت ظرف ده سال از 1950 تا 1960 تقریبا بیش از هفت برابر شد و از 2/0 تریلیون به 5/1 تریلیون فوت مکعب افزایش یافت. ظرف ده سال بعد مصرف مجدداً حدود پنج برابر شد و به 7 تریلیون فوت مکعب درسال 1970 رسید. سپس، باز هم با جهشی چشمگیر، به . . . . تریلیون فوت مکعب درسال 1980 و . . . . تریلیون فوت مکعب در سال 1990 بالغ گردید.

در اروپای غربی نیز جهش سریع در مصرف گاز طبیعی از سال های بعد از جنگ جهانی دوم با استفاده بیشتر از گازهای درّه پو (Po Valley) درایتالیا وکشف گاز در حوزه لاک (Lacque) در فرانسه و میدان گرونینگن (Groningen) درهلند آغاز گردید، بطوری که ظرف چهارده سال، از1946تا1960، مصرف 23 برابر شدو از14میلیارد فوت مکعب به 325 میلیارد فوت مکعب درسال رسید. عدم وجود تولید داخلی مواد هیدروکاربوری به میزان فراوان و اشتهای روز افزون اروپای غربی به انواع انرژی، که حاصل توسعه اقتصادی سریع بود، باعث گردید که متعاقب کشف منابع عظیم گاز در الجزایر طرح انتقال آن به اروپا به طور جدی دنبال شود. خوشبختانه در اواخر دهه 1950 علاوه بر پیشرفت های تکنولوژیکی در زمینه انتقال گاز با لوله، که اینک حتی از طریق لوله گذاری در اعماق دریا انجام می گرفت، مسئله تبدیل گاز طبیعی به گاز مایع و حمل آن توسط تانکرهای مخصوص نیز بنحو رضایت بخشی حل شد و پیروآن اولین طرح برای انتقال گازمایع الجزایربه اروپا درسال های نخستین دهه 1960 به بهره برداری رسید. دیری نپائید که اروپای غربی شروع به واردات گاز از اتحاد جماهیر شوروی سابق کرد و سپس کشف منابع نفت و گاز در دریای شمال در دهه 1970 فصل تازهای درتامین نیازمندی های اروپای غربی به انرژی ازطریق تولید منطقه ای گشود، به طوری که هم اکنون . . . درصد از مصرف انرژی اولیه در اروپای غربی را گاز طبیعی تشکیل می دهد.

به علت عدم وجود منابع گاز طبیعی در کشورهای صنعتی و نیمه صنعتی خاوردور، گاز طبیعی تا دهه 1970 مصرف چندانی در این منطقه نداشت. در این دهه، اوّل ژاپن و سپس کره جنوبی و تایوان شروع به وارد کردن گاز طبیعی مایع از امارات متحده عربی، اندونزی، مالزی، برونای و سپس استرالیا و قطر نمودند. همزمان با این تحولات، از دهه 1980 ببعد کشورهائی مانند تایلند و مالزی به سلک مصرف کنندگان نسبتاً عمده گاز طبیعی در منطقه خاوردور، با استفاده از منابع داخلی، پیوسته اند. درچین و هندوستان و بنگلادش و پاکستان از منابع داخلی گاز به حداکثر استفاده میشود. علاوه برکشورهای عضو اوپک، درکشورهای دیگر تولید کننده نفت و گاز واقع در آفریقا، آمریکای شمالی، آمریکای لاتین و آسیای مرکزی گاز طبیعی یکی از منابع مهم تامین انرژی است و بعضا به میزان معتنابهی (مثلا ازکانادا به ایالات متحده آمریکا حدود 3 تریلیون فوت مکعب درسال و یا از کشور بلیوی به کشورهای آرژانتین و برزیل) صادر می گردد. درنتیجه، اکنون توسعه مصرف گاز در دنیا به حدی رسیده است که این سوخت بیش از. . . درصد انرژی اولیه مصرفی دنیا را تامین می کند و به علت صدمه کمتری که به محیط زیست می زند و منابع سرشاری که از این سوخت در دنیا وجود دارد جزو سوخت های ترجیحی، مخصوصا در کشورهای صنعتی، محسوب می گردد.

و امّا در کشورمان ایران تا ملی شدن صنعت نفت درسال 1951 گاز تنها در تاسیسات نفتی و مناطق مسکونی صنعت نفت جنوب مصرف میشد و آن هم به میزانی اندک. پس از عقد قرارداد کنسرسیوم درسال 1954 و شروع مجدد تولید و صادرات نفت ایران بازهم مصرف گاز منحصر می شد به نیازمندی های مناطق نفت خیز و پالایشگاه آبادان و بعضا مناطق مسکونی حوزه قرارداد. درچند میدان نفتی تلمبه هائی تعبیه شده بود که از فشار بالای گاز (و نه ارزش حرارتی آن) استفاده می شد و سپس گاز را می سوزاندند. مثلا از 160 میلیارد فوت مکعب گاز جدا شده از نفت درسال 1956 فقط 30 درصد به صور نامبرده مصرف و بقیه 70 درصد سوزانده می شد. این نسبت با استفاده از تلمبه های گازی اضافی درسال 1960 به 40 درصد رسید و سپس با افزایش سریع تولید نفت در سال های بعد و بالا نرفتن متناسب مصرف گاز درمناطق نفتی نسبت گاز طبیعی مصرف شده در داخل ایران مجددا به حدود 30 درصد درسال 1964 تقلیل یافت (122 میلیارد از 415 میلیارد فوت مکعب گاز تولید شده). در این سال ارزش حرارتی گازی که بدون هیچ گونه مصرف سوزانده می شد معادل با هفت میلیون تن نفت بود.

کشف میدان گازی سراجه در حاشیه کویر نزدیک قم توسط شرکت سهامی نفت ایران (یکی از شرکت های تابعه شرکت ملی نفت ایران) درسال 1958 اولین واقعه ای بود که موضوع مصرف گاز را در تهران و نواحی اطراف آن مطرح کرد. در این ایام شرکت ملی نفت ایران حتی آمادگی داشت که خطوط انتقال گاز و توزیع گاز طبیعی را در تهران به بخش خصوصی واگذار کند، و لذا از بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران خواست که طرح اقتصادی آن تهیه و مورد بررسی قرار گیرد. مطالعاتی که در این زمینه انجام گرفت روشن کرد که یک چنین طرحی با هزینه های سنگین سرمایه گذاری و، با توجه به بافت شهر تهران، مشکلات لوله گذاری به خانه ها، اقتصادی نیست و مصارف صنعتی منطقه تهران نیز درحدی نیست که کمک شایانی به اقتصاد طرح بنماید. باید به خاطر داشت که در اواخر دهه 1950 و یکی دو سال اوّل دهه 1960 در کشور هنوز برنامه دوّم عمرانی اجرا می شد و اقتصاد ایران هنوز وارد مرحله سریع توسعه صنعتی نشده بود. درسال 1960 مصرف نفت ایران، که تقریبا تمامی مصرف انرژی تجاری را شامل می شد، از حدود 3 میلیون تن تجاوز نمی کرد.

هم زمان با مطالعات بانک توسعه صنعتی و معدنی، در نتیجه اقداماتی که توسط آقایان مهندس فتحالله نفیسی و مهندس باقر مستوفی اعضاء منتخب ایران در هیئت مدیره شرکت سهامی اکتشاف و تولید نفت ایران (یکی از دو شرکت عامل نفت از طرف کنسرسیوم) به عمل آمد و مذاکراتی که با کنسرسیوم صورت گرفت از آنها خواسته شد موضوع تزریق مجدد گاز به منابع نفتی را مورد مطالعه قرار داده و گزارشی در این زمینه تهیه نمایند. در شرایط آن روز روشن بود که به علت عدم وجود بازار، به طوری که بتوان گاز را به قیمت مناسب و قابل رقابت به مصرف کننده درشمال ایران رساند، متاسفانه چاره ای نبود جز این که مقادیری گاز تولید شده با نفت سوزانده شود. ولی طبعاً چنانچه تزریق گاز تولیدی به میدان های نفتی از نظر فنی و اقتصادی توجیه می شد راه حلی اساسی به دست آمده بود. این موضوع با مخالفت سرسختانه کنسرسیوم مواجه گردید و نتیجه مطالعات اولیه این بود که از نظر فنی ممکن است تزریق گاز به میدان های نفتی ایران صدمه وارد کند و از نظر اقتصادی هم با توجه به قیمت نفت در سال های نخستین دهه 1960 (به خاطر بیاوریم که شرکت های نفتی به بهانه فزونی عرضه به تقاضا قیمت اعلان شده نفت های خلیج فارس را دوبار یکی در فوریه 1959 و دیگری در اوت 1960 تقلیل داده بودند) قابل توجیه نیست. کنسرسیوم این مطالعات را به یک گروه مهندس مشاور واگذار کرد. این گروه الگوئی از ذخایر زیرزمینی آن روز ایران تهیه کرد که با محاسبات ریاضی نشان می داد که چون نفت بازیافتی اغلب پس از مدتی طولانی عاید خواهد شد تزریق گاز همراه با برگشت اقتصادی ناچیزی خواهد بود که انتظارات کنسرسیوم را از سرمایه گذاری برآورد نمی کند. واقعیت این بود که با توجه به ذخائر نفتی ایران و سایرکشورهای خاور میانه و عمر قراردادها و نیازمندی های پیش بینی شده دنیا به نفت خاورمیانه درآن دوره، چنین سرمایه گذاری سنگینی جهت تزریق گاز به میدان های نفتی برای کنسرسیوم برگشت اقتصادی کافی و جالب نداشت و لذا اعضاء کنسرسیوم حتی اگر در را بروی این موضوع نبسته بودند، سیاست به عقب انداختن موضوع را دنبال می کردند. البته چنانچه شرکت ملی نفت ایران آمادگی خود را برای سرمایه گذاری در تزریق گاز به میدان های نفتی اعلام می داشت، چاره ای جز قبول آن نداشتند. ولی، با توجه به احتیاجات دیگر کشور به درآمد نفت، و نیازمندی های مالی برنامه های پنجساله که متضمن اجرای طرح های تولیدی با برگشت اقتصادی به مراتب بهتر بود، چنین سرمایه گذاری از طرف شرکت ملی نفت ایران کاری اصولی به نظر نمی رسید.

مسئله استفاده از گازهای سوزانده شده در مناطق نفت خیز ایران کماکان از طرف شرکت ملی نفت ایران دنبال شد. به موازات اصرار در تزریق گاز به میدان های نفتی، شرکت ملی نفت ایران تصمیم گرفت موجباتی برای مصرف گاز در داخل کشور فراهم نماید. اولین اقدام در این زمینه با انتقال گاز از گچساران به شیراز توسط لوله 10 اینچی و تحویل آن به کارخانه کود شیمیائی شیراز و چندین واحد صنعتی و تجاری دیگردرسال 1963 به نتیجه رسید (دراین سال مصرف فرآورده های نفتی به حدود 4 میلیون تن رسیده بود). همزمان با اجرای طرح گاز رسانی به شیراز مطالعات مبسوطی در زمینه امکان صادرات گاز از خاور میانه به اروپای غربی از طریق احداث یک خط لوله عظیم صورت گرفته بود که منجر به انتشار مقاله ای توسط یکی از همکاران دانشمند و شایسته قدیمی ما آقای مهندس مجید نویدی (که در هیئت نمایندگی ایران برای عقد قرارداد صادرات گاز به اتحاد جماهیر شوروی سابق عضویت داشتند) در مجله شرکت ملی نفت ایران مورخ سپتامبر 1964 گردید. دراین مقاله مهندس نویدی با توجه به نیازمندی های اروپای غربی به انرژی وارداتی و با درنظر گرفتن امکانات کشورهای شمال آفریقا و منابع دیگر (یادآور شویم که درآن ایام هنوز نفت و گاز دریای شمال کشف نشده بود) نتیجه گیری کرد که انتقال گاز خاور میانه به اروپا با واردات گاز مایع از الجزایر یا احداث خط لوله زیردریائی در دریای مدیترانه قابل رقابت بوده ولی البته به علت لزوم عبور خط لوله گاز از چندین کشور کار ساده ای نخواهد بود.

باتوجه به رشد سریع اقتصادی وصنعتی و سرعت افزایش نیازمندی های کشور به انرژی، و طبعا فرآورده های نفتی، که به طور متوسط سالیانه 12 تا 13 درصد در ازدیاد بود، و برنامه های مفصلی که برای تولید مشتقات پتروشیمی و کود شیمیائی درکشور برای مصرف داخلی و صادرات تنظیم شده بود، چنین می نمود که گاز طبیعی نقشی محوری در توسعه اقتصادی کشور دارد و باید هرچه زودتر موجبات عرضه آن به بازار مصرف فراهم گردد. بنابراین از اوائل سال 1965 شرکت ملی نفت ایران مطالعه طرحی را آغاز کرد که با ایجاد یک خط لوله 26 اینچی از آغاجاری به اصفهان، کاشان، قم و تهران، با سرمایه گذاری حدود 120 میلیون دلار، گاز جنوب به مراکز صنعتی کشور متصل شده و در نیروگاه ها و کارخانجات مورد استفاده قرار گیرد. خوشبختانه دراین سال مشکلاتی که در سر راه توسعه صنعت گاز در ایران وجود داشت یکشبه پس از مذاکرات با اتحاد جماهیر شوروی سابق و انعقاد قرارداد کارخانجات ذوب آهن اصفهان و ماشین سازی اراک و تحویل گاز از ایران از میان برداشته شد و این قرارداد موجب گردید که آرزوی دیرینه دست اندرکاران توسعه اقتصادی ایران و مخصوصا کارکنان صنعت نفت، که چندین سال شاهد به هدر رفتن این منبع وسیع انرژی بودند، برآورده شود. ولی این امر مستلزم تجدید نظر در روابط ایران و کنسرسیوم و طرز استفاده از گاز تولیدی درمنطقه قرارداد بود.

در قرارداد کنسرسیوم منعقد درسال 1954 مقرر شده بود که شرکت اکتشاف و تولید(یکی از دو شرکت عامل کنسرسیوم) پس از وضع نیازمندی های شرکت های عامل نفت ایران و شرکت های بازرگانی عضو کنسرسیوم آن مقدار گازی را که شرکت ملی نفت ایران برای مصرف داخلی لازم داشته باشد (ازجمله گازی که برای تهیه مشتقات در ایران مورد نیاز باشد، اعم از اینکه این مشتقات مصرف داخلی داشته باشد و یا صادر شوند) در اختیار شرکت ملی نفت ایران قرار دهد مشروط بر این که چنان چه برای تحویل گاز طبیعی به شرکت ملی نفت ایران ایجاد وسائل اضافی ضروری گردد، سرمایه گذاری لازم برای چنین اقدامی به عهده شرکت ملی نفت ایران خواهد بود، در حالی که اداره و به کارگیری این وسائل اضافی، همانند سایر وسائل تولید، و نیز تحویل گاز با شرکت اکتشاف و تولید باقی خواهد ماند. طبق اصول مندرج در قرارداد، شرکت ملی نفت ایران مکلف بود هزینه های تحویل گاز، از جمله هزینه های گرداندن وسائل مربوط را به شرکت اکتشاف و تولید پرداخت کند.

با وجود پیش بینی هائی که در ماده 15 قرارداد کنسرسیوم ناظر به طرز استفاده از گاز شده بود، تکلیف صادرات گاز طبیعی از طرف شرکت ملی نفت ایران معلوم نبود و در مورد مایعات گازی استحصالی از عملیات تفکیک مطلبی عنوان نشده بود. ولی با توجه به مفاد مواد یک (تعاریف) و چهار قرارداد روشن بود که کنسرسیوم مایعات گازی را جزئی از نفت خام دانسته (ونه مشتقات گازی) و صادرات آن را مشمول مفاد قرارداد 1954 می داند. لذا، موقعی که پیشنهاد شرکت نفت فیلیپس مبنی بر جدا کردن مایعات گازی از گازهای تولید توأم با نفت با آنان مطرح شد عنوان نمودند که اولا حق صادرات مایعات گازی از منطقه قرارداد مانند نفت خام منحصرا به اعضای کنسرسیوم و شرکت ملی نفت ایران داده شده و مطلقا حاضر به تسری آن به دستگاه ثالثی نیستند و ثانیا چون از نظر آنان این مایعات گازی درنهایت جانشین نفت خام در بازارهای دنیا می شود آنها مجبورند آن را جزو سهمیه صادراتی ایران منظور دارند و یا به همان میزان از صادرات نفت خام ایران بکاهند. دراین صورت، چنانچه شرکت ملی نفت ایران باطرح پیشنهادی شرکت نفت فیلیپس موافقت می کرد به علت هزینه های سرمایه گذاری و عملیاتی این طرح درآمد کمتری از صادرات همان میزان نفت خام توسط کنسرسیوم عایدش می شد. البته ممکن است استدلال شود که چون نفت خام صادر نشده از میدان های نفتی جنوب در مخازن زیرزمینی ذخیره و بالاخره روزی تولید می شد پیشنهاد شرکت نفت فیلیپس مآلا به نفع ایران بود. ولی همان طوری که در بحث تزریق گاز عنوان شد، احتیاجات مالی برنامه های عمرانی به درآمد نفت و برگشت اقتصادی بالاتر سرمایه گذاری های تولیدی حداقل جای بحث و رسیدگی باقی می گذارد که به همین ترتیب هم عمل شد. در واقع طرح پیشنهادی شرکت نفت فیلیپس موقعی می توانست برای ایران سودی در برداشته باشد که صادرات مایعات گازی حاصله صدمه ای به صادرات نفت خام کنسرسیوم نزند و متأسفانه این امر امکان پذیر نبود.

نظر به این که قرارداد 1954 ترتیباتی برای صادرات گاز طبیعی توسط شرکت ملی نفت ایران پیش بینی نکرده بود، لازم بود تکلیف این امر روشن شود. شرکت ملی نفت ایران از اواسط سال 1965 با کنسرسیوم وارد مذاکره شد و بزودی اعضای کنسرسیوم حق صادرات گاز طبیعی را برای ایران شناختند، مخصوصا که خود طرح و یا بازاری برای صادرات گاز ایران نداشتند و دریافته بودند که از نظر افکار عمومی هرگونه مخالفتی پذیرفته نخواهد بود. بدین ترتیب شرکت ملی نفت ایران دسترسی کامل و بلا منازع به منابع گازی و گاز تولید شده با نفت برای مصارف داخلی و صادرات حاصل کرد و توانست با اطمینان بیشتری پایه های اساسی توسعه صنعت گاز درکشور را پایه ریزی نماید. معهذا، اعضای کنسرسیوم کماکان صادرات مایعات گازی را از جمله حقوق خود دانسته و از این حق صرفنظر نکردند و درنتیجه، هنوز، در موضوع تزریق گاز به میدان های نفتی نیز پیشرفتی حاصل نشد.

قرارداد فروش گاز و خرید تجهیزات کارخانه ذوب آهن از نظر ایران براین اساس استوار بود که از یک طرف با ایجاد خط لوله به ظرفیت 17 میلیارد مترمکعب درسال و صادرات سالیانه 10 میلیارد متر مکعب گاز ظرفیتی معادل 7 میلیارد متر مکعب درسال برای مصارف داخلی در اختیار شرکت ملی نفت ایران قرار می گرفت. از طرف دیگر، قسمت اعظم هزینه سرمایه گذاری دو کارخانه ذوب آهن و ماشین سازی اراک از طریق صادرات گازی که سوزانده می شد پرداخت می گردید. درفاصله بین مذاکرات اولیه با نمایندگان اتحاد جماهیر شوروی و مذاکرات نهائی که در مسکو به سرپرستی آقای دکتر علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد وقت ایران باتفاق آقای مهندس صفی اصفیا مدیرعامل سازمان برنامه و عده ای از مدیران و کارشناسان شرکت ملی نفت ایران و سایر اعضاء هیئت نمایندگی ایران در دسامبر 1965 و ژانویه 1966 صورت گرفت، محاسبات مفصلی تحت نظر مرحوم دکتر محمد یگانه، معاون وقت وزارت اقتصاد، انجام شد که اقتصادی بودن طرح را در قیمت های پیش بینی شده به خوبی آشکار می ساخت. موضوعی که اغلب در بحث قرارداد فروش گاز به اتحاد جماهیر شوروی سابق فراموش می شود اینست که فرمول قیمت گذاری طوری تنظیم شده بود که قسمت ثابت آن، یعنی 40/4 دلار برای هر هزار مترمکعب گاز، برگشت سرمایه گذاری را در حدی متعارف در طول مدت اصلی قرارداد (15 سال) تأمین می کرد، و قسمت متغیر آن، یعنی 20/2 دلار برای هر هزار مترمکعب گاز، در واقع مربوط به ارزش ذاتی گاز در سر چاه بود که عملا گاز سوزانده شده و به هدر رفته ایران را تبدیل به کالائی صادراتی می کرد که بازپرداخت هزینه های سرمایه ای در کارخانه ذوب آهن اصفهان را تأمین می نمود. با این فرمول ایران اطمینان حاصل کرد که همیشه سرمایه گذاری در احداث خط لوله همراه با برگشت اقتصادی مناسبی خواهد بود و از این بابت ضرری متوجه ایران نخواهد شد. درعمل، گرچه هزینه سرمایه گذاری از میزان پیش بینی شده تجاوز کرد، ولی با بالا رفتن قیمت نفت کوره (که قسمت متغیر قیمت به آن ربط داشت) در سال های 1971 و 1972 و مآلاً وقایع سال 1973 و چند برابر شدن قیمت نفت، درآمد ایران از صادرات گاز و برگشت روی سرمایه به مراتب بیشتر از رقمی بود که در محاسبات اولیه پیش بینی شده بود. به طور خلاصه، به این ترتیب ظرفیتی که در خط لوله برای مصارف داخلی درنظر گرفته شده بود با هزینه های ناچیز در اختیار شرکت ملی گاز ایران قرار گرفت.

مصاحبه با آقای مهندس محسن شیرازی آئینه گویائی است از چگونگی تاسیس شرکت ملی گاز ایران و توسعه این صنعت در کشور. او که از زمان لحظات اولیه اندیشیدن به ایجاد شرکت ملی گاز دست اندرکار بوده به حق موفقیت های این شرکت و توسعه سریع صنعت گاز را چه در سال های قبل از انقلاب و یا بعد مرهون ساختار سازمانی و کوشش هائی می داند که در به وجود آوردن و رهبری این صنعت مهم خود او و دیگر همکارانش سهم بسزائی داشته اند. اغراق نیست گفته شود که او بهترین فردی است که با آشنائی کامل به دقائق حیات شرکت ملی گاز ایران می توانست داستان شیرین آن را بازگو کند و مطالبی که در مصاحبه بدان اشاره کرده بدون شک نشان دهنده پشتکار و سعی و همت مدیران و کارکنانی است که پشتوانه صناعت نفت ایران بوده و تا به امروز نیز ضامن حفظ و پیشرفت آن می باشند. یکی از موفقیت های اساسی صنعت نفت ایران این بود که با توسعه آموزش حرفه ای و تقویت سطح دانش کارمندانش ذخیره ای از کارکنان مجرب و کار آمد به وجود آوده بود که می توانست جوابگوی توسعه سریع عملیاتش باشد و شرکت های تابعه مانند شرکت ملی گاز نیز پس از انتقال اولیه عده ای از شرکت ملی نفت ایران همین سنت توسعه نیروی انسانی کارآمد و حرفه ای را دنبال می کردند.

آقای محسن شیرازی در مصاحبه خود اشاره به مطالبی در زمینه صادرات بیشتر فرآورده از پالایشگاه آبادن، پیشنهاد شرکت نفت فیلیپس در مورد تفکیک مایعات گازی و صدور آن و بالاخره مسئله قیمت گذاری گاز برای مصرف داخلی می نماید. در برخورد اوّل هر خواننده ای متعجب می شود که چرا در بررسی این مطالب به عللی غیر قابل توجیه پیشنهادات ایشان به طور سریع مورد تایید قرار نمی گیرد. درمورد طرح پیشنهادی شرکت نفت فیلیپس که در بالا توضیح داده شد که مآلا با توجه به مفاد قرارداد و زیان های احتمالی به ایران کار ثوابی نبود و بهرحال در مذاکراتی هم که درسال 1965 با کنسرسیوم برای تحصیل اختیار نسبت به صادرات گاز انجام شد و خود ایشان در مصاحبه به آن اشاره می کند کنسرسیوم زیر بار تغییر تعریف مایعات گازی نرفت و صادرات آنرا کماکان از جمله حقوق خود دانست. درمورد طرح صادرات بیشتر فرآورده های نفتی از آبادان بازهم کنسرسیوم حاضر نبود تعهداتی نسبت به برداشت بیشتر فرآورده به ایران بدهد و علاقمند بود ایران یک طرفه این امتیاز را به آنان داده تا هروقت برایشان صرف می کرد فرآورد بیشتری بجای نفت خام برداشت نمایند.

بالاخره از زمانی که ورود گاز به بازار مصرف مطرح گردید توجه برنامه ریزان و سیاستگذاران بخش انرژی کشوربه این نکته معطوف بودکه نیازمندی های اقتصاد ایران به انرژی به بهترین نحو و با پائین ترین هزینه تامین شود زیرا چون درحقیقت صنایع گاز و نفت هردو به دولت و ملت ایران متعلق بود لازم بود اطمینان حاصل شود که برنامه ریزی توسعه دوصنعت همگام و همآهنگ بوده و از این بابت صدمه ای به اقتصاد ایران وارد نمی شود. این مطلب در داستان قیمت گذاری گاز به شکل لطیف و گویائی روشن گردیده است که از یک طرف نشان می دهد که در شرکت ملی نفت ایران در اواخر دهه 1960 سطح دانش فنی و اقتصادی و استفاده از ماشین های حساب الکترونیکی (computer) و مدل های ریاضی درحدی بود که می توانست مسائل پیچیده و مشکلی را بررسی نماید و از طرف دیگر باید ثابت می شد که ورود گاز به بازارهای مختلف مصرف انرژی با برنامه ای که پیش بینی شده بود می توانست متضمن صرفه جوئی کلی برای اقتصاد کشور باشد. درمورد تزریق گاز به میدان های نفتی نیز تا سال1973 پیشرفتی حاصل نشد ولی درآن سال پس از تبدیل قرارداد با کنسرسیوم به قرارداد فروش و خرید نفت و ایجاد شرکت سهامی خدمات نفت ایران که طی آن تصمیم گیری و اداره کامل صنعت نفت در اختیار شرکت ملی نفت ایران قرار گرفت از یک طرف و بالا رفتن چند برابر قیمت نفت خام در دسامبر 1973 زمینه برای اجرای طرح تزریق گاز به منابع نفتی فراهم گردید و این امر در سرلوحه اقدامات شرکت ملی نفت ایران قرار گرفت.

آمار اخیر بانک مرکزی ایران نشان می دهد که از 45/2 تریلیون فوت مکعب (5/69 میلیار مترمکعب) گاز تولیدی در ایران در سال 1997 بدون در نظرگرفتن گازهای تزریق شده حدود 68 درصد به مصرف داخلی رسیده و بقیه به نسبت های تقریبا مساوی در مناطق نفتی به مصرف رسیده و یا سوزانده شده است. با این ترتیب مصرف گاز ایران در عداد ده کشور اوّل دنیا قرار می گیرد و چنان چه ایران می توانست طرح های صادراتی قبل از انقلاب را حفظ نموده و حتی به آن هم اضافه نمی نمود امروز ایران می توانست در دنیا در مقام چهارم از نظر تولید (پس از ایالات متحده آمریکا، روسیه و کانادا) و ششم از نظر صادرات (پس از کانادا، هلند، نروژ و اندونزی) قرار گیرد. دریغ که کج فکری و ندانم کاری و توهمات سراپا نادرست و کودکانه مسئولین سیاسی و اقتصادی کشور باعث گردید که پشت پا به موقعیت های طلائی گذشته زده شده و تمام موفقیت های ایران برای ورود به بازارهای جهانی گاز یکسره از دست رفت. متاسفانه امروز ایران مجبور شده شرایطی را در قالب قراردادهای بیع متقابل (Buy Back) قبول کند که متضمن هزینه های گزافی در مقابل سرمایه گذاری خارجی می باشد.

فرخ نجم آبادی*

*فرخ نجم آبادی از صاحبمنصبان عالی رتبه شرکت ملی نفت ایران و از سال 1353 تا 1356 وزیر صنایع و معادن بود. او در تابستان 1356 به مدیریت عامل شرکت ملی صنایع فولاد ایران منصوب شد، امّا در بهمن ماه همان سال به شرکت ملی نفت فرا خوانده شد و تا انقلاب در سمت قائم مقام رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت نفت خدمت کرد.

بخش یکم

از آغاز اشتغال در شرکت نفت تا تاسیس شرکت ملی گاز ایران

آغاز کار در شرکت نفت

آقای شیرازی از این که موافقت فرمودید این مصاحبه را انجام بدهید تشکر می کنم. قطعا مبنای عمده ای برای تاریخ نویسان آینده خواهد بود. ممکن است مختصری درباره سابقه خانوادگی و آموزشی خودتان و تحولاتی که منجر شد در زمینه گاز کار بکنید توضیح بدهید؟

خیلی تشکر می کنم از لطفتان به خاطر موقعیتی که به من دادید. من در سال 1311 در یکی از قدیمی ترین محلات تهران، سرچشمه، در یکی از مجموعه خانه های پدر بزرگم مرحوم حاج سید محمد شیرازی به دنیا آمدم، در یک خانواده مذهبی، و تحصیلات ابتدائی را در دبستان رودکی به پایان رساندم. نیمه اول تحصیلات متوسطه را در دبیرستان دارالفنون و نیمه دوم را در دبیرستان فیروز بهرام، که توسط انجمن زردشتیان خیلی خوب اداره می شد، طی کردم. من در جوانی از احساسات شدید ملی و شاید یک کمی افراطی برخوردار بودم. وقتی درکلاس انشاء می خواندم به صورت حماسه های ملی بود و شاگردان برای من دست می زدند. آقای افشار که یک دبیر خیلی سختگیر ادبیات بود و بسیاری را رفوزه می کرد به من گفت که من یک نمره 17 به انشاء تو دادم، این بالاترین نمره ای است که به کسی داده ام. موقعی که دبیرستان را تمام کردم چون شش طبیعی خوانده بودم در کنکور پزشکی شرکت کردم. بعد متوجه شدم که یک کنکوری هم هست برای گرفتن دانشجو برای رفتن به آبادان. در آن هم شرکت کردم. خوشبختانه قبول شدم.

قبل از این که وارد آن مرحله بشویم نکته ای گفتید که جالب است. گفتید از یک خانواده مذهبی می آئید، ولی در عین حال احساس های خیلی قوی ملی و ایرانی داشتید، تا آن جائی که به یادتان می آید اینها با هم تضادی نداشتند؟

پدرم یک روحانی روشنفکر بود و خیلی سعی می کرد که ما به تحصیلات جدید بپردازیم. من هیچ مطلب ویژه ای را در این زمینه به یاد نمی آورم، تنها چیزی که ًبه یاد دارم، وقتی که من دبیرستان را تمام کردم تنها مورد اعتراضی را که از او به یاد دارم این بود که ملک پدری آنها را که، تا ناحیه دربند از محل هتل دربند تا سربند را دربر می گرفت از آنها گرفته بودند برای برنامه های آبادانی و ساختن هتل و غیره که او اغلب از آن با ذکر خاطراتی یاد می کرد و یک وقت هم می خواستم به دانشکده پلیس بروم، مخالفت کرد. ولی هیچ وقت در زمینه ملی مخالفت نکرد. در کارهای مذهبی هم واقعاً ارشاد می کرد، ولی هیچ وقت سختگیری به ما نمی کرد.

چه شد که به فکر پلیس افتادید؟

جزء دانشکده های مختلفی که فکر می کردم، دانشکده نیروی هوائی، دانشکده افسری، و دانشکده پلیس، یادم می آید که ایشان با پلیس مخالفت کرد. حالا چرا، هنوز هم نمی دانم. مثل این که هیچ وقت نظریه زیاد خوبی با پلیس نداشتند، چون قبلاً نیز با ازدواج یکی از خواهرهایم با یک خواستگاری که افسر پلیس بود مخالفت کرده بود.

می گفتید که . . .؟

من چون شش طبیعی خوانده بودم انتظار همه بود که من در کنکور پزشکی شرکت بکنم. البته شرکت کردم. بعد عرض کردم دانشکده فنی نفت آبادان دانشجو می پذیرفت، در آنجا هم شرکت کردم و خوشبختانه قبول شدم. نهصد و خرده ای دانشجو داوطلب شرکت کرده بودند و چهل نفر می خواستند که من جزء 40 نفر فکر می کنم نفر 25 یا 26 بودم.

این در چه سالی است؟

این در سال 1330 یا 1951 است، مقارن با ملی شدن نفت. من از طرفداران مصدق بودم. باز داستان دیگری، برای این که روحیه خودم را در آن تاریخ به شما نشان بدهم. استاد دیگری داشتیم در دبیرستان فیروز بهرام به اسم استاد وزیری.، او یک وقت از شاگردان خواسته بود هرکدام راجع به یک شاعری سخنرانی کنند. ده دقیقه به من وقت داده بود که راجع به ناصر خسرو صحبت کنم. وقتی که ده دقیقه من تمام شد، یادم می آید که به من می گفت بگو فرزندم با این بیان شیرین ادامه بده. تا آخر وقت کلاس آن روز به من وقت داد. یک ساعت دیگر هم باز در روز دیگر وقت داد. و همواره نمره های بسیار خوب به خصوص در انشاء از او می گرفتم. با این زمینه وقتی که من برای خداحافظی رفتم به او بگویم که دارم می روم به آبادان برآشفته شد. با هم رفتیم به کافه نادری و آنجا نشستیم شیرینی و چائی خوردیم. سعی بسیار می کرد که مرا از این کار منصرف بکند. می گفت تو برخلاف استعدادت گام بر می داری، مثل این که در یک رودخانه ای برخلاف مسیر آب شنا بکنی. ولی مسئله مهم تر این بود که من بدون اطلاع خانواده ام در کنکور دانشکده نفت آبادان شرکت کردم. وقتی آنها مطلع شدند که حتی واکسن هایم را هم زده بودم. یک روز سرناهار بودیم. آن وقت ها می گفتند یک چیزهائی برای واکسن بد هست. دکتر هم به من گفته بود چیزهای سرخ کرده نخور. وقتی که من نخوردم، مادرم جویا شد، مرحوم مادرم. بالاخره مجبور شدم که بگویم در نظر دارم بروم آبادان. آبادان در نظر مردم آن روز، یا حداقل در خانواده من، مثل جهنمی بود که کوره های آتش هم داشت. این تقریبا یک آتشی در خانواده ما برپا کرد. خواهران آمدند، برادرها آمدند، پدر و مادر، و همه سعی می کردند که مرا از این کار منصرف بکنند. حتی پدرم حاضر شد هرجای دنیا که بخواهم برای ادامه تحصیل بروم مرا بفرستد. من می گفتم می خواهم بروم رو پای خودم بایستم. به هرحال، گریه و زاری خواهرها و مادر در تصمیم من اثری نگذاشت و تصمیم گرفتم که بروم به آبادان و رفتم.

تصمیم رفتن به آبادان، پایه اش چه بود؟ چه عاملی شما را به طرف آبادان کشاند؟

فکر می کنم انگیزه ملی بود که مرا کشید به طرف آبادان. چون مسئله درست در بحبوحه ملی شدن صنعت نفت بود، 1330. احساسات شدید ملی داشتم، و آبادان هم مرکز ثقل این نوع احساسات بود. شاید به این دلیل بود که من کارهای دیگر را چشم پوشی کردم و با وجود مخالفت پدرم به آبادان رفتم. خانواده من این قدر وحشت کرده بودند که فورا” کارهای برادر کوچکترم را که یکسال و نیم با من اختلاف سن داشت، برای این که او یک وقت یک راه مشابهی نرود، انجام دادند و او را فرستادند به آلمان. او امروز یک دکتر موفقی است و در آلمان زندگی خوبی دارد.

به هرحال، با قطار راه آهن، 40 دانشجو بودیم، عازم آبادان شدیم. در خرمشهر مامور شرکت نفت آمد جلوی ما و برای ناهار ما را برد به آن جائی که می گویند گست هاوس (Guest House) شرکت نفت. من متوجه شدم عکس رئیس سابق شرکت نفت، اگر اشتباه نکنم فریزر(1) بود، در آن جا نصب است. من با اجازه بقیه دانشجویان یک نطقی کردم، عکس فریزر را پائین کشیدیم و عکس مصدق(2) را گذاشتیم به جایش. از این دستمال های سفره رویش انداختیم و پرده برداری کردیم. در آن حالت جوانی یک نمونه ای است از احساسات من و سایر دانشجویانی که در آن جا بودند.

سیدخلیل کازرونی(3 )

مدتی بعد ازکار درپالایشگاه آبادان به سمت رئیس شیفت دستگاه های تقطیر در پالایشگاه آبادان منصوب شدم. ولی رتبه آن کار را به من نمیدادند. من روی روحیه خاصی که داشتم تحمل زورگفتن و بی عدالتی را نداشتم و نمی توانستم قبول کنم که چرا من یک کاری را انجام می دهم و رتبه این کار را به من نمی دهند. همین جور سرخود یک نامه ای نوشتم و به این کار اعتراض کردم. بعد هم شنیده بودم که یک شخصی به نام سید خلیل کازرونی از رؤسا است. بدون توجه به این که من یک جوانی بودم و او یکی از رؤسا نامه را به او رونوشت کردم و حتی یادم است نمی دانستم چه جوری بفرستم. رفتم به دفتر مرکزی پالایشگاه که خارج از درب اصلی پالایشگاه بود و نامه را دادم به منشی اش. با کمال تعجب دیدم دو یا سه روز بعد مرا احضار کرد. رفتم به دفترش. اولین باری بود که این آدم را می دیدم. او با انگشتش به چند جای نامه اشاره کرد و اصلاحاتی را پیشنهاد نمود. یک تغییراتی من در نامه دادم و بعد بردم دومرتبه دادم به منشی اش. در حدود دو سه هفته بعد کارم راعوض کردند و به من ارتقاء دادند. این یک کار جالبی بود، برای این که مرا گذاشتند درپست معاون متخصص ضایعات نفتی(Assistant Stock Loss Specialist) پالایشگاه ها که رئیس آن یک امریکائی بود.

یعنی شما . . .؟

پالایشگاه آبادان به علل مختلف ضایعاتی دارد. یک علتش تبخیر(evaporation) است. یک علتش چکه کردن (leakage) از دستگاه های مختلف است. درآن موقع پالایشگاه آبادان ضایعاتش بالاتر از نُرم بین المللی بود، فکر می کنم درحدود سه درصد بود، که یک رقم بزرگی است. مثلا از پانصد هزار بشکه نفت که وارد پالایشگاه می شد سه درصد آن گم می شد. این آقای آمریکائی را که به نظرم اسمش فرنچ (French) بود گذاشته بودند برای رسیدگی به این مطلب، و مرا هم گذاشته بودند معاونش، بررسی بکنیم که علل این ضایعات چه هست. ما علل این کار را دنبال کردیم و پیدا کردیم. من یادم است که برای رؤسای پالایشگاه یک گزارش شفاهی با استفاده از وسایل بصری (presentation) دادم. از همان موقع، گفتم، دست به سخنم بد نبود و همیشه پرزنتیشن (presentation) روی سه پایه می دادم. عللی را که ما کشف کرده بودیم برای گم شدن نفت ها آن جا ارائه دادیم. در ظرف یک سال که من در آن شغل کار می کردم موفق شدیم که ضایعات پالایشگاه را حدود یک درصد پائین بیاوریم. یک درصد در حدود چهار هزار بشکه در روز صرفه جوئی بود.

این اولین برخورد من با سید خلیل کازرونی بود. در صحنه فعالیت های اجتماعی تماس های دیگری با ایشان دست داد. برای مثال به اتفاق یکی دیگر از مهندسین جوان، آقای قباد فخیمی، به عضویت هیئت مدیره کانون مهندسین آبادان انتخاب شدیم. یک روز در جلسه هیئت مدیره گفتم که من شنیده ام در هیئت مدیره شرکت تصفیه کنسرسیوم (خاطرتان هست که دو تا شرکت بود یکی شرکت تصفیه و دیگری شرکت اکتشاف و استخراج) دو ایرانی هستند، یکی آقای دکتر فلاح(4) و دیگری آقای سید خلیل کازرونی. همه می دانیم که این دو نفر متاسفانه با هم بد هستند و بدتر از آن این که ما که طبقه مهندس و منوّر مملکت هستیم با طرفداری یکی از اینها فی الواقع به این اختلاف دامن می زنیم. مضافا این که این دون شان طبقه مهندس است و ما نباید دنباله روی کنیم. خوب، آن هیئت مدیره کانون مهندسین تیول دکتر فلاح بود و آدم های خیلی نزدیک به او، من اسم نمی برم، آن جا بودند که موقع انتخابات رای جمع می کردند. اینها اول خیلی مقاومت کردند و بدشان آمد که اصلاً چرا من این موضوع را مطرح کردم. ولی من این قدر پافشاری کردم که به هرحال اینها خودشان پیشنهاد کردند که برویم آقای کازرونی را ببینیم. با قرار قبلی رفتیم خانه کازرونی. البته با اینکه پیشنهاد دهنده این کار من بودم آنجا ساکت بودم و همان مخالف ها صحبت کردند.

کازرونی در آن زمان کارش در زمینه اداری بود؟

بله، مدیر اداری بود. من در دورانی که در آبادان مشغول کار بودم دو خواسته بزرگ داشتم. یکی این بود که حتما برای ادامه تحصیلات به خارج بروم و یکی دیگر این بود که دلم می خواست به تهران منتقل بشوم. برای رفتن به خارج با کمک یکی از اقوامم، آقای فریدون منصور که فارغ التحصیل دانشگاه لوئیزیانا بود از آن دانشگاه قبولی ( (Acceptanceگرفتم که قرار بود بروم برای دوره دکترای نفت. ولی یک شب درباشگاه قایقرانی (Boat Club) آبادان دوستی قدیمی به اسم فریدون زاهدی را دیدم، پسر زاهدی(5) مشهورکه بنیان گذار صنعت معدن در ایران بود. پدرش فوت کرده بود و تمام ثروت پدر به او و خواهرش رسیده بود. سال ها ما دوست بودیم در دبیرستان فیروز بهرام. از دیدار مجدد خیلی خوشحال شدیم. وقایع زندگیش را برایم گفت و اظهار تمایل کرد که وقتی به تهران می روم حتما ببینمش. در مرخصی بعد در تهران به دیدنش رفتم. از من دعوت کرد که به اتفاق آقای شایگان که دوست پدرش بود، دکتر شایگان مشهور دوست و همکار دکتر مصدق، به یک سفری برویم که کارهایش را به من نشان بدهد. ما رفتیم به یک سفر تقریبا چهارهزار کیلومتری با یک جیپ، راننده و آشپز. اول معادن سرب شان را دیدیم در کویر لوت. بعد رفتیم مشهد که یک کارخانه سیمان داشتند و بعد به گرگان که معدن ذغال سنگ داشتند، و از آن جا دور زدیم رفتیم به کرانه دریای خزر و برگشتیم به تهران. به یاد دارم یک شب در مشهد رفتیم به زیارت حرم حضرت رضا. شب خیلی قشنگی بود، مهتاب بود و گنبد تلاِلو خاصی داشت. مردم خیلی گوشه و کنار گریه و زاری می کردند. شایگان گفت بیین در این شب به این قشنگی و خوبی اگر خود حضرت رضا بود واقعا به شادی و طرب می نشست، و این مردم معلوم نیست برای چه گریه می کنند. وقتی که این سفر ما تمام شد، به علت نظراتی که من در طول سفر می دادم و صحبت هائی که کردیم فریدون زاهدی به من پیشنهاد کرد که من بروم به انگلیس و درس معدن بخوانم. من هم قبول کردم و قراردادی هم امضا کردیم، رفتم به انگلیس. البته خوشبختانه احتیاط کردم و از شرکت نفت مرخصی تحصیلی گرفتم . رفتم به انگلیس در دانشکده معدن شناسی کامبورن (Camborn School of Mine). چند عامل باعث شد که من بعد از مدتی که آن جا مدرسه رفتم تصمیمم عوض بشود و برگردم به ایران. یک عامل اصلیش این بود که سیستم تحصیلاتی انگلیس خیلی یک بعدی بود. از جمله یک سری از درس هایم برای من کاملا تکراری بود. رفتم پهلوی رئیس دانشکده و گفتم آقا این درس هائی که شما می دهید، مثلاً ریاضیات، اینها همه را من خوانده ام و اینها برای من تکراری است . من چیزی که احتیاج دارم، درس هائی مانند اصول معدن شناسی یا فلزشناسی است. در امریکا، من می دانم، که وقتی این چیزها را خوانده اید کردیتش را به شما می دهند. گفت ما چنین سیستمی این جا نداریم. البته الان که به عقب نگاه می کنم فکر می کنم همان احساسات ملی و علاقه ای که من به صنعت نفت پیدا کرده بودم کم کم این فکر را در من ایجاد کرد که من چرا شرکت نفت را که یک کارفرمای خوبی است در مملکت رها بکنم و بیایم در یک دستگاه خصوصی کار کنم، یعنی نوکر یک آدم بشوم. در همان موقع هم من با یک دختری، که اکنون مادر فرزندانم هست، آشنا بودم. فکر کنم، در جمع، این سه عامل باعث شدند که من بعد از یک مدتی آن دانشکده معدن را رها کردم و برگشتم خوشبختانه به کارم در آبادان و مشغول شدم. این هم یک گذاری بود از نظر تحصیلاتم.

دیگر به امریکا نرفتید؟

نه به امریکا نرفتم و برنامه امریکا هم قطع شد. البته بعدا خدمتتان میگویم که به مناسبت دیگری به امریکا رفتم و در آنجا دوره های متعددی را طی کردم. موقعی که من به آبادان برگشتم، بعد از مدتی سیدخلیل کازرونی با رؤسای شرکت تصفیه اختلافی پیدا کرد و به صورت قهر، تا آن جائی که من می شنیدم چون من تماسی با ایشان نداشتم، رفت به تهران. مرحوم عبدالله انتظام که رئیس هیئت مدیره ومدیرعامل شرکت ملی نفت بود ایشان را به سمت معاون مدیراموراداری، که مدیراموراداری مرحوم هویدا بود، انتخاب کرد. بعد ایشان بوزالن هامیلتون Booz, Allen, Hamilton)) را که یک مهندس مشاور مدیریت و سازماندهی هستند استخدام کرد و اداره ای راه انداخت به اسم (Organization, Method and Systems) ،اداره کل تنظیم سازمان و بهبود روش ها،و برای این اداره از جوانان مهندس فارغ التحصیل داخل و خارج استخدام و یا از قسمت های مختلف شرکت نفت منتقل کردند، که قرعه فال به نام من هم زده شد. یک روزی که با همین آقای فرنچ کار می کردم، از کارگزینی به من تلفن زدند. رفتم آن جا. گفتند آقای کازرونی شما را از تهران خواسته اند برای مصاحبه. فکر می کردم که این آقای فرنچ، چون به من تازه رتبه و اضافه حقوق داده بودند، ممکن است موافقت نکند. به هرحال به یک ترتیبی با او صحبت کردم، گفتم اگر جای من بودی چکار می کردی، گفت من می رفتم ببینم چه خبر است. بالاخره برای مصاحبه با آقای کازرونی به تهران رفتم. مصاحبه خیلی جالبی بود. آن چند دقیقه ای را که من با او در اطاقش صحبت کرده بودم کاملاً به یاد داشت. به من گفت که تو دارای (analytical mind) هستی، فکر تحلیلی داری، و در این کاری که ما شروع کرده ایم به این نوع آدم ها احتیاج داریم و تو در این کار تا رتبه 19 ترقی خواهی کرد (آن موقع من رتبه 11 بودم) و بعد هم برمی گردی به کارهای اصلی فنی خودت. من خیلی خوشحال شدم. خیلی علاقه داشتم که بیایم تهران. پدرم خیلی فعالیت می کرد و با این که با مرحوم انتظام آشنائی داشت ولی تشکیلات شرکت نفت آن موقع خیلی کوچک بود و نمی توانستند مرا منتقل کنند به تهران. این وسیله ای شد که من منتقل شدم به تهران. در آن اداره احساس کردم که یک شکوفائی خاصی پیدا کردم، چون از آن استعداد هائی که در زمینه نوشتن و حرف زدن و تجزیه و تحلیل داشتم دیدم خیلی خوب می توانم استفاده بکنم و به سرعت شروع کردم در این کار ترقی کردن، تا جائی که در سن 29 یا 30 سالگی رئیس اداره کل تنظیم سازمان و بهبود روش های قسمت پخش، که یکی از بزرگ ترین سازمان های شرکت ملی نفت بود، شدم، که سن بسیار پائینی برای آن سمت بود.

منوجهر فرمانفرمائیان(8 )

درآن زمان رئیس سازمان پخش شرکت ملی نفت کی بود؟

آقای منوچهر فرمانفرمائیان. ما شروع کردیم با شدت کار کردن. دوره خیلی جالبی بود برای من، کارهائی که انجام می دادیم کارهای تقریباً غیر فنی بود، کارهائی که در زمینه مدیریت می کردیم، تجزیه و تحلیل هائی که می کردیم، بررسی های سازمانی که می کردیم، تغییرات سازمانی که می دادیم. در نتیجه اقداماتی که ما کردیم ساختار سازمانی شرکت ملی نفت بکلی دگرگون شد و توسعه یافت.

دراین زمان شرکت بوزالن هامیلتون هم بود؟ با آنها کار می کردید؟

بله با آنها کار می کردیم، خیلی نزدیک.

چند سال بعد آقای دکتر اقبال منصوب شدند به شرکت ملی نفت ایران و آقای انتظام رفتند. دستگاه ما خیلی مخالف داشت. به علت تغییرات سازمانی که ما داده بودیم یک عده بیکار می شدند و یک عده ترقی می کردند و یک عده رتبه (grade) می گرفتند و یک عده گریدشان کم می شد و خودتان کاملا وارد هستید که در این (restructuring) چه گرفتاری هائی است. بنابراین یک عده زیادی با تشکیلات ما بد بودند. یکی از اولین اقداماتی که آقای دکتر اقبال کرد تمام این ادارات (OMS)، تنظیم سازمان و بهبود روش ها، را منحل کرد. بنده به یاد دارم که یک روز آقای آقاخان بختیار،10 که مدیر امور اداری و مالی بودند، چون سید خلیل کازرونی دیگر از کار تقریباً کنار گذاشته شده بود، ما چهار پنج نفر را که رؤسای ادارات مختلف تنظیم سازمان و بهبود روش ها در قسمت های مختلف شرکت نفت بودیم احضار کرد توی اطاقش در طبقه 15 و با یک لحن تقریبا بدی گفت که دیگر به این ادارات احتیاج نیست و به کارمندانتان بگوئید که بروند به مرخصی. من که در آنجا باز میان آن چند نفر جوان ترین بودم گفتم که آقای آقاخان کارمندان ما از زبده کارمندان شرکت ملی نفت هستند و تمام تحصیلکرده های داخل یا خارج کشور هستند و با نهایت صمیمیت و علاقه در راه وظیفه ای که مدیریت آن موقع شرکت به اینها واگذار کرده بود کار کردند و خطائی هم انجام نداده ام که من در سر زمستان به اینها بگویم بدون برنامه به مرخصی بروند و من این کار را نخواهم کرد. ایشان فوری عقب نشینی کرد و این کار انجام نشد و باید بگویم از این اقدام ساده لوحانه جلوگیری شد.

در همین احوال آقای منوچهر فرمانفرمائیان، که به طرز کار من آشنائی داشت، با انحلال آن اداره ای که من ریاستش را داشتم مرا به سمت مشاور خودش منصوب کرد در دستگاه پخش. در آن جا بود که من یک کارهای جالبی برایم پیش آمد. یکی از کارهای اصلی من این بود که دستور جلسات هیئت مدیره شرکت تصفیه را نگاه بکنم و ایشان را آماده بکنم برای جلسات هیئت مدیره. چون روح کنجکاوی داشتم وارد پروژه های مختلف هم می شدم. یکی از این پروژه ها در مورد رژیم مالیاتی پالایشگاه آبادان بود. وقتی مطالعه کردم دیدم قسمت پخش شرکت ملی نفت فرآورده های مختلف از پالایشگاه آبادان برداشت می کند بدون آن که کسی از تاثیر آن نسبت به رژیم مالیاتی پالایشگاه آبادان آگاهی داشته باشد، و این امر اثرات مثبت یا منفی، و قاعدتاً چون اطلاع نداشتند منفی می گذاشت. حالا بچه ترتیب.

یعنی کنسرسیوم این کار را..؟

نخیر، دستگاه پخش شرکت ملی نفت. چون مقداری از فرآورده هایشان را از پالایشگاه آبادان برمی داشتند، مثل نفت کوره، بنزین، نفت سفید، قیر، این چیزهائی را که بر می داشتند در جمع اثر می گذاشت روی وزن مخصوص “اِ پی آی گراویتی” (API gravity) نفت خامی که مبنای محاسبات مالیاتی کنسرسیوم قرار می گرفت برای پرداخت به دولت ایران، که به آن می گفتند (Deemed Crude) یعنی نفت خام فرضی. بعد من یک موردخاصی را مورد مطالعه قرار دادم و محاسبه کردم که فرض کنید در آن سال مخصوص اگر در ماه دسامبر دستگاه پخش یک مقدار نسبتا جزئی نفت کوره بیشتر برمی داشت یا بنزین کمتر بر می داشت، مثلا فرض کنید یک درجه اِپی آی در Deemed Crude اثر می گذاشت، آن یک درجه ا ِپی آی خودش یک اثر نسبتا فاحشی داشت در پرداخت مالیات کنسرسیوم به دولت ایران. من این محاسبات را به قول معروف با initiative خودم انجام می دادم. وقتی این رابه منوچهر فرمانفرمائیان نشان دادم بسیار علاقمند و هیجان زده شد. بلافاصله با هم رفتیم پهلوی دکتر فلاح. دکتر فلاح خیلی آدم تیزهوشی بود. خیلی سرعت انتقال داشت. به محض این که برایش توضیح دادم خیلی خوب متوجه شد. بلافاصله تلفن زد به رئیس پالایشگاه آبادان و گفت که هفته بعد که ما می آئیم برای جلسه هیئت مدیره شیرازی می آید و در آن جا یک presentation میدهد. من هم که درpresentation ید طولانی پیدا کرده بودم. پس از تهیه مقدمات لازم، با هواپیمای مخصوص، فرندشیپ، با منوچهر فرمانفرمائیان و دکتر فلاح رفتیم آبادان. نکته جالب برایم این بود. رئیس پالایشگاه دست مرا گرفت برد توی اطاقش و وقتی که شروع کرد به سوال کردن دیدم او هم از رژیم مالیاتی پالایشگاه آبادان اطلاع ندارد، پالایشگاه را اداره می کند ولی از قرارداد و رژیم مالیاتی آن اطلاعی ندارد. به هرحال وقتی که من presentation دادم دیدم که تقریبا جز دکتر فلاح و فرمانفرمائیان، که قبلا در جریانشان گذاشته بودم، و به خصوص دکتر فلاح، بقیه اعضاء هیئت مدیره هم، که بعضی هایشان فرنگی بودند، از این موضوع اطلاعی ندارند. بعد که ما برگشتیم به تهران، یک روز مدیرکل نفت با عجله خاصی آمد توی اطاق من در طبقه پنجم.

مدیر کل نفت در وزارت…؟

مدیرکل نفت در وزارت دارائی… همایون جابر انصاری(11). با علاقه آمد که این داستان چه هست. داشت می رفت به جلسه مجمع عمومی شرکت نفت. من فهمیدم که این مطلب درآنجا هم مطرح شده، و ایشان هم سوالاتی می کرد که این مطلب چه هست، قضیه چه هست، که برای او هم توضیح دادم. تنها کسی را که من گیر آوردم که در این جریانات وارد بود، یک دوستی داشتم در قسمت پخش به اسم آقای جهانبخش زمانیان که من در جستجوی خودم دیدم او هم نسبت به این کارها وارد هست. خوشبختانه بعداً او خودش برای مدت کوتاهی رئیس تدارکات پخش شرکت ملی نفت شد و احتمالا، و یا به من می گفت، که این مطالب را مراعات می کرد. ولی از آن که گذشت دیگر اصلا کسی واقعاً توجهی به این مطالب نداشت.

آیا این آگاهی که شما دادید تاثیر گذاشت و براساس آن در مثلا شیوه مشخص کردن مالیات ها تحولی ایجاد شد؟

نه، من تنها پی گیری که فهمیدم انجام گرفته از طرف همین آقای زمانیان بود که خودش هم تصادفا شده بود رئیس تدارکات پخش شرکت ملی نفت، در زمان تصدی خودش احتمالا این کار را توجه می کرد و اجرا می کرد، که به چه ترتیب برداشت بکند که اثر منفی روی API نفت خام فرضی و سیستم مالیاتی نگذارد.

این طوری که من برداشت کردم، هم منوچهر فرمانفرمائیان و هم فلاح راجع به این مسئله کاملا علاقمند بودند و رفتند در هیئت مدیره مطرح کردند و بعد. . .

و بعد دیگر من چیزی ندیدم. حتی مدیرکل نفت را دیدم که به این کار علاقمند بود اما من چیز سیستماتیک خاصی ندیدم برای پی گیری این کار.

برای این که من روشن بشوم، آیا شما این مساله را دنبال کردید؟ یعنی ممکن است این اتفاق افتاده باشد، کاری راجع بهش شده باشد، ولیکن شما، چون مسئولیت هایتان متفاوت شد، یا فعالیت هایتان به طرف دیگر معطوف شد، نتیجتا این را ندیدید؟ یا اینکه می دانید هیچ اتفاقی نیفتاد؟

من واقعا بطور قطعی نمی دانم که چه اتفاقی افتاد یا نیفتاد. ولی برداشتم این است که یک پی گیری سیستماتیکی در این مورد نشد. چون با اطلاعاتی که من از سازماندهی دارم، اگر قرار بود در این کار پی گیری بشود، در قسمت پخش شرکت ملی نفت یک نفر آموزش این کار را می دید. چون رژیم مالیاتی قرارداد کنسرسیوم خیلی پیچیده بود. زبان کنسرسیوم زبان پیچیده ای بود. قراردادش قرارداد پیچیده ای بود. می بایستی یک متخصص در قسمت پخش نفت منصوب می شد و به طور مداوم این کار را پی گیری می کرد، که من اطلاع ندارم که چنین کاری شده باشد.

یک سوال دیگر بکنم قبل از این که می رسیم به مسئله گاز. شما با منوچهر فرمانفرمائیان مدتی کار کردید؟

من چند سال می شد. یعنی موقعی که من آمدم به تهران در جون 1960 چند ماه در اداره مرکزی شرکت ملی نفت بودیم با آقای کازرونی. بعد منتقل شدم به سازمان پخش که در حدود 4 سال یا 5 سال کار کردیم.

علت این که این سوال را می کنم اینست که راجع به منوچهر فرمانفرمائیان، همان طور که می دانید، یک مقدار صحبت هائی شده و می شود. بیشتر راجع بــــه رابطه ای که در دوران ملی شدن با انگلیس ها ممکن است داشتـــه باشد و حداقل سوء ظنــــی که به نظر می آیــد مصدق و اطرافیانش نسبت به او داشتند. می خواستم ببینم شما هیچ نظری در این مورد دارید؟

اصلا. واقعا نه اطلاعی داشتم و نه واقعاً موردی بود که مرا به این مطلب هدایت بکند. یعنی در مورد کارهائی که درموقعی که من با ایشان همکاری داشتم انجام میدادم هیچ موردی نبود که مرا واقعاً به این مطلب هدایت بکند.

یکی دیگر از کارهائی که در دوران همکاری با آقای فرمانفرمائیان پیش آمد ایشان یک کاری را شروع کرد برای توسعه ظرفیت پالایشگاه آبادان که خیلی مورد علاقه مملکت بود. چون برای عایدی بیشتر همیشه به کنسرسیوم فشار می آوردند. یک متخصص نفتی سرشناس بود به اسم والتر لوی (Walter Levy) که با آقای فرمانفرمائیان گویا آشنائی داشت، به اظهار خودش. به هرحال ایشان به آقای والتر لوی ماموریت دادند که برای افزایش ظرفیت پالایشگاه یک مطالعه ای بکند. ایشان این مطالعه را انجام داد و یک گزارش خیلی قطوری فرستاد که این گزارش را هم آقای فرمانفرمائیان داد به بنده و مرحوم دکتر امیرحسین جهانبگلو که مشاور اقتصادی ایشان بود. ما دو نفر مأمور شدیم که این گزارش را بررسی کنیم و آقای فرمانفرمائیان را در جریان این کار بگذاریم، چون گزارش خیلی مفصلی بود و ایشان هم خیلی علاقمند بود. ما حدود دوماه این گزارش را تقریبا صفحه به صفحه مطالعه و تجزیه و تحلیل کردیم، و هر روز صبح با ایشان جلسه داشتیم، حدود یکساعت و یکساعت و نیم، گاهی دوساعت، و قسمت های مختلف گزارش را برایشان توضیح می دادیم و سعی می کردیم که خوب تفهمیم بشود. نظریه والتر لوی، کوتاهش بکنیم، این بود که یک حدی برای ظرفیت پالایشگاه آبادان قائل بشویم و بالای آن حد ظرفیت به کنسرسیوم اجازه داده بشود که فرآورده ها را بر اساس marginal cost صادر بکند. همین طور که اطلاع دارید هر دستگاه صنعتی یک هزینه (cost) های ثابت دارد و یک هزینه های متغیر. وقتی که فرض کنید هزینه های ثابت یک پالایشگاه را به چهار صد هزار بشکه در روز تخصیص می دادیم، اگر پالایشگاه چهار صد و پنجاه هزار بشکه تولید می کرد، برای آن پنجاه هزار فقط هزینه های متغیر ((variable costs تخصیص داده می شد، بنابراین هزینه پالایش فرآورده خیلی برای کنسرسیوم پائین می آمد و ترغیب می شد که بیشتر صادر بکند. این را ما با دقت مطالعه کردیم و به آقای فرمانفرمائیان گزارش کردیم. این گزارش رفت برای کنسرسیوم، و کنسرسیوم، براساس این گزارش و درخواست شرکت نفت، یک پیشنهادی درست کرد برای شرکت نفت. این پیشنهاد در حدود 4 یا 5 صفحه بود، انگلیسی خیلی مغلق به همان زبان خاص کنسرسیوم، خیلی(legalistic)، و با این که من به کلیه گزارش به خوبی وارد بودم برای درک و تجزیه و تحلیل این پیشنهاد مجبور شدیم واقعا باز یک مدتی وقت صرف بکنیم. وقتی به آقای فرمانفرمائیان توضیح دادم، تلفن زد به دکتر فلاح و دکتر فلاح آمد آن جا و این گزارش 4 و 5 صفحه ای را قبل از این که من حتی توضیح بدهم گرفت و با یک سرعت خاصی خواند. فکر کردم بی توجهی می کند، می خواهد از سر باز کند. وقتی این چهار پنج صفحه را خواند، و خیلی سریع هم خواند، یکی دو تا نظر داد که من خیلی تعجب کردم. متوجه شدم که فهمیده. این که در این مدت کم چهار صفحه را فهمید برای من خیلی جالب بود. نشان داد که آدم با هوشی بود. واقعه دیگری در این زمینه. یک روز من در اطاقم بودم آقای فرمانفرمائیان تلفن زد و گفت آقا هرکاری دستت هست بگذار زمین زود بیا اطاق آقای نفیسی.

آقای فتح الله نفیسی؟

بله آقای فتح الله نفیسی که من برایشان خیلی احترام دارم، با وجود مخالفت های حرفه ای مختلفی که ما با هم پیدا کردیم. ولی نهایت احترام را برای ایشان دارم. من رفتم اطاق آقای نفیسی دیدم آقای فرخ نجم آبادی آن جا بود، یک فرنگی هم بود و منوچهر فرمانفرمائیان. منوچهر فرمانفرمائیان یک سوالی را مطرح کرد در مورد گزارش و گفت آقای نفیسی این را می گویند، تو که این گزارش را خواندهای و دقیق هستی توضیح بده. من هم توضیح دادم. توضیح من برخلاف نظر آقای فتح الله نفیسی بود و، خوب، این جلسه خیلی سرد شد، یک حالت تنشی پیدا کرد. بعد از جلسه فرخ نجم آبادی، که من خیلی دوستش دارم و خیلی برایش احترام قائل هستم و بنظر من از مردان ورزیده و برجسته مملکت بوده، به من گفت آقا تو چطور جرأت کردی و چطور به خودت اجازه دادی به یک پیردیر صنعت جلوی نماینده کنسرسیوم این طور صریح جواب بدهی. گفتم والله اولا من حقیقت را گفتم، درثانی نماینده کنسرسیوم که فارسی نمی داند. گفت نه از قضا ایشان فارسی را از من و تو بهتر می داند. البته من در آن زمینه اطلاع نداشتم و به هرحال روحیه من این جوری بود. رُک بودم و مطالب را می گفتم. این اولین برخورد من با آقای نفیسی بود. البته برخوردهای بعدی جالب دیگری هم داریم. پاره ای از آنها به طور نزدیک مرتبط می شود به ایجاد صنعت گاز. گزارش والتر لوی، بعد از رفت و آمد و کشمکش های بسیار، به هرحال بجائی نرسید، یعنی توافقی با کنسرسیوم به عمل نیامد.

ملاقات با امپراطور حبشه

به علت این که من در کار پالایشگاه آبادان وارد شده بودم و، خوبم در پالایشگاه آبادان کار کرده بودم، به عنوان دانشجو، بعد در مسئولیت های دیگر، آقای قطب الدین سجادی، که رئیس صادرات شرکت ملی نفت و آدم خیلی واردی بود، یک روز به من گفت که تو چون در کارهای پالایشگاهواردهستی بیا برو به حبشه. درآن جا برنامه این بود که یک پالایشگاهی می ساختند به اسم «اَسب» (Assab Refinery). پالایشگاه کوچکی بود، ده هزار بشکه در روز. و ما می خواستیم نفت این پالایشگاه را تأمین بکنیم، چون شرکت ملی نفت سعی می کرد به طور مستقیم وارد بازارهای نفتی بشود. ما رفتیم به اتیوپی. سفیرکبیر آقای قوام بود، که برادر زاده یا عموزاده قوام السلطنه مشهور بود. در آن جا من یکی دو سه صحنه دیدم. اولا به هیئت دولتشان رفتم.

این در سال 1965 است؟

بله این در سال 1965 است. رفتیم به هیئت دولت، تمام وزراء جوان، خیلی وارد، سوال های خوبی می کردند. ضمن ارائه پیشنهاد شرکت ملی نفت توضیحات لازم را دادیم. یک روز آقای قوام به من گفت امپراطور audience داده اند و قرار است که برویم ایشان را ببینیم. حالا نکته جالب، شاید یک کمی خنده دار، این بود که ایشان به من تعلیم می داد وقتی که می روید پهلوی امپراطور باید هفت بار تعظیم بکنید وقتی می رویم جلو، و باز وقتی که برمی گردیم باید عقب عقب بروید و باز هفت بار تعظیم بکنید. گفتم من اصلا تعظیم بلد نیستم و هفت تا خیلی مشکل است. ایشان گفت که این پروتکل هست و باید این کار را بکنید. به هرحال ما قبول کردیم رفتیم درآن کاخ. وقتی بردند ما را در آن سالن بزرگ، امپراطور وسط نشسته بود، سه صندلی بود، یکی خودش نشسته بود و دو تا هم برای ما بود. نشستیم. من در گوشه سالن دیدم یک یوزپلنگ کوچکی خوابیده. حالا من نمی توانستم ببینم که آزاد است و یا زنجیر دارد و یک مقدار حواسم متوجه یوزپلنگ بود که یک وقت به ما حمله نکند. من توضیح دادم. ایشان هم در تمام این مدت، درست یادم است، وقتی از شاه ایران ذکر می کرد می گفت برادرم اعلیحضرت و در پایان گفت به برادرم اعلیحضرت سلام برسانید. درموقع بیرون رفتن از سالن من طبق قرار قبلی هفت دفعه تعظیم کردم، چون در این سالن ها تمام قالی های ایرانی بود پایم گرفت لای یکی از این قالی ها تلؤ تلؤ خوردم، که آقای قوام زیر بغل مرا گرفت و به هرحال من زمین نخوردم. بعد به او گفتم، نگفتم آقا من بلد نیستم.

بعد من که مراجعت کردم به تهران گزارشی دادم به آقای دکتر اقبال و آقای قوام هم که خیلی از کار من راضی بود گزارش خیلی خوبی نوشت در تمجید و تحسین و داد برای آقای دکتر اقبال، مهر و موم کرد ولی به من گفت محتوایش چه هست. بعد رفتم پهلوی آقای نفیسی. ایشان هم مثل این که آن گزارش برایش آمده بود، گفت خیلی خوب شما چمدانتان را ببندید و برگردید بروید به حبشه و این کار را پی گیری بکنید. من، شاید اشتباها، گفتم آقای نفیسی آقای دکتر اقبال دستور داده اند که من برای مذاکرات کنسرسوم با هیئت شرکت ملی نفت بروم به لندن، یعنی همان هفته دیگر، و اگر اجازه بفرمائید من بعد از این مذاکرات کنسرسیوم، که خیلی برای من جالب است، بروم به حبشه. ایشان اصلا انتظار نداشت که من یک چنین حرفی بزنم. اوقاتش خیلی تلخ شد، گفت خیلی خوب، پس شما بروید پهلوی آقای مصطفوی و این کار را تحویل ایشان بدهید و ایشان این کار را ادامه خواهند داد. من از اطاق آمدم بیرون رفتم پهلوی آقای مصطفوی، دیدم خانه اصلا از پای بست ویران است. ایشان هم خیلی ناراحت بود که چرا من وارد این کار شده ام. چون آقای مصطفوی مشاور آقای نفیسی بود و انتظارش این بود که اصلا این کار مربوط به ایشان بوده من بیخودی وارد شدهام. بنابراین ما کار را تحویل ایشان دادیم، آمدیم بیرون.

پس از آن آقای مصطفوی رفت حبشه؟

دیگر نمی دانم چه شد. ایشان به شدت ناراحت بود و به تندی هم با من صحبت کرد که کاری که مربوط به تو نیست اصلاً چرا رفتی.

مگر به شما ماموریت نداده بودند؟

خوب ایشان ناراحت بود. فکر می کرد من نباید وارد این کار می شدم چون ایشان مشاور آقای نفیسی بودند ایشان باید می رفتند و کار مربوط به من نبود، به هرحال این کار را ما تحویل ایشان دادیم.

آغاز سیاستگزاری درباره صنعت گاز

در اواخر سال 1964زمانی که من مشاور آقای فرمانفرمائیان در سازمان پخش بودم، شرکت نفت فیلیپس (Philips Petroleum Company) پیشنهادی ِداد به شرکت ملی نفت، که طرف مذاکره آقای فرمانفرمائیان بودند و امیرحسین جهانبگلو و بنده. نظر این بود که از گازهائی که سوزانده می شدند مایعات گازی را بگیرند و صادر کنند. طرح خیلی ساده و خیلی اقتصادی بود و در اقتصادش فکر می کنم حتی توضیح هم لازم نباشد. به طور خلاصه، از هر 100 میلیون فوت مکعب گازی که سوزانده (flare)می شد حداقل حدود پنج هزار بشکه مایعات گازی با وسائل ساده و با سرمایه گذاری نسبتا کم می شد استحصال نمود. این مایعات گازی ارزشی داشت تقریبا معادل ارزش نفت خام و می توانست صادر بشود. در آن موقع درحدود دوبیلیون فوت مکعب گاز درحوزه قرارداد با کنسرسیوم سوزانیده می شد. اینها آمدند یک چنین پیشنهادی کردند و ما هم خیلی با علاقمندی این کار را پی گیری کردیم. این کار، متاسفانه، به علت اینکه قرارداد کنسرسیوم ابهامی وجود داشت درمورد گاز و مایعات گازی به هیچ جا نرسید. به هرحال، همان جریانی که در پالایشگاه آبادان گفتم، باند آقای کازرونی بود و باند آقای فلاح، درشرکت نفت هم دو مدیراصلی بودند، دکترفلاح وآقای مهندس نفیسی. منوچهر فرمانفرمائیان طرف دکترفلاح بود، که درکتابش هم از او یک مقداری تعریف می کند. حالامن نمی دانم آن هم اثری داشت که این کار پی گیری نشد یا نه، احتمالا اثری داشت. ولی نکته حقوقی و اساسی این ابهام بود که در قرارداد کنسرسیوم وجود داشت که مایعات گازی وقتی که از گاز جدا می شدند به عنوان نفت خام منظور می شدند. کنسرسیوم حق انحصار داشت برای صدور نفت خام. این همان موقعی است که قرارداد کنسرسیوم هنوز تجدیدنظر نشده بود. چیزی که در کتاب مینا هم نوشته شده. به این دلیل حقوقی ما حق نداشتیم مایعات گازی که در مملکت خودمان سوزانده می شد بگیریم و صادر بکنیم، و کنسرسیوم هم آن را استحصال و صادر نمی کرد. یعنی وقتی که سوزانده می شد مانعی نداشت، ولی اگر ما می خواستیم بگیریم و صادر بکنیم به صورت نفت خام محاسبه می شد. این خیلی به من سخت بود. اصلا نمی توانستم قبول بکنم که چرا یک چنین چیزی باید باشد. البته این نکته را بگویم که این ابهام مقررات گازی در قراردادهای نفتی یک چیز جهانگیر است. یعنی تقریبا در تمام قراردادهای نفتی مسئله گاز یا مبهم است، یا می گویند وقتی گاز پیدا شد ما صحبتش را می کنیم. من موقعی که مشغول به کار در بانک جهانی شدم این ناراحتی هنوز در من وجود داشت که چرا چنین چیزی هست.

بعد از انقلاب ؟

بعد از انقلاب که آمدم در بانک جهانی مشغول شدم یکی از طرح هائی را که با initiation خودم شروع کردم همین کار بود. یعنی من در کنفرانس های متعدد بین المللی راجع به این مسئله صحبت کردم. در یک میز گردی که در مورد گاز و مسائل گاز برای بانک جهانی در پاریس ترتیب دادم یک سخنرانی کردم و بالاخره تمام نظرات خود را در یک مقاله ای نوشتم و بانک جهانی آن را توزیع کرد. اساس کار این بود که قراردادهای نفتی (exploration and production agreements) باید مقررات کافی ولازم برای گاز هم داشته باشند.ما مقررات نمونه هم تهیه کردیم که درگزارش من هست و پیشرفت زیادی هم دراین کار کردیم. تعداد زیادی ازکشورها این نظرات ما را گرفتند و در مدل قراردادشان ملحوظ کردند، مثل ترکیه که از من دعوت کردند رفتم و کمکشان کردم. تونس و مصر و پاکستان و اندونزی و چین و تعدادی از کشورهای دیگر جهان سوم درحال حاضر دارای مقررات مناسب برای گاز می باشند. درمورد چین من روی مدل قراردادشان مطالعه کردم و نظراتی دادم، که پاره ای از آنها در قرارداد مدل (Model Exploration and Production Agreement) منظور گردیدند.

یعنی در قرارداد کنسرسیوم هیچ اشاره ای به مسئله گاز نشده و یا این که طوری به گاز اشاره شده که جلوی این (initiative) مطرح شده را می گرفت.

دقیقا”، یعنی به طوری مطرح شده که جلوی هرنوع initiative را می گرفت. متاسفانه من به قرارداد کنسرسیوم دسترسی ندارم. ولی قرارداد کنسرسیوم، کاملا یادم است، که تعریفی از گاز مایع می کند و میگوید مایعات گازی که از گاز جدا شدهاند به عنوان نفت خام در نظر گرفته می شوند. و چون کنسرسیوم انحصار مطلق داشت برای صادرات نفت، بنابراین مایعات گازی هم جزوش بود و تا ما استحصالش می کردیم می شد نفت خام. بنابراین حق نداشتیم صادرش کنیم. این برای من خیلی سنگین بود. به هرحال فکر می کنم اگر در ایران من نتوانستم درآن زمینه کاری بکنم، درصحنه جهان لااقل توانستم از نظرحرفه ای، به عنوان کارشناس بانک جهانی، به کشورهای در حال توسعه خدمتی انجام دهم.

طرح فیلیپس یکی از انگیزه هائی بود که مرا کمکم به گاز علاقمند کرد. درآن موقع در شرکت ملی نفت تنها عملیات گازی که وجود داشت یک خط لوله ده اینچی بود که از گچساران یک مقدار گاز می آورد به شیراز که صرف کارخانه کود شیمیائی شیراز و چند کارخانه دیگر می شد. این عملیات تحت نظر سازمان پخش بود و بنابراین من به آن دسترسی داشتم. علاقمندی که من به امر گاز نشان می دادم منجر شد به این که شرکت ملی نفت مرا برای یک ماموریت طولانی، حدود 8 ماه، به آمریکا و اروپا فرستاد برای آشنائی با صنعت گاز و آموزش صنعت گاز. ولی قبل از این که به آن مطلب بپردازم اجازه می خواهم یک مقدمه ای را بگویم. حتما استحضار دارید که کشور ایران در خاور میانه اولین کشوری است که در آن برای اولین بار در دهه نخست قرن بیستم منابع نفتی ذخائر تحت الارضی کشف شد و بنای با عظمت صنایع نفتی آن پی ریزی شد. گرچه استفاده از گاز طبیعی و نفت در ایران و خاور میانه دارای سوابق چندین هزار ساله است، گازی که از شکاف های زمین بیرون می آمدند در آتشکده های زردشتی شعله های جاودان را تشکیل می دادند، ولی همان طور که عرض کردم استخراج نفت و یا گاز با کمک از شیوه های نوین فنی برای نخستین بار دراین بخش از جهان به سال 1908 برمی گردد. از زمانی که نخستین منطقه نفتی در ایران در مسجد سلیمان مورد بهره برداری قرارگرفت تا شروع بهره برداری از گاز در سطح وسیع، که برمی گردد به سال 1970 و بهره برداری از شاه لوله اول گاز، در این مدت که حدود 60 سال می شود طبق محاسباتی که بنده انجام داده ام 12000 میلیون بشکه در ایران نفت تولید شد. همین طور که قبلا عرض کردم، باهر بشکه نفت، بسته به این که چه نفتی باشد سبک و یا سنگین، بین 450 تا 1000فوت مکعب گاز تولید می شود. تمام این گازها، غیر از یک قسمت جزئی که در مناطق نفتی صرف عملیات می شد و یک مقدار کمی، حدود 90 میلیون فوت مکعب در روز، که به پالایشگاه آبادان می رفت، و یک مقدار جزئی، حدود 10 الی 15 میلیون فوت مکعب در روز، که به شیراز می رفت، بقیه این گازها تمامش سوزانده می شد. طبق همان محاسبات در این مدت 60 سال حدود هفت هزار بیلیون فوت مکعب گاز طبیعی همراه با نفت خام در مناطق نفتی جنوب ایران تولید و سوزانده شدند. از نظر ارزش حرارتی، این گاز معادل تقریبا 400 ،1 میلیون تن نفت می شود. حالا چه ارزشی برای این گازها قائل بشویم قابل بحث است؟ به این دلیل یک انگیزه شدید ملی جود داشت که از سوختن این گازها جلوگیری بشود و مطالعات متعددی هم انجام شده بود و طرح های مختلفی مورد مطالعه قرار گرفته بود که گاز را به تهران بیاورند ولی دو دلیل مانع می شد: اقتصادی نبودنش و فقدان سرمایه لازم مصرف داخلی به اندازه ای نبود که ایجاد یک طرح بزرگ خط لوله را توجیه بکند. ضمنا” ایران با داشتن در آن موقع حدود چهارصد تریلیون فوت مکعب گاز، که تقریبا هفده درصد جمع ذخائر گازی دنیا می شد، بعد از اتحاد جماهیرشوروی درآن موقع مقام دوم را داشت، و حالا هم با رقمی بالغ بر700 تریلیون بعد از روسیه مقام دوم را دارد. بنابراین ایجاد صنعت گاز در کشور برپایه صحیح می توانست راهگشای این مشکل باشد. ولی درآن زمان نه ساختار سازمانی مناسب برای این امر مهم وجود داشت، و نه تلاش های متعدد، همین جور که عرض کردم، درجهت ایجاد یک طرح بزرگ خط لوله سراسری برای انتقال گاز از مناطق نفتی جنوب به مراکز مصرف انرژی، یعنی درشمال کشور، به علت نیاز به سرمایه گذاری سنگین به جائی رسید.

شما دراین زمان با همکارانتان در شرکت نفت در بخشی که خودتان کار می کردید و بخش های دیگر راجع به این مسئله گفتگو زیاد داشتید؟ یعنی راجع به مسئله گاز که سوخته می شود و اینکه چه می شود راجع به آن کرد؟

بله، این طرح قبلی که خدمتتان عرض کردم، همان استحصال گاز مایع، یک موردش بود. و چند گزارش مختلف مطالعاتی را من به یاد دارم که انجام شده بود. حالا من افرادش را یادم نمی آید، ولی یک گزارش بخصوص یادم هست که برای استفاده از گازهای جنوب برای انتقال به تهران یک مطالعه مقدماتی(feasibility study) انجام شده بود.

یعنی یک آگاهی وجود داشت که در اینجا یک ثروتی است که دارد از بین می رود و باید کاری راجع بهش کرد؟

بله، بله، عرض کردم که به صورت یک انگیزه ملی بود، یک فشار شدید ملی بود که حتما یک کاری در این مورد انجام بشود و یک آگاهی عمومی وجود داشت، امّا مصارف محدود گاز پاسخگوی این خواست ملی نبود. ولی در اواسط دهه 1340 (اواسط دهه 1960)، همان موقع که من در امریکا مشغول آشنا شدن با صنعت گاز بودم، برای این دو مشکل اساسی برای پایه گذاری صنعت گاز در ایران، یعنی برای ایجاد ساختار سازمانی مناسب و هم چنین ایجاد اولین طرح خط لوله، تقریبا همزمان راه حل پیدا شد. چون در پایه گذاری صنعت گاز دو کلید اصلی این است که ساختار سازمانی مناسب وجود داشته باشد و آن مملکت یا شرکت بتواند اولین طرح بزرگ گازی را راه بیندازد. و این هردو به طور همزمان ولی جدا از هم به وقوع پیوست که حالا خدمتتان می گویم.

ملاقات با دکتراقبال و تهیه گزارش درباره صنعت گاز

یعنی یکی مربوط به توانائی انجام این کار می شود و یکی مربوط به داشتن بازار و امکانات برای فروشش؟

بله.
در امریکا درآوریل سال 1965من داشتم یک دوره ای را درFederal Power Commission طی می کردم که ببینم به چه ترتیب regulation می گذارند و محاسبات کنترل قیمت ها چگونه انجام می شود. درآن موقع من بالغ بر سه ماه یا چهار ماه بود که در امریکا بودم و یک گزارشی از یافته های خودم و نظرات خودم نوشتم و برای مدیر خودم، که همان آقای فرمانفرمائیان بودند، فرستادم و کپی آن گزارش را هم هنوز دارم. به هرحال، در آن جا راه حلی برای مسئله پایه گذاری صنعت گاز ایران پیشنهاد کرده بودم.خوشبختانه درهمان آوریل سال 1965، موقعی که بنده درواشنگتن بودم در (Federal Power Commission)، آقای دکتر اقبال به آمریکا آمد، به واشنگتن، و یک شب مهمانی شام بود برای ایشان در سفارت ایران که من هم دعوت شدم در آن مهمانی. یادم است که آقای نظام غفاری15 مرا برد و به ایشان معرفی کرد. تا آن تاریخ من آقای دکتر اقبال را ندیده بودم. من چند کلمه گفتم که آن جا چکار می کنم و مأموریتم چیست؟ ایشان یک سبک خاصی داشت. گفت فردا 8 صبح به من یک گزارش بده. فکر می کنم ساعت ده شب بود که این صحبت ها را می کردیم. بنابراین موقعی که خودم را رساندم به هتل شد ساعت 11 شب. دوش گرفتم و قهوه سفارش دادم و مرتب قهوه خوردم و گزارش نوشتم و پاره کردم. بالاخره، آخر سر، به این نتیجه رسیدم که چون ایشان فنی نیست من اگر مطالب فنی و این چیزها را بحث بکنم نتیجه ای ندارد. اطلاعات خیلی زیادی داشتم آن موقع درمورد توسعه صنعت گاز آمریکا و مراحلی که طی کرده تا به آن مرحله بزرگ رسیده بود. درآن تاریخ، حدود سی درصد از کل انرژی در امریکا از گاز تأمین می شد. نتیجه گیری کردم که عوامل متعددی در پایه گذاری صنعت گاز، در نضج گرفتن صنعت گاز، در امریکا وجود داشته. البته اینها قابل کپی کردن نیستند چون شرایط خاص هر مملکت باید در نظر گرفته بشود. ولی بعضی اصول هستند که آدم می تواند به صورت تطبیقی بپذیرد. باز نتیجه گیری کردم که حدود فقط سی سال قبل از آن تاریخ در آمریکا یک شرایطی مثل مملکت ما وجود داشته و شاید بدتر، یعنی مانند ایران گازهای تولیدی همراه با نفت سوزانده می شدند. در آن تاریخ در امریکا اگر کسی چاهی می زد به منظور یافتن نفت و به گاز برخورد می کرد به چاه می گفتند nuisance یعنی مزاحم. امریکا از آن جا شروع کرد، ولی به علت ساختارهای سازمانی مناسب شرکت های گازی و روش هائی که برای بازاریابی داشتند و قدرت سرمایه گذاری که درآمریکا وجود داشت و تکنولوژی ساخت خطوط لوله گاز که به وجود آمد صنعت گاز در ظرف سی سال توانست راه چنین بزرگی را طی بکند و بزرگ ترین صنعت گاز دنیا بشود. من نتیجه گیری کردم اگر ما در ایران بخواهیم که صنعت گاز پایه ریزی بشود و نضج بگیرد، چون ما منابع گازی داریم و مقدار زیادی از گازها سوزانده می شوند و احتمالا مملکت قدرت مالی و استعداد مالی هم دارد، بنابراین آن ساختار سازمانی مناسب شاید کلید کار باشد. پیشنهاد کردم که یک شرکت تابعه به نام شرکت ملی گاز تشکیل بشود و تمام وظایف ایجاد و توسعه صنعت گاز به این شرکت واگذار بشود. اما این شرکت اجازه داشته باشد درصحنه انرژی با سایر منابع انرژی حتی نفت رقابت کند.

من ساعت 8 صبح رفتم نزد دکتر اقبال. حالا خواب آلود هم بودم، ولی دیگر این قدر گرم این کار بودم و علاقه و شوق داشتم که رفتم و این گزارش را دادم به ایشان. وقتی که ایشان این گزارش را خواند، دست به پشت من زد و خیلی برای من مشهود بود که از این پیشنهاد خوشش آمده، و گفت وقتی که به تهران می آئی بیا مرا ببین. بعد از این که کارم در امریکا تمام شد، در نیویورک هم ایشان را دیدم و بنده را فرستادند به یک کنفرانسی که ایشان را دعوت کرده بودند در شمال فرانسه. به دستور ایشان آقای فرمانفرمائیان هم آمدند از تهران برای شرکت در کنفرانس.
وقتی به تهران برگشتم نزد آقای دکتراقبال رفتم.

شما تنها بودید دراین ملاقات؟

بله تنها بودم. وقتی گزارش فوق الذکر را هم که دستنویس بود به ایشان دادم تنها بودم. در مراجعت به تهران ایشان را دیدم و دستورش خیلی ساده و منجز بود. گفت بروید یک کمیسیونی تشکیل بدهید و اساسنامه شرکت ملی گاز را بنویسید.

به شما این دستور را داد؟

من تنها بودم. چون دکتر اقبال گفته بود وقتی می آئی تهران مرا ببین، من هم رفتم دیدمش. به آقای فرمانفرمائیان که آن موقع مدیر من بود گفتم آقای دکتر اقبال یک چنین دستوری دادند و من پیشنهاد می کنم این کمیته شما باشید و دکتر امیرحسین جهانبگلو و آقای بوشهری که حقوقدان بود، و بنده خودم هم که اصلا فکرهایم را کرده بودم و تقریبا ذهنا یک اساسنامه ای برای شرکت ملی گاز نوشته بودم. اولین پیش نویس اساسنامه را نوشتم و بردم همین کمیسیون. شاید حدود دو هفته طول نکشید که ما این اساسنامه را تهیه کردیم و دادیم به آقای دکتر اقبال. شاید یک هفته بعدش گفتند که هیئت مدیره شرکت ملی نفت تاسیس شرکت ملی گاز را تصویب کرد. در ابتدا شرکت ملی گاز به عنوان یک شرکت تابعه شرکت ملی نفت بود.

این هنوز در سال 1965 است؟

رسیدیم تقریبا به اواخر سال 1965، در اسفند 1344 شرکت ملی گاز تشکیل شد، که اسفند 1344 می شود مارس 1966.

حالا خاطره ای در این مورد من بگویم خدمتتان. اولین هیئت مدیره شرکت ملی گاز انتخاب شد و من دیدم اصلا اسمی از بنده نیست. یعنی آقای دکتر اقبال رئیس هیئت مدیره بود، آقای هوشنگ فرخان مدیرعامل، ابراهیم سلجوقی معاون مدیر عامل و عضو هیئت مدیره، امیر هوشنگ صفاری عضو هیئت مدیره، و آقای ناصر منوچهری. اینها اعضاء هیئت مدیره شدند. ناصر منوچهری در آن موقع همآهنگ کننده طرح شاه لوله اول گاز بود در شرکت ملی نفت. حالا آن مطلب دیگری است که بعدا صحبتش را خواهیم کرد. من رفتم نزد دکتر اقبال. من خیلی باز با ایشان صحبت می کردم. گفتم آقای دکتر شما آن جلسه واشنگتن خاطرتان هست. گفت بله. گفتم شرکت ملی گاز هم خاطرتان هست که تشکیل شده. گفت بله. گفتم من از خودم اسمی ندیدم. گفت شما آخر خیلی جوان هستید. من درآن موقع32 سالم بود. گفتم قربان کندی در سن 40 سالگی یا 42 سالگی رئیس جمهور آمریکا شد. ایشان هم با حاضر جوابی، واقعا خیلی جالب، گفت خوب دیدی که چه شد. البته همان جا بلافاصله در حضور من تلفن زد به آقای فرخان(16) و دستور داد که از من در شرکت ملی گاز استفاده بشود. من از اطاق آقای دکتر اقبال آمدم بیرون، رفتم اطاق فرخان و سلام و علیک و دست دادیم و یک مقدماتی که درآن مقدمات ایشان به طور تلویحی به من حالی کرد که من حالا ازیک کمپ دارم می آیم به یک کمپ دیگر، چون با کمپ منوچهر فرمانفرمائیان کار می کردیم، حالا، آن را هم من متوجه شدم. به هرحال بنده و آقای . . .

کمپ دیگر یعنی کمپ آقای نفیسی؟

بله دیگر، اسم نبرد ولی تلویحا من را متوجه کرد. بنابراین شرکت ملی گاز ایران با این ترتیب شروع شد: آقای فرخان مدیرعامل بودند، بنده که هنوز سمتی نداشتم ولی آمده بودم که با ایشان همکاری بکنم، دو تا منشی داشتیم، منشی من خانم وکیلی و منشی ایشان هم خانم برومند. ما، این چهارنفر، شروع کردیم. اولین ماموریتی که من خودم پذیرفتم چون سابقه کارهای سازمانی. . .

ببخشید، ولی ایشان یک معاون داشت.

هنوز جنوب بود.

هنوز جنوب بود و نیامده بود به تهران؟

قرار بود که منتقل بشود و بیاید و ما دو نفر و دو تا منشی که داشتیم این کار را شروع کردیم. و من اولین ماموریتی که خودم. . .

محلتان کجا بود؟

محل هم نداشتیم. هیچی نداشتیم. من در اطاق خودم نشسته بودم در طبقه 5، آقای فرخان هم آن موقع به نظرم عضو علی البدل هیئت مدیره بود یا عضو هیئت مدیره شرکت ملی نفت، در طبقه 15 بود.

درهمان ساختمان شرکت نفت؟

بله در همان ساختمان شرکت نفت. اولین ماموریتی که بنده با تأئید آقای فرخان برای خودم تعیین کردم این بود که یک ساختار سازمانی برای شرکت ملی گاز درست بکنم. با سوابقی که در این امر داشتم آن را انجام دادم. آقای فرخان پسندید، برد تصویب آقای دکتر اقبال را هم گرفت و این شد اولین ساختار سازمانی شرکت ملی گاز.سمتی را که برای خودم درنظرگرفتم رئیس قسمت مهندسی و طرح هاو بررسی ها(Planning, Engineering and Development) بود. این کار را ما به این ترتیب شروع کردیم. اولین کارمندی که من به شرکت ملی گاز منتقل کردم از شرکت ملی نفت شخصی بود به اسم مهندس غلامحسین قدم آبادی که دیگر تا آخر که من در شرکت ملی گاز بودم ایشان با من همکاری می کرد و کارهای ارزنده ای کرد. او چند سال پیش، در راه انجام وظیفه، در یکی از جاده های کشور تصادف اتومبیل کرد و متأسفانه از بین رفت. یادش بخیر. البته این را هم باید عرض بکنم دکتر اقبال که در آن موقع به من گفته بود جوان هستی به عهد خودش وفا کرد و حدود 8 سال بعد، با پیشنهاد مصدقی که آن موقع مدیرعامل شرکت ملی گاز بود، مرا هم عضو هیئت مدیره کرد.

قدم هائی که برداشتید در ارتباط با مستقر کردن شرکت گاز چگونه بود؟

به ترتیبی که ما اساسنامه اولیه شرکت ملی گاز را طراحی کردیم و پی ریزی کردیم فعالیت های شرکت ملی گاز عملا از سرچاه شروع می شد. یعنی تولید با شرکت ملی نفت بود و گاز پس از خروج از دستگاه های تولید نفت و استحصال مایعات گازی تحویل شرکت ملی گاز داده می شد. بنابراین شرکت ملی گاز مسئولیت جمع آوری گاز، تصفیه گاز، انتقال گاز، و توزیع گاز در سطح مملکت و صادراتش به خارج و عین همین وظایف را برای مایعات گازی یا گاز مایع داشت.

این مسئولیت درمحدوده عملیات مستقیم شرکت ملی نفت بود یا اینکه کنسرسیوم هم مشمولش می شد؟

کنسرسیوم مشمول می شد، به دلیل اینکه تولید با کنسرسیوم بود، طبق قراردادی که شرکت ملی نفت داشت. بنابراین روابط قراردادی کنسرسیوم با شرکت ملی نفت باقی بود و ما در آن تداخل نمی کردیم. ولی در اساسنامه شرکت گاز مادهای پیش بینی کرده بودیم که با توافق شرکت ملی نفت ما می توانستیم در یک حوزه های خاص عملیات اکتشاف و استخراج را به عهده بگیریم. مثلا در منبع بزرگ گازی پارس شمالی که شرکت شل (Shell) فقط یک چاه بر روی آن زده بود و به علت برخورد به گاز آنرا رها کرده بود، شرکت ملی گاز عملیات کامل اکتشاف و توسعه میدان انجام داد، که بعداً صحبتش را خواهیم کرد. آن عملیات در چارچوب موافقت های خاص بود. ولی به طور اعم عملیات شرکت ملی گاز از سر چاه شروع می شد و تا نقطه مصرف یا صادرات برای گاز طبیعی یا گاز مایع ادامه می یافت.

بخش دوم

شاه لوله اول گاز

قرارداد شاه لوله اول گاز باشوروی

در همان حالی که شما ساختار سازمانی می دادید و یک شرکت ملی گاز در ایران تاسیس می کردید، در شرکت نفت، حالا این سابقه سیاسی نوع دیگری دارد، ولی در شرکت نفت در جای دیگری در ارتباط با شاه لوله گاز تصمیماتی گرفته می شد.

این خیلی جالب است. آن طوری که استحضار دارید بین سران دو کشور یک توافق یا تفاهم کلی انجام شده بود.

دو کشور منظورتان؟

اتحادجماهیرشوروی و ایران. متعاقب این توافق یاتفاهم، در دسامبر 1965 و ژانویه سال 1966 که مطابق با دی ماه 1344 است یک هیئتی از طرف ایران تحت نظر وزیر اقتصاد وقت آقای علینقی عالیخانی(17)، با مشارکت صفی اصفیاء(18) رئیس سازمان برنامه، مرحوم دکتر محمد یگانه(19)، یادش بخیر از مردان بزرگ و کارآمد و پاک و لایق مملکت بود به عقیده من، و آقای مهندس فرخ نجم آبادی که قبلا ذکرش شد، و آقای هوشنگ فرخان، که آن موقع در شرکت ملی نفت بود، و سه کارشناس نفتی رفتند به شوروی برای مذاکرات. در موافقتنامه ای که در آنجا امضاء شد آن قسمتی که مربوط به شاه لوله اول گاز است این بود که ده میلیارد مترمکعب گاز برای مدت 15 سال از ایران صادر بشود. چون معامله تهاتری بود، در مقابل آن روس ها قبول کردند که کارخانه ذوب آهن و کارخانه ماشین سازی اراک و مقداری از اجناس شاه لوله اول گاز، ازجمله کمپرسورها، را بدهند و در ساختمان طرح شرکت بکنند و اجناس دیگری از ایران وارد بکنند. این چهار چوب کار بود. به این ترتیب مبانی طرح شاه لوله اول گاز پی ریزی شد و قرار شد که گازهائی که درجنوب سوزانده می شدند جمع آوری بشوند، از ناحیه آغاجاری و مارون و اهواز، و خط لوله ای به قطر 42 اینچ تا تهران و 40 اینچ از تهران تا آستارا، به طول 1100 کیلومتر، و انشعاباتی هم برای گازرسانی به شهرها در نظر گرفته شد، به ترتیب از جنوب شروع کنیم، برای شیراز، اصفهان، قم، کاشان و تهران، و بعدا شهر صنعتی البرز به آن اضافه شد. این انشعاباتی بود که در چهار چوب طرح شاه لوله گاز ساخته شد. البته گاز تا موقعی که من در شرکت ملّی گاز بودم به شهرهای دیگری هم داده شد و الان شاید در حدود دویست الی دویست و پنجاه شهر و روستای مملکت از گاز استفاده می کنند، شهرهای بزرگ و کوچک. طرح دو هدف داشت: مصرف داخلی و صادرات. از جمع ظرفیت طرح که 16 میلیارد مترمکعب درسال بود، 6 میلیارد برای مصارف داخلی تخصیص داده شده بود و ده میلیارد برای صادرات. صد درصد صادرات به شوروی بود و معامله هم تهاتری بود.

اقدام دیگری که در کنار شاه لوله گاز انجام شد مربوط به مایعات گازی بود. از گازهائی که جمع آوری می شد کنسرسیوم مایعات گازی را، خاطرتان هست همان مایعات گازی را که ما نمی توانستیم صادر بکنیم به علت موانع قراردادی، حدود بیست و پنج هزار بشکه در روز استحصال می کرد و صادر می کرد. این مایعات بعداً در صنعت گاز مایع داخلی خیلی موثر واقع شد، چون پالایشگاه ها دیگر قادر به تأمین مصارف داخلی نبودند و این منبع کمک بسیارموثری کرد. دراین مورد هم صحبت خواهیم کرد. قدام سومی که در همین سال 1965 یا 1344 انجام شد که باز باید بگوئیم این هم یکی از پایه های اصلی بود، مذاکرات با کنسرسیوم بود. مقدمتا باید بگویم سالی دو بار با کنسرسیوم مذاکراتی انجام می شد، یک بار در لندن و یک بار درتهران. هدف اصلی مذاکرات افزایش عایدات دولت ایران بود از طریق افزایش صادرات نفت خام یا فرآورده های نفتی. ولی مذاکرات سال 1965 در لندن یک وجه تمایز خاصی داشت و آن مسئله تحصیل گاز برای شاه لوله اول گاز بود. یعنی آقای عالیخانی رفته بودند به مسکو و در رابطه با قرارداد شاه لوله گاز در 5 اکتبر 1965 پروتکلی را امضاء کرده بودند. ولی هنوز از نظر حقوقی گازی در کار نبود، چون گازها در اختیار کنسرسیوم بود و آنها هم علاقه ای به استفاده از گاز نداشتند. بنابراین در سال 1965 متعاقب پروتکل مذکور، مأموریت اصلی دکتر اقبال، که رئیس هیئت نمایندگی ایران بود، این بود که گاز برای شاه لوله گاز فراهم شود. این کار خوشبختانه با موفقیت انجام شد. یعنی کنسرسیوم می دانست که اصلاً دیگر چاره ای ندارد، چون اطلاع داشت که پروتکلی با دولت شوروی امضاء شده و دولت ایران و شاه ایران بطور کامل و بقول فرنگی ها (full force)به دنبال آن هستند. تلاش من به عنوان جوان ترین عضو هیئت نمایندگی با سابقه تلخ قبلی درمورد طرح های (NGL) مایعات گازی در این بود که درکنار گازترتیبات لازم برای مایعات گازی NGL نیز داده بشود، یعنی استحصال مایعات گاز و صدورش دراختیارشرکت ملی گازقرارداده بشود. به خاطر دارم در میان هیئت نمایندگی ایران نظر مرحوم هدایت که به تازگی نماینده شرکت ملی نفت در حوزه قرارداد کنسرسیوم شده بود به مطلب جلب شده بود.

کدام آقای هدایت؟

آقای خسرو هدایت20 که نماینده رئیس هیئت مدیره ومدیرعامل شرکت ملی نفت بودند درحوزه قرارداد. ایشان باعلاقمندی به توضیحات من گوش می داد و خودش، که البته جدید بود درکار نفت، بعد آنها را به مرحوم دکتر اقبال منتقل می کرد. به هر ترتیب کنسرسیوم موافقت کرد که گاز مورد نیاز شاه لوله اول گاز را از طریق گازهای تولیدی میدان های گازی آغاجاری، مارون و اهواز و سایرمیادین در صورت لزوم تامین بکند. همچنین قبول نمود که با نصب دستگاه های استحصال مایعات گازی (NGL recovery plants) برای اولین بارمایعات گازی با ارزشی که سال ها سوخته می شد و به هدر می رفت نیز مورد استفاده قرار بگیرد. استحصال مایعات گازی، همان طور که ذکر شد، علاوه بر صادرات نقش اساسی در تأمین مصارف داخلی گاز مایع، همین گازی که در سیلندرها به فروش می رود، بازی کرد.

برنامه ریزی صنعت گاز و شاه لوله اول

تاسیس شرکت ملی گاز تقریباً همزمان است با امضاء پروتکل مربوط به شاه لوله اول گاز. آغاز بهره برداری از گاز، این طوری که من می فهمم از حرف های شما، حوالی مثلا 5 سال بعدش است، اکتبر 1970. در این مدت که شاه لوله ساخته می شد، شرکت ملی گاز در ساختن آن شاه لوله گاز نقش داشت، نظارت داشت؟ آن کار مربوط به کی بود؟

هماهنگ کننده طرح شاه لوله گاز ایران آقای مهندس ناصر منوچهری در شرکت ملی نفت بود. ایشان تحت نظر آقای مهندس سعید نقوی، مدیر مهندسی، انجام وظیفه می کرد. بنابراین اجرای طرح شاه لوله گاز ایران به شرکت ملی نفت واگذار شده بود. ولی موقعی که به مصارف داخلی گاز می رسیم، ایجاد شبکه های داخلی را هماهنگ کننده طرح و مدیر مهندسی شرکت ملی نفت به طور کلی واگذار کرد به شرکت ملی گاز. علاوه برآن، شرکت ملی گاز عهده دار برنامه ریزی جامعی برای پایه گذاری و توسعه صنعت گاز ایران بود که اصول آن در بخش ارزیابی صنعت گاز ایران مورد بحث قرار گرفته است.

در خیلی از کشورهائی که من به علت کار بانک جهانی رفته ام مشاهده کرده ام که چون زمان لازم برای این برنامه ریزی وجود نداشته بعضاً می شود طرح آماده است ولی مصرف کننده ای وجود ندارد. یک مثال بارز، در شهر استانبول وقتی که پروژه گاز تکمیل شد درداخل شهر حدود دو هزار و چهارصد کیلومتر شبکه شهری کشیده شده بود. آن موقعی که از بانک جهانی کمک خواستند و من رفتم آنجا شبکه فقط 1200 مصرف کننده داشت، یعنی در مقابل یک میلیون مصرف کننده که ظرفیت نهائی طرح را تشکیل می داد. این ناشی از این است که برنامه ریزی به طور صحیح نشده بود. ولی درمورد شرکت ملی گاز و صنعت گاز ایران این طور نبود. برنامه ریزی های زیر بنائی و کارهای اجرائی به طور موازی حرکت می کردند و دریک نقطه بهم رسیدند، فکر می کنم آیندگان یا کسانی که الان دست اندر کار این صنعت هستند، اگر حتی یک نفر از آنچه انجام شده درسی بگیرد یا تجربه ای بیاموزد ما اجر خودمان را گرفته باشیم.

تقارن تاسیس شرکت ملی گاز و آغاز به برنامه ریزی و کشیدن شاه لوله با هم، که این شانس را در این مدت زمان برای برنامه ریزی ایجاد کرد، چه حدّش حساب شده بود و چه حدش اتفاق افتاد؟

من حدس می زنم وقتی که دکتر اقبال در آن ساعت 8 صبح در محل سفارت ایران از پیشنهاد من استقبال کرد، اطلاع داشته که مذاکراتی درباره صادرات گاز به شوروی در شرف وقوع می باشد، ولی من اطلاعی نداشتم. یعنی من فکر می کردم که باید این ساختارسازمانی درست بشود و ما برویم دنبال اینکارها و این طرح ها، و تا نشود، چنان که نشده بود طی ده ها سال، تا ساختار سازمانی مناسب وجود نداشته باشد، این کار انجام نمی شود. طرز فکر بنده آن جور بود.

قیمت گذاری گاز

قیمت گذاری گاز برای مصارف داخلی یکی از اولین طرح های زیربنائی در مجموعه برنامه ریزی برای صنعت گاز بود که مورد بررسی قرار گرفت. حدود 6 ماه ما قیمت گذاری های کشورهای مختلف را با کمک کارشناسانی که آن موقع در شرکت ملی گاز کم کم وارد شده بودند مطالعه کردیم. طرح قیمت گذاری یکی از طرح های زیر بنائی شرکت ملی گاز بود و من می خواهم در دو بخش این را مورد بحث قرار دهم. بخش اول اصول و مبانی طرح قیمت گذاری و مقایسه قیمت گاز با سایر منابع انرژی. بخش دوم، که به نظر من خیلی جالب است، وقایعی است که ما طی کردیم تا این که توانستیم این طرح ها را به تصویب برسانیم. مسائل جنبی این طرح مسائل خیلی پیچیده و مشکلی بود به علت تاثیر مهمی که صنعت گاز در بخش انرژی کشور می گذارد. چون گاز هیچ گاه بازار خودش را ندارد، همیشه بازار را با عقب زدن سایر منابع انرژی پیدا می کند، در نتیجه رویاروئی پیدا می کند با سایر منابع انرژی. در همه جای دنیا همین طور است. در ایران هم واقعا این حالت شکل خاص و عجیب و جالبی پیدا کرد که من فکرمی کنم می تواند موضوعCase Study بشود برای دانشگاه هائی که نفت و گاز و یا اقتصاد انرژی درآنها تدریس می شود.

در اصول و مبانی طرح قیمت گذاری ما اصولی را که در نظر گرفتیم به این ترتیب بود. اول این که حد بالای قیمت ها به ترتیبی تعیین بشود که گاز بتواند با سوخت مورد جانشینی اش رقابت بکند، و در ضمن یک مقداری تخفیف نسبت به قیمت سوخت مورد جانشین داشته باشد. اینها را براساس انرژی همپایه و یا انرژی حاصل از منابع مختلف انرژی مورد بحث قرار می دهیم.

که در واقع مبنای کار شما نفت بود؟

فرآورده های نفتی به طور کلی. این تخفیف به ترتیبی باشد که آن خرجی که مصرف کننده می کند برای تبدیل وسائل نفت سوز به گاز سوز در ظرفدویاسه سال برگشت داده بشود. وسائلی که مصرف کننده احتیاج دارد انشعاب(service connection) است، دستگاه اندازه گیری و تنظیم فشار (meter and regulator) است که برای مصرف کننده های بزرگ هزینه اش نسبتا زیاد است، لوله کشی داخلی است و مشعل های گازی و وسائل گازسوز. بعد حد پائینی این قیمت ها به ترتیبی باشد که با تفاوت هزینه گاز در دروازه ورودی گاز به شهر و قیمت فروش گاز به مصرف کننده اجرای طرح های گاز رسانی را اقتصادی بکند، هم از نظر اقتصاد طرح (financial feasibility) و هم از نظر اقتصاد ملی.

این مطلبی که شما می گوئید، شیوه قیمت گذاری برای سیستم های مونوپولی یا شبه مونوپولی است. طبیعتا شرکت ملی گاز در آن قالب قرار می گرفت؟

بله. البته، ولی در اصول قیمت گذاری ما اصول متداول در بازار آزاد را در نظر گرفتیم. یعنی ما مصرف کننده ای را مجبور نمی کردیم که بیاید گاز مصرف بکند و تخفیف زایدالوصفی هم نمی دادیم که به ضرر اقتصاد ملی یا اقتصاد طرح باشد. برای مصرف کنندگان با ترغیب های تجاری و یک کمی تبلیغاتی که ما انجام می دادیم خودشان ترغیب می شدند و می آمدند و قرارداد امضاء می کردند. یا ما می رفتیم و آنها را قانع می کردیم که گاز برایشان به صرفه است. بررسی اقتصادی به خصوص برای مصرف کننده های بزرگ صنعتی انجام می دادیم، برنامه هائی داشتیم که مهندسین فروشگاز به صنایع تربیت کرده بودیم که اینها می رفتند و با صنایع صحبت می کردند، برایشان محاسبه اقتصادی انجام می دادند و آنها را قانع می کردند که مصرف گاز به نفعشان است. این عیناً به ترتیبی است که یک شرکت خصوصی هم انجام می دهد. در زمینه اقتصاد ملی وقتی صحبت می کنیم، آن بحثی است که مفصل تر خواهد بود. ولی در همین جا من اشاره بکنم که گاز در بخش صنعتی جانشین نفت کوره می شد، ولی به خصوص در بخش خانگی و تجاری نقش حساس تری داشت چون گاز جانشین فرآورده های میان تقطیر، که نفت سفید و نفت گاز، است می شد، و تامین این فرآورده ها یکی از مشکلات بزرگ شرکت ملی نفت بود. برای این که به علت صنعتی شدن و پیشرفت اقتصادی کشور مصرف آنها به سرعت بالا می رفت. به خصوص نفت گاز (گازوئیل). برای تولید هر بشکه فرآورده میان تقطیرکه جمع نفت سفید و نفت گاز است، شرکت ملی نفت مجبور بود دو بشکه ظرفیت پالایشگاهی ایجاد بکند.

سوم ساختمان تعرفه های گاز به ترتیبی در نظر گرفته شدند، چون ما گاز فراوان داشتیم، که با افزایش مصرف قیمت گاز تقلیل پیدا می کرد، زیرا توسعه هرچه سریع تر مصرف گاز از نظر تجاری به نفع شرکت ملی گاز بود و از نظر اقتصادی هم به نفع مملکت. اصل بعدی، قیمت ها بر اساس منطقه ای در نظر گرفته شد. دولت می خواست صنایع از تهران دور بشوند بنابراین ما بالاترین قیمت ها را برای تهران در نظر گرفتیم. هم چنین، بنا براصل اقتصادی تعرفه بالاتر برای انتقال بیشتر گاز، بالاترین قیمت را منطقه تهران داشت و پائینترین قیمت را منطقه خوزستان که روی منابع گازی بود. سایر مناطق منطقه عمومی نامیده شد. بنابراین کشور به سه منطقه از نظر قیمت گذاری تقسیم شده بود. علاوه برآن با درنظر گرفتن حداقل صورتحساب که طبق فرمولی براساس حداکثر مصرف در ساعت هر مصرف کننده ای تعیین می شد، عملا ما demand charge را هم در نظر گرفته بودیم که یک اصل مهم در utility است. البته ما پاره ای از مصرف کننده ها را از demand charge معاف می کردیم، مثل کارخانه های قند، کوره های آجرپزی، چون اینها فصلی کار می کردند و علاوه بر آن عملا کمک می کردند به متعادل کردن بار مصرف. برای هزینه انشعاب مصرف کننده هائی که روی شبکه قرار داشتند به طور استاندارد طبق فرمولی که تابع حداکثر مصرف ساعتی بود هزینه انشعاب گرفته می شد، و اگر مصرف کننده ای خارج از شبکه بود با صاحب صنعت مذاکره می شد و باید تمام هزینه انشعاب را به شرکت ملی گاز می پرداخت. در طرح قیمت گذاری علاوه بر آن ما تمام مقررات مصرف گاز را هم گنجاندیم، یعنی یک فصل داشتیم برای مقررات مصرف گاز که مصرف کننده مسئولیت های خودش را بداند، مسئولیت های شرکت ملی گاز را هم در قبال خودش بداند. یعنی طرفین به مسئولیت هایشان واقف باشند. این اصولی بود که ما در طرح قیمت گذاری در نظر گرفتیم.

کنکاش با فتح الله نفیسی و منصور روحانی(21 )
درباره جگونگی مصرف گاز

گزارش طرح قیمت گذاری تهیه و طبق مفاد اساسنامه شرکت ملی گاز تقدیم شد به هیئت مدیره برای تصویب. مرحوم دکتر اقبال که درآن جلسه به اهمیت این کار پی برد که منبع جدیدی وارد بخش انرژی مملکت می شود، طرح را واگذار کرد به آقای فتح الله نفیسی، یکی از مدیران ارشد و اصلی شرکت ملی نفت ایران، برای بررسی. دراین جا داستان جالب من با آقای نفیسی شروع شد و من عینا وقایع را به همان ترتیب که واقع شده ذکر می کنم. باز در مقدمه این بخش باید بگویم نهایت احترام را برای آقای نفیسی دارم، از پیش کسوتان صنعت نفت ایران بودند و خدماتشان بلاشک بسیار ارزنده و مثبت بوده. ولی من یک کار حرفه ای و ملی در اینجا انجام می دهم و حقایق و وقایع را فقط توضیح می دهم.

آقای نفیسی یک جلسه ای در دفتر خود با شرکت عده ای از صاحبمنصبان شرکت نفت تشکیل دادند و من هم نماینده شرکت ملی گاز بودم که برای دفاع از طرح به آن جلسه رفتم. آقای نفیسی نظرات خودشان را به این ترتیب بیان داشتند: گاز در بخش انرژی ایران بایستی فقط وارد بخش خانگی و تجاری بشود تا با جانشینی فرآورده های میان تقطیر، نفت سفید و نفت گاز، به تامین کمبود تولید آن، که یک مسئله مشکل و بزرگی برای شرکت ملی نفت بود، کمک بکند.

یعنی به عنوان مکمل آن دو فرآورده های میان تقطیر؟

نه مکملش، نه، جانشین قسمتی از مصارف این دو فرآورده بشود. یعنی یک خانه ای که ما گاز می دادیم، آن خانه اگر حرارت مرکزی داشت، و نفت گاز مصرف می کرد برای حرارت مرکزیش، یا یک هتلی را که ما گاز می دادیم، آن نفت گاز جانشین می شد با گاز، و در نتیجه جمع مصرف مملکت برای این فرآورده تقلیل پیدا می کرد و یا حداقل از شتاب رشد آن کاسته می شد و در نتیجه بار تولید و تامین فرآورده مزبور که بر دوش شرکت ملی نفت بود کاهش می یافت.

و شرکت نفت می توانست نفت بیشتر برای کار دیگری مصرف کند؟

مجبور نبود که نفت گاز و نفت سفید بیشتر تولید بکند و مجبور نبود ظرفیت پالایشگاهی تولید بکند برای تولید آن. بنابراین ایشان این تز را به این ترتیب مطرح کردند. از طرف دیگر معتقد بودند، خیلی مصر بودند، که گاز اصلا نباید وارد بخش صنعتی و برق بشود و از جانشینی با نفت کوره به طور کلی بایستی خودداری بشود. دقیقا به خاطر دارم که در این جلسه اظهار داشتند که اگر ما بگذاریم شرکت ملی گاز در نظرات خودش موفق بشود و طرح پیشنهادی قیمت گذاری گازرا به تصویب برساند، نفت کوره تولیدی پالایشگاه ها روی دست ما خواهد ماند و ما مجبور خواهیم شد آنرا در پالایشگاه ها بسوزانیم. و اضافه کردند، این را عینا نقل می کنم، تقریبا جمله ای است که ایشان توی آن جلسه ذکر کردند، که «یک روز اعلیحضرت از اطاق خود در صاحبقرانیه خارج می شوند و ملاحظه می فرمایند که ستون بزرگ دود در جنوب شهر نمایان است»، یعنی همان محل پالایشگاه تهران. آن وقت در پاسخ به سوال ایشان ما باید عرض کنیم که این ستون دود شیرازی است. این عین جمله ای بود که ایشان در این جلسه مطرح کردند. حالا در این جا من فکر می کنم برای این که اساس نظرات آقای مهندس نفیسی روشن بشود ایجاب بکند که موضوع عرضه و تقاضای فرآورده های نفتی مختصرا مورد بررسی قرار بگیرد. به طور کلی پالایشگاه های ایران درآن موقع مشتمل بود بر پالایشگاه آبادان با هدف دوگانه تامین مصرف داخلی و پیشبرد صادرات، و پالایشگاه های تهران، شیراز و کرمانشاهان، که هر سه فقط وظیفه تأمین مصارف داخلی را داشتند. فرآورده های تولیدی عبارت بودند از، 1) فرآورده های سبک که مشتمل می شد بر بنزین اتومبیل، هواپیماو گاز مایع، 2) فرآورده های میان تقطیر، مشتمل بر نفت گاز (gasoil) و نفت سفید (kerosine) و سوخت هواپیمای جت، که آن هم بطور کلی نفت سفید است، و3) فرآورده هایسنگین مشتمل بر انواع نفت کوره سنگین و سبک که به طور کلی مورد مصرف نیروگاه ها و صنایع بودند و حتی مصرف کنندگان کوچک تری مثل حمام های عمومی و نانوائی ها که نفت کوره سبک مصرف می کردند. مشکل بزرگ شرکت ملّی نفت این بود که از یک طرف تقاضای بازار، به خصوص در مورد فرآورده های میان تقطیر، به علت صنعتی شدن با سرعت افزایش پیدا می کرد و از طرف دیگر الگوی تولید پالایشگاه ها (refinery product pattern) با الگوی مصرف (demand pattern) تطبیق نمی کرد. یعنی ترکیب درصد های تولید این فرآورده هائی که عرض کردم با درصدهای مصرف تطبیق نمی کرد و این مشکل بزرگی برای شرکت ملی نفت بود. و همین طور که قبلا عرض کردم، به خصوص درمورد فرآورده های میان تقطیر شرکت ملی نفت مجبور بود برای تولید هر بشکه دو بشکه ظرفیت پالایشگاهی ایجاد بکند، چون پالایشگاه ها، با طراحی که پالایشگاه های ایران داشتند، حدود 50 درصد می توانستند فرآورده میان تقطیر بدهند. یعنی صد درصد که نفت خام وارد پالایشگاه می شد حدود 50 درصد می توانستند از آن فرآورده میان تقطیر بگیرند و حدود 30 الی 35 درصد نفت کوره تولید می شد، و این اساس آن مطلبی بود که آقای نفیسی به آن ستون دود می گفت. یعنی اگر ما وارد بازار می شدیم، چون گاز به سرعت می توانست جانشین نفت کوره بشود، چون صنایع مقدار زیادی نفت کوره مصرف می کردند و تبدیل آنها به گاز (conversion) آسان تر بود تا این که ما شبکه شهری بسازیم، دانه دانه خانه ها و واحدهای تجاری را تبدیل بکنیم، که مصارفشان هم کم بود، ایشان حقا این پیش بینی صحیح را کرده بود که اگر ما با سرعت وارد این کار بشویم، نفت کوره روی دست شرکت ملی نفت خواهد ماند و آن ستون دود ایجاد می شود. بنابراین حقا من باید عرض بکنم راه حل پیشنهادی آقای نفیسی برای شرکت ملی نفت یک راه حل ساده ومناسب و convenient بود، ولی عملاً ایجاد و توسعه صنعت گاز را مواجه با یک محدودیت شدید می کرد، چون قسمت اعظم بازار ما صنایع و نیروگاه ها بودند. اگر گاز وارد بخش صنعت و برق نمی شد و محدود می شد فقط به شهرها، که توسعه اش خیلی بطئی است و توأم با گرفتاری زیاد، توسعه صنعت گاز بسیار محدود می شد.

برای این که روشن بشویم، اگر گاز فوق العاده موفق می بود، یعنی فرض کنیم تمام ابعاد مختلف مصرف را می پوشاند، آن وقت آن چه که از طریق پالایشگاه های نفتی تولید می شد مورد مصرفش بیشتر اتومبیل و وسائل ارتباطی و از این نوع می بود، یعنی در واقع محدود به این می شد. آیا این درست است، یا اینکه گاز موارد استفاده دیگرهم به صورت گسترده می توانست داشته باشد؟

چهار فرآورده اصلی که عبارتند از بنزین، نفت سفید، نفت گاز و نفت کوره قسمت اعظم، شاید بالغ بر 95 درصد، تولید پالایشگاه را تشکیل می داد. آن وقت فرآورده های فرعی هم هستند، مثل گاز مایع، حلال ها، قیر و این جور چیزها. سوالتان جالب است، چون جلوتر از من حرکت می فرمائید. ولی سوالتان کاملا وارد است و جواب هم برایش دارم و خواهم داد. حالا دراین جا من باید بگویم یک نظریه دیگر هم از طرف وزارت برق آب و برق ارائه شده بود که بعد هم به آن می رسیم با همین ترتیب که پیش می رویم و نظریه وزارت آب و برق کاملا مخالف نظر شرکت ملی نفت بود. یعنی آنها می گفتند گاز فقط وارد بخش صنعتی و برق بشود و اصلا وارد شهرها نشود. بنابراین جمع این دو نظر شرکت ملی نفت و وزارت آب و برق فی الواقع مساوی با عدم ایجاد صنعت گاز در ایران بود. در هر دو مورد ما توضیحات بیشتری خواهیم داد.

در این زمان منصور روحانی وزیر آب و برق بود؟

بله، آقای روحانی وزیر آب و برق بود. بنابراین، با توجه به اینکه نظریه شرکت ملی نفت علی الاصول یک نظریه صحیحی بود، یعنی من نمی توانستم آن نظریه را رد بکنم، باید به چاره جوئی می افتادیم که راه حل برایش پیدا کنیم. علی الاصول در کشورهای صنعتی، حالا این جاست که به سوال شما می رسیم، در کشورهای صنعتی، مثلاً همین کشور امریکا، پالایشگاه هائی هستند که اصلا حتی یک قطره نفت کوره تولید نمی کنند. یعنی تمام نفت خام که وارد پالایشگاه می شود upgrade می شود به فرآورده های سبک تر مانند بنزین که قیمت بیشتری هم نسبت به فرآورده سنگین تری مثل نفت کوره دارد. ولی، سرمایه گذاری خیلی سنگین تر است نسبت به آن طراحی که در پالایشگاه های ایران متداول بود. خوب این یک راه حل بود، ولی شرکت ملی نفت علاقه ای به این راه حل پُر خرج نداشت. به فکر افتادم یک سیاست انرژی درچارچوب سیاست انرژی کلی کشور پیشنهاد بکنم که راه حل گاز برای وارد شدن به بخش انرژی در مملکت چه هست. نظریه بنده، خیلی ساده، این بودکه درجنوب کشور،در نقاط یا نقطه مناسبی، پالایشگاه هائی ساخته بشود که بهش می گوئیم تاپینگ پلنت (Topping Plant)، که فرآورده میان تقطیر را بگیرند و بقیه نفت را تزریق بکنند به نفت خام صادراتی. محاسباتی هم انجام دادم که فرض کنید اگر پالایشگاه ساده ای با ظرفیت 100هزار بشکه در روز ساخته بشود، آن نفت خام باقیمانده که وارد جریان فرض کنید نفت خام سنگین ایران، مثلا” نفت خام گچساران، می شد آیا تاثیری در شرایط نفت خام ایران می کرد؟ آیا از نظر درآمد ضرری متوجه منافع ایران می شد؟ آیا باعث تغییر قیمت نفت می گردید؟ محاسبات ما نشان می داد که تزریق نفتی که پس از گرفتن فرآورده های میان تقطیر باقی می ماند به نفت خام صادراتی تاثیری در درجه API، وزن مخصوص نفت خام ایران، نمی کرد و ضرری از این بابت متوجه نمی شد، چون باید یک درجه تغییر می کرد تا اثر بگذارد در عایدی ایران یا قیمت نفت. بنابراین من پایه سیاست انرژی ام را برای وارد شدن گاز به بخش انرژی بر این مبنا گذاشتم. آقای نفیسی هیچ وقت با این نظریه مخالفت نکرد و حتی من به یاد دارم در یک جلسه ای اظهار داشتند که در همان زمان یک دستگاهی با ظرفیت 20 هزار بشکه در روز در جزیره لاوان نصب شده که عینا همین کار را انجام می داد، یعنی فرآورده میان تقطیر را می گرفت، بقیه نفت خام را صادر می کرد، و فرآورده میان تقطیر می آمد برای مصرف داخلی. همین طور ایشان اظهار کردند یک تاپینگ پلنت دیگر در اهواز وجود دارد به ظرفیت 70 هزار بشکه در روز، که آن هم باز همین کار را انجام می داد. با اینکه ایشان مخالفتی با این نظریه نداشتند و نکردند، ولی عملا هم من ندیدم که به اصطلاح یک طرحی دراشل بزرگ تاپینگ پلنت جدید پیشنهاد بکند.

من وقایع بعدی را عیناً به همان ترتیب که انجام شده باز خدمتتان عرض میکنم. آقای نفیسی یک کمیته ای تشکیل دادند که مطلب را رسیدگی بکند و نتیجه را طی دو هفته به اطلاع ایشان و جلسه برساند. مرحوم شمس الدین سجادی که رئیس منطقه پخش فروش نفت تهران بود ماموریت یافت از طرف آقای نفیسی و بنده هم از طرف شرکت ملی گاز که برویم این مطلب را بحث بکنیم. ما رفتیم، دو هفته بحث کردیم، و یک صورتجلسه درست کردیم و آوردیم دادیم در جلسه بعد به آقای نفیسی. ایشان وقتی این صورتجلسه را نگاه کرد، باز من عین جملات ایشان را تکرار می کنم…

عین جملات ایشان را شما به یاد می آورید؟

واقعا به یاد می آورم. برای این که واقعه مهمی در زندگی حرفه ای من بود. ایشان وقتی این صورتجلسه و امضاء شمس الدین سجادی را پایش دید، فرمودند «این اشتباه من بوده که سید مظلومی مثل شمس الدین سجادی را به دست شمری چون شیرازی دادم»، و نتیجه این است که از کارمند من برعلیه من امضاء گرفته. تحقیقا یا نزدیک به تحقیق عین جمله ایشان بود. به هر تقدیر این کار بالا گرفت، یعنی واقعاً حل نشد در آنجا، و رسید به جلسه ای در اطاق دکتر اقبال. در آن جا معاونین وزارتخانه ها بودند، وزارت آب و برق، سازمان برنامه، وزارت اقتصاد، خدا رحمتش کند دکتر محمد یگانه دوست بسیارعزیز و محترم من هم آنجا تشریف داشتند. طبق معمولی که در این جلسات بود، که، خوب، در آنها کار به جائی نمی رسید و همیشه کمیسیون تعیین می کردند که کار را بررسی کنند، در آن جا هم همین اتفاق افتاد.

آقای دکتر اقبال محمد یگانه را، که در آن زمان معاون وزارت اقتصاد بود، مامور این کار کرد و از طرف شرکت ملی گاز هم من مامور شدم و از طرف شرکت ملی نفت هم آقای نفیسی یک کارمند بسیار عالیرتبه و ارشدش را که رئیس پالایشگاه های شرکت ملی نفت بود، من اسم نمی آورم به خاطر واقعه بعدی که می خواهم توضیح بدهم، گذاشتند. ما رفتیم با مرحوم یگانه حدود دوماه کار کردیم در جلسات متعدد. ایشان اطلاعات مفصلی می خواستند. آشنائی داشتید با ایشان که خیلی دقیق و پُرکار و ریزبین بود. به هرحال ما اطلاعاتی را که ایشان می خواستند، محاسباتی را که می خواستند، تهیه کردیم و در ظرف این دو ماه ایشان یک کتابچه ای تهیه کردند که در آن موقع شهرت پیدا کرد به نام کتابچه زرد قیمت گذاری. چون جلد آن زرد بود. این را ما بردیم در جلسه بعدی با آقای دکتر اقبال و همان جماعتی که در جلسه قبلی بودند. جوّ این جلسه البته سنگین بود. افرادی که حضور داشتند می دانستند که آقای نفیسی نظر موافقی در این مورد ندارند و حقیقتا هنوز به هیچ وجه قانع نشده اند که از دیدگاه شرکت ملّی نفت ایران و یا اقتصاد کلان انرژی کشور پیشنهاد ما واقع بینانه است.

به هرحال، مرحوم یگانه کتابچه زرد را توزیع کردند و توضیحاتی هم در مورد طرح دادند و صورتجلسه ای را که من برای کمیته تهیه کرده بودم، و آقای دکتر یگانه و بنده و آن نماینده آقای نفیسی امضاء کرده بودیم، آن را هم به جلسه ارائه دادیم. در آن جلسه، من فکر می کنم تقریبا با لحن تندی، آقای نفیسی نماینده خودشان را عزل کردند از آن کار، گفتند که، فکر می کنم تقریبا این جمله را گفتند، که اشتباه من بوده که ایشان را گذاشتم. به هرحال ایشان را عزل کردند و قرار شد تا دو هفته آینده یک نماینده جدیدی معرفی بکنند که به این کار رسیدگی بکنند. ایشان واقعاً این قدرت و نفوذ را در شرکت ملی نفت داشت که وقتی مطلبی میگفت حتی دکتر اقبال هم تسلیم بود.

قبل از پایان دو هفته آقای نفیسی آقای سپهبان را که در مسائل کامپیوتری تخصصّ داست معرفی کردند. ایشان شهرت داشت به برداشت های نظری و تئوریک و تعمق در کارها. وقتی این شخص را معرفی کردند برای این کار، من رفتم نزد مرحوم فرخان. گفتم آقای فرخان من حدود یک سال است که دنبال این کار هستم و جلسات مختلف رفتم، صورت جلسه آوردم و امضاء گرفتم و این قدر کار کردم. خودتان می دانید و درجریان هستید. فکر می کنم این کار دیگر از حد من گذشته و شما خودتان باید بروید با آقای نفیسی کلنجار بروید. باز دقیقاً یادم است ایشان به رسم قدیم که دست به ریششان می گذاشتند، البته ریشی نبود، ایشان به چانه دست گذاشتند گفتند شیرازی من از تو خواهش می کنم که این یک بار دیگر هم برو، اگر این کار حل نشد آن وقت تو از این کار خلاص هستی. به هرحال، ایشان مدیرعامل من بودند و من قبول کردم که برای یک بار دیگر دنبال این کار بروم.

ما با آقای سپهبان در حدود یک ماه یا شاید پنج هفته مشغول این کار بودیم. شب ها جلسات ما گاهی به یک و دو بعداز نیمه شب می رسید، و چه محاسبات و چه مطالعاتی ایشان از من خواستند در این مدت. البته کارشناسان من هم بودند. یکیشان که اینجا لازم است ذکر کنم، آقای محمود پیدایش، خیلی کمک می کرد دراین کار، و خانم لیلی غفّاری که او هم در کار کامپیوتر خیلی وارد بود. به هرحال ما این قدر اطلاعات برایشان بردیم که تقریبا دیگر قانع شدند و راضی شدند. برداشت ایشان البته یک برداشت منطقی بود. او می خواست یک مدل انرژی درست بکند که در این مدل انرژی وقتی که گاز وارد می شود چه جوری جانشین فرآورده های نفتی می شود، مملکت چه صرفه جوئی می کند و چه ضرر می کند. این کار خیلی مشکلی است و به آسانی نمی توان آن را در ظرف 5 یا 6 هفته انجام داد. ولی، به هرحال، ایشان با کمک فراوان، کار را انجام دادند و ما قرار گذاشتیم که درجلسه بعدی توضیحات را خودشان بدهند، ولی کمکش کردیم در تهیه گزارش.

جلسه بعدی تشکیل شد در طبقه دوم شرکت ملی نفت. یک سالن کنفرانس خیلی بزرگی بود و تمام بزرگان قوم مجدداً آمدند آنجا. این آقا پای آن سه پایه رفتند و شروع کردند به توضیح دادن. اولین صحبتشان هم تشکر از شرکت ملی گاز و بنده و تیم ما بود که خیلی زحمت کشیده بودیم در این مدت و گفتند که وقت زیادی صرف شده و تلاش بسیار به عمل آمده تا بررسی لازم در این امر مهم انجام شود. در طی این مدت آقای نفیسی به دقّت به گفته های نماینده خود گوش می داد. و ما هم کوشش می کردیم که از تغییراتی که در قیافه ایشان رخ می دهد حدس بزنیم که نظر ایشان چه خواهد بود. همان طور که قبلا گفتم آقای نفیسی در شرکت نفت از چنان قدرت و پرستیژی برخوردار بود که بدون توافق او کار ما مشکل به سرانجام می رسید. آقای سپهبان پس از این که متدلوژی کار را توضیح داد، بالاخره رسید به آنجا که محاسبات ما نشان می دهد که با وارد شدن گاز به صحنه انرژی ایران این قدر صرفه جوئی می شود به نفع اقتصاد ایران و فقط برای ده سال اول رقمی داد که من به خاطر می آورم در حدود 100 میلیون دلار بود، که به عقیده من کم بود ولی، خوب، برای ما مهم فقط این بود که رأی مثبت داده بشود.

به این جا که رسید، مثلا این شاید 5 صفحه یا 6 صفحه از 40 صفحه گزارش ایشان بود، آقای نفیسی بلند شد، و باز من عین جملاتش را سعی می کنم که تکرار بکنم، ایشان به نماینده خودشان گفتند به ادامه این بحث احتیاجی نیست، و گفتند «من ضمن قبول طرح قیمت گذاری شرکت ملی گاز به افتخار سرسختی و پشتکار این جوان، با اشاره به من، همه آقایان را به ناهار دعوت می کنم.»

من هم در این جا ضمن اینکه از ایشان تشکر کردم، طبق معمول، صورت جلسه ای را که تهیه کرده بودم به پیش آوردم و گفتم آقای نفیسی، این قدر که لطف فرمودید و قبول کردید، این صورت جلسه را هم امضاء بکنید. ایشان بدون اینکه صورت جلسه را بخواند امضاء کرد. بقیه هم که در آن جلسه بودند امضاء کردند، غیر از نماینده وزارت آب و برق که گفت ما نظریات خودمان را در یکی دو هفته آینده به اطلاع می رسانیم. از آن جا آقای نفیسی همه را بردند به ناهار و ناهار بسیار خوبی هم صرف شد و با این ترتیب مسئله ما با شرکت ملی نفت، مسئله به اصطلاح گاز درمقابل نفت، در این نقطه حل شد. بنابراین در این جا ماجرای گاز در مقابل نفت کوره پایان یافت و ماجرای بعدی، یعنی گاز در مقابل برق، شروع شد.

چندی بعد وزارت آب و برق یک گزارشی به حضور شاه و دولت ارائه داد و ضمن آن مدعی شد که گاز نباید وارد شهرها بشود و مصرف آن فقط بایستی محدود به بخش برق و صنایع بشود. استدلال گزارش این بود که مصرف برق برای واحد های خانگی و تجاری اقتصادی تر از مصرف گاز است. این تز گزارش بود و به هر تقدیر طبق معمول آن زمان دستور رسیدگی صادر شد و قرار شد که موضوع در جلساتی بین وزارت آب و برق و شرکت ملی گاز مورد بررسی قرار گیرد. در این جا یک جریان جالبی به وقوع پیوست، به این ترتیب که گزارش اصلی، که گزارش آقای روحانی مبتنی بر آن بود، را رئیس یکی از شرکت های گاز مایع، مرحوم خلیلی، که با مرحوم روحانی دوستی خیلی نزدیکی داشت، در اختیار فرخان گذاشت، و ایشان هم گزارش را داد به من و من این گزارش را مطالعه کردم.

این آقای خلیلی همان بود که گاز بوتان را داشت؟

بله، گاز بوتان را داشت. حالا چرا ایشان این کار را کرده بود؟ به هرحال برای ما که خیلی خوب بود، دیگر من نمی دانم، من هیچ وقت از او سوال نکردم و اصلاً هیچ وقت به رویش نیاوردم که چنین کاری کرده است، چون آن را به آقای فرخان داده بود و اعتماد داشت به ایشان.

حالا برای این که وارد این بحث بشویم باید ابتدا مصرف گاز در بخش خانگی و تجاری را مطرح کنیم، دلائلی را که لَه یا علیه این کار وجود دارد ذکر بکنیم، و بعد وارد وقایع بشویم. در یک واحد خانگی، مثلاً فرض کنید خانه خود شما راکه درنظر بگیرید، انرژی به این ترتیب مصرف می شود: گرم کردن فضا حدود 50 درصد، البته در آب و هوای مشابه هوای تهران، درحدود 20 درصد صرف گرم کردن آب می شود، 10 درصد صرف آشپزی می شود، و حدود 20 درصد هم صرف روشنائی و سایر مصارف مانند اتو، تلویزیون، رادیو، و غیره. انرژی سه مورد اولیه در بیشتر کشورهای دنیا بیشتر توسط فرآورده های نفتی یا گاز تامین می شود. مورد چهارم منحصرا ازبرق است، از گازبرای روشنائی الان دیگر استفاده نمی شود. البته این را گفتم، یادم آمد که چراغ های گازی در تهران در دوران جنگ با عراق خدمتی کرد، و بعدا درآوریل 1991 که من به ایران رفتم، درهرخانه ای که من در تهران می رفتم، یکی دوتا، سه تا ازاین چراغ های گازی داشتند که با گازطبیعی کار می کرد. به هرحال، بپردازیم به بحث اصلی. درکشورهای صنعتی وحتی درکشورهای در حال توسعه که گاز دارند، مثلا در امریکا، فکر می کنم در نزدیک به80 درصد خانه ها الان در سه موردی که عرض کردم انرژی با گاز تامین می شود، و مورد چهارم با برق. البته حدود ده درصد خانه های آمریکا تمام برقی هستند، ولی اینها خانه هائی هستند که با طرح مخصوص ساخته می شود از نظر عایق بندی، پنجره های دو لایه و دیوارهائی با عایق مخصوص. به هرحال طراحی مخصوص دارند. معذلک در این خانه ها هزینه انرژی بیشتر از یک خانه مشابه است که گاز مصرف می کند.

بعد از این توضیح مقدماتی، ببینیم که چرا ما فکر می کردیم و هنوز هم فکر می کنیم و همه دنیا تقریبا فکر می کنند که گاز برخلاف آن تزی که آقای روحانی ارائه داده بودند، البته براساس پیشنهاد هارزا که مهندس مشاور معروف بخش برق می باشند، اقتصادی تر است.

پیشنهاد هارزا کدام است؟

آن گزارشی را که عرض کردم در اختیار ما گذاشتند گزارش هارزا بود. گزارش آقای روحانی که به دولت داده بودند مبتنی بر آن گزارش بود. البته اسمی از آن گزارش نمی بردند، ولی خوب ما مطلع شدیم که اساس گزارش، طرح آن مهندس مشاور بود.

مهندس مشاور، اگر اشتباه نکنم نماینده بخش ایرانیش فاروق فرمانفرمائیان بود؟

گزارش به انگلیسی بود. من نمی دانستم، یعنی فرمانفرمائیان را می شناختم، دیده بودم ایشان را، ولی نمی دانستم با هارزا همکار هستند. حالا ببینید دلائل ما برعلیه این گزارش، یا اصولا گاز در مقابل برق، چه هست. برای هر واحد انرژی که برق تولید می کند باید سه واحد انرژی به صورت گاز یا به صورت نفت مصرف شود، فرق نمی کند چون نیروگاه هائی که درآن موقع بودند راندمانشان حدود سی درصد بود، حداکثر شاید 28 درصد، 30درصد. یعنی70 درصدانرژی تلف می شد. ازآن دودکش ها بالا می رفت. امروز که خیلی در این کار پیشرفت شده، در (combined cycle) نمی دانم به فارسی چه می شود گفت، به اصطلاح ترقیات زیادی شده، فرض کنید اینefficiency حدود50درصد شده. اخیراً من یک رقم 53درصدهم دیده ام. در آن موقع برای یک واحد انرژی که باید در خانه مصرف بشود، ایشان که می گفتند که به جای گاز باید برق مصرف بشود باید سه واحد انرژی تولید می کردند در خارج شهر، بعد وارد شهر می کردند. یعنی برای تمام واحدهای خانگی و تجاری که در طرح 25 ساله گازرسانی تهران در نظر گرفته بودیم، طبق محاسباتی که ما آن موقع انجام داده بودیم، معادل تمام برق تولیدی مملکت ایشان باید برق تولید می کردند، برای این که بتوانند به حدود سیصد هزار، رقم دقیقش دویست و سی و هشت هزار، واحد خانگی یا تجاری که ما در برنامه 15 ساله، برای 25 ساله بیشتر می شد، پیشبینی کرده بودیم برق بدهند. خوب، من فکر می کنم برای مملکت عملی نبود که فقط برای شهر تهران بیاید تمام ظرفیت تولید مملکت را دوبرابر بکند. انتقال و توزیع برق از انتقال و توزیع گاز گرانتر است، از نظر اقتصادی هزینه بیشتری است، بهای گاز طبق تعرفه های پیشنهادی آن روز، حدود ده برابر از قیمت برق پائین تر بود. با این تفاوت که قیمت گاز، به ترتیبی که تعرفه ها را تهیه کرده بودیم، برای ما تعرفه های اقتصادی بود و تعرفه های برق هنوز سوبسید (subsidized) می شد و اقتصادی نبود برای مملکت. .بدین معنی که برای مصرف کننده خانگی درتهران قیمت گاز درآن موقع دو ریال برای هر متر مکعب بود و هرمترمکعب حدود ده هزار کیلو کالری، یا کمی بیشتر، انرژی تولید می کرد، و این معادل 11 کیلو وات ساعت می شد. اگر قیمت ها را در آن موقع تبدیل بکنید، قیمت برق ده برابر قیمت گاز بود. این هم از نظر مصرف کننده. از نظر جنبه های عملی خانه های موجود در تهران در آن روز به هیچ وجه از نظر معماری و عایقکاری مناسب برای تمام برقی شدن نبود. پنجره ها انگشت لایش می رفت، اصلا دو شیشه ای باب نبود، و پاره ای از خانه های تهران، خانه های بزرگ که حرارت مرکزی داشتند، اصلا غیر ممکن بود که حرارت مرکزی را به برق تبدیل بکنند. طبق محاسباتی که ما انجام دادیم، یک خانهای که 150 مترمربع، یعنی تقریبا” یک آپارتمان که با معماری و با طراحی خوب ساخته می شد و عایق کاری می شد، معذلک 60 آمپر برق احتیاج داشت برای این که آن آپارتمان تمام برقی بشود. خانه های تهران، یادتان هست، همه 5 آمپر برق داشتند، شاید 99 درصد، یک درصدشان شاید 10 آمپر داشتند، خانه های خیلی بزرگ در شمال شهر. بنابراین تمام سیم کشی خانه ها باید عوض می شد و به تبع آن تمام شبکه های شهری هم باید عوض می شد.

جوری که شما این مسئله را مطرح می کنید، آقای روحانی که چنین داستانی را مطرح می کرد، هیچ منطقی در کارش . . .؟

عرض می کنم. نظرات ایشان را هم می گویم. به هرحال این دلائل ما بود. بنده فکر می کنم دلائل دنیا بود، مسئله حل شده ای در اوائل این قرن بود. حالا در مقابل این حقایق اقتصادی که بنده عرض کردم، گروه مهندسین مشاور هارزا که گزارشش دست ما آمد، ببینم به چه دلائل عجیب و غریبی، شاید لفظ سفسطه را بشود این جا بکار برد، متوسل شده بودند. یک نکته اش که دقیقا به یادم می آید. برای مثال، ادعا کرده بودند که یک بخاری گازی حدود نیم متر مربع فضا می گیرد و اگر یک خانه ای مثلا سه تا بخاری گازی داشته باشد می شود یک مترونیم مربع و اینها به دودکش احتیاج دارند. آن وقت یک مترو نیم مربع قیمت زمین و قیمت ساختمان را درآن معادله به اصطلاح له و علیه بر علیه گاز بکار برده بودند. حالا شما خودتان فکر بکنید، ممکن بود در خانه های جدید این بحث وارد باشد، ولی درخانه های موجود که اصلا محلی از اعراب نداشت و خیلی از خانه ها یا آپارتمان های جدید مجهز به دستگاه حرارت مرکزی بودند. من متاسفانه تمام این گزارش را به یاد ندارم، ولی این یک نکته اش را به طور روشن یادم می آید. با وجود تعصبی که من نسبت به گاز داشتم، ولی باور بکنید که با خواندن آن گزارش من قانع نشدم که دلائل منطقی برعلیه گاز مطرح شده باشد، واگر ثابت می کردند که در ایران برق منطقی تر از گاز هست، همان طورکه فرمودید بقیه ممالک دنیا باید مهر دیوانگی بهشان می خورد.

تنها استدلالی که کرده بودند همین هزینه زمین و فضا بود؟

من برای مثال عرض کردم که یکی از دلائلش که من یادم می آید این بود. ولی همه دلائلشان واقعا به یادم نمی آید.

ولی یک دلیل دیگری که معمولا مطرح می کنند این است که می گویند برق تمیز تر است و گاز احیانا با مسائل ایمنی همراه است. آیا این نوع مسائل، نه فقط از نقطه نظر هزینه، بلکه از نظر نظافت و ایمنی…؟

از نظر آمار ایمنی صنعت گاز در امریکا ششمین صنعت است و صنعت برق بعد از آن قرارداد، یعنی تعداد حوادث و سوانحش بیشتر از صنعت گاز است. یعنی ازنظر ایمنی رتبه کمتری دارد و گاز رتبه بالاتری. از نظر تمیزی واقعا یک چیز سلیقه ای است. ولی اگر به طور فنی از نظر آلودگی هوا در نظر بگیرید، فقط مسئله محیط خانه نیست، محیط مملکت یا محیط زیست هست. برگردید به این نکته که برای هر واحد انرژی برق که در خانه مصرف می شود سه یا دو واحد انرژی باید در نیروگاه برق گاز مصرف بشود، که همان گاز به صورت گاز کربنیک می رود به فضا. پس، از نظر آلودگی هوا به هیچ وجه قابل توجیه نیست. ولی اگر از نظر سلیقه ای شما بفرمائید مثلا چراغ خوراکپزی با برق را بیشتر از گاز دوست دارید، من خودم به مناسبت این که گازی هستم گاز به من احساس بیشتری برای آشپزی و غذاپزی می دهد تا برق. این سلیقه است، نه مسئله فنی مطرح است و نه مسئله اقتصادی. ولی، معذالگ خوراکپزی فقط می شد ده درصد از مصرف یک خانه. ما در این جا داریم راجع به قسمت اعظم مصرف صحبت می کنیم که گرم کردن فضا و گرم کردن آب بود. یعنی 70 درصد مصرف. به هرحال، به نظر من برخلاف مسئله گاز در مقابل نفت، که مسئله مطرح شده از طرف شرکت ملی نفت یک مسئله منطقی بود و ما با یک مسئله منطقی روبرو بودیم و برای این که کار گاز را پیش ببریم بایستی راه حلی برایش پیدا می کردیم، طرح مسئله برق در مقابل گاز اصولا یک مسئله واهی بود.

به هرحال، قرار شد جلساتی تشکیل بشود، آقای صالحی نماینده وزارت آب و برق، که معاون وزارت آب و برق هم بودند، و بنده از طرف شرکت ملّی گاز بنشینیم به این مسئله رسیدگی بکنیم. دو سه جلسه که ما با ایشان نشستیم با چند نفر از همکارانشان که می آمدند من دیدم که عملا فصل به فصل گزارش هارزا را مطرح می کنند و پا فراتر از نظریات و محدوده گزارش هارزا نمی گذارند. من دیدم اگر تا آخر گزارش هارزا صبر کنم، دوماه یا سه ماه طول می کشد، و گزارش هارزا هم که نتیجه اش برای من معلوم بود، و این کار به جائی نمی رسد. بنابراین یک روز در یکی از این جلسات گفتم آقای صالحی، شما الان در بخش 3 هستید، اجازه بدهید من بخش4، 5، 6، 7، 8، 9،10را مطرح بکنم، گزارش شما را، همین جا بررسی بکنیم و ببینیم که نظر شما چه هست. من شروع کردم گزارش ایشان را به طورخلاصه بحث کردن وجواب دادن. ایشان یک کمی هاج و واج شد. خلاصه متوجه شد که ما این گزارش را داریم و به صورت قهر بلند شد از شرکت ملی گاز رفت. وقتی که ایشان رفت، طبیعتا گزارش هائی داد به این ور و آن ور. ما دعوت شدیم برای جلسه ای در اطاق آقای دکتراقبال، که نماینده سازمان برنامه و ایشان هم درآن جا بودند. نماینده سازمان برنامه گفتند که ما تصمیم گرفتیم برای رسیدگی این مطلب را، در چارچوب سیاست انرژی ایران، بدهیم به موسسه استانفورد. بنده هم که در آن زمان جوان بودم و پُرشورگفتم آقای دکتراقبال برای کارشناسان ایرانی باعث سرشکستگی است که برای یک مسئله ای که در اوائل این قرن حل شده ما کارشناس خارجی بگیریم که اینکار را حل بکند. ولی به نظر من توجهی نشد. به هرحال باهزینه هشتصد هزار دلار این طرح را واگذار کردند به موسسه استانفورد.

در این میان من یک بهانه ای درست کردم و رفتم آقای روحانی را دیدم. از قضا خیلی با من خوب بود و ما با هم روابط خوبی داشتیم. وقتی رفتم نزد ایشان، گفتم جناب آقای روحانی می خواستم یک مطلبی به شما بگویم. شما از جوان های موفق این مملکت بودید، آمدید وزیر شدید، در کار برق مملکت هم خیلی خدمت کردید، این صنعت را احیاء کردید یا اصولا آن را ایجاد کردید، چون من هم درسن خودم به یاد دارم که برق ایران وضع خیلی بدی داشت. گفتم آقا این مطلب گاز در مقابل برق چه هست؟ وچرا شمااین مطلب را مطرح کردید؟ این یک مطلب واقعا بی سر و تهی است. باسبک خودش برگشت گفت شیرازی می گوئی من مزخرف می گویم. گفتم من جسارت نمی کنم که یک چنین حرفی به شما بزنم. شما وزیر مملکت هستید. ولی با جرأت به شما می گویم که گزارش هارزا مزخرف است. به هرحال این مکالمه صمیمانه را من با آقای روحانی داشتم.

پاسخش چه بود؟

پاسخ قطعی به من نداد، به شوخی تقریبا برگذار کرد. بعد از این جریان یک شب ضیافتی بود در هتل هیلتون. یک آقائی به اسم کلارک به من نزدیک شد و گفت من کلارک هستم از موسسه استانفورد. بعد معلوم شد مدیر بررسی همان طرح هشتصد هزار دلاری بود. بدون این که من از او سوالی بکنم خودش گفت من فکر می کنم شما حتما اطمینان دارید رأی ما به نفع گاز خواهد بود. گفت که من اصلا تعجب می کنم که چرا چنین مطلب روشنی به بحث و مجادله کشیده شده. من چندی بعد از آقای فرخان شنیدم که شاه به منصور روحانی گفته است که دیگر درمورد مسئله گاز درمقابل برق پافشاری نکند. با این ترتیب غائله گاز در مقابل برق نیز خاتمه پیدا کرد و گاز و تعرفه های پیشنهادی شرکت ملی گاز، که 6 ماه برای مطالعه اش طول کشیده بود ولی 14 ماه ما برای تصویبش وقت صرف کردیم، خوشبختانه ضمن تلاش ها و تنش های بسیار بالاخره به نتیجه رسید و تصویب شد.

تعرفه های گاز طبیعی

قرارداد صدور گاز از طریق شاه لوله اول

بفرمائید حالا راجع به قرارداد صدور گاز از طریق شاه لوله اول صحبت بکنید.

به صورت مقدمه عرض کنم قراردادهای گاز از یک ویژگی های مخصوصی برخوردار است. طرح های گاز غالبا توأم با سرمایه گذاریسنگین و درازمدت هستند ،lead time زیاد دارند، و برگشت سرمایه هم بطئی و طولانی است.این قراردادها، مانند قرارداد شاه لوله اول گاز یا شاه لوله دوم گاز، مواد مختلفی دارند و پیچیدگی های خاص دارند، اما به نظر من در رأس این مواد یک ماده ننوشته وجود دارد و آن اعتماد بین خریدار و فروشنده است. خوشبختانه، در آن شرایط، ما در ایران از آن اعتبار و اطمینانی که خریدار باید داشته باشد برخوردار بودیم و منابع گازی داشتیم و مملکت به سرعت در حال صنعتی شدن بود. آن اعتبار و اطمینان لازم را ما در خریدار می توانستیم ایجاد بکنیم. البته مسئله اعتماد یک مطلب کلی است. یعنی برای شروع کار است، اگر آن اعتماد نباشد اصلا طرفین دور میز نمی نشینند و کار را شروع نمی کنند و حال این که در مورد نفت هیچ وقت قرارداد طویل المدت وجود ندارد. ممکن است اعتمادی هم وجود نداشته باشد، ولی نفت را می خرند و برمی دارند می برند. به هرحال این اعتماد یک مطلب کلی است. ولی وقتی وارد مذاکرات قراردادها می شویم، پیشرفت و یا حفظ منافع هرطرف صد درصد مبتنی بر صلاحیت فنی و آمادگی و قدرت طرفین در مذاکرات است و هیچ نوع رحم و شفقتی در این کار وجود ندارد. تا آن مقداری که یک طرف علمش و دانشش و آمادگیش بیشتر باشد و زورش برسد طرف دیگر را، اگر بتوانیم این لغت را بکار ببریم، خواهد چاپید. هیچ بحثی درش نیست.

در موافقتنامه دولتین ایران و اتحاد جماهیر شوروی سابق چندین ماده اصلی و یک ماده فنی مورد موافقت قرار گرفتند. به طور کلی آن یک پروتکل بود بین دولتین. (1) در مورد گاز مدت قرارداد بود 15 سال و قابل تمدید برای دو تا 5 سال. (2) مقادیر برای ده میلیارد مترمکعب درسال بود و قیمت گاز تعیین شده بود 6 روبل هر هزار مترمکعب که با قیمت های تبدیل آن روز می شد 6/6 دلار هر هزار متر مکعب و یا 7/18 سنت امریکا هر هزار فوت مکعب. علاوه برآن یک فرمول تعدیل درنظر گرفته شده بود که دو سوم قیمت ثابت بود و یک سوم قیمت در ارتباط با قیمت اعلان شده نفت کوره(Bunker C) فوب (FOB) آبادان از طرف چهار شرکت نفتی شل، بی پی، اسو و موبیل قابل تغییر بود. خوشبختانه یک ماده دیگر هم در همین فرمول تعدیل قیمت بود که وقتی قیمت نفت کوره از سی درصد قیمت مبنا تجاوز می کند، تمامی قیمت مورد تجدید نظر قرار می گرفت. این مواد اصلی بود که به عقیده من لازم هم بود. ولی یک مشخصات فنی هم برای گاز در پروتکل که به عقیده من جای صحیحی نبود درنظر گرفته شده بود. این مشخصات فنی برای ترکیبات گازعبارت بودند ازgas composition که ترکیب گازهست، نقطه شبنم، هم نقطه شبنم آب و هم نقطه شبنم هیدروکربن، به اسمhydrocarbon dew point و water dew pointو ارزش حرارتی گاز. حالا من نمی دانم در این جا مایل هستید من راجع به این مواد اظهار نظری بکنم یا اینکه نه.

چرا، به اختصار، فکر می کنم بد نیست اول راجع به پروتکلی که در 1965 بسته شد صحبت کنیم.

اگر مایل باشید من راجع به این پروتکل نظری بدهم. منفکر می کنم یکی در سطح کلان و یکی هم در سطح جزء، micro) و (micro، می شود اظهار نظر کرد. در سطح کلان ایجاد شاه لوله گاز به یک آرزوی قدیمی ملت ایران جامه عمل پوشاند، که گازهائی را که می سوزند مهار بکند، و اولین پروژه بزرگ صنعت گاز را در ایران پیاده کرد، که یکی از ستون های اصلی پایه گزاری صنعت گاز در هر کشوری است. بنابراین در سطح کلان این صد درصد مقبول و قابل تقدیر بود. اما در سطح جزء اگر بخواهیم بهش نگاه بکنیم، باید ابتدا این qualification را بدهم که درآن موقع واقعا نه شرکت گازی وجود داشت، نه اصلا واحد گاز خاصی در شرکت نفت بود، و نه تجربه گازی به آن صورت در ایران وجود داشت. مدت قرارداد به نظر من مدت مناسبی بود. قراردادهای گاز قاعدتا دراز مدت هستند، برای 15 تا 20 سال. این قرار داد هم 15 سال بود و قابل تمدید برای پنج سال دیگر. مقادیر من فکر می کنم 10 میلیارد مترمکعب مقدار مناسبی بود برای این که یک طرح اقتصادی را تامین بکند و توجیه بکند. در مورد قیمت باید عرض کنم که قیمت جاری گاز در اروپا عینا قابل انتقال به مرز آستارا نیست، و ما هم در شاه لوله دوم گاز این کار را نکردیم و نمی شد بکنیم.

در این جا یک نکته حساسی پیش می آید، که تثیرمشخصات فنی گاز هست در مسئله قیمت. یعنی، فرض کنید که هیئت نمایندگی ایران، با آن قیمت هائی که عرض کردم خدمتتان، شش روبل هر هزار مترمکعب، موافقت کرده، ولی در اطاق بغل اعضای فنی هیئت یک مشخصاتی را قبول کرده اند که بلافاصله بدون این که احتمالا رئیس هیئت هم در این مورد اطلاع داشته باشد حدود 10 الی 15 درصد از قیمت گاز کم شده. چرا، برای این که ارزش حرارتی که برای گاز قائل شدند یک چیز خارق العاده ای بوده که حالا ما وارد آن نمی شویم.

خیلی بالا بوده است. به نسبت قراردادهائی که در سایر ممالک بسته می شد؟

در مورد قیمت فرمودید. من این مطلب را یک روزی با مرحوم فرخان مطرح کردم، گفتم شما چگونه به این قیمت رسیدید. ایشان گفت که ما در مذاکراتی که داشتیم تا 25 سنت آمده بودیم پائین و طرف شوروی هم تا 17 سنت بالا آمده بود، ولی بعدا موافقتی بین رئیس هیئت نمایندگی ایران و وزیرتجارت خارجی شوروی براساس ده درصد بالاتراز 17سنت، یعنی7/18 سنت بعمل آمد. من این مطلب را اخیراً با آقای عالیخانی درمیان گذاشتم، ایشان اظهارداشتند من قبل از این که بروم به روسیه بامقامات ذیصلاحیت گازی دراروپا مذاکره کردم و اطمینان حاصل کردم که قیمت هامناسب هستند، اطلاع کامل از قیمت ها داشتم که رفتم.

یعنی موضع ایشان هم اکنون هم این هست که آن قیمت هائی که ما گذاشتیم قیمت های خوبی بوده است. ایشان مطلبی دراین زمینه که مثلا قراردادی که با روس ها بستیم هم چنین یک بُعد سیاسی داشت و بنابراین می بایستی که به طریقی ما به توافق برسیم، راجع به این مسئله حرفی نگفتند؟

نه، چیزی نگفتند، ولی خود شاه این مطلب را بیان کرده اند که بعداً راجع به آن صحبت خواهم کرد.

اما درمورد مشخصات گاز لازم نبود در یک پروتکل کلی و خلاصه وارد یک چنین مسائل فنی بشوند. درمورد مشخصات فنی گاز همان طور که عرض کردم سه عامل اصلی بود: ترکیب گاز( gas composition) ارزش حرارتی گاز، ونقطه شبنم هیدروکربور (hydrocarbon dew point) درمورد مشخصات گازدرقراردادها معمول است که ترکیب گازرا بصورت range و یا حداکثر وحداقل می دهند. برای مثال در قرارداد یکی از کشورهای وارد کننده گاز از شوروی مشخصات گاز به ترتیب زیر است:

به طوری که ملاحظه می شود، در مشخصات جدول بالا ارزش حرارتی حدود 7900 کیلو کالری در مترمکعب است و درصد هیدروکربورها هم به صورت حداقل وحداکثر داده شده اند. درپروتکل ایران و شوروی ارقام ثابتی برای یدروکربن های مختلف داده شده بودکه متداول نیست، اصلا عملی نیست. چون منابع گازی به تدریج درطول زمان، حتیاگراز یک منبع گازی هم شما گاز بگیرید، مشخصاتش عوض می شود. بدین دلیل هست که به صورت range داده می شود. درمورد گازایران، که گازهای تولیدی همراه با نفت خام بودند از منابع مختلف، ترکیب گاز به طور مداوم عوض می شد. در مورد ارزش حرارتی که قبول کرده بودند، رقمی را که من به خاطر دارم بالغ بر000,11کیلو کالری در مترمکعب بود که معادل تقریبا 60 BTU1,1برای هر فوت مکعب بود، وباز هم برای مثال ارزش حرارتی گاز Groningen هلند- 840 و گازالجزیره چیزی در حدود 900 BTU برای هرفوت مکعب بود. یعنی سایرگازها و حتی گاز صادراتی ایران ارزش حرارتی بسیار پائین تری از ارزش حرارتی که در این پروتکل داده شده بود دارند. مطلب سوم نقطه شبنم بود که به طور مستقل مشکلاتی نداشت ولی با مشخصات دیگر تطبیق نمی کرد. به طور خلاصه، این مشخصات گاز با هم تطبیق نمی کردند، چون ارزش حرارتی گاز بالا بود، مشخصات ثابت بود، و Dew Point پائین بود. مثال خیلی ساده ای اگر بخواهیم بزنیم این است که بگوئیم یک آدمی با قد کوتاه و لاغر اندام و وزن 120 کیلو، که غیر ممکن بنظر می رسد. در حین مذاکرات قرارداد، که حدود یک سال و نیم قبل از شروع بهره برداری از شاه لوله اول گاز شروع کردیم، ما گرفتاری خیلی زیادی برای تصحیح این مشخصات گاز داشتیم، و به خاطر دارم یک مقاله ای ما بردیم به جلسه مذاکرات با روس ها.

در ایران؟

بله، در ایران .

خود شما هم مشارکت داشتید در این مذاکرات؟

بله، من رئیس هیئت مذاکراتی شرکت ملی گاز بودم. حالا توضیح می دهم که چه جوری ماخودمان را آماده کردیم برای قراردادگاز. یک مقاله ما تهیه کردیم به نام.Gas Can Not Exist Such a (چنین گازی نمی تواند وجودداشته باشد). منجمله یک گراف سه بعدی هم تهیه کردیم که نشان می داد از سه مشخصات مزبور حداکثر دوتاشان با هم تلاقی می کرد و یکی از مشخصات خارج می افتاد، به عبارت دیگر مشخصات بر رویهم قرار نمی گرفتند. درست به خاطر دارم در یکی از جلسات با هیئت شوروی که به ریاست آقای بارنووسکی، پرزیدنت موسسه صادرات گاز (Sojuzagazexport) شوروی، بود، در محل شرکت ملی گاز، و پاسی هم از نیمه شب گذشته بود، من به ایشان گفتم احتمالا هیئت نمایندگی ایران در شوروی وسائل لازم را برای این نوع محاسبات در اختیار نداشت، ولی شما که آن جا بودید در اداره مرکزی، و این وسائل در آن جا بود، چرا این مشخصات را در پروتکل گذاشتید. ایشان خیلی ساده جواب داد که هیئت نمایندگی ایران توجه نداشت و ما هم از این موضوع استفاده کردیم. تصادفاً من با یکی از سه کارشناسی که همراه هیئت ایران به شوروی رفته بود در راهروی شرکت ملی نفت برخورد کردم، چون آشنا بودیم و همکار بودیم و از قضا دکتر مهندس هم هست. به او گفتم آقا تو که دکتر مهندس هستی محاسبه ارزش حرارتی گاز از روی ترکیب گاز یک کار خیلی ساده ای است، یعنی از چهار عمل اصلی خارج نمی شود. ایشان جوابی که به من داد این بود که دو روز قبل از این که ما برویم به شوروی به ما گفتند که شما در راه با کارشناسانی در پاریس ملاقات خواهید کرد و اطلاعات کامل در اختیارتان می گذارند. ولی ما رفتیم، پاریس هم توقف کردیم، کارشناسی را ندیدیم. رفتیم به شوروی نتیجه این شد. البته باز این جواب سوال من نبود، چون محاسبه ارزش حرارتی گاز از روی gas composition کار خیلی ساده ای است. ولی ایشان این جوری جواب دادند. البته من فقط در مورد مشخصات حرف می زنم. درمورد قیمت یا فرمول escalation قیمت من فکر می کنم نمایندگی ایران باآن فرمول escalation ذکاوت به خرج داده، باتوجه به این که تجربیاتی درگازنداشته اند. حالا درتحولات قیمت گاز خواهید داد چقدر ما از این مطلب استفاده کردیم.

عدم تجانس بین عناصری که به کار رفته بود چه منفعتی برای طرف شوروی داشت، که اگر آنها درک کردند که مسئله چه هست این را مطرح نکنند؟

با قبول یک ارزش حرارتی غیرواقعی که حدود 15 درصد از ارزش حرارتی واقعی گاز بالاترهست، عملا قیمت 15درصد پائین آمده بود. چون ما نمی توانستیم با این نقطه شبنم ارزش حرارتی را تامین بکنیم، اصلا انتقال چنین گازی با خط لوله عملی نبود، آن هم با گذشتن از کوه های زاگرس. عملاً قیمت گاز به علت ارزش حرارتی پائین می آمد.

اینها همه مقدمه ای بود برای این که راجع به قرارداد صدور گاز ایران به شوروی از طریق شاه لوله اول گاز صحبت بکنیم. درآن موقع خوشبختانه شرکت ملی گاز تشکیل شده بود و کارشناسان مختلفی در اختیار داشتیم. معذلک دو سال قبل از شروع بهره برداری از شاه لوله گاز و یک سال قبل از این که اصلا ما دهن باز کنیم با روس ها صحبت بکنیم، شروع کردیم خودمان را آماده کردن. چون ما تجربه ای در کار قراردادهای بین المللی گاز نداشتیم و کاری که در این مدت کردیم. . . .

در این زمان پروتکل بسته شده درسال 65، شاه لوله اول گاز در شرف ساختمان است، و شما هم مشغول مطالعات هستید برای مذاکره و انعقاد قرارداد با شوروی؟

دقیقا. بنابراین ما شروع کردیم برای آمادگی برای این کار، خوشبختانه در آن سفر دراز مدتی که من به آمریکا و اروپا داشتم با خیلی از کارشناسان روابط فنی برقرار کرده بودم. علاوه برآن از طرف ایران من عضو اتحادیه بین المللی گاز بودم و این هم ما را با مراجع بین المللی گاز ارتباط می داد. بنابراین با استفاده از این مراجع ما مقداری از قراردادهای مشابه را بدست آوردیم. این را خدمتتان باید عرض بکنم که قراردادهای گاز اصولا محرمانه هستند. یعنی همه شان confidentiality clause دارند. بنابراین بدست آوردنشان کار آسانی نیست . به هرحال ما تعدادی قرارداد به دست آوردیم. علاوه برآن، یک کارشناس هم استخدام کردیم برای یک مدتی که اولین پیش نویس قرارداد را تهیه بکنیم و با دست بالا وارد مذاکرات بشویم. چون تجربه من این است که آن کسی که زحمت می کشد و پیش نویس اول را تهیه می کند همیشه با دست بالا وارد مذاکرات می شود و هرچقدر که طرف مقابل این پیش نویس را عوض بکند روحیه آن پیشنویس باقی می ماند. حدود یکسال طول کشید که خودمان را آماده کردیم و وارد مذاکرات شدیم. قراردادی که ما تهیه کردیم مواد متعددی داشت شامل مدت، مقادیرگاز، کیفیت گاز، قیمت، فرمول تعدیل، اندازه گیری در آستارا، invoicing، پرداخت و تعدادی موارد حقوقی از قبیل فورس ماژور و تعهدات (liability). این قراردادها حدود 18 الی20 ماده دارند و قرارداد مورد بحث نیز باهمین تعداد مواد حدود 100 صفحه می شد و با این ترتیب ما وارد مذاکرات با طرف شوروی شدیم. نماینده شوروی همان آقای بارنووسکی بود که اسمش را قبلا ذکر کردیم.

قراردادی که شما تهیه کردید، لابد چند نفر این کار را کردند. مثلا” فردی که از نظر حقوقی می توانست کمک بکند، فردی که از نظر تکنیکی می توانست کمک بکند، و فردی که از نظر قیمت گذاری می توانست کمک کند. آیا یادتان می آید چه کسانی بودند؟

آقای دکتر مهدی ابوسعیدی که از حقوقدانان خوب و شناخته شده ایران هستند، من الان دقیقا یادم نیست که درآن تاریخ ایشان در شرکت ملی گاز بودند یا خیر. فکر می کنم هنوز نبودند، چون بعدا ایشان آمد عضو هیئت مدیره شد ،و برای قرارداد شاه لوله دوم گاز و سایر قرارداد همیشه دوتائی حرکت می کردیم، همان طور که آقای مینا(22) ذکر کردند که همیشه با دکتر موحد بودند. ما همچنین از یک کارشناس خارجی استفاده می کردیم که حقوقدان و متخصص قراردادهای گازی بود. باز هم یک همکار ارزنده ای دارم، آقای دکتر طهماسبی، که در موقعی که ما شاه لوله دوم گاز را مذاکره می کردیم کمک های بسیار مؤثری کرد، و در اغلب مذاکرات با من بود، ولی در موقع مذاکرات قرارداد شاه لوله اول هنوز به شرکت گاز نیامده بود. آقای قدم آبادی که قبلا ذکر شان بود به من خیلی کمک می کردند. آقای پاشا رمضان پور که تحصیلکرده امریکا بود. خانم لیلی غفاری، قبلا اسم بردم، کمک می کردند. چند نفری بودند درآن جا.

ما مذاکرات را شروع کردیم با روس ها و حدود یازده ماه مذاکرات ما طول کشید تا بالاخره قرارداد امضاء شد. مشخصات گاز را ما با تلاش فراوان اصلاح کردیم. البته مشخصاتی در نظر گرفتیم که با هم قابل تطبیق بودند، ولی تا آن جائی که مربوط به قیمت بود متاسفانه نتوانستیم کاری بکنیم. خیلی تلاش کردیم، سرسختی به خرج دادیم، ولی طرف شوروی گفت چون قیمت در پروتکل تعیین شده، اصلا خارج از اختیارات من است که بتوانم قیمت را تغییر بدهم. ولی مشخصات گاز را تصحیح کردیم، ولی تا آن جائی که مربوط به قیمت می شد قیمت را قابل تغییر ندیدیم.

با تغییر مشخصات شما نمی توانستید آن ده یا پانزده درصد اُفت را جبران کنید؟

نه. ببینید قیمت گازمی شد شش روبل برای هزار مترمکعب گازبا ارزش حرارتی مذکوردرپروتکل، که بالا بود. ارزش حرارتی گاز ما پائین تر ازارزش حرارتی پروتکل بود. یعنی قیمت پائین می آمد، آن را ما نمی توانستیم کاری بکنیم، ولیgas composition راجوری اصلاح کردیم که اینسه تا مشخصات با هم بخواند.

ببخشید، من چون در این کار تبحری ندارم باید این سوال را بکنم، برای این که دیگران که می خوانند بفهمند. من استنباطم این بود که به دلیل این که ویژگی هائی که برای گازها مشخص کرده بودند با آن ارزش حرارتی که داشت نمی خواند، ارزش حرارتی بالائی گرفته بودند. درنتیجه با آن ارزش حرارتی بالا شما همیشه یا بایستی پنالتی می دادید، یا این که می بایستی مقدار گاز را عوض می کردید، یا به یک طریقی مجبور به عمل می شدید که در نهایت قیمت را می آورد از آن چه که آن جا گذاشته بودید پائین تر؟

پنالتی نمی شود اسمش را گذاشت، ولی یک چیز اتوماتیک بود.

اتوماتیک بود. درنتیجه اگر شما می توانستید این ویژگی های گاز را که درقرارداد منظور شده بود اصلاح بکنید، قاعدتاً می بایستی یک نوع تعادل میان این سه چهار عاملی که درنهایت مشخص کننده قیمت نهائی بودند برقرار کنید. یعنی از یک طرف حجم گاز و از طرف دیگر ارزش حرارتی یک جور تعدیل بشود. من درست می فهمم که . . .

خیلی خوب متوجه شدید. این مشخصات گاز را، gas composition را، ما آمدیم به صورت range تعیین کردیم، توجه می فرمائید، که دیگر آن تضاد وجود نداشت که یک چیزهای خاصی ضربدر ارزش حرارتی اش بشود و معادل آن ارزش حرارتی نشود. نقطه شبنم هم اصولا برای انتقال گاز لازم بود چون از کوه های زاگرس و نقاط سرد رد می شد. اما درمورد ارزش حرارتی ما هرچه سعی کردیم قیمت را مرتبط بکنیم به یک ارزش حرارتی که منطقی هست و واقع بینانه تر است طرف شوروی زیر بار نرفت. برای این که فی الواقع ارزش حرارتی اصلا مرتبط به قیمت بود، یعنی مبنای قیمت بود، حالا اگر نگوئیم مبنای قیمت، حداقل مرتبط با قیمت بود، و طرف شوروی قبول نمی کرد. حالا وقتی که واقعا من می گویم تلاش کردیم، خیلی روزها و در جلسات مختلف مذاکره کردیم، و خیلی هم فشار آوردیم، طرف شوروی می گفت اصلا از اختیار من خارج است. یعنی آقای بارنووسکی که رئیس موسسه صادرات گاز شوروی بود، نمی توانست پروتکلی را که وزیرتجارت شوروی امضاء کرده بود و به تصویب شورای وزیران رسیده بود تغییر بدهد. نمی توانست اصلا. حالا ما می توانستیم برویم از وزیرمان بخواهیم. حتما هم موافقت می کرد. ولی ایشان نمی توانست. یعنی دراین موقعیت من فکرنمی کنم کار دیگری می شد بکنیم. آن جائی که مشخصات مرتبط با قیمت می شد ما نتوانستیم کاری بکنیم.

در این زمان آقای فرخان بودند؟ این را به طریقی با دکتر اقبال مطرح کردید؟ به عرض شاه رسید؟ آیا حرفی از بالا آمد؟ آیا هیچ نوع مداخله ای در این فرآیند داد و ستدی که با روس ها داشتید، بود؟

بنده فکر می کنم احتمالا آنها می گفتند این مسائل فنی است. این کار شروع شد در موقعی که فرخان بود. بعد فرخان رفت به شرکت ملی نفت و مصدقی آمد. همه در جریان بودند، چون مرتبا ما گزارش می دادیم. ولی واقعا کاری نمی شد بکنیم. باز برمی گردیم به مسئله کلان. شاید آن مقامات در چارچوب کلان یا مکرو به این مطلب نگاه می کردند و این یک مطلب ریز بود که کارش هم نمی شد بکنی. این کار نشد، برای اینکه عرض کردم مقامات ایران و حتی خود بنده فکر می کردم درچهارچوب کلی شاه لوله گاز یک طرح بسیار مفیدی بود. بسیار اساسی بود برای پایه گزاری صنعت گاز ایران. و اینها یک مسائل در سطح جزء بودند و به خاطر این مسئله جزء من فکر نمی کنم که مصلحت بود برگردند و یک مسئله کلی را احتمالا دوباره باز بکنند و شاید خرابش بکنند، یک وقت خراب بشود یا از بین برود. هم حالا و هم آن موقع فکر می کردم به خاطر این نکته قابل توجیه نبود که ما از سطح آقای بارنووسکی بالا برویم . به هرحال با این ترتیب مشخصات گاز، همین طور که عرض کردم، غیر از ارزش حرارتی اصلاح شد.

ازموارد بسیارمهم دیگر، تعهد خاص خریدارمادرقرارداد بود، که مسئله خیلی مهمی است به اسمtake – or- pay. این ماده را درقرارداد گذاشتیم. یعنی اگر خریدار به دلائلی غیر از فورس ماژور نتواند گاز را تحویل بگیرد باید پول گاز را تا حد 80 درصد مقادیر سالیانه پرداخت بکند. ماده خیلی مهمی بود. این را گنجاندیم. البته طرف شوروی هم درمقابل خواهان تعهد خاص فروشنده برای جریمه عدم تحویل، که به آن پنالتی می گویند، بود. ما چون فکر می کردیم شاه لوله گاز اولین تجربه ما هست و گروه عملیاتی ما شاید با آن دقت لازم نتواند کار را اداره بکند، سعی می کردیم با احتیاط بیشتری عمل بکنیم، وبا سرسختی زیاد زیر بار آن درخواست شوروی نرفتیم، زیرباردرخواست پنالتی درمقابل take- or Pay تعهد خاص.

یعنی این تعهد از این جهت یک طرفه شد. یعنی روس ها موافقت کردند اگرآن مقدار گازی که تعهد کرده بودند از شما نگیرند، درمقابلش تا 80 درصد بپردازند. ولی درمقابل، شما اگر نمی توانستید به آنها آن مقدارگازی را که تعهد کرده بودید برسانید آن وقت . . .

ما تعهد خاص نداشتیم. البته من این جمله را اضافه بکنم که در قراردادهای گاز تعهدات کلّی وجود دارد، و تعهدات خاص. تعهدات عمومی این است که فروشنده متعهد است تحویل بدهد و خریدار هم متعهد است که تحویل بگیرد و درصورت عدم اجرای قرارداد توسط یک طرف، طرف دیگر براین اساس ممکن است ادعای خسارت بکند. ولی یک تعهدات خاص وجود دارد که آن به قرارداد خیلی شکل عملی تر می دهد، مثل این take- or- pay. به جای این که من بروم ادعای خسارت بکنم، براساس ماده take- or- pay اگرخریدارنتوانست گازرا به علل خارج از فورس ماژور تحویل بگیرد پولش را باید بپردازد و فروشنده اگر نتوانست تحویل بدهد براساس مقادیر روزانه با یک فرمولی باید یک درصدی از قیمت گاز را به صورت پنالتی جریمه بپردازد، که ما با سرسختی تمام زیر بار این جریمه نرفتیم. این جریمه البته در پاره ای از قراردادهای بین المللی متداول است و من باید خدمتتان عرض کنم که اکنون که به گذشته فکر می کنم و نگاه می کنم من فکر می کنم از این اولین تجربه سخت بین المللی شرکت ملی گاز سربلند بیرون آمد.

قیمت گاز، درچارچوب فرمول تعدیل، به تحولات قیمت نفت مربوط می شد. ممکن است توضیح بفرمائید نوسانات قیمت گاز صادراتی ایران به شوروی چگونه بود و احیاناً چه تاثیری در روابط میان ایران و اتحاد شوروی داشته است؟

همان طور که قبلاً عرض کردم در موافقتنامه اقتصادی دولتین مربوط به شاه لوله گاز اول ایران مقرراتی در مورد قیمت نیز ذکر شده بود. به خصوص فرمول تعدیل قیمت، که من فکر می کنم به تفصیل آنها را توضیح دادم و لزومی به تکرارش نباشد. اولین مطلبی که ما با آن برخورد کردیم این بود که مبنای تعدیل قیمت همان طور که عرض کردم قیمت اعلان شده نفت کوره ای بود به اسمBunker C درفوب آبادان توسط چهار شرکت که باز اسمشان را ذکر کردم.

Bunker Cچیست؟

Bunker C یک نوع نفت کوره ای است که کشتی ها می سوزانند. حالا مشکلی که برای ما در عمل پیش آمد این بود که این چهار شرکت به تدریج طی یک سال شروع کردند به این که یک نفت کوره جدیدی را دربندر ماهشهر اعلام بکنند به اسم نفت کوره سبک(light fuel oil) ، و درهمان موقعی که آن را در بندر ماهشهر اعلام می کردند اعلام Bunker C را یا همزمان یا بعد از مدتی قطع می کردند. یعنی به طور خلاصه این جور توضیح بدهم که در طول یک سال عملا به تدریج قیمت اعلام شده Bunker C در آبادان قطع شد و قیمت یک نفت کوره جدیدی به اسم light fuel oil، به صورت قیمت اعلام شده توسط این چهار شرکت در بندر ماهشهر، جای آن را گرفت.

چهار شرکت یعنی. . . ؟

شل، اسو، موبیلوبی پی. طرف شوروی، همان(Sojuzagazexport) مؤسسه صادرات گاز شوروی و آقای بارنووسکی که رئیس آن بود، سعی می کردند از این موقعیت استفاده بکنند و بگویند نفت کوره سبک که حالا در بندر ماهشهر اعلام می شود یک نفت کوره مرغوبتری است و سبک تر ازBunker C، بنابراین یک قیمت بالاتری دارد. وقتی که قیمت پایه بالامی آمد طبیعتا در افزایش قیمت های بعدی ایران ضرر می کرد و ما هم زیر بار این کار نمی رفتیم. چند دوره مذاکرات انجام شد که یک بارش در مسکو بود و درآن مذاکرات به خاطر دارم که آقای بارنووسکی یک نامه ای از بی پی آورد و در جلسه نشان داد که حاکی از این بود که نظر ایشان را تایید می کرد. ما تنها کاری که می توانستیم درآن جلسه انجام بدهیم این بود که موضوع را به تعویق بیندازیم، چون نامه خارج از انتظار بود و تقریباً مؤید نظر ایشان بود، من گفتم که لازم است دراین مورد بررسی بکنیم ودرجلسه بعد و دوربعد مذاکرات به این مطلب می پردازیم.

این نامه عمومی، یعنی یک مدرکی بود که هرکسی می توانست از بی پی بدست آورد، یا نامه ای بود که از بیپی برای آقای بارنووسکی فرستاده شده بود؟

نامه ای بود که بی پی برای شعبه موسسه صادرات گاز شوروی درلندن فرستاده بود راجع به همین کالا. بنابراین من جلسه را با این ترتیب بصورت تعویق یا تعلیق درآوردم و آمدم به تهران، و بلافاصله راهی لندن شدم. آقای رزمجو آن موقع رئیس دفتر شرکت ملی نفت بود در لندن. ایشان کمک کردند تا به دفاتر کنسرسیوم و بی پی راه یابم و به جستجوی سوابق این نامه بپردازم. علاوه بر سوابق این نامه، می خواستم اصولا با دفتر کنسرسیوم به طور اعم تماس بگیرم که ببینیم چرا اصلا این چهار تا شرکت اسم نفت کوره را عوض کردند. تغییر محل اعلام قیمت به ماهشهر برای من آشنا بود، برای این که بندر مهمی شده بود و صادرات از آبادان هم قطع شده بود، چون با خط لوله فرآورده ها را منتقل می کردند به بندر ماهشهر از آبادان، و همچنین باصرفهتر هم بودکه این کار را انجام بدهند. آن مطلب روشن بود. ولی چرا اسم این فرآورده را عوض کردند؟ بنابراین با کمک ایشان من رفتم دفترکنسرسیوم و بعد هم به دفتر بی پی. خوشبختانه موفق شدم از نظر فنی مدارکی تهیه بکنم که نشان می داد Bunker C همان light fuel oil است وآنها فقط یک تغییراسم داده اند و آن نامه هم یک نامه ای بود که درچارچوب دیگری در چند سال قبل از آن موضوع، قبل از آنکه آن مطلب مطرح بشود، در پاسخ یک سوالی یا یک ارتباطی که بین موسسه صادرات گاز شوروی، یعنی دفترشان در لندن و بی پی بوده، داده شده بود. وقتی سوابق آن نامه را من نگاه کردم دیدم که بازموید نظر ما بود، یعنی Bunker C همان light fuel oil است. این مدارک را که ما تهیه کردیم، در دور بعدی مذاکرات با دست پُر آمدیم. آقای بارنووسکی هم چاره ای نداشت جز این که قبول بکند. بنابراین با همان پایه اصلی فرمول تغییر قیمت ادامه پیدا کرد و از این ضرر جلوگیری شد. براساس این فرمول تعدیل قیمت، که به خاطرتان هست یک سوم قیمت در ارتباط با قیمت اعلام شده نفت کوره افزایش پیدا می کرد، قیمت با جهش های کوتاه و کوچک همین جور افزایش پیدا کرد تا این که متعاقب بالا رفتن قیمت نفت خام توسط اوپک (1971) قیمت از 7/18 به 81/22 سنت هر هزار فوت مکعب که تقریباً معادل 33/7 روبل هر هزارمتر مکعب هست رسید و در این سال افزایش قیمت خوشبختانه از مرز سی درصد گذشت.

آیا قیمتی که شما با روس ها گذاشته بودید نوسانش به نحوی مرتبط بود با نوسان قیمت گاز در سطح جهانی؟

نه، نه هیچ وقت. برخلاف نفت، گاز اصولاً قیمت متداول جهانی ندارد. بازار متداول جهانی هم ندارد. یعنی هر پروژه ای حالت و خصوصیات خاص خودش را دارد، قیمت خودش را دارد، قرارداد خودش را دارد. یعنی چیزی وجود ندارد که بگوئیم، مثلا مثل نفت، یک قیمت اعلام شده در بندر دارد. حالا که اصلا درمورد نفت هم فقط عملاً قیمت هایSpot هست و قسمت اعظم نفت به صورت commodity معامله می شود. ولی درآن موقع برای نفت قیمت های اعلام شده بود و این شرکت های بزرگ نفتی قیمت اعلام شده داشتند برای فرآورده های مختلف نفتی و نفت خام. ولی درمورد گاز چنین مسئله ای وجود نداشت. هنوز هم وجود ندارد. در قراردادهای گازی برای قیمت گاز یک قیمت پایه است که در موقعی که مذاکرات انجام می شود و قرارداد امضاء می شود آن قیمت پایه مورد موافقت قرار می گیرد. در کنار قیمت پایه فرمول تعدیل قیمت است که قیمت را یا در جهت بالا یا در جهت پائین حرکت می دهد. حالا فرمول تعدیل قیمتی که برای گاز صادراتی ایران در نظر گرفته شده بود در موافقتنامه دولتین این بود که دو سوم قیمت ثابت باشد و یک سوم قیمت گاز در ارتباط با تغییرات قیمت اعلام شده Bunker C در آبادان از طرف چهار شرکت نفتی تغییر بکند.

عرض کردم تا سال 1351 با جهش های کوتاه و به طور اتوماتیک، طبق آن فرمول، قیمت از 7/18 سنت هر هزار فوت مکعب به 81/22 بالا رفت که این معادل می شود با 33/7 روبل هر هزار متر مکعب. این 33/7 در مقابل 6 روبل هر هزار مترمکعبی است که در سال 1965 در مسکو مورد موافقت قرار گرفت. درسال 1351 مطابق با 1972 خوشبختانه افزایش قیمت اعلام شده نفت کوره سبک، که حالا دیگر ماخذ ما نفت کوره سبک بود، به جای Bunker C دربندرماهشهر، ازمرز سی درصد گذشت. وقتیکه ازمرز سی درصد گذشت، ما محق بودیم تمام قیمت را مورد تجدید نظر قرار دهیم و تعدیل بکنیم. به علت اهمیتی که این موضوع داشت شرکت صادرات گاز شوروی دعوت کرد که برویم به مسکو و این مذاکرات را انجام بدهیم. به خاطر دارم به علت اهمیت مذاکرات خود مصدقی(23) که مدیر عامل شرکت ملی گاز بود هم آمد. رفتیم به مسکو و طی چند روز مذاکرات طرف شوروی، همان Sojuzagazexport، خیلی سختگیری میکردو ما به بن بست رسیده بودیم. موضع ایران، یعنی شرکت ملی گاز، روشن بود. ما می خواستیم تمامی قیمت، نه یک سوم قیمت، مورد تجدید نظر قرار گیرد، تمامی قیمت مطابق با افزایش قیمت نفت کوره افزایش پیدا بکند، و قیمت مورد نظر ما با این فرمول بود سی سنت هر هزار فوت مکعب. بنابراین وقتی که این مذاکرات به بن بست رسیده بود خاطرم هست آن روز ما را دعوت کردند برای صرف ناهار در یک رستورانی که خارج از مسکو بود، کنار رودخانه مسکو. من یادم هست که بعد از ناهار من و آقای بارنووسکی دو تائی شروع کردیم کنار این رودخانه قدم زدن. ایشان انگلیسی هم صحبت می کرد. ما به انگلیسی شروع کردیم صحبت کردن. تشبیه بکنم، مثل دو کُشتی گیر که برای هم بتدریج احترام قائل می شوند، یک چنین روابطی بین من و آقای بارنووسکی برقرار شده بود. درعین این که در جلسات خیلی بشدت بسر و کله هم می زدیم ولی یک احترام متقابل برای هم پیدا کرده بودیم. در این مذاکرات دوگانه من موفق شدم قیمت را هشت دهم سنت بالاتر از آن سی سنتی که مورد نظر ما بود با ایشان توافق بکنم، یعنی قیمت به 8/30 افزایش پیدا کرد. بلافاصله بعد از اینکه از این راه برگشتیم، مطلب را به جلسه عمومی که آنجا بود گزارش کردیم و خوب همه خوشحال شدند. توافق شدبه 8/30 سنت هرهزارفوت مکعب،که این می شد معادل ده روبل هر هزار متر مکعب. این قیمت حدود 5 درصد بیشتر بود از آن افزایشی که نفت کوره پیدا کرده بود. دراین جا موفقیت حاصل کردیم که قیمت را کمی بیشتر از آنچه که حق ما بود افزایش دهیم.

حالا بر می گردیم به مرحله بعدی. در سال 1352، 1973، خاطرتان هست اوپک قیمت نفت را با یک جهش تقریبا 4 برابر افزایش داد و به تبع این قاعدتاً همان نفت کوره سبک دربندرماهشهر سابق افزایش پیدا کرده بود و در نتیجه شرکت ملی گاز طرف شوروی را برای مذاکرات دعوت کرد. ولی طرف شوروی حدود یک سال تن به مذاکرات نمی داد. یعنی عملا نمی آمدند برای مذاکره و حاضر نمی شدند و حتی به نامه های ما هم تقریبا جواب نمی دادند. در این میان با اشاره دولت ایران روزنامه های ایران شدیدا به شوروی حمله می کردند. روزنامه ها اغلب می آمدند وبا ما مصاحبه می کردند. مااختیارداشتیم و مطالب را دراختیارشان می گذاشتیم و به هرحال اسلحه لازم را ما به روزنامه ها می دادیم و آنها حملات خیلی شدیدی را علیه شوروی انجام می دادند. تا بالاخره بعد از یک سال طرف شوروی تن به مذاکره داد. در دور اول مذاکرات درتهران ماخواستار افزایش قیمت به 120 سنت، یعنی یک دلار و بیست سنت هر هزار فوت مکعب که معادل تقریباً 40 روبل هر هزار متر مکعب می شد، شدیم و این معادل بود تقریباً با افزایش کلی قیمت نفت کوره.

یعنی شما در واقع چیزی نزدیک. . .

4 برابر،8/30 سنت بود ما خواستار120 سنت شدیم و این عینا معادل افزایش قیمت نفت کوره بود. استدلال ما این بود که چون قیمت اعلان شده نفت کوره 4 برابر افزایش یافته، قیمت گاز هم در ارتباط با آن به همان ترتیب سال 1351 افزایش یابد. چون حالا سابقه هم داشتیم. درسال 1351 ما نه تنها همه قیمت را معادل قیمت نفت کوره افزایش داده بودیم، یک 5 درصد هم بیشتر افزایش داده بودیم. بنابراین ما گفتیم حداقل باید معادل نفت کوره افزایش پیدا بکند و این قیمت به 120 سنت هر هزار فوت مکعب افزایش پیدا بکند. این کار منجر به این شدکه یک هیئت بلند پایه ای تحت نظر وزیر تجارت خارجی شوروی و یک وزیر دیگر به تهران آمدند برای مذاکرات. درست من به خاطر دارم که در اولین دور مذاکرات که در شرکت ملی گاز انجام گرفت. وزیر تجارت خارجی شوروی گفت که طرف ایرانی درمذاکرات قبلی سر آقای بارنووسکی کلاه گذاشتند، چون به جای تمامی قیمت فقط یک سوم قیمت بایستی افزایش می یافت. این پوزیسیونی بود که شروع کرد.

از آغاز آقای بارنووسکی در این جلسه بودند؟

بله، بودند.

اعضای ایرانی که در این جلسه بودند، یادتان می آید کی بودند؟

اعضای ایرانی که در این جلسه بودند آقای مصدقی بود، بنده بودم، اگر درست به خاطرم بیاید فکر می کنم درآن موقع آقای ابوسعیدی هم به شرکت ملی گازآمده بودند، ایشان هم بودند. آقای طهماسبی، یکی از همکاران ارزنده ما که من شخصا در انتقال ایشان به شرکت ملی گاز دست داشتم، فکر می کنم در آن مذاکرات ایشان هم بودند. عرض کنم چند تن از کارشناسان دیگر ما بودند، علی روحانی یکی از کارشناسان خوب ما که حالا در آمریکا زندگی می کند و حسابدار قسم خورده شده و علی شریفی که من فراموش کردم اسمش را ذکر کنم یکی از کارشناسان خوب ما بود، بخصوص درکارهای بالا دستی نفت و گاز، که ما از شرکت نفت منتقلش کرده بودیم و هنوز هم در شرکت ملی نفت فکر می کنم مشغول به کار است، لااقل تا چند سال پیش که بود. فرهاد خطیب لو. فکر می کنم ما 5، 6 نفر بودیم.

با توجه به این که یک یا دو وزیر شوروی آمده بودند در این مذاکرات از دولت کسی نبود؟

معاون وزارت بازرگانی در جلسات حضور داشت، ولی دولت در مذاکرات ما دخالت نمی کرد. فکر می کنم مثلا شاید درآن جلسه آقای معمارزاده(24) بود، معاون وزارت بازرگانی، شاید اسم را درست به یادنیاورم، ولی فکر می کنم، الان که گفتید، یک معمار زاده ای به ذهنم رسید، شاید ایشان بودند، ولی دخالتی در کار مذاکرات قیمت گاز اصولا نداشتند. ولی حضور داشتند. به هرحال با این شروعی که انجام شد طبیعتا مذاکرات به نتیجه ای نرسید. متعاقب این امر یک جلسه ای در دفتر آقای هویدا(25) نخست وزیر وقت انجام شد که در این جلسه آقای جمشید آموزگار(26) بودند که آن موقع وزیر کشور بودند و نماینده ایران در اوپک.

این یعنی در سال 1974 هست یا هفتاد و . . .

حالا رفتیم به سال1974. من فکر می کنم آقای آموزگار وزیرکشور بود، ولی مهمش این بود که نماینده ایران بود در اوپک از نظر این کار. و مشارکتی که می کرد دراین امور بیشتر من فکر می کنم از آن جهت بود که در جلسه حضور داشت. به هرحال ایشان بودند، آقای هویدا که خودش جلسه را دعوت کرده بود، و وزیر بازرگانی ایران بود، آقای مهدوی(27) (ایشان یک وقت هم از دکتر اقبال خواسته بود که من بروم معاون وزیر بازرگانی بشوم، خوشبختانه دکتر اقبال موافقت نکرده بود). مدیرعامل شرکت ملی گاز ایران بود، مرحوم مصدقی، و بنده. این 5 نفر بودند درجلسه. من طبق معمول وسائل لازم برای presentation وارائه بصری را مستقر کرده بودم و مرحوم هویدا توی این جلسات به من می گفت استاد بگو، درس امروز را شروع کن. من راجع به قیمت و فرمول قیمت و سوابق کار برای آقایان توضیح دادم. آقای هویدا از آقای آموزگار خواستند که مطلب را از همان جلسه به شاه گزارش بدهند و درست به خاطرم هست موقعی که آقای آموزگار شروع کرد نمره را گرفتن، آقای هویدا رفت به اطاق دیگر، وآقای آموزگارگزارش جلسه را دادند. از آن طرف چه گفته می شد ما نمی شنیدیم و بعد درست موقعی که مذاکرات ایشان تمام شد، تقریباً همزمان، شاید یک کمی بعدش، هویدا در را باز کرد و وارد اطاق شد. بعد که آقای آموزگار خواست نتیجه مذاکرات با شاه را به ایشان اطلاع بدهد، ایشان جلسه را ختم کردند و گفتند لزومی ندارد.

متعاقب این جلسه یک روز منشی من گفت آقای بارنووسکی این جاست می خواهد شما را ببیند. خوب، ایشان رئیس شرکت صادرات گاز شوروی و طرف ما در مذاکرات قیمت گاز شاه لوله اول و بعدها هم در مورد شاه لوله دوم گاز بودند. به هرحال آمدند تو. ما در را بستیم و گفتیم تلفن هم نشود. ایشان گفتند بهتر است ما مثل دفعه قبل، کنار رودخانه در مسکو، بنشینیم دو بدو این مطلب را مورد مذاکره قرار بدهیم. گفتم با کمال میل، البته به مصدقی هم که مدیرعامل شرکت ملی گاز بود اطلاع دادم، او هم خوشحال شد. به هرحال اختلافی بود که احتمالا در بن بست باقی می ماند. دو روز ما مذاکره کردیم و من چون می دانستم که مطلب خیلی بالا گرفته و جنبه سیاسی پیدا کرده با احتیاط عمل می کردم. برخلاف دفعه قبل که در مسکو تقریباً با اختیار کامل عمل می کردم در اینجا خیلی با احتیاط عمل کردم. بعد از دو روز من موفق شدم از ایشان یک پیشنهادی بگیرم که قیمت گاز به 57 سنت هر هزار فوت مکعب افزایش پیدا بکند، دراین نقطه من گفتم خوب حالا من باید این مطلب را گزارش بدهم. ایشان خیلی ناراحت شد و فکرکرد که رودست خورده. حتماً، فکرمی کرد که مثل دفعه قبل ما می توانیم توافق بکنیم دوتائی و به اصطلاح کار تمام بشود، ولی به هرحال عملا گفت که رو دست خورده و این قیمت را اظهار کرده و من حالا می گویم که باید گزارش بدهم. من گزارش کردم که این قیمت را طرف شوروی داده و من هم موافقت نکردم. به هرحال، همین طور که من احساس کرده بودم و پیش بینی می کردم، کار بالا کشید و جلسه ای در حضور شاه تشکیل شد. که درآن قیمتی در حدود همان قیمت پیشنهادی آقای بارنوسکی مورد موافقت قرار گرفت که این تقریبا نصف آن قیمت موضع اولیه ما بود، یعنی 120 سنت. بعد از این جلسه من از مصدقی پرسیدم که آقا چه شد و چرا این قیمت مورد موافقت قرار گرفت و آن هم از اول ژانویه 1974 و حال اینکه اگرچه در دسامبر 73 قیمت چهاربرابر شده بود، اما از اواسط سال 1973 قیمت بتدریج افزایش پیدا کرده بود و ما محق بودیم که قیمت را از اواسط1973 افزایش بدهیم. ایشان گفت اعلیحضرت درمورد قیمت گاز فرمودند که به مسئله گازدر یک چارچوب کلی ما باید نگاه بکنیم. اعلیحضرت فرمودند که خط لوله گاز ما کار چندین لشکر را در مرز شوروی انجام می دهد و بیش از این نباید سختگیری کرد. این نقل قولی است که من به خاطر اهمیت آن به خاطر سپرده ام. بالاخره درآخرین تجدید نظر در قیمت گاز، که حدود یک سال قبل از وقوع انقلاب اسلامی ایران انجام گردید، باز هم قیمت نفت کوره از آن مرز سی درصد گذشت و با این ترتیب خوشبختانه دیگر مذاکرات به آن سختی دفعه قبل نبود. مجددا طرف شوروی حاضر شد که عیناً معادل افزایش قیمت نفت کوره قیمت را افزایش بدهد و ما توانستیم قیمت 80 سنت هر هزار فوت مکعب را مورد توافق قرار بدهیم که دیگر تقریباً با این قیمت فکر می کنم گاز زیادی صادر نشد، چون صادرات در طول سال 1978 به علت اعتصابات تقریبا” متوقف شد. ولی این قیمت عملا مورد موافقت قرار گرفت که می شود معادل 6/25 روبل هر هزار مترمکعب.

مطلبی را که من باید عرض بکنم این جا، در خاتمه بحث شاه لوله گاز و موافقتنامه دولتین ایران و شوروی، این است که شاه لوله اول گاز ایران طرح بزرگی بود که یکی از پایه های اصلی صنعت گاز ایران را تشکیل می داد. گرچه صادرات فقط یک چیزی درحدود 8 سال در این طرح اثر داشت، یعنی تقریبا یک اثر نسبتا زودگذر، ولی در همین مدت فقط از طریق عواید صادرات سرمایه گذاری طرح حداقل یکبار برگشت داده شد. این طرح از اکتبر 1970 تا امروز در حدود 29 سال کار کرده و پیش بینی بنده این است که با نگهداری خوب در آینده 20، 25 سال دیگر و شاید بیشتر کار بکند. به هرحال بحث هائی که در مورد قیمت و مشخصات گاز از طرف دیگر داشتیم، همان طور که در اول عرض کردم، واقعا در سطح کلان نیست. چون در سطح کلان این طرح خدمت بزرگی به اقتصاد ایران کرده، هنوز هم درحال بهره برداری است، و یکی از مهره های اصلی و ستون فقرات صنعت گاز ایران را تشکیل داده است.

با توجه به اینکه ایران از منابع گاز سرشاری برخوردار است، و خود گاز هم از نقطه نظر یک کالای سوختی یک کالای کارآمدی است، چرا گفتید که درحدود 20، 25 سال دیگر می شود از آن بهره گرفت؟ چرا برای سال های آینده نشود؟

خط لوله اول گاز هم، مانند هرطرح صنعتی، یک عمرموثر فنی واقتصادی دارد. البته با عملیات بازسازی (rehabilitation) می توان عمر خط لوله را طولانی تر نمود.

مسیر شاه لوله اول گاز

مسیر گاز پس از تصفیه چه بود؟

گاز تصفیه شده در پالایشگاه گاز بیدبلند وقتی در خط اصلی 42 اینچی به حرکت درمی آمد در فاصله 78 کیلومتری بیدبلند، نزدیک تنگ پیرزال، بار دیگر فشرده می شد و نزدیک پتاوه به اولین ایستگاه محرکه خط که مجهز به کمپرسورهای ساخت شوروی است می رسید. فشار خروجی کمپرسورهای محرکه گاز در بید بلند و ایستگاه تنگه پیرزال درحدود 1060 پوند براینچ مربع است که می تواند گاز را از مرتفعترین نقطه مسیر در ارتفاع 3000 متری در کوه های زاگروس عبور دهد.

رشته اصلی شاه لوله گاز با قطر 42 اینچ از تنگ پیرزال و تنگ نالی در جبال زاگروس به طرف ساوه امتداد می یابد و این قسمت از خط اصلی در مسیر خود از زیر رودخانه های گرم رود- خرسان- ونک و زاینده رود عبور می کند و به کوه نمک محل انشعاب خط لوله 30 اینچ تهران در 20 کیلومتری ساوه می رسد.

خط لوله اصلی از این نقطه به قطر 40 اینچ به طرف قزوین و دره سفید رود ادامه پیدا می کند. این خط پس از عبور هوائی از روی رودخانه شاهرود و سفیدرود وارد گیلان شده و از مسیری نزدیک به ساحل دریا به آستارا می رسد.

به طور کلی گاز بیدبلند از طریق خط اصلی شاه لوله گاز از ارتفاع 300 متر از سطح دریا شروع می شود و در فاصله 150 کیلومتری به ارتفاع 3000 متر در کوه های زاگروس صعود می کند و پس از عبور از سلسله جبال البرز در ارتفاع 2000 متر به گیلان می رسد و کنار دریای خزر در ارتفاع 21 متر زیر دریا فرود می آید.

شاه لوله اول گاز ایران درکلیه مسیر شامل 1106 کیلو متر خط لوله اصلی 42 و 40 اینچ و 667 کیلومتر خط لوله فرعی گاز رسانی به شهرهای شیراز- اصفهان- قم- کاشان و تهران و ده ایستگاه تقویت فشار با قدرت 457200 اسب بخار می باشد. درمورد گاز رسانی شهرها باید اضافه کنم که یک انشعاب هم بعداً برای شهر صنعتی البرز واقع در قزوین اضافه شد. این در مرحله اول بود. البته بعد قرار بود که انشعاباتی برای شهرهای دیگر اضافه بشود که بر این اساس بررسی گاز رسانی شهرهای غرب کشور آغاز شد. شرکت ملی گاز درحال حاضر به بالغ بر 200 شهر و روستا گاز می دهد. شاه لوله دوم به علت ظرفیت و قطر بزرگتری که دارد نقش مهم تری در تأمین احتیاجات داخلی بازی می کند، ضمن اینکه شاه لوله اول گاز هم نقش خودش را ادامه می دهد.

به نظر می آید انشعاباتی که شما از آن صحبت می کنید، عمدتا به طرف شرق شاه لوله بوده؟

بله همین طور است.

اگر توافقی که شما با شوروی داشتید انجام میگرفت و ادامه پیدا میکرد، آیا از این شاه لوله امکان این بود که انشعابات بیشتری داده بشود بدون اینکه خدشه ای به مقدار گازی که به شوروی می فرستادید وارد بشود؟

اصول طراحی شاه لوله اول گاز ایران این بود که ظرفیت لوله حدود 16 میلیارد مترمکعب در سال بود که از این 16 میلیارد مترمکعب درسال 6 میلیارد برای مصارف داخلی تخصیص داده شده بود و10 میلیارد هم برای صادرات. بنابراین درحد گاز تخصیص داده شده برای مصارف داخلی می شد به شهرهای دیگر هم گاز رسانی کرد. امّا در حال حاضر که صادراتی انجام نمی شود تمام ظرفیت خط برای مصارف داخلی تخصیص داده شده است و به شهرها و روستاهای زیادی گاز رسانی می شود.

اقتصاد شاه لوله اول گاز

در مورد اقتصاد طرح شاه لوله، چون سرو صداهائی درآمده بود که هزینه سرمایه گزاری شاه لوله گاز نسبت به برآوردهای اولی مقدار زیادی بالارفته، بنابراین مسئله اقتصادی طرح مورد سؤال قرارگرفته بود از طرف سازمان برنامه، و یا حداقل می خواستند بررسی بکنند.

این مصادف با زمانی است که آقای فرخان می روند و آقای مصدقی می آیند، یا قبل از این زمان این مسائل مطرح شد؟

آقای فرخان هنوز در شرکت ملی گاز بود. مقدمتا عرض کنم درآن ماموریت درازمدتی که درامریکا داشتم، از آموخته های من محاسبات مربوط به discounted cash flow و rate of return بودند.البته آن موقع کامپیوتر هنوز رایج نبود. محاسبه روی این چارت های بزرگ و با دست و با ماشین محاسبه و اینها انجام می شد. همکاری هم داشتم به نام خانم لیلی غفاری که ایشان نیز به این نوع محاسبات وارد بود. یک جلسه ای در دفتر دکتر اقبال تشکیل شد و آقای اصفیاء مدیر عامل سازمان برنامه در آن جا بودند. باز این نکته را ذکر بکنم که تا آن موقع این رویه های جدید بررسی اقتصادی طرح در ایران وجود نداشت و یا حداقل در صنعت نفت که یکی از صنایع پبشرو مملکت بشمار می رفت رایج نبود. وقتی راجع به اقتصاد طرح بحث می شد، همان استهلاک ده ساله حسابداری مبنای کار بود. ولی در آن جلسه که خیلی محدود بود، یعنی فقط آقای اصفیاء از سازمان برنامه شرکت داشت، من اقتصاد طرح را با رویه های فوق الذکر ارائه دادم. در آن جلسه ما قیمت گاز صادراتی و قیمت های داخلی گاز و سرمایه گذاری افزایش یافته طرح شاه لوله گاز را درسیستمCash Flow گذاشته بودیم و من بخاطر می آورم که نرخ برگشت سرمایه یک چیزی بالغ بر15درصد محاسبه شده بود. البته بعداً قیمت ها بالاتر رفت و خیلی هم بهتر شد. پس از این توضیحات سازمان برنامه قانع شد که طرح، با وجود افزایش سرمایه گذاری، هنوز اقتصادی است.

بهره برداری از شاه لوله اول گاز

مطلب بعدی مربوط به بهره برداری از خود شاه لوله است. در این زمان تقی مصدقی به مدیریت عامل شرکت گاز منصوب شد؟

قبل از بهره برداری از شاه لوله اول گاز، آقای فرخان، اولین مدیرعامل شرکت ملی گاز، به شرکت ملی نفت منتقل شد و درآن جا عهده دار سمت مدیر اکتشاف و تولید، پخش و فروش و خطوط لوله و پالایش شد، یعنی یکی از مدیران اصلی شرکت ملی نفت با وطایف مهم. فکر می کنم درهمان تاریخ بود که آقای نفیسی بازنشسته شده بود و فلاح هم فکر می کنم بازنشسته شده بود. به هرحال یک تغییرات عمده ای در شرکت ملی نفت انجام شده بود. آقای ابراهیم سلجوقی هم که معاون مدیرعامل شرکت ملی گاز بود، ضمن انتقال به شرکت ملی نفت، عهده دار مدیریت مهندسی شد، به جای آقای نقوی، که بازنشسته شده بود. در این احوال شاه لوله اول گاز هم که کارهای ساختمانیش تمام و تحویل شرکت ملی گاز شده بود، درتاریخ 25 آذر 1350، ضمن مراسم رسمی در حضور شاه در بید بلند، افتتاح شد و بهره برداری از آن آغاز گردید. آقای مصدقی که رئیس سازمان غیرصنعتی در جنوب بودند، منتقل شدند به تهران به عنوان مدیرعامل شرکت ملی گاز.

انتقال آقای فرخان در این زمانی که فوق العاده مهم بود برای سازمان شما، برای شرکت ملّی گاز، به خاطراین که تازه شروع به یک سلسله فعالیت های مربوط به انتقال گاز می شد، این انتقال برای ایشان از نقطه نظر محل و مقامش مسئله ای نبود؟ یعنی دلیلش چه بود؟ دلیل عمومی بود یا اینکه مسئله خاصی هم وجود داشت؟

در شرکت ملی گاز تغییراتی انجام گرفت، شایعه خاصی در شرکت ملی گاز وجود نداشت. ولی یک شایعاتی در شرکت ملی نفت بود. من چون واقعاً به شایعه عقیده ندارم مطلبی را که خودم در جریانش نباشم و بررسی نکنم دوست ندارم تکرار بکنم. به هرحال یک شایعاتی بود که درنتیجه آن شایعات یک تغییرات اساسی در سطح مدیریت شرکت ملی نفت انجام شد که درنتیجه آقایان فرخان وسلجوقی رفتند به آن جا و مصدقی از جنوب منتقل شد به شرکت ملی گاز. البته قسمتی از این تغییرات هم من فکر می کنم بازنشستگی های معمولی و به موقع بود. مثلا درمورد آقای نفیسی من اطمینان قطعی دارم که ایشان به سن بازنشستگی رسیده بودند و حتی گویا یک الی دوسال بعد از سن بازنشستگی از ایشان تقاضا شده بود که خدمت کردند. ولی درموارد دیگر، مثلا در مورد شاه لوله اولگاز، یکی از شنیده های من این بود که سرمایه گذاری طرح نسبت به برآورد اولیه آن بالاتر رفته بود. البته در طرح های صنعتی اصولا برآوردی که در ابتدای امر به عمل می آید هرچقدر دقت شود و مهندسی کامل انجام گیرد براساس یک ضوابطی است که متغیّرند.

در این جا شاید بد نباشد که من یک مطلبی را که مربوط به خودم و مصدقی می شود ذکر بکنم. موقعی که مصدقی آمد به شرکت ملی گاز، برحسب تصادف من در یک ماموریتی بودم در امریکا و دوره های تخصصی را در(Institute of Gas Technology (IGT طی می کردم. موقعی که ایشان آمد من یک تلکس، آن موقع فکس نبود، تلکس تقریبا سرد و خشکیاز ایشان دریافت کردم که من برگردم به ایران. خوب کاملا برایم مشخص بود که رقبا و مخالفینی که داشتم و همیشه در دوران خدمتم به علت ترقی سریع برایم مایه می گرفتند این بار هم در غیاب من برایم زده اند.

شما قبلا مصدقی را نمی شناختید؟

من قبلا مصدقی را از نزدیک نمی شناختم. اولین باری که من ایشان را دیدم در زمان فرخان بود. اصلا باید این را من ذکر می کردم که فراموش کردم. افزایش ظرفیت آن خط لوله ده اینچی که عرض کردم مقدار کمی گاز می آورد به شیراز یکی از اقدامات عملیاتی اولیه ما بود. چون در شیراز تقاضا برای گاز زیاد بود ما ظرفیت آن طرح را افزایش دادیم با اضافه کردن دو کمپرسوردرگچساران و دستگاه های آب زدائی. موقعی که برای افتتاح این طرح توسط دکتر اقبال رفتیم به گچساران، من مصدقی را آن جا دیدم و کسی هم ما را بهم معرفی نکرد. فکر می کنم ایشان در آن موقع مدیرعامل لوله سازی اهواز هم بود (لوله سازی اهواز هم نقش بسیار مهم و پایه ای در توسعه صنعت گاز ایران داشته. برای این که قسمتی از لوله های شاه لوله اول گاز و تمام لوله های شاه لوله دوم گاز را تامین کرد و درحال حاضر یکی از کارخانه های بزرگ لوله سازی دنیا است که لوله هائی با قطر 56 اینچ می تواند تولید بکند). به هرحال درآن بازدید نمی دانم چگونه شد که من و ایشان به اتفاق یک مقداری راه رفتیم و ایشان شروع کرد از کارهایش در آن لوله سازی صحبت کردن. چون یک گرفتاری هائی هم درمورد مسائل فنی لوله سازی اهواز ایجاد شده بود، من یک مطلبی در تهران شنیده بودم از یکی از آقایان عضو هیئت مدیره دال بر ندانمکاری هائی در راه اندازی کارخانه مزبور. وقتی من این مطلب را از روی کنجکاوی مطرح کردم، ایشان خیلی شکفته شد و با هیجان اقدامات موثر و گرفتاری هایش را در به ثمر رسانیدن طرح لوله سازی اهواز تشریح کرد. فکر می کنم آن قدم زدن یک چیزی در حدود 5 الی10 دقیقه طول کشید و بعداً هم که ایشان به شرکت ملّی گاز آمد آن مطلب را به یاد نمی آورد. این تنها ملاقاتی بود که من با مصدقی داشتم. یک بار هم من موقعی که عضو هیئت مدیره کانون مهندسین آبادان بودم یادم استیک روز دکتر فلاح، که رئیس هیئت مدیره کانون مهندسین آبادان بود، اعضاء هیئت مدیره را به ناهار دعوت کرده بود. ایشان در آنجا اظهار کرد که به جوان ها شانس داده خواهد شد و به زودی مصدقی رئیس سازمان غیر صنعتی آبادان خواهد شد. بنابراین سابقه ما با مصدقی واقعا در حد این 6-5 دقیقه مذاکره بود که ایشان آن را هم به یاد نمی آورد.

به هرحال وقتی من آن تلکس خشک و سرد را دریافت کردم، خوشبختانه دورهای که مندرIGT طی می کردم نزدیک به اتمام بود. دوره را تمام کردم آمدم به ایران و مواجه شدم با برخورد بسیار سرد و خشگ ایشان. متوجه شدم که حسابی، به قول معروف، پُرش کرده اند بر علیه من. من هم بلافاصله با فرخان تماس گرفتم برای انتقال به شرکت ملی نفت. فرخان بلافاصله با دکتر اقبال صحبت کرد، دکتر اقبال هم با مصدقی، و قرار شد من بروم به شرکت ملی نفت. فرخان چون به نحوه کار من در ظرف حدود چهارسالی که در شرکت ملی گاز بود آشنائی داشت، خیلی استقبال کرد. در زمانی که خودم را آماده می کردم برای انتقال به شرکت ملی نفت، به قول معروف، گفتم کاری می کنم که از رفتن من دلش بسوزد. مرحوم مصدقی در سیستم مدیریتش رویه های کارسازی داشت. برای مثال هر دو هفته یک بار جلسات هیئت رئیسه می گذاشت. یعنی تمام اعضای هیئت مدیره و رؤسای قسمت ها، درحدود،20 نفر، جمع می شدند و در آن جا دریک مورد مهم سخنرانی می شد و در اطراف آن بحث به عمل می آمد. من قبل از انتقال به شرکت ملّی نفت به منشی ایشان پیشنهاد کردم در جلسه بعد من یک گزارش بدهم در مورد برنامه ریزی برای توسعه صنعت گاز ایران. خوب، با آن علم و کُتلی که بنده درست می کردم رفتم به جلسه و کارهائی را که تا آن موقع در شرکت ملی گاز انجام شده بود، که تمام یا قسمت اعظمش را برای جناب عالی توضیح دادم، همه را توضیح دادم. علاوه بر آن، ضمن توضیح وضعیت صنعت گاز در جهان، مقامی را که صنعت گاز ایران می توانست در جهان بدست آورد در دیدگاه قرار دادم. و دراین گذر ارتباط میان منابع انرژی، بخصوص فرآورده های نفتی و گاز، از نظر قیمت، از نظر هم ارزحرارتی، واین جورمسائل را نیز ارائه دادم. آقای مصدقی از یک background دیگری آمده بود، مهندس راه و ساختمان و فارغ التحصیل دانشکده فنی تهران بود، و سوابق کاری او هم درصنعت نفت بیشتر دراین زمینه ها بود. بعد از این که جلسه هیئت رئیسه تمام شد از من خواهش کرد که بمانم. احساس کردم که اصلا ایشان حالت و طرزصحبت کردنش عوض شد. گفت من خواهش می کنم تمام این presentation را که تو دادی توی یک کتابچه بگذار و هر هفته آن را تجدید نظر(up to date) کن. یک کتابچه ای درست کردیم به اسم کتابچه سیاه و تمام این مطالب را من در آن کتابچه گذاشتم و هفته ای یک بار هم آن را ما تجدید نظر می کردیم، و ارقام و اطلاعات جدیدی که هم در صحنه بین المللی وهم درگاز ایران حاصل می شد جایگزین ارقام و اطلاعات قبلی می کردیم. ایشان هم تقریبا در اکثر جلسات این کتابچه سیاه را همراه داشت.

حالا من داشتم خودم را آماده می کردم که به شرکت ملی نفت بروم، ولی فکر می کنم فردا یا دو روز بعدش فرخان تلفن زد و خواهش کرد که من با عجله به دیدن ایشان بروم. وقتی رفتم نزد آقای فرخان، ایشان با حالت بهت زده ای گفت نمی دانم چه شده. من سر از کار این آقای مصدقی در نمی آورم. ایشان خودش با دکتر اقبال توافق کرده و با من هم توافق کرده که تو بیائی این جا. حالا می گوید من نمی توانم بگذارم تو بروی. با این ترتیب سرنوشت من این بود که در کار گاز بمانم و تا پایان ماندم و به شرکت ملی نفت نرفتم. اگر می رفتم نمی دانم چه می شد. ولی به هرحال از از این که در شرکت گاز ماندم و موفق شدم سهمی در ایجاد و توسعه صنعت گاز ایران داشته باشم به هیچ وجه ناراضی نیستم.

وقتی مصدقی به شرکت ملی گاز منتقل شد، طبیعتا مقداری کار انجام گرفته بود. او با چه شرایط و مسائلی روبرو شد؟

مرحوم مصدقی وقتی که به شرکت ملی گاز آمد برای بهره برداری از شاه لوله گاز ایران با سه مسئله اساسی مواجه بود (1) مهندسین مشاور “آیمگ” که، خوب، ارتباطاتی هم داشتند، فشار می آوردند تا قراردادی برای اداره عملیات شاه لوله گاز با شرکت ملی گاز منعقد کنند. (2) مسئله روس ها که فشار می آوردند برای هر ایستگاه کمپرسور52 کارشناس بدهند. یعنی مسئله ای نبود که مادرخواست بکنیم. آنها فشارمی آوردند. و (3) درطرح شاه لوله اول، خانه سازی مفصلی هم برای پالایشگاه بیدبلند در نظر گرفته شده بود که در جوار پالایشگاه خانه سازی و شهری ایجاد بشود. در مقابل این سه مسئله مرحوم مصدقی به ترتیب زیر اقدام کرد. (1) اول قراردادی را که آیمگ مذاکراتش را با مرحوم فرخان شروع کرده بود واقعا با گردن کلفتی دور انداخت و رد کرد.

خواهش می کنم کمی توضیح راجع به شرکت آیمگ بدهید.

آیمگ (IMEG)یک شرکت انگلیسی مهندس مشاور بود که در ایران هم ثبت شد، دفتر باز کرد. بعد، تا آن جا که من می دانم، این شرکت برای شاه لوله گاز ایران در انگلیس تاسیس شد و به عنوان مهندس مشاور طراح و ناظر شاه لوله اول گاز ایران انتخاب شد و زیر نظر همآهنگ کننده طرح شاه لوله اول گاز ایران و مدیر مهندسی شرکت ملی نفت کار می کرد. وقتی کار طراحی و ساختمان طرح تمام شد یک قراردادی ارائه دادند به شرکت ملی گاز که برای سه سال عملیات بهره برداری از شاه لوله گاز ایران را به عهده بگیرند. این کار پرخرجی بود، برای این که مخارج بالاسری (overhead) آنها خیلی زیاد بود. قراربود تعداد زیادی کارشناس خارجی با حقوق های خیلی بالا بیایند و شاه لوله اول گاز را اداره کنند. ضرر مهم ترش این بود که شرکت ملی گاز، آن طور که باید، وارد عملیات نمی شد و به صورت ناظر باقی می ماند. این مسئله اول بود.

مسئله دوم این بود که روس ها به شدت فشار می آوردند برای سرپرستی و به کارانداختن کمپرسورهای ایستگاه های ازدیاد فشار شاه لوله گاز، که عرض کردم تمام کمپرسورهای خط لوله گاز را روس ها تامین کرده بودند، به شرکت ملی گاز کارشناس و تکنیسین بدهند. در این جا یک توضیحی بدهم که قبلا گفتم ولی تکرارش ضروری است. برای این که علاوه بر تامین کمپرسورها قسمت شمالی خط لوله گاز را نیز روس ها ساختند، به عنوان مقاطعه کار از تهران تا آستارا. البته کمپرسورهائی که ما در سیستم جمع آوری گاز داشتیم ساخت کشورهای غربی بودند.

شما گفتید بخشی مربوط به جمع آوری گاز بود و بخشی مربوط به انتقال گاز از شاه لوله. بخش جمع آوری یعنی لوله هائی که گاز را به یک مرکزی می آورند که از آنجا وارد شاه لوله می شود؟

منابع زیرزمینی گاز به دو صورت هست، یکی منابع گازی و یکی منابع گاز همراه با نفت (associated gas) . وقتی که نفت تولید می شود، با هر بشکه نفت بین 450 تا 1000 فوت مکعب گاز هم تولید می شود. حالا این بستگی دارد که چه نوع نفتی باشد. مثلا درمورد نفت سنگین گچساران کمتر و در مورد نفت آغاجاری که سبک تر است بیشتر. به طور متوسط برای محاسباتی که من در مقدمه عرض کردم درباره گازهای سوخته شده، 650 فوت مکعّب گاز برای هربشکه نفت در نظر گرفتم. وقتی که گاز یا همراه با نفت خام تولید شد، یا از یک منبع گازی تولید شد، مستقیما قابل انتقال نیست، به چند دلیل. دلیل اول ناخالصی هائی است که در این گاز هست، مانند مواد گوگردی. دلیل دوم آبی است که در این گاز وجود دارد. دلیل سوم وجود هیدرو کربن های سنگین هست که اگر در خطوط انتقال نشست بکند لوله را مسدود می کند. بنابراین باید عملیات پالایشی روی آن گاز انجام داده بشود تا آماده بشود برای انتقال به راه دور (transmission). در این مرحله به گاز تصفیه شده به اصطلاح فنی می گویند pipeline quality gas.گازی که همراه با نفت خام می آید بیرون، می رود در دستگاه های بهره برداری نفت(production units)،که قاعدتاً سه مرحله دارد، مرحله1 مرحله 2 و مرحله3، ودرهر مرحله ای فشار گاز و فشار نفت می افتد به یک مقداری پائین تر. فرض کنید درمرحله اول، اگربا فشار400پوند براینچ مربع کار می کند، در مرحله دوم با فشار کمتر، و در مرحله سوم باز با فشار کمتر و از هرکدام از این دستگاه های بهره برداری مقداری گازمی آید بیرون. گاز مرحله اول از نظر مایعات گازی ((natural gas liquid ضعیف تر است، یعنی مایعات گازی کمتر دارد، ولی وقتی که می رسد به مرحله آخر مقدار زیادی مایعات گازی دارد. درمورد شاه لوله اول گاز ایران، گاز مورد نیاز اًن از گازهای تولیدی همراه با نفت خام و از مرحله اول دستگاه های بهره برداری نفت تامین می شد، چون فشارگازدرمرحله اول بیشتر بود و سرمایه گذاری کنسرسیوم برای استحصال مایعات گازی نسبت به گاز مراحل بعدی کمتر می شد. با نصب دستگاه های استحصال مایعات گازی ( NGL units) در آغاجاری، مارون واهواز مایعات گازی گرفته می شد و گاز توسط سیستم جمع آوری ازاهوازو مارون و آغاجاری به پالایشگاه گاز بیدبلند منتقل می گردید. دربیدبلند تمام ناخالصی های گازگرفته می شد وگاز آب زدائی می شد،چون ناخالصی های گاز، به خصوص ترکیبات گوگرد به صورت مرطوب خیلی (corrosive) هستند، ودر لوله ها زنگزدگی ایجاد می کنند. پالایشگاه گاز بیدبلند این وظیفه را داشت که گاز را تصفیه کند و مطابق با مشخصات قرارداد با شوروی به خط لوله گاز برای مصارف شهرهای مسیر و صادرات به شوروی تحویل دهد.

این پالایشگاه را کی اداره می کرد؟

شرکت ملی گاز.

کنسرسیوم اداره نمی کرد؟

نه، کنسرسیوم فقط آن دستگاه های استحصال مایعات گازی را اداره می کرد و مایعات گازی را می فرستاد به بندرماهشهر. درآنجا دستگاه های تفکیک داشتند، یعنی پروپان و بوتان ومایعات گازی سنگین تر تهیه و صادر می شد. باز در همین نقطه عرض بکنم که تاسیسات ماهشهر کمک خیلی اساسی به صنعت گاز مایع ایران کرد، چون از سال 1975ببعد پالایشگاه های داخلی قادر نبودند که گاز مایع کافی برای مصارف کشور تامین کنند. توضیح لازم دیگر این است که طبق قرارداد با کنسرسیوم دو شرکت، یکی برای تولید در مناطق نفت خیز جنوب و دیگری برای پالایش نفت در پالایشگاه آبادان، تشکیل شدند که به آنها شرکت های عامل اطلاق می شد. بنابراین در زمینه عملیاتی به هرکجا که نام کنسرسیوم برده می شود منظور همین شرکت های عامل می باشند.

من یک مطلب دیگر را در مورد کمپرسورها ذکر می کنم. قبلا خدمتتان عرض کردم من از طرف ایران عضو شورای اتحادیه بین المللی گاز بودم. یکی از جلسات این شورا در لنینگراد، سان پیترزبورگ فعلی، تشکیل شد. یکی از بازدیدهائی که مهمانداران شوروی برای ما گذاشتند در یک محلی بود که فکر می کنم حدود100 کیلومتر با سان پیترزبورگ فاصله داشت. آن مهندسی که توضیح می داد و حرف هایش ترجمه می شد، گفت تمام کمپرسورهائی که در شوروی با ظرفیت 000 , 0 1کیلووات ساخته می شود در اینجا مورد آزمایش قرار می گیرند، منجمله تعدادی از کمپرسورها که ما به ایران فروختیم. حالا آن مهندسی که صحبت می کرد نمی دانست من ایرانی هستم، نماینده ایران هستم. آدم فنی بود. خوب، طبیعتا گوش های من خیلی باز شدند و شروع کردم سوال های متعدد کردن. ازسوال هائی که کردم وجواب هائی که گرفتم متوجه شدم درآن جلسه، قبلا هم البته می دانستم ولی خوب تقریبا یک تائیدی بود،که کمپرسورهای روسی ازنظر تکنولوژی در سطح بسیار پائین تری نسبت به کمپرسورهای غربی قرار دارند. برای مثال، در مقایسه با یک کمپرسورغربی باقدرت مساوی، حجم و وزن یک کمپرسور روسی حدود دو الی سه برابر یک کمپرسور مشابه غربی است. وقتی که سوالات من در موارد مختلف فنی از قبیل راندمان و تأثیر شرایط محیطی مثلدرجه حرارت و ارتفاع ادامه یافت، دیدم یک نفرازطرف روس ها رفت توی گوش او یک چیزی گفت، و او که تا آن موقع داشت جواب های فنی صادقانه می داد، ناگهان بادستپاچگی شروع کرد به صحبت های تبلیغاتی. این واقعه برای من خیلی جالب بود و البته درمراجعت به ایران عینا آن را به مرحوم فرخان و دکتر اقبال گزارش کردم. مصدقی در مقابل فشار شوروی برای کارشناس این قدر مقاومت کرد که اینها بالاخره به نخست وزیر شکایت کردند. نخست وزیر البته فشار نمی آورد، استفسار می کرد، چون روس ها شکایت کرده بودند، که دربرابر آن هم ایستادگی کرد. به هرحال به جای 52 کارشناس برای هر ایستگاهی ما دو کارشناس گرفتیم، آن هم برای مدت دو الی سه سالی.

در مورد سوم اقدام جالب و مفیدی که ایشان کرد این بود که به جای این که خانه سازی در کنار بید بلند بشود، که این قسمت از طرح اصلاً عقب هم افتاده بود و تازه می خواستند شروع کنند به خانه سازی و این طبیعتا در شروع بهره برداری از پالایشگاه گاز بیدبلند اثر می گذاشت، ایشان، چون به مناطق نفتی وارد بود، آمد و اظهار کرد به جای اینکه ما شهر جدیدی بسازیم از میان کوه، که یکی از نواحی آغاجاری بود، و چون شرکت اکتشاف و استخراج تعداد زیادی از کارکنانش را کم کرده بود بلا استفاده مانده بود، استفاده می کنیم. این هم بحث خیلی شدید و داغی بود، چون یک تغییر اساسی در محدوده کار شاه لوله اول گاز بود. ایشان این کار را هم پیش برد و . . .

یعنی بحثش با دکتر اقبال بود در زمینه ای که . . . .؟

بیشتر با سلجوقی بود که در این زمان مدیر مهندسی شرکت ملی نفت بود و شاه لوله اول هم زیر نظرش بود. بالاخره شرکت ملی گاز موفق شد استفاده از میان کوه را جانشین شهرسازی در بیدبلند کند. البته در میان کوه به جای تعداد زیادی خانه هائی که قرار بود در شهر جدید ساخته بشود تعداد کمی خانه جدید ساخته شد و خانه های موجود تعمیر شدند. بنابراین کارمندان و کارگران لازم برای پالایشگاه گاز بید بلند بسرعت دارای خانه شدند. نتیجه این اقدام صرفه جوئی بزرگی برای شرکت ملی گاز بود.

اقدام دیگری که مصدقی کرد این بود که آقای مهندس معزالدین توانا راکه الان درواشنگتن زندگی می کند، و درآن موقع رئیس عملیات شرکت اکتشاف و استخراج نفت در همان حوزه آغاجاری و بندر بارگیری نفت خارک بود، منتقل کرد به شرکت ملی گاز و گذاشت رئیس منطقه بید بلند، که سیستم جمع آوری گاز و پالایشگاه گاز بیدبلند زیر نظر ایشان قرار گرفت. این یک اقدام مفید و مناسب و جالبی بود. چون آقای توانا قسمت اعظم خدماتش را در همان مناطق نفتی انجام داده بود و به تمام زیر وبم کار در ناحیه وارد بود.

بنابراین بهره برداری از شاه لوله گاز با به کار گرفتن تعداد کمی کارشناس خارجی که مستقیما توسط شرکت ملی گاز استخدام شدند آغاز شد. یعنی مطابق نظر آیمگ نبود که ما بنشینیم و عملیات را واگذار کنیم به آیمگ که اداره بکند. تعدادی کارشناس خارجی هم که آمدند و در عملیات شاه لوله گاز کمک کردند کارمند ما بودند و تحت نظر مدیران و رؤسای شرکت ملی گاز و در کنار کارکنان شرکت ملی گاز انجام وظیفه می کردند. با این ترتیب، در ششم ابان ماه 1349 طی مراسمی با حضور شاه ایران و پادگورنی صدر هیئت رئیسه شوروی صادرات گاز به ترتیبی که ما به آن می گوئیم Free Flow، یعنی بدون استفاده از کمپرسور، به شوروی شروع شد. باید بگویم قبل از صادرات به شوروی انتقال گاز به شیراز انجام گرفت، چون در شیراز شبکه گاز وجود داشت و گاز مصرف می شد. همچنین مقداری گاز به پالایشگاه آبادان برای سوخت پالایشگاه منتقل می شد. پس از آن، بتدریج کمپرسورها مورد استفاده قرار گرفتند و فشار گاز درخط بالا برده شد. تا سال 1978، که گازهم صادر می شد و هم برای مصارف داخلی مورد استفاده قرار می گرفت، صادرات به رقم حدود نه و نیم میلیارد متر مکعب در سال و مصارف داخلی، به حدود 5/3 میلیارد مترمکعب رسید.

بخش سوم

گازرسانی داخل کشور  طرح آیمک

اگر اجازه بفرمائید، قبل از اینکه به شاه لوله دوم گاز برسیم در مورد گاز رسانی در داخل کشور صحبت کنیم؟

گاز رسانی در داخل کشور برای من به صورت یک مذهب حرفه ای درآمده. نه تنها در ایران، بلکه در صحنه جهانی که با کشورهای متعدد کار داشتم، همیشه من مصرف هرچه بیشتر گاز را در بخش انرژی کشورها حمایت کرده ام، زیرا از نظر اقتصادی و محیط زیست به مصلحت آنها می باشد.

داستانی را عرض کنم که درسال 1991 برای من اتفاق افتاد. یک روز وقتی به اطاق خودم در بانک جهانی رفتم در روی میز کارم دعوتنامه ای را دیدم از طرف نمایندگان ایران در بانک جهانی و صندوق بین المللی پول برای صرف شام با آقای نوربخش(28) وزیر اقتصاد و عادلی رئیس بانک مرکزی. این در موقعی بود که آرزوی بازگشت و دیدار از ایران برای من به صورت یک آرزوی دست نیافتنی درآمده بود. با حالتی توأم با ناباوری و اشتیاق این دعوت را قبول کردم. قبل از ورود به سالن محل پذیرائی در ساختمان صندوق بین المللی پول با مرحوم محمد یگانه برخورد کردم که ایشان هم راهی همان شام بود که درآن حدود سی نفر ایرانی که بیشتر آنها کارشناسان بانک جهانی و صندوق بین المللی بودند حضور داشتند. از مرحوم دکتر یگانه و بنده دعوت کردند که بر سر میز آقای نوربخش بنشینیم. با این ترتیب، محمد یگانه وزیر اقتصاد قبل از انقلاب در دست راست ایشان و آخرین مدیر عامل شرکت ملی گاز قبل از انقلاب در دست چپ ایشان قرار گرفتند. احتمالا صحنه جالبی بوده است. بهر تقدیر ایشان مدتی با بنده راجع به مسائل گاز صحبت کردند و دعوت کردند که شرکت ملی گازرا بخصوص درزمینه طرح های بین المللی یاری دهم. گوئی عقده ای در دل من باز شد. اظهار داشتم چرا شرکت ملی گاز قرارداد شاه لوله دوم گاز را ملغی کرد و حالا مشغول بازاریابی برای بازاری است که بی دلیل آن را از دست داده است. ایشان مسائل را مربوط با وضع داخلی انقلاب دانستند و خواهش کردند که مطلب را با مدیر عامل شرکت ملی گاز در تهران و یا درخارج از ایران مورد مذاکره قرار دهم. موقعی که ایشان با مرحوم یگانه مشغول صحبت شدند از آن طرف نیز یکی از همراهان هیئت نمایندگی ایران، که عضو و یا رئیس کمیته انرژی مجلس شورای اسلامی بود، اظهار داشت آیا شما همان آقای شیرازی هستید که با مصارف داخلی گاز مخالف بودید و فقط صادرات را ترغیب می کردید؟ من که به شدت از این تهمت نا روا به هیجان آمده بودم گفتم آقای محترم بگذارید من مقدمتا به عرض شما برسانم که اصول در طی زمان ثابت هستند. یعنی قبل از اسلام و بعد از اسلام و قبل از انقلاب و بعد از انقلاب همواره آب در 100 درجه سانتیگراد و 76 سانتیمتر فشار جیوه به جوش آمده است و خواهد آمد. حالا برای من که مهندسی هستم که تمام عمر حرفه ای خود را در صنایع نفت و گاز طی کرده ام چه عاملی می تواند اصول حرفه ای مرا دگرگون کند. بعد برای ایشان توضیح دادم که چه اقداماتی در زمینه ایجاد و توسعه مصرف گاز در کشور به عمل آورده ایم. برای مثال خاطر نشان کردم که شهربزرگ تهران هنوز از600 کیلومتر شبکه ای تغذیه می شود که ما نصب کردیم. شاه لوله های اول و دوم گاز و طرح سرخس-نکا تأمین کننده قسمت اعظم مصرف گاز کشور هستند. بعد از این توضیحات ایشان از من تشکر و عذرخواهی کرد. پس از شام، وزیر اقتصاد طی سخنرانی اظهار داشت که دوران هشت ساله جنگ با عراق به پایان رسیده و دوران اقتصاد سازندگی شروع شده و از ایرانیان حاضر درجلسه دعوت کرد که کشور خود را یاری دهند و درها به روی ایشان باز است. آقای نوربخش بعد از سخنرانی ضمن خداحافظی اینجانب را به کنفرانس نفت و گاز اصفهان دعوت کرد. در آوریل همان سال به اتفاق خانم افسانه مشایخی و آقای حسین رضوی به نمایندگی از طرف بانک جهانی در کنفرانس مزبور شرکت کردیم. سفر مزبور که بازگشت من به ایران پس از بیش از12سال بود توأم با هیجان بسیار بود و سرآغاز فصل جدیدی در زندگی من به خصوص از نظر روحی به شمارمی رود. درسال های بعد به ماموریت های متعدّد از طرف بانک جهانی به ایران رفتم.

در مورد شبکه های گاز رسانی در داخل کشور، تعدادی ازمسائل را ما در چارچوب سیاست انرژی و قیمت گذاری به تفصیل بحث کردیم. ولی این پایان مساله نبود. در ابتدای کار، شرکت ملی نفت و هم آهنگ کننده طرح شاه لوله اول گاز مسئولیت طراحی و ساختمان تمام طرح، منجمله شبکه های گاز رسانی را به عهده داشتند. درهمین اوقات، که هنوز زمان آقای فرخان است، یک آقای پیرمرد انگلیسی به اسم راگلز (Ruggles)، از طرف آیمگ یک طرحی برای شبکه گاز رسانی تهران پیشنهاد کرد. شبکه گاز رسانی دو قسمت دارد، یکی شبکه صنعتی و دیگری شبکه تفصیلی برای گاز رسانی به واحدهای خانگی و تجاری. شبکه صنعتی شروع می شد از ایستگاه ورودی گاز به شهر (city gate station) در جنوب شهر ری. یک خط لوله سی اینچ گاز را با فشار در حدود 70 آتمسفر (یا 1000 پوند بر اینچ مربع) از خط لوله شاه لوله اول گاز می آورد به این ایستگاه. در آن جا گاز فشارش شکسته می شد به چیزی در حدود 300 پوند بر اینچ مربع و باز هم اندازه گیری می شد. آنجا گاز وارد شبکه صنعتی می شد که خطوط لوله آن برای فشار حدود 300 پوند بر اینچ مربع طراحی شده بود. بعد، از آن انشعاباتی گرفته می شد به جاده خراسان ، خانی آباد، آبعلی ، جاده ساوه، و جاده های قدیم و جدید کرج، که از آنها به صنایع گاز داده می شد. آن وقت در دو نقطه وارد شبکه شهری می شد.

باز من باید در این جا بگویم، بطور مختصر، که در طراحی شبکه های گاز دو نظریه در دنیا وجود دارد، یکی نظریه طراحی شبکه گازبافشار بالا و دیگری با فشار پائین. انگلستان طرفدار فشار پائین بود. اما در سال های اخیر آنها نیز شبکه ها را با فشار بالا می سازند. طراحی شبکه براساس فشار بالا، که فرانسه ، آمریکا و خیلی از کشورهای دیگر تابع این سیستم هستند، خیلی اقتصادی تر است. برای این که فرض کنید که درشبکه با فشار پائین حداکثر فشاری که لوله های اصلی گاز دارند دو پوند بر اینچ مربع است و حال اینکه درآن موقع طبق استانداردهای صنعت گاز می توانستیم تا حد چهار آتمسفر، یعنی حدود 60 پوند براینچ مربع یعنی 30 برابر فشار بیشتر، داشته باشیم. با این ترتیب شبکه با فشار بالا برای یک لوله با قطر مشخص می تواند حدودا 30 برابر همان لوله در شبکه فشار پائین بیشتر گاز منتقل بکند. بنابراین اقتصادی تر است. من در آموزشی که گرفته بودم در اروپا و آمریکا خودم طرفدارنظریه طراحی شبکه با فشار بالا بودم. بنابراین وقتی که این آقای انگلیسی طراحی شبکه های تهران را پیشنهاد کرد، من متوجه شدم طبیعی است، چون انگلیسی بود و در انگلیس هم شبکه های گاز با فشار پائین است، یک شبکه با فشار پائین برای تهران پیشنهاد کرده و دقیقاً به یاد دارم که لوله اصلی شبکه گاز عبارت بود از یک لوله 40 اینچی که در جاده قدیم و جدید شمیران قرار بود نصب شوند و با اتصال در میدان تجریش به صورت یک حلقه ای درآید با فشار دو پوند برهر اینچ مربع. من به شدت با این طرح مخالفت کردم و دلائلم مبتنی بر دور نگری برای گاز رسانی به تهران بزرگ و سایر شهرهای ایران و نیز اقتصاد شبکه های گاز بود. چون آن اولین طرحی بود که آیمگ به ما پیشنهاد می کرد و اگر ما این را قبول می کردیم یک الگو می شد برای سایر شهرها.به عبارت ساده تر، اگر طرح آیمگ مورد قبول قرار گرفته بود سال ها پیش شهر تهران دچار کمبود گاز شده بود.

نمایندگان مهندس مشاور آیمگ طبیعتا به سختی از تز فنی خودشان دفاع می کردند. چون در زمینه اقتصادی بحثی نداشتند، دلائل فنی و ایمنی می آوردند. برای مثال دلیل می آوردند که اگر نشتی (leakage) در گاز پیدا بشود، در مورد فشار قوی خطرش خیلی بیشتر است، چون فشار گاز خیلی بیشتر است. با ارتباطاتی که من با کارشناسان بین المللی گاز داشتم و اینها کمکم هم می کردند، ما دلیل می آوردیم که از قضا برخلاف آن نظر ظاهری، فشار قوی اگر یک شکستگی یا یک (leakage) پیدا بکند ایمن تر است، برای این که درهمان نقطه ای که شکستگی پیدا می شود به علت فشار گاز از همان جا می زند بالا و کاملا مشهود است که کجا شکسته ، ولی در فشار پائین این گاز شروع می کند خزیدن توی زمین و کنار لوله های گاز. یعنی اگر در یک نقطه نشتی شده، ممکن است در جای دیگری ایجاد انفجار بکند. و دلائل متعدد فنی دیگر. خلاصه ما درگیرجدال عجیبی شده بودیم. از یک طرف به فرخان گزارش می دادم، از طرف دیگر آیمگ گزارش می داد، ماجواب می دادیم، جلسه می کردیم، برسر و کله هم می زدیم، خیلی شدید. بالاخره یک روز فرخان مرا خواست و گفت من بین تو و آیمگ بیچاره شدم، ولی چون آیمگ مهندس مشاور هست وقتی کارش تمام شد می رود و من دستم به او نمی رسد، ولی تو در اینجا هستی و مسئول کار هستی، باید ضمانت بکنی این حرفی که می زنی درست است و برای مملکت خطری ندارد و برای مردم تهران خطری ندارد، و باید ضمانت کتبی به من بدهی. بعد مشاور حقوقی شرکت را صدا کرد و او هم یک ضمانت نامه نوشت. من هم آن موقع اصلا احتیاطات فعلی را نداشتم. یعنی این قدر داغ و حرارت داشتیم به علت جوانی و عشق به مملکت و عشق به کار که بلافاصله آن ضمانتنامه یک صفحه ای را که مشاور حقوقی نوشت امضاء کردم. مرحوم فرخان بلند شد، عقب سرش همیشه یک صندوق نسوز بود، باز کرد و نامه را گذاشت در آن صندوق. با این ترتیب ما خط بطلان کشیدیم به آن طرحی که آیمگ برای ما داده بود و من به ضرص قاطع می توانم خدمتتان بگویم که اگر ما آن را قبول کرده بودیم یک فاجعه بود برای شهر تهران و تمام شبکه های گاز رسانی کشور. و امروز امکان نداشت صدها هزار مصرف کننده ای که هنوز از آن شبکه هائی که آن روزها طراحی شدند و ساخته شدند تغذیه می شوند از این شبکه های گاز استفاده بکنند.

حالا دراین احوال یک اتفاق جالب دیگری افتاد. یعنی وقتی که ما این زد و خورد را با مهندسین مشاور آیمگ شروع کردیم، آقای سعید نقوی، که مدیر مهندسی شرکت ملی نفت بود و طرح شاه لوله گاز طراحی و ساختمانش زیرنظرش بود، با کیاست خاصی گفتند که اصلا مابه طراحی و ساختمان شبکه های گاز کاری نداریم و تمام اینها را واگذار می کنیم به شرکت ملی گاز. یک صورتجلسه ای کردند و امضاء شد. بنابراین طراحی و ساختمان شبکه های گاز عملا مسئولیتش از شرکت ملی نفت منتقل شد به شرکت ملی گاز. این اولین اقدام ما بود در مورد شبکه گازی تهران، و من هنوز به این کاری که کردم واقعا افتخار می کنم و آنرا یکی از افتخارات حرفه ای خود بشمار می آورم.

در مورد انتخاب میان فشار قوی و فشار ضعیف، هیچ گروه دیگری، کمیته ای، کمیسیونی، از مثلا شهرداری تهران یا از دولت یا کس دیگری، نظر نداد؟

نه، چون مسئله صد درصد فنی بود و این مقاماتی که فرمودید به هیچ وجه وارد به این جریانات نبودند. مسئله واقعا بین شرکت ملی گاز بود و شرکت ملی نفت و آیمگ. شرکت ملی نفت هم که پای خودش را از این کار کشید، یعنی دست خودش را شست. به عقیده من تصمیمی بود توأم با کیاست و هم منطقی، برای اینکه درآن موقع شرکت ملی گاز تشکیل شده بود و ما اطلاعات گازی بیشتری داشتیم، به خصوص در مورد شبکه های گاز و بازار گاز، تا شرکت ملی نفت. بنابراین نه، هیچ جنبه مملکتی و سیاسی و اینها نبود. در محدوده صنعت حل و فصل شد.

بررسی بازار گاز تهران

من یک داستان دیگری بگویم که فکر می کنم جالب باشد و مربوط به گاز رسانی تهران می شود. این در موقعی است که تازه آقای فرخان رفته بود، آقای مصدقی آمده بود به شرکت ملی گاز. در یکی از جلسات هیئت رئیسه مرحوم مصدقی به من گفت تو برای جلسه بعدی هم بمان. من در جلسه بعدی دیدم که قسمت مهندسی ما طرحی آورده برای انجام بررسی بازار گاز تهران و طراحی شبکه های تهران. حالا دیگر کار با ما بود و ما طراحی آیمگ را خط بطلان رویش کشیده بودیم، بنابراین خودمان باید طراحی می کردیم. گفتم آقای مصدقی ما به مهندس مشاور برای بررسی بازار گاز تهران احتیاج نداریم و ما خودمان این کار را انجام می دهیم. ایشان گفت که شما تجربه این کار را ندارید. درست هم می گفت، ما تابه حال این کار را انجام نداده بودیم. گفتم که بله ما تجربه این کار را نداریم، ولی من عضو هیئت رئیسه شرکت ملی گاز هستم و مسئول هستم و به اتکاء این مسئولیت قبول می کنم که این کار را انجام بدهم. ایشان در جلسات هیئت رئیسه یک منشی داشتند به اسم خانم سارین، منشی خیلی قابلی هم بود. گفت خانم سارین این مطلب را در صورتجلسه منعکس کن. در صورتجلسه ذکر کردند و ایشان هم قبول کرد که ما بررسی بازار گاز تهران را خودمان انجام بدهیم. بنده از جلسه آمدم بیرون، تازه کم کم فهمیدم که چه کاری را به عهده گرفته ام. ولی باید خدمتتان عرض بکنم به علت سختگیری که من می کردم در انتخاب افرادی که با من کار بکنند و بعد در روحیه کاری که ما در جمع خودمان داشتیم، در قسمت طرح ها و بررسی های شرکت ملی گاز تیم خوبی داشتیم. من توانم ادعا بکنم یکی از تیم های خوب مملکت بود. به هرحال، من بچه ها را صدا کردم، جلسه ای تشکیل دادیم، گفتم یک همچین کاری را قبول کردم و باید انجام بدهیم. در مرحله اول یک سازمانی تهیه کردیم برای بررسی بازار گاز تهران.

تهران را به چهار قسمت کردیم و چهارگروه چهارنفری با یک سرپرست مسئول بررسی بازار این چهار قسمت شدند. یک ستاد مرکزی برای این سازمان درست کردیم. یک نفر را گذاشتیم برای مسائل مربوط به تبدیل نفت به گاز. خانم غفاری برای (data processing)، تمام اطلاعاتی را که جمع آوری می شد ایشان به کامپیوتر می دادند. علی اکبر شیبانی رابط بود با شهرداری، با شرکت ملی نفت، با سازمان آب، با سازمان برق و دیگرانی که کار شهری داشتند. چهار سرپرست گروه انتخاب کردم، اگر درست یادم باشد آقای محمود پیدایش، آقای خطیب لو، کوروش دیلمی، یک نفر دیگر که حالا متاسفانه اسمش یادم نمی آید. به هرحال یکی از نقشه بردارهای خوب ما اقای شهید زاده بود که کار نقشه کشی را به عهده گرفته بود. اولین اقدام ما این بود که تمام نقشه های هوائی تهران را به دست آوردیم. سازمان آب نقشه های خوبی داشت با اشل یک دو هزارم که ما اینها را به دست آوردیم، ولی متاسفانه بعضی از جاهای تهران را نشان نمی داد، یعنی نقشه اش را نداشتند. بعداز بررسی های مقدماتی ما به این نتیجه رسیدیم که قسمت های بزرگی ازجنوب تهران به علت بافت شهری، کوچه های تنگ و باریک و خانه هائی که زیاد مناسب نبودند، قابل ایجاد شبکه های گازرسانی نبود.

آیا از نظر سیاسی ممکن بود که جنوب شهر را در نظر نگرفت و یا حتّی به آن اولویت نداد؟

خوب، از نظر سیاسی این که جنوب شهررا به کلی درنظر نگیریم عملی نبود. بنابراین به سرعت ما دو منطقه را در جنوب شهر انتخاب کردیم، که فکر می کنم یکی کوی نازی آباد بود و یکی هم به اسم کوی نهم آبان، و بررسی گاز رسانی به این دو منطقه را در اولویت قراردادیم.

درهمین حال برای قسمت اعظم شبکه تهران، که95کیلومتر مربع می شد، شبکه های تفصیلی گازرسانی تهیه و بررسی بازار انجام می شد. می دانستم اخیرا در شرکت ملی گاز یک تیم 50 نفری دیپلمه و لیسانسیه استخدام شده اند. گفتم تمام لیست این 50 نفر را برایم بفرستید.50 نفر را فرستادند. من با کمک همکاران شروع کردیم این 50 نفر را مصاحبه کردن. ازمیان اینها16نفر را انتخاب کردیم، که برای هرتیم چهار نفر، و یک سرپرست منصوب کردیم. تیم واحدهای تجاری مثل هتل ها، رستوران ها، ساختمان های بزرگ دولتی، حمامی ها، نانوائی ها، بیمارستان ها، دانشگاه ها، و مدارس بزرگ و واحدهای تجاری بزرگ را ما دانه به دانه بررسی کردیم (door to door survey). خانه های تهران را هم به سه گروه تقسیم کردیم. گروه الف (A) خانه هائی بودند که مساحتشان از200 مترپائین تر بود. گروه ب (B) خانه هائی بودند بین 200 تا 400متر. گروه ث (C)خانه هائی بودند که از 400 مترمربع به بالا بودند. 6 ماه این کار ما طول کشید و این تیمی که خدمتتان توضیح دادم تمام شهر را بررسی کرد. 500 نقشه ما تهیه کردیم که البته قسمت اعظمش نقشه های سازمان های آب بود. در بعضی قسمت ها که نقشه وجود نداشت نقشه بردارهای خودمان رفتند و نقشه جدید تهیه کردند. در هریک از این نقشه ها تمام واحدهای خانگی و تجاری شهر در آن 95 کیلو متر مربع با علامت مخصوصشان منعکس بودند که وقتی نقشه را نگاه می کردید می توانستید بگوئید که در هرکدام از اینها چه تعداد خانه، چه نوع خانه، و چه واحدهای تجاری وجود دارند. علاوه بر آن تمام مصارف سوختی برآورد و به وسیله کامپیوتر محاسبه شدند. در پایان این کار بنده یک جلسه تشکیل دادم. در طبقه هشتم اداره مرکزی شرکت ملی گاز یک سالن خیلی بزرگ ما داشتیم، تمام  آن سالن را من گرفتم و دور تا دور این سالن را نقشه های بزرگی گذاشتم که برای شهر تهران تهیه کرده بودیم. دو پروژکتور داشتیم و میزی که برای ارائه گزارش با وسایل بصری بود. تمام تیم هم نشسته بودند. ازمرحوم مصدقی و تمام هیئت رئیسه شرکت گاز هم دعوت کرده بودیم که بیایند برای این جلسه گزارش.

واکنش مصدقی چه بود؟

فوق العاده جالب. مصدقی که وارد شد، درست یادم است، مبهوت شده بود از دیدن اینها.چون من در جریان کار چیزی به او نمی گفتم. چیزی که او به خاطر داشت همان صورتجلسه بود که گفته بود خانم سارین یادداشت کند. شش ماه بعد، حالا آمده بود به این اطاق. در حدود دو ساعت ماpresentation دادیم روی این اسلایدهای مختلف و تمام اعضای تیم من هرکدام قسمتی از کار گزارش دهی را انجام می دادند. وقتی که این گزارش تمام شد، مصدقی با کلمات خیلی گرمی از همه ما تشکر کرد و به محض این که از جلسه آمدیم بیرون گفت به همه اعضای این تیم دو ماه پاداش بدهیم، البته منهای خودم که باید به تصویب دکتر اقبال می رسید و او چندان تمایلی به این کار نداشت. این تیم، هسته (nucleus)گروه بازاریابی برای بررسی بازار گاز در شهرها شد. یعنی گروه ثابتی شد و از این گروه یک گروه دیگر تشکیل شد برای بررسی بازار گاز صنایع. این دو گروه هنوز در شرکت ملی گاز مشغول انجام وظیفه هستند. تا آن موقع که بنده بودم، گروه شهری 25 شهر و گروه صنعتی بالغ بر 600 واحد صنعتی را بررسی کرد. فرم قرارداد استاندارد درست کرده بودیم. کارشناسان ما می رفتند با واحدهای صنعتی مذاکره می کردند، مطالعه اقتصادی می کردند، قانعشان می کردند که گاز برایشان خوب است، و قرارداد امضاء می کردند، و قرارداد اجرا می شد. تیم ما واقعا خوب کار کرد. من فکر می کنم این یکی از اقدامات اساسی بود و من الان که یادش می افتم فکر می کنم خیلی با هیجان بود.

این مطالعه مستلزم این بود که کارشناسان شما بروند درمناطق مختلف شهر و با افراد حرف بزنند و صحبت بکنند. آیا با شهرداری تهران، که تصور می کنم درآن زمان آقای نیک پی شهردار تهران بودند، و یا با سازمان آب تهران از نظر لوله کشی هائی که کرده بودند، و بالاخره از نقطه نظر جنبه های امنیتی، هیچ مسئله ای داشتید؟

من می خواهم که کوتاه بکنم ولی سوالات شما نمی گذارد. آقای نیک پی در تمام این دوران شهردار بود و طبیعتا چون ما اقدام می کردیم به کندن شهر و خراب کردن اسفالت و غیره موافقت زیادی با این طرح نداشتند. ولی دراین احوال ایشان یک مسافرتی به مسکو کرد و آن جا یک مطالبی را متوجه شد که خودش به طور صحیح و دقیق نمی توانست اظهار بکند. مطلب این بود که در روسیه و بیشتر کشورهای اروپای شرقی و بعضی کشورهای اروپای غربی در یک منطقه از شهر یک واحد تولید بخار ایجاد شده که هم برق تولید می کند و هم بخار. هدف این سیستم، که به آن می گوئیم combined heat and power، این است که برق تولید می کند و بخار تولید می کند و بخار گرم با لوله هائی می رود به خانه ها و بخار سرد شده و یا آب برمی گردد به مرکز. به این سیستم می گویند district heating. ایشان یک همچین ایده ای گرفته بود در مسکو. این دو باره یکی از مسائل برنامه گاز شد، ولی خوشبختانه ما توانستیم خیلی زود آن را حل بکنیم. شاید حدود دوماه بیشتر کار ما را به تاخیر نینداخت. چیزی مثل طرح قیمت گذاری نبود که دوسال طول بکشد. با یک گزارشی که ما آن را نفی کردیم کار حل شد. البته ما برای کندن خیابان یک روش هائی را با دستگاه شهرداری مورد موافقت قرار داده بودیم، که به اصطلاح اجازه حفر می گرفتیم و مسئلهای نبود. باید اضافه کنم که بررسی بازار و طراحی شبکه گاز تهران براساس طرح جامع 25 ساله تهران تهیه شد.

از ابتدای کار، قرار بود مهندس مشاور هم بررسی بازار را انجام بدهد و هم طراحی را. البته براساس بررسی بازار که کرده بودیم برای ما مشکل نبود که طراحی را هم انجام بدهیم، چون ما برنامه های طراحی را می گرفتیم، که روی دیسک های کامپیوتری بود، و چون اطلاعات کامل و کامپیوترایز شده درموردبررسی بازار داشتیم، وقتیاین دوتا را تلفیق میکردیم کامپیوتر به ما طراحی شبکه را می داد. ولی درآن مرحله فکر کردیم که برای طراحی شبکه ها هنوز از مهندس مشاور استفاده کنیم بهتراست. بنابراین قسمت مهندسی ما شروع کرد مهندس مشاور انتخاب بکنند که طراحی را براساس بررسی بازار ما انجام بدهد. مهندس مشاوری را که انتخاب کردند “سفره گاز”(Sofregaz) بود که یک شرکت فرانسوی است. آن شرکت با مشارکت آقای سعید نقوی، که آن موقع از شرکت نفت بیرون رفته بود، آمدند قرارداد را بستند.

آقای نقوی یک شرکت خصوصی مهندس مشاور تشکیل داده بود؟

بله، بعد از بازنشستگی از شرکت ملی نفت.
چون مسائل را می بینم که مورد علاقه تان است یک مسئله جالب داخلی باز این جا پیش آمد که من فکر می کنم ذکرش جالب است. وقتی که ما تمام این کارها را انجام دادیم و آقای مصدقی هم پاداش دادند و همه خیلی خوشحال بودند، رئیس مهندسی وقت ما که آقای دکتر لباف بود یک اشکالی را مطرح کردند که این نقشه هائی را که ما تهیه کردیم، که تمام با اشل یک دوهزارم هست، اینهابرای شبکه گاز مناسب نیستند و باید نقشه ها با اشل یک هزارم باشد. این مسئله را ایشان مطرح کردند و من هم بعد از انجام این کار به این مهمی و با این موفقیت جوری عصبانی شدم که بچه ها را گفتم تمام نقشه ها و اطلاعات و جداول و گزارشات این کار را بیاورند و در یک فایلینگ کابینت گذاشتم در اطاق منشی، قفل کردم و کلیدش را گذاشتم جیبم. این مطلب گذشت. چند روز بعد دیدم یک نامه ای مهندس مشاور “سفره گاز” نوشته بود به مصدقی که معلوم بود در نتیجه استفسار مهندسی بود از مهندس مشاور که می خواستند این بررسی بازار را مجددا انجام بدهد. حالا این نامه در جواب آمده بود، یعنی آقای لباف رفته بود با آقای مصدقی صحبت کرده بود، نامه را فرستاده بود، ولی جواب نامه را مصدقی فرستاد برای من. این نامه جالب بود. مهندس مشاور نوشته بود ما اگر بخواهیم که بررسی بازار گاز تهران را انجام بدهیم، برای هر چهار کیلومتر مربع حدود یک ماه وقت احتیاج داریم، و هرکیلومتر مربع 700هزار ریال خرج دارد. بنابراین برای 95 کیلومتر مربع می شد حدود 66 میلیون ریال، معادل تقریبا نهصد هزار دلار. جمع خرجی که من برای بررسی بازارگاز تهران کرده بودم 80 هزار تومان بود برای کلیه مخارج غیر از حقوق کارمندان که حقوق بگیر شرکت بودند، ولی out of pocket ما چیزی در حدود 80 هزار تومان بود. بعد این مشاور درآخر نوشته بود ما شنیده ایم گروه بررسی شرکت ملی گاز خودش رأسا یک بررسی بازار در تهران انجام داده که خیلی جامع است و در روی نقشه های اشل یک دوهزارم است که این برای طراحی شبکه های گاز ایده آل است.

من این نامه را گرفتم و فهمیدم که حالا قضیه چه هست. بعد آقای لباف، می دانستم که سر و کله اش پیدا می شود، یک روز آمد پهلوی من و صحبت هائی از این ور آن ور کرد، آخر سر گفت خوب، راستی، راجع به آن بررسی بازار نقشه هائی شما دارید، اگر ممکن است آنها را در اختیار ما بگذارید تا بررسی کنیم، شاید بتوانیم از آنها استفاده کنیم. گفتم، نه، اینها نقشه های یک دوهزارم است و به درد تو نمی خورد. مگر نمی خواستی نقشه های یک هزارم تهیه بکنی. گفت نه، ما حالا فکر کردیم مجددا از اینها استفاده کنیم. گفتم نه، فکر می کنم فکر مجدّدت درست نیست و تو همان نقشه های یک هزارم را می خواهی. حالا من این نامه را داشتم و اینها کشمکش های اداری است. یک مدتی طول کشید. ایشان رفت. یک روز صبح مصدقی تلفن زد به من، گفت این آقا به اشتباه خود پی برده و این نقشه ها را بهش بده. با این ترتیب ما نقشه ها را دراختیار قسمت مهندسی گذاشتیم. مهندس مشاور “سفره گاز”(Sofregaz) انتخاب شد برای بررسی. البته در تمام طول طراحی، تیم من با آنها همکاری می کردند و شبکه گازرسانی تهران براساس جدید ترین اصول متداول صنعت گاز، که هنوز هم جاری است، طراحی شد.

برای تعیین ارجحیت اقتصادی گاز رسانی به نواحی مختلف تهران، با توجه به اطلاعات بسیاری که در دست داشتیم من یک الگوی ریاضی درست کردم که درآن عوامل مختلف از قبیل مصرف فرآورده های نفتی در واحد سطح، پتانسیل مصرف، تراکم جمعیت و غیره وارد می شد و نتیجتا ارجحیت نواحی تعیین می شدند. به یاد دارم وقتی این فرمول را در جلسه ای مطرح کردم یکی از شرکت کنندگان، که از کارشناسان حوزه مدیریت خودم بود، گفت منطقه صاحبقرانیه را که باید اول بگذاریم. گفتم آیا کسی به شما دستوری دراین مورد داده است. گفت نه. گفتم به من هم کسی در این مورد دستوری نداده است. بنابراین ما طبق الگوی مربوطه عمل می کنیم. اگر دستوی خلاف آن آمد، آن وقت یک کاری می کنیم. به همین ترتیب هم عمل کردیم و طبق الگوی تعیین ارجحیت ناحیه صاحبقرانیه در ردیف پنجم و زعفرانیه که منزل من درآن قرار داشت در ردیف سوم قرار گرفت و به همان ترتیب هم عمل شد.

از نظر بازتاب گاز رسانی در تهران خدمتتان عرض بکنم، در یکی از کنفرانس هائی که من ترتیب داده بودم برای بانک جهانی در پاریس درسال 1985، سخنرانی مفصلی راجع به همین مطلب کردم. در شهر استانبول هم عین همین طرح را بنده پیاده کردم با کمک 20 کارشناس ترک اهل استانبول. شهردار استانبول، آقای دالان در آن موقع، تقدیر کرد از من که ما چنین اقدامی کردیم. بررسی بازار را هم درآن جا یک مهندس مشاوری انجام داده بود به طور ناقص. در کتاب گزارش مفصل گاز بانک جهانی، به نام Managing Gas lndustry Development که من هم در تهیه اش دخالت داشتم و هم آهنگ کننده اش بودم، در آن جا بررسی بازار به نحوی که در تهران و استانبول انجام شد به عنوان یک نمونه خوب ذکر شد.

گاز رسانی به کوره های آجرپزی

گاز رسانی به کوره های آجر پزی فکر می کنم مطلب جالبی است که چند دقیقه وقت صرفش بکنیم. در اوائل تاسیس شرکت گاز یک دعوتی شد از آر سی دی(RCD) (29) و من برای بازدید صنعتگاز پاکستان رفتم به آن کشور. پاکستان ده الی پانزده سال صنعت گازش از ما زودتر شروع شده بود، و تجربیاتی داشتند. آنها به دلیل این که پول زیادی نداشتند که به مهندس مشاور خارجی بدهند، مقدار زیادی کارها را خودشان انجام می دادند. این برای من که انگیزه این را داشتم که کارها را ایرانیزه بکنم خیلی جالب بود. وقتی که برگشتم، گزارشی دادم به مدیرعامل شرکت گاز، که آن موقع فرخان بود، که ما به موازات این که از کارشناسان اروپائی و امریکائی استفاده می کنیم، ازکارشناسان پاکستانی هم استفاده بکنیم. این تزمن بود. البته می دانید روحیه ای که در کشورهای جهان سوم وجود دارد اینست که کشورهای غربی را قبول دارند ولی همدیگر را قبول ندارند و با نگاه تحقیرآمیز به همدیگر نگاه می کنند. همین روحیه در شرکت ملی گاز هم جاری بود و بعضا مرا مسخره می کردند که اصلا چرا چنین پیشنهادی کردم. ولی به هرحال من با پی گیری این پیشنهاد را بردم به هیئت مدیره و تصویب گرفتم و به قسمت پرسنل ابلاغ شد و در نتیجه آن دو سه تا پاکستانی استخدام شدند.کوره های آجرپزی در تهران، اگر خاطرتان باشد، یکی از منابع آلودگی هوا بودند. یعنی درآن فصلی که به شدت کار می کردند، یعنی فصل تابستان، یک ستون دود، شاید به طول کیلومترها و به عرض خیلی زیاد، در افق جنوبی تهران به وجود می آوردند. چون اینها همه چیز می سوزاندند. من از این کوره ها بارها بازدید کردم. حلقه لاستیک کهنه را می انداختند چون سوخت مداوم داشت، و برای سوخت اولیه چیزهای پلاستیکی کهنه، چوب، هرچیز قابل سوختی را که در نظر بگیرید، توی این کوره ها می ریختند و می سوزاندند. شما می دانید که از سوزاندن مواد پلاستیکی اصلاً سیانور تهیه می شود. یعنی اگر در همین اطاقی که بنده و شما نشسته ایم حدود 100 گرم ماده پلاستیکی سوزانده بشود، من و شما خفه می شویم، چون گاز سیانور تولید می کند، و این یکی ازدلایل آلودگی شهر تهران بود و فشار زیادی روی ما بود که ما یک کاری در مورد این کوره ها بکنیم.

در آن زمان رئیس گازرسانی به صنایع درقسمت مهندسی یک آقائی بود به اسم لیدیارد، که انگلیسی بود. ایشان یک طرحی آورد برای تبدیل سوخت این کوره ها به گاز و یک مهندس مشاور انگلیسی هم آورد. درطرحی که این مهندس مشاورانگلیسی داد هرکورهای ششهزار دلار خرج داشت، که این خرج را شرکت ملی گاز نمی توانست بدهد، باید کوره ها می دادند. این طبیعی بود که کوره های آجرپزی نمی توانستند شش هزار دلار هرکدام بدهند، برای این که شش هزار دلار آن موقع می شد چهل و دو هزار تومان که برای آنها پول زیادی بود. من یک روز توی اطاقم بودم، یکی از این کارشناسان پاکستانی که استخدام شده بود و پهلوی خود من کار می کرد، به اسم آقای محمد معین، آمد اطاق من. فارسی هم یاد گرفته بود دراین مدت، خیلی خوب، یعنی با یک کمی لهجه. گفت آقای شیرازی من شنیدم که برای گاز سوز کردن کوره ها اقدامی قرار است بشود. می خواهند مهندس مشاور انگلیسی بیاورند و اینکار را انجام بدهند با هزینه زیاد. ما این کار را در پاکستان انجام می دهیم. ریخته گرهای محلی در ایران می توانند این مشعل های گازی را بسازند، ممکن است به اندازه مشعل گازی که از انگلیس می آید یا از امریکا می آید کار نکند، ولی کار می کند. هزینه اش خیلی پائین تر می شود. این آقا نقشه را تهیه کرد و با همدیگر رفتیم به یک ریخته گری. صحبت کردیم، گفت که ما این مشعل را می سازیم دانه ای هزار تومان.

که جنسش از چه هست.

از چدن. بعد البته ما دستگاه(regulator) تنظیم فشار و اندازه گیری گاز (meter) هم می خواستیم. امّا جمع این مخارج با مشعل یک رقمی درحدود هزار دلار نمی شد، کمتر از هزار دلار می شد.

یعنی کمتر از 7 هزار تومان؟

کمتر از 7 هزار تومان می شد درمقابل آن 42 هزارتومانی که مهندس مشاورمی خواست. ماطرح آن مهندس مشاور را قبول نکردیم و کار را به عهده گرفتیم که خودمان انجام بدهیم و این کوره ها را هم این آقای محمد معین رفت با یکی دو تا ریخت گری قرارداد بست. اینها را می ساختند برای ما هریک هزار تومان. گروه گاز رسانی شرکت ملی گاز می رفت انشعاب را نصب می کرد با سرعت تعداد زیادی از این کوره ها را ما تبدیل به گاز سوز کردیم.

گاز برای روستاها

بررسی بازار گاز روستاهای مسیر شاه لوله گاز هم طرح جالبی بود. چون نمی شد همه روستاها را گاز داد، ما یک روستا را نزدیک شیراز به نام گویوم انتخاب کردیم و به صورت نمونه به آن گاز دادیم و در آن جا برق تولید شد. متعاقب این طرح یک بررسی گاز رسانی به روستاها انجام دادیم که مسئول این طرح آقای قدم آبادی بود که قبلا من ذکر خیرش را کردم. ایشان با یک تیمی که داشت 440 روستای ایران را که در مسیر شاه لوله گاز ایران بودند بررسی کردند و گزارش خیلی جامع و خوبی هم تهیه شد. حالا یک داستان نسبتاً جالب در ارتباط با این طرح. یکی از همکاران ما یک روز به دیدار من آمد و گفت که من شنیده ام شما یک گزارش خیلی جالبی دارید برای گاز رسانی به روستاها، اگر می شود یک نسخه از این گزارش را به من بدهید. من یک نسخه از این گزارش را به او دادم. این مطلب گذشت. حدود 6 ، 7 ماه بعد، ایشان با یک نامه تشکر و کارتش تز دکترایش را در رشته اقتصاد برای من فرستاد. من این رساله را باز کردم. به رسم آن وقت ها، عکس شاه اول بود، بعد یک مقدمه یک صفحه ای نوشته بود که این تز دکترای ایشان است در مورد طرح گازرسانی به روستاها. بعد از صفحه سوم دیدم گزارش خود ما است. حتی ایشان زحمت نکشیده بود جملات آن را عوض بکند یا قسمت های آن را پس و پیش بکند. یعنی طرح ما را عینا به صورت تز دکترایش ارائه کرده بود و قبول هم شده بود. ایشان درجه دکترای اقتصاد را گرفتند. قسمت اعظم ثوابش برسد به روح آقای قدم آبادی که فوت کرده، یک قسمت کمش هم به من. این هم داستان گاز رسانی به روستاها. البته همان طور که عرض کردم شرکت ملی گاز درحال حاضر به روستاها و شهرهای زیادی در مسیر شاه لوله اول و شاه لوله دوم گاز و طرح سرخس نکا گازرسانی می کند، و من اطمینان دارم که بررسی فوق حداقل در مراحل اولیه مورد استفاده قرار گرفته است.

عملکرد گاز رسانی در داخل کشور

درجمع بندی این بخش از مصاحبه باید خلاصه کنم که تا پایان سال 1357 که مدتی بعد از آن طبق درخواست از نخست وزیر وقت ( آقای مهندس مهدی بازرگان) اینجانب به افتخار بازنشستگی نائل شدم گاز رسانی در داخل کشور به شرح زیر بود:

شبکه های در دست بهره برداری و توسعه: تهران، اصفهان، شیراز، شهر صنعتی البرز، منجیل و آبیک و لوشان، کاشان، اهواز و هفت تپه، مشهد.

دردست طراحی و یا اجرا: قم، اراک، بهبهان، رشت، قشم، بندرعباس، سرچشمه، نکا، سرخس، شیروان، گرگان، بهشهر.

طول خطوط لوله شبکه های نصب شده (پایان مهرماه 1357)2235 کیلومتر.

جمع مصارف صنعتی، نیروگاه ها، خانگی و تجاری 3935 میلیون مترمکعب.

مصرف برای پنج سال بعد 29550 میلیون متر مکعب برآورد شده بود.

بخش چهارم

شاه لوله دوم گاز

در شاه لوله اول گاز یکی از مسائلی که وجود داشت این بود که معامله تهاتری بود و پولی رد و بدل نمی شد. بنابراین ارز خارجی عاید مملکت نمی شد و حتی من یادم است در یکی از جلسات در وزارت بازرگانی معاون وزیر بازرگانی تقریبا التماس می کرد به کسانی که درآن جلسه بودند، نماینده های سازمان های مختلف و شرکت های خصوصی، که جنس هائی را ازشوروی وارد بکنند. برای اینکه ما گاز می دادیم، پول هایش جمع می شد و بایستی بصورت جنس وارد می شد. البته شرکت ملی گاز پول خودش را ازبانک مرکزیکه طرف معامله با بانک تجارت خارجی شوروی بود می گرفت. مثلاً ایشان می گفت حتی شکر روسیه هم شیرین نیست؟ یا سیمان روسیه هم سفت نیست؟ حالا روی چه اصلی بود، هیچ کس حاضرنبود از شوروی چیزی بخرد و وارد بکند. این یک مسئله ای بود، نه به طورخاص برای شرکت ملی گاز، بلکه برای مملکت. درعین حال ما درصدد بودیم که به ترتیبی برای صادرات گاز راهی پیدا بکنیم که ارز خارجی عاید شرکت ملی گاز و در نتیجه عاید مملکت بشود. این مطلب هسته مرکزی نظریه شاه لوله دوم گاز بود. نظریه مبادله گاز با گاز (swap deal) حالا دردنیای امروز خیلی متداول شده، ولی شاید در قبال خیلی از اولین ها این هم یکی دیگرازاولین های ایران بود، که مااین نظریه را، آن روز، مطرح کردیم. نظریه براین مبتنی بود که مابراساس تماس هائی که با شرکت های گازی در اروپا، به خصوص با شرکت گاز فرانسه (Gaz de France) داشتیم، می دانستیم که شرکت مزبور و به طور کلی اروپای غربی برای تأمین نیازمندی بازار به گاز احتیاج دارند. از طرف دیگر می دانستیم که شوروی گاز فراوانی دارد در سیبریه برای صدور به اروپا، ولی در قسمت های جنوبی اتحاد جماهیر شوروی سابق کمبودهائی وجود دارد. بنابراین با وصل این دو دانسته، ما فکر کردیم شاید بشود این نظریه تبادل گاز با گاز را پیاده کرد. و به همین ترتیب هم پیاده شد و شرکت های گازی اروپائی، شرکت Ruhr Gas آلمان، که بزرگ ترین واردکننده گاز در اروپا است وشرکت انتقال گاز بزرگی هست، و شرکت گاز فرانسه و OMV اتریش علاقمند شدند که براین اساس با شرکت ملی گاز وارد مذاکره بشوند برای صادرات گاز ایران به اروپا، مبتنی برنظریه تبادل گاز با گاز.

 

مذاکرات قرارداد شاه لوله دوم گاز

منظورتان این است که شما گاز ایران را می دادید به روسیه شوروی و شوروی از گاز خودش به جای شما می داد به اروپا و البته یک مقداری هم ترانزیت می گرفت.

کاملا صحیح فرمودید. این عینا نظریه تبادل گاز با گاز بود. البته گفتنش، همین طور که فرمودید، به نظر ساده می آید، ولی پیاده کردن قرارداد این جریان واقعا مشکلات و پیچیدگی های بسیار داشت. به هرحال با این ترتیب مذاکرات مقدماتی با شرکت Ruhr Gas آلمان شروع شد، و بعد بتدریج آن دو شرکت اروپائی دیگر وارد شدند، و بالاخره روس ها وارد جریان شدند، برای این که از نظر قراردادی و براساس نظریه تبادل گاز با گاز، منتقل کننده گاز بودند از مرز آستارا به دو مرز در اروپا، که یکی وایت هاس (Waidhaus) در آلمان و دیگری بام گارتن (Baumgarten) در اطریش،که دوایستگاه بزرگ تحویل گاز در اروپا می باشند،.یکی در مرز آلمان و چکسلواکی و دیگری در مرز اسلواک و اطریش. بنابراین گاز ایران در مرز آستارا تحویل شوروی می شد و طبق یک فرمول قراردادی معادل آن گاز در این دو نقطه ای که عرض کردم وارد شبکه های اروپا می شد برای سه خریدار اصلی گاز ایران، یعنی آلمان، فرانسه و اطریش. بنابراین مذاکرات با این چند طرف شروع شد و حدود 22 ماه این مذاکرات به طول انجامید.

از چه تاریخ؟

قرارداد دراز مدّت فروش گاز شاه لوله دوم گاز در ساختمان مرکزی شرکت ملی گاز درآذر ماه 1354 به امضاء طرفین قرارداد رسید. حالا اگر 22 ماه برگردید به عقب، آن تاریخی است که این مذاکرات شروع شد. مقدمتا باید دید در این قرارداد چه مسائلی داشتیم و چه پیشرفت هائی داشتیم نسبت به قرارداد شاه لوله اول گاز.

شما فرمودید اول باکمپانی های اروپائی صحبت کردید، قبل از اینکه با شوروی در این زمینه صحبت بکنید. ولی آشکارا این قرارداد برای اینکه به نتیجه برسد نیازمند این بود که شوروی ها موافقت بکنند. دلیلی داشت که از ابتدا با آنها وارد مذاکره نشدید در این زمینه؟

با روس ها؟ بله، دلیل خیلی مهمش این بود که ما نه روبل می خواستیم و نه معامله تهاتری. ما دنبال ارز خارجی بودیم و می خواستیم گاز ایران به اروپا برسد و بهای آن به ارز خارجی عاید ایران شود.

سوال من مربوط به این هست که از نظر استراتژی این نوع گفتگو، شما فکر می کردید که اگر از ابتدا با شوروی وارد این مذاکرات بشوید ممکن است تأثیر بگذارد روی اینکه آنها. . .؟

صد درصد. اصلا مسیر فکری ما صادرات گاز به شوروی نبود. هدف ما بازار اروپا بود و تحصیل ارز خارجی در مقابل صادرات گاز. بنابراین باید به یک راهی می رفتیم که این کار را برای ما مقدور می کرد. تماس اولیه با خریداران اروپائی کاملا مرجح بود چون خریداران اروپائی در آن موقع، و به خصوص شرکت روهر گس آلمان و گس دو فرانس، خریدار گاز شوروی و با شوروی در تماس بودند. بنابراین همان طریق برای ما بهترین بود، چون آنها اهرم کافی داشتند که شوروی را بکشند توی این کار، و کشیدند. به هرحال بعد مذاکرات تفصیلی و مذاکرات رسمی آغاز شد میان شرکت ملی گاز ایران از یک طرف و شرکت صادرات گاز شوروی و سه شرکت اروپائی از طرف دیگر. در این مذاکرات روهرگس آلمان رهبر مذاکرات بود از طرف کنسرسیوم اروپائی و رئیس هیئت نمایندگی شوروی هم همان آقای بارنووسکی مشهور، که چندین بار اسمش را آوردم، بود.

باید این جا ذکر بکنم که دراین احوال تیم شرکت ملی گاز قدرت و قوت بیشتری پیدا کرده بود. چندین اسم به خاطرم می اید که ذکر بکنم. در این تاریخ آقای دکتر مهدی ابوسعیدی، که از حقوقدانان خوب مملکت و عضو هیئت مدیره شرکت ملی گاز بود، وارد در این کار بود. دکتر حسین طهماسبی، که اکنون از چهره های مشهور صنعت نفت در صحنه جهان هست، درآن موقع در شرکت ملی گاز بود و مستقیما با بنده کار می کرد. علی روحانی (اقتصاد دان)، حمید بوربور (رئیس اداره کل بررسی اقتصادی طرح های صادراتی)، خانم غفاری که قبلا از ایشان اسم برده ام، خطیب لو و علی شریفی که قبلا اسم بردم، و باز اگر اسم هائی به خاطرم رسید اضافه خواهم کرد. و یک امریکائی داشتیم که به طور دائم در ایران نبود ولی مشاور ما بود، جورج گیبسن، که حالا پیرمردی است بالغ بر 90 سال. خوشبختانه هنوز زنده هست. یادم است که در ختم مصدقی آمده بود در واشنگتن.

با این تیم قوی ما مذاکرات را شروع کردیم. حالا چند عامل دیگر هم به کمک ماآمد. یکی، منازطریق تماس هائی که داشتم با شرکت نفت فیلیپس، که وارد کننده گاز دریای شمال بودند در آلمان، اطلاعاتی می گرفتم. چون صنعت گاز یک صنعت بسته ای است، مثل فامیل است، افراد که با هم آشنا و دوست هستند می توانند اطلاعاتی بگیرند و رد و بدل کنند. بنابراین من یک اطلاعاتی از آن طریق می گرفتم برای گاز وارداتی دریای شمال به آلمان. دراین میان الجزیره علاقمند بود که گاز طبیعی مایع به اروپا صادر بکند، از طریق خط لوله گاز به ایتالیا، و خیلی علاقمند بودند، و شاید هم نگران، که یک وقت ما کاری نکنیم که قیمت گاز را در بازار اروپا بشکنیم. شخصی که از الجزیره با من تماس گرفت آقای “آیت لا اُسین” بود، که از چهره های مشهور گاز جهان هستند، بعد هم وزیر انرژی الجریزه شد که در حادثه ترور هیئت دولت الجزایر نزدیک بود کُشته بشود، اما جان سالم بدر برد. مثل این که الان در خارج از الجزیره زندگی می کند. من با ایشان یک ناهار داشتم در نیویورک که آقای عباس غفاری(30) ترتیب داد. ما تبادل نظر می کردیم. یک سفر هم ایشان دعوت کرد مرا به الجزیره، که فکر می کنم آقای دکتر طهماسبی هم بودند که به اتفاق رفتیم آنجا. این هم یک منبع اطلاعاتی دیگر ما شد. در همین احوال اوپک هم کمیته گاز تشکیل داد که در سال 1975 بنده در جلسه آن شرکت کردم و با آراء نمایندگان اوپک به عنوان رئیس کمیته گاز اوپک انتخاب شدم. درآن سفر از طرف شرکت ملی نفت آقای مهندس حسن خسروی زاده آمده بود و از طرف شرکت ملی گاز بنده بودم و آقای دکتر طهماسبی. سال های 1975 و 1976 من رئیس کمیته گاز اوپک بودم. کار خیلی پُر دردسری بود و بعد من در اواخر 1976 رها کردمش. ولی بعد شنیدم که آقای خسرویزاده می رفت و ادامه داد و گویا در آن سال بعد هم ایشان باز به سمت رئیس کمیته گاز انتخاب شده بود. در کمیته گاز اپک نیز ما همکاری نزدیک با نمایندگان الجزیره داشتیم.

این منابع برای ما خیلی موثر و ذیقیمت بودند که ما اطلاعات کافی را بدست آوریم. مضافا تیم خودمان قوی شده بود و اطلاعات خوب هم داشتیم، تماس های بین المللی خوب داشتیم. بنابراین با دست پُر در این مذاکرات شرکت کردیم. به خاطر دارم که در چند مذاکره اولی هیئت کنسرسیوم اروپائی فکر می کردند که با یک کشور درحال توسعه مذاکره می کنند، و شاید کمی از بالا به پائین به ما نگاه می کردند. به طور قطع بعد از مذاکرات جلسات اولیه، حالا من ادعا نمی کنم که سربالا به ما نگاه می کردند، ولی به ضرس قاطع می گویم که بطور افقی نگاه می کردند و ما را در سطح خودشان می دیدند و می دیدند که ما در زمینه مذاکرات با آنها کاملا برابری می کنیم.

 

تعیین بهای گاز

یکی از مهم ترین مسائل این قرارداد تعیین قیمت گاز بود. در مورد قیمت گاز، ما براساس اصولی که بعدا ذر کمیته گاز اوپک هم مورد موافقت قرار گرفت و در گزارش کمیته گاز اوپک هم نوشته شد، اصل بازار آزاد را قبول کردیم، یعنیMarket Related Pricing، بدین ترتیبکه قیمت گازدر نقطه مصرف،burner tip) بتواند باقیمت سوخت مورد جانشینی اش رقابت کند. بنابراین ما وارد این معرکه شدیم که قیمت گاز را در بازار وسیع اروپای غربی چه جوری تعیین بکنیم. البته نشریاتی بود، آلمانی و فرانسوی، که تعیین می کردند قیمت سوخت های جانشین را، که قسمت اعظم آن نفت کوره بود. آلمان ها فشار می آوردند که ما نفت کوره سنگین را، که قیمت پائین تری داشت، مبنا قرار بدهیم. خوشبختانه ما موفق شدیم بیست درصد نفت کوره سبک را هم، که قیمت خیلی بالاتری داشت، وارد فرمول قیمت گذاری کنیم و توانستیم از آن قیمت، با کسر هزینه های انتقال و توزیع گاز، به قیمت گاز در وایت هاس، ایستگاه تحویل گاز به آلمان، برسیم. حالا، مسئله مهم این بود که اگر ما قرار بود که برای گازی که از ایران به اروپا صادر می شود هزینه انتقال واقعی را برای 4200 کیلومتر ازمرز آستارا تا این نقطه بپردازیم، یعنی هزینه انتقال گاز در صورتی که خطوط لوله جدید برای این انتقال نصب می شد، چیزی برای ما در مرز آستارا باقی نمی ماند، یک رقم بسیار کمی می شد، که مورد موافقت ما نبود زیرا طرح اقتصادی نمی شد. بنابراین چون ماو اروپائی ها منافع مشترک داشتیم دراین مورد، از دوطرف شروع کردیم به طرف شوروی فشار آوردن، یعنی ما در شاه لوله دوم گاز یک اهرمی داشتیم، زیرا شوروی به گاز ایران برای استفاده در مناطق جنوبیش احتیاج داشت، و اروپائی ها خریدار گاز به مقادیر زیادی بودند از شوروی. این قدر ما فشار آوردیم که هزینه انتقال گاز را تقریبا به یک سوم هزینه مورد ادعای اولیه شوروی تقلیل دادیم. با این ترتیب قیمت اولیه، قیمت پایه ای (base price)که در مرز آستارا مورد موافقت قرار گرفت، به طور نهائی شد حدود یک دلار و بیست سنت هر هزار فوت مکعب. البته قیمت گاز به دلار بود، ولی به صورت مارک آلمان قرار بود به ما پرداخت بشود. این قیمت اولیه گاز بود و فرمول افزایش قیمت گازرامرتبط کردیم به یک سبدی که هشتاد درصد نفت کوره سنگین بود و بیست درصد نفت کوره سبک.

در همین زمان قیمت گاز شاه لوله اول چه بود؟

از نظر مقایسه، در آن موقع قیمت گاز صادراتی به شوروی از طریق شاه لوله اول حدود 60 سنت هرهزار فوت مکعب بود وچهارسال بعد به80سنت هرهزارفوت مکعب رسید، ولی بعلت قطع صادراتبه مورداجراگذاشته نشد. ولی باز ول کن قضیه نبودیم و به طرف های اروپائی فشار می آوردیم که یک حداقل قیمتی مورد توافق قرار بگیرد که اگر قیمت های بازار به دلیلی پائین رفتند به اقتصاد طرح شاه لوله دوم گاز ایران صدمه ای وارد نشود، یعنی خواستار یک حداقل قیمت (floor price) بودیم. طرف آلمانی، یعنی اروپائی ها، اصرار می کردند که اگر شما حداقل قیمت می خواهید، ماهم یک حداکثرقیمت (ceiling price) می خواهیم. ما به هیچ عنوان زیر بار حداکثر قیمت نرفتیم. منطقی هم نبود و قبول نکردیم. ولی حداقل قیمت را به میزان 80 سنت، هر هزار فوت مکعب به آنها قبولاندیم. براساس محاسبات اقتصادی که انجام دادیم این قیمت نرخ برگشت سرمایه (rate of return) حدود 14 درصد را برای شاه لوله دوّم گاز ایران تامین می کرد.

یعنی، براین اساس، استنباط شما این بود که در حدود 5 تا 6 سال هزینه لوله شاه لوله گاز دوم مستهلک بشود.

با آن چه که در دنیا از نظر افزایش قیمت نفت و گاز در دهه 80 واقع شد، من فکر می کنم شاه لوله گاز، اگر به موقع کار افتاده بود و بهره برداری می شد، بله در حدا کثر 5 سال سرمایه اش برگشت داده می شد. چون قیمت ها، خاطرتان هست، به ترتیب سرسام آوری بالا رفتند. ولی براساس حداقل قیمت80سنت(floor price)، یعنی یک قیمت ثابتی که در طول قرارداد نافذ بود، نرخ برگشت سرمایه درحدود 14 درصد بود.

از ویژگی های طرح شاهلوله دوم این بود که چون گازهای تولیدی همراه با نفت تکافوی این طرح را نمی دادند ما مجبور شدیم به منابع گازی ایران، که خوشبختانه فراوان هم بودند، رو بیاوریم. با موافقت شرکت ملی نفت منابع گازی کنگان و نار به شاه لوله دوم گاز تخصیص داده شد. بعد از این که قرار داد ما با کنسرسیوم اروپائی قطعی و امضاء شد طرف چکسلواکی، که شاه لوله دوم گاز عملا از خاک آنها رد می شد، آمدند و خواستار گاز ایران شدند. مذاکرات سختی با آنها نیز داشتیم. ما می خواستیم فشار بیاوریم که شرایط بهتر و بالاتر از قرارداد با اروپائی ها بدست آوریم. در یکی از جلسات، یادم می آید، رئیس هیئت نمایندگی چکسلواکی به حالت گریه افتاد و بعد از جلسه به مصدقی متوسل شد. او هم رحم کرد و گفت آقا بیشتر از آن که به اروپائی ها دادیم نمی شود به اینها تحمیل کرد. با وساطت ایشان ما توافق کردیم به همان قیمت و شرایطی که به اروپای غربی گاز دادیم به چکسلواکی هم بدهیم. بنابراین به 14 میلیارد مترمکعب گاز برای اروپای غربی 3 میلیارد برای چکسلواکی اضافه شد و جمع صادرات گاز ایران به 17 میلیارد متر مکعب درسال رسید. علاوه برآن 11میلیارد متر مکعب درسال برای مصارف داخلی درنظر گرفته شد و با این ترتیب شاه لوله دوم گاز برای ظرفیت 28 میلیارد مترمکعب درسال طراحی شد.

گازی که از منابع گازی بدست می آید در مقایسه با گازی که از منابع نفتی بدست می آید از نظر کیفیت چه تفاوت هائی با هم دارند؟

گازی که از منابع نفتی، یعنی به عنوان (associated gas)، گازهای تولیدی همراه با نفت خام، بدست می آید از نظر هیدروکربن های سنگین خیلی غنی تر هستند و ارزش حرارتی بالاتری دارند. ولی قاعدتا هر دو گاز ناخالصی هائی از قبیل ترکیبات گوگردی و گازکربنیک دارند که بایستی تصفیه شوند.

در ارتباط با شاه لوله دوم، وقتی که گاز از منابع گازی می آمد با آن چه می کردید؟

آن را تصفیه می کردیم. در طراحی شاه لوله دوم گاز، یکی از بزرگ ترین پالایشگاه های گازی دنیا در کنگان مورد طراحی قرار گرفت. در چند سال پیش که بنده به ایران رفته بودم خوشبختانه توانستم به عنوان مهمان وزیرنفت ایران همراه با هیئت بانک جهانی از آن تاسیسات دیدن کنم. فاز اول آن بخوبی کار می کرد، و فاز دوم در دست ساختمان بود که در حال حاضر با ظرفیت کامل کار می کند و یکی از بزرگ ترین و مدرن ترین پالایشگاه های گازی دنیا است.

که ساختنش در آن زمان آغاز شد؟

در پاسخ سؤال جناب عالی به جاست که در این جا توضیحات مختصری راجع به خط لوله سراسری دوم گاز (Iranian Gas Trunkline II, IGAT II) بدهم. البته این توضیحات مربوط به اسفندماه سال 1357 است که من هنوز تصدی شرکت ملی گاز را به عهده داشتم. طرح مزبور با هدف دوگانه تامین مصارف داخلی به میزان 11 میلیارد مترمکعب درسال و صادرات 17 میلیارد مترمکعب درسال به کشورهای چکسلواکی، آلمان، اطریش و فرانسه طراحی و به مورد اجرا گذاشته شد. با ادغام این طرح با طرح خطوط لوله سراسری اول گاز جمعا ظرفیت انتقالی بالغ بر 44 میلیارد متر مکعب درسال فراهم میشد که بعد از کریدور گاز صادراتی روسیه یکی از بزرگ ترین کریدورهای انتقال گاز جهان را تشکیل می داد (رجوع شود به نقشه ضمیمه).

طراحی و مهندسی طرح تکمیل گردید و برای ساختمان آن براساس مناقصه های بین المللی قراردادهای اجرائی با گروه شرکت های بین المللی برای قطعه اول بطول 587 کیلومتر از کنگان و قطعه دوم بطول 290 کیلومتر از کیلومتر 587 تا کوه نمک و جهت احداث قطعه سوم بطول 480 کیلومتر از کوه نمک تا آستارا با گروه شوروی قرارداد امضاء شد. عملیات ساختمانی از تاریخ اسفندماه 1356 شروع شد و تا دیماه 1357 که عملیات ساختمان طرح به علت وقایع انقلاب تعطیل گردید حدود 30 درصد پیشرفت داشت.

 

مشخصات فنی طرح را بشرح زیر می توان خلاصه نمود

جمع سرمایه گذاری طرح حدود 109 میلیارد ریال (معادل 1557 میلیون دلار) برآورد شده بود که تا آن تاریخ 46 میلیارد ریال آن به مصرف رسیده بود.

درموردسرمایه گذاری IGAT II باید اضافه کنم که جمع سرمایه گذاری در شوروی و اروپای غربی و چکسلواکی، که درآن خط لوله بنام IGAT II ساخته شد، بالغ بر 40 میلیارد مارک آلمان برآورد شده بود.

در زمینه اقتصاد طرح باید توضیح داد که براساس قیمت های آن روز ارزش گاز صادراتی معادل 42 میلیارد ریال در سال می شد (بدون درنظرگرفتن فرمول افزایش قیمت) و از بابت مصرف11 میلیارد مترمکعب درسال گاز طبیعی در کشور، ارزش گاز، براساس تعرفه های آن روز، 8 میلیارد ریال در سال می شد. مهم تر اینکه 11 میلیارد مترمکعب درسال مصرف داخلی جانشین حدود 71 میلیون بشکه نفت در سال می گردید که براساس قیمت های آن روز 60 میلیارد ریال درسال ارزش داشت. علاوه برآن، شرکت ملی نفت سرمایه گذاری لازم برای تصفیه 70 میلیون بشکه نفت درسال (معادل یک پالایشگاه با ظرفیت 200000 بشکه در روز) را صرفه جوئی می کرد.

در مبحث قرارداد باز یکی دو داستان جالبی است که فکر می کنم بد نیست که ذکر بکنیم. شرکت روهرگس آلمان، در حین مذاکرات، یک روز در مسکو شرکت مانسمان، شرکت بزرگ مقاطعه کار آلمانی، را با خودشان آوردند و نیتشان این بود که همزمان با امضاء قرارداد فروش گاز ما کار اجرای طرح را بدهیم به شرکت مانسمان. هیئت ایران بطور کلی به هیچ وجه زیربار این موضوع نرفت، و نمایندگان مانسمان را هم با گردن کلفتی خاصی مصدقی از جلسه اخراج کرد. یعنی گفتیم ما با حضور این آقایان که مقاطعه کار هستند اصلا مذاکره ای نخواهیم کرد که درنتیجه مجبور شدند جلسه را ترک کنند و دیگر اثری از ایشان دیده نشد.

امضاء قرارداد در آذرماه 1354(31 نوامبر 1975) در ساختمان مرکزی شرکت ملّی گاز انجام گرفت. سه قرار داد تهیه شده بود که عبارت بودند از قرارداد تحویل گاز در آستارا، قرارداد انتقال گاز تا مرز اروپا، و قرارداد تحویل گاز در مرز اروپا به کنسرسیوم اروپائی. این مجموعه قرارداد را باید پنج گروه امضاء می کردند- شرکت ملی گاز، شوروی، آلمان، فرانسه، اطریش. حالا شما فکرش را بکنید 5 هیئت نشسته اند دور میز و دکتر اقبال هم آمده برای این جلسه و امضاء قرارداد. این 5 هیئت باید سه قرارداد را امضاء بکنند. خاطرم هست چند تا از منشی های شرکت ملی گاز را من جمع کردم و یک سیستمی طرح کردیم که چه جوری این قراردادها را جلوی هر هیئتی بگذاریم و کی مسئول کدام قرارداد بشود و کدام هیئت، تا بدون اینکه در دست و پای هم بپیچند کار انجام شود. ولی همچنان که کار با نظم خاصی در حال پیشرفت بود یک واقعه جالبی اتفاق افتاد. مرحوم مصدقی، با آن روحیه خاصی که داشت، با یکی از این طرف های روسیه، که به نظرم اوسی پف بود، اگر درست یادم باشد، درگیری پیدا کرده بود. از همان مذاکرات قبلی با هم تقریباً دشمنی پیدا کرده بودند. از خصوصیات مصدقی بود که در هر مملکتی با یک نفر زور آزمائی کند. حالا این قراردادها دارد امضاء می شود، درست در وسط این جریان امضاء قراردادها آقای اوسی پف ناگهان گفت ضمنا ما یک نامه ای داریم که این نامه را باید شرکت ملی گاز ببیند و نظرش را در اینجا به ما بگوید تا ما بتوانیم این قراردادها را امضاء بکنیم. دراین جا واقعاً نکته جالبی بود. مصدقی با زرنگی خاصی گفت آن نامه را ببینم و نامه را گرفت، مچاله کرد، گذاشت توی جیبش. گفت آقایان مطلبی نیست امضاء بفرمائید. بعدا که ما نامه را نگاه کردیم دیدیم یک مطلب سیخونکی آقای اوسی پف از خودش درآورده بود که می توانست امضاء قرارداد را در آن جلسه بهم بزند. یک نکته دیگری که من در این قرارداد. . .

بعد آقای اوسی پف اصرار نکرد که آقا این نامه را پس چرا گذاشتی . . .؟

فکر می کنم طوری در مقابل این عمل غیر مترقبه گیج شد که جز حیرت عکس العمل دیگری از او ندیدیم.

سمتش در این اکیپ روسیه چه بود.

عرض کنم طرف اصلی مذاکرات ما آقای بارنووسکی بود، اسی پف هم فکر می کنم معاون وزیر بود، یک همچین چیزی.

به هرحال قبل ازامضای قرارداد دکتر اقبال نطق کرد، و رئیس هرهیئتی نطق می کرد. یکی ازاین نطق ها برایم خیلی جالب بود و آن سخنرانی آقای شِل برگر رئیس روهرگس بود.ایشان در طی نطق خود گفت، جمله انگلیسی اش یادم هست: (.I do not call this a contract, to me this is like a piece of art). یعنی این جمله اش یعنی دو تا کلمه اش قشنگ بود. حالا چرا، برای این که این قدر فرمول ریاضی در این قرارداد بود که من در هیچ قرارداد دیگری ندیده ام. و مسائل حقوقی آن چنان با مسائل فنی و بازرگانی آمیخته بود که پیچیدگی های بسیار جالبی را ایجاد می کرد.

شما گاز را در آستارا به روس ها تحویل می دادید. روس ها گازی مشابه گاز شما، ولی نه آن گاز، را که از سیبری می آمد، در اروپا تحویل می دادند. شیوه تطبیق کیفیت این دو گاز با هم چطور بود؟ یعنی این مطلب در قرارداد هم از نظر اروپائی ها و هم از نظر شما و روس ها منظور شده بود؟

بله، به اختصار، شرکت ملی گاز قرارداد فروش گاز دراز مدتی به سه شرکت اروپائی امضاء کرد برای تحویل سالیانه مقادیر مشخصی گاز، در بین سال های 1981 و 2003، در مرز آستارا که ایستگاه اندازه گیری در آنجا قرار داشت. در همان زمان و بطور(back to back) سه شرکت اروپائی یک قرارداد ترانزیت امضاء کردند با طرف شوروی برای انتقال و تحویل مقادیر مشخصی درآن قرارداد وایت هاس آلمان و بام گارتن اطریش.

درقرارداد فروش گازشرکت ملی گاز 20 ماده وجود داشت که پاره ای از آنها مرتبط می شد با قرارداد ترانزیت که عبارت بودند از ماده مربوط به تعهدات فروشنده و خریدار درمورد تحویل مقادیر سالیانه و روزانه و جرائم مربوط به تحویل گرفتن گاز از طرف خریدار و یا تحویل ندادن از طرف فروشنده به علل خارج از موارد فورس ماژور، و بالاخره خود ماده فورس ماژور که شامل خط سراسری دوم گاز در ایران، سیستم ترانزیت در شوروی وچکسلواکی آن روز، و حتی خریداران بزرگ گاز در سه کشور اروپائی می شد.

درمورد تعهدات تحویل و جرائم مربوطه فرمول های بزرگ پیچیده ای درقرارداد پیش بینیشده بودند که مطمئنا بحث یکایک آنها از حوصله این مصاحبه خارج است. ولی فقط یک مورد آن را که فکر می کنم واقعه جالبی را هم در بر می گیرد شرح می دهم. درمورد تعیین سهم خریدار و فروشنده از نظر جرائم در یکی از مواد قرارداد به نام Annual Transit Fee Penalty پیش بینی شده بود که سه ماه پس از امضاء قرارداد فرمولی در این زمینه تهیه شود. دلیل هم این بود که آن قدر این موضوع پیچیده به نظر آمد که فکر کردیم وقت بیشتری برای خودمان قائل شویم. چندی پس از امضاء قرارداد، طرف آلمانی(Mr. Bergman) با یک تلکس فرمول یک صفحه ای برای این امر پیشنهاد کرد و قرار بود در جلسه بعدی که در برلن تشکیل می شد فرمول مزبور مورد مذاکره و موافقت قرار گیرد. من پیگیری این امر را به یکی از همکاران خودم ارجاع کردم و تلکس های متعددی بین همکار من و آقای برگمن رد و بدل شد. این فرمول مفصل تر شد و متأسفانه با وجود مراجعه مکرر همکارم فرصت نکردم که آن فرمول را بررسی کنم و اولین فرصتی که برای این کار پیش آمد در هواپیما و در راه برلن بود. وقتی به فرمول نگاه کردم دیدم بسیار طولانی و پیچیده شده و حس ششم می گفت که اشکالی دارد. به هرحال از همکارم خواستم که یک شب به من وقت بدهد تا آن را بررسی کنیم. پاسی از شب بالاخره متوجه اشکال کار شدم که اجرای فرمول در عمل مشکل بود و برای پرداخت سهم جریمه احتمالی ما هم حداکثر لازم وجود نداشت. درمقابل این فرمول پیچیده من فرمول دیگری تهیه کردم و پس از بحث با همکارم و آقای دکتر ابوسعیدی آن را به جلسه بردم. وقتی که مطلب را با طرح اشکال فرمول پیشنهادی آلمانی ها مطرح کردم و فرمول متقابل را ارائه دادم آقای برگمن چند دقیقه به فکر فرو رفت و بعد تقاضا کرد که جلسه تعطیل و به فردا موکول شود. روز بعد آقای برگمن در شروع جلسه گفت ما قبول می کنیم که فرمول پیشنهادی ما دارای اشکال بوده است و، ضمن تبریک، ما فرمول پیشنهادی شرکت ملی گاز را می پذیریم.

بنابراین قرارداد فوق الذکر از نظر تعهدات خریدار و فروشنده و مقادیر و جرائم تحویل گاز در آستارا و “ویت هاس”و “بام گارتن”، که اغلب با واحد انرژی به هم ارتباط داده می شدند، مجموعه پیچیده ولی قابل اجرائی را فراهم کرده بود. البته برخلاف آنچه که در وهله اول به نظر می رسد، کیفیت و یا مشخصات گاز مسئله خاصی نداشت، چون در دو قرارداد با هم اختلاف داشتند و اشکالی هم نداشت. از نظر اجرای قرارداد، این قراردادها وقتی مذاکره می شود در روی کاغذ نوشته می شود. ولی بعد که عملیات شروع می شود این قراردادها باید اجرا بشود. آن جا مسئله اجرا مسئله مهمی است که باید تیم های عملیاتی گاز کاملا در کار خود ورزیده باشند و تعهدات قراردادی را بفهمند. در مذاکراتی که با مرحوم مصدقی کرده بودیم، قرار بود یک تیم عملیاتی مخصوص تشکیل بدهیم و آن تیم عملیاتی را با مسائل اجرای قراردادها آشنا بکنیم. چون آدمی که نشسته فرص کنید در مرز آستارا، آن آدمی که در مرکز کنترل شاه لوله دوم گاز نشسته در تهران، با یک اشتباه می تواند کلی ضرر قراردادی به طرف ایران بزند، اگر وارد نباشد. ولی به این کار نرسیدیم.

چکسلواکی از شما مقداری گاز می خواست. قاعدتا قبل از آن گازشان را از روس ها می گرفتند. احتمالاً این داستان با توافق روس ها بود. در آن زمان آشکارا روس ها کنترل زیادی داشتند روی این مسائل در چکسلواکی. این را شما چه جور تفسیر کردید؟ برای این که تصور من این است که از مقدار گازی که روس ها می دادند از طرف شما به اروپا، پولی که بابت ترانزیت از شما می گرفتند یک نوع ارز خارجی برای آنها هم بود، مارک، یا چیزی شبیه آن بود؟

به سوال شما بایستی به این ترتیب پاسخ دهم که در هر قرارداد طرفین منافعی دارند و اگر طرفین هم قوه باشند و همگی خوب مذاکره (negotiation) کنند این منافع متعادل خواهد بود. به عقیده من در قرارداد شاه لوله دوم گاز ایران منافع طرفین قرارداد متعادل بود، که می توان آن را به صورت زیر خلاصه کرد.

1 – ایران موفق شد گاز خود را با قیمت مناسب به اروپا بفروشد و ارز قابل تبدیل خارجی دریافت کند.

2- طرف شوروی در قسمت جنوب کشور در غرب دریای خزر کمبود گاز داشت و گاز ایران این احتیاج را برطرف می کرد، که در غیر این صورت مجبور بود گاز بیشتر از سیبری منتقل کند. در ازاء، گاز سیبری را در تبادل با گاز ایران به اروپا می داد. علاوه برآن، همان طور که اشاره کردید، حق ترانزیت هم عایدش می شد.
3 – کشور چکسلواکی نیز گاز مورد قرارداد را ترانزیت می کرد. حق ترانزیت دریافتی به احتمال زیاد معادل همان بهای گاز می شد که به شرکت ملی گاز می پرداخت.
4 – سه کشور اروپائی نیز، با توجه به اتکاء زیاد به گاز شوروی ، همیشه درصدد بوده اند در راه های مختلف به منابع جدید گاز دست یابند (diversification) . گاز ایران این امکان را برای آنها فراهم می کرد.

درمورد شاه لوله دوم گاز یک واقعه مهم دیگر وجود دارد که از نظر روشن کردن جنبه ای از شیوه های تصمیم گیری و حل مسائل درایران جالب است. باز در این جا مرحوم روحانی به صحنه آمد و یک جنجال خیلی بزرگی به پا کرد. روزی که طرح شاه لوله دوم گاز در هیئت دولت مطرح می شود، فکر می کنم درسال 1975 که آن موقع آقای هویدا نخست وزیر بود، آقای روحانی با آن سیستم خاصی که داشت در جلسه می گوید آقا من این طرح را با نصف قیمت تمام می کنم. این ادعا را با بی پروائی خاصی که از مختصات ایشان بود در جلسه هیئت دولت مطرح می کند.

یعنی ساختمان شاه لوله دوم را؟

بله، ساختمان شاه لوله دوم را. مصدقی درآن جلسه بود و الفاظ شدیدی بین او و روحانی رد و بدل می شود و دعواشان می شود. درنتیجه هویدا خطاب به آقای روحانی و آقای مصدقی می گوید شما دیگر در این کار دخالت نمی کنید، و هریک از آقایان نماینده ای تعیین می کنید و داور این کار هم می شود آقای فرخ نجم آبادی که آن موقع وزیر صنایع بود. حالا صورت مسئله این است که یک عضو هیئت دولت ادعا کرده که این طرح را با نصف قیمت تمام می کند. هزینه طرح درآن موقع درحدود هزار و شتصد میلیون دلار برآورد شده بود، آن قسمتی که در ایران انجام می شد. در شوروی و اروپا باید یک کارهائی انجام می شد ودر چکسلواکی، که من بعدا رفتم دیدم، اصلا یکی از لوله های 56 اینچ اسمش (IGAT II) بود.

اعضائی که تعیین شدند آقای میر محمد هادی قوامیان معاون وزیر بود از طرف وزارت کشاورزی، چون حالا دیگر روحانی وزیر کشاورزی بود. آب و برق با گاز یک مقداری نزدیک بود، ولی کشاورزی از ما خیلی دور بود، واقعاً، ولی خوب ایشان یک همچین ادعائی کرد و با یک چنین مسئله قابل انفجار آقای نجم آبادی وارد این قضیه شد. بنده هم نماینده شرکت ملی گاز بودم.در این مسئله دستورمن این بودکه من اصلا به شرکت ملی گاز نه گزارش می کردم و نه اطلاع می دادم. ولی عضو هیات مدیره بودم و قسمت های بزرگی از شرکت زیر نظرم بود و هرنوع کمک وپشتیبانی را که می خواستم اختیار داشتم که بگیرم، ولی موظف نبودم آن موقع در این مورد به آقای تقی مصدقی که مدیرعامل شرکت ملی گاز بود گزارشی بدهم. این کار حدود دوماه طول کشید و تمام جلساتش در شرکت ملی گاز و وزارت صنایع انجام می شد. طرف وزارت کشاورزی آقای قوامیان بود، پسر آقای روحانی که گویا در کارهای کامپیوتر وارد بود، و یک دوست صمیمی و نزدیک بنده، آقای جهانبخش زمانیان، که او هم در تیم آقای روحانی بود. در تیم ما بنده بودم، آقای دکتر رضائی بود که برای اجرای طرح شاه لوله دوم گاز کار می کرد، خدا رحمتش کند مرحوم چنگیز صفری بود که آن موقع به عنوان هماهنگ کننده اجرای طرح ساختمان شاه لوله دوم گازمنصوب شده بود. بایک حالت ناراحتی این را ذکر کردم برای این که دراین جلساتی که ما در این دو ماه می رفتیم من نمی دانستم، ولی او سرطان داشت و از درد سرطان در جلسات بخود می پیچید. من گاهی می دیدم عرق می ریزد، ولی معذلک می نشست توی جلسات. آدم خیلی کم حرفی بود و مهندس خوبی بود و کارش را انجام می داد. یک کارشناس هلندی داشتیم که اسمش یادم نیست، ولی اوهم خیلی کمک می کرد. به هرحال، ما دیگر در شرکت ملی گاز وارد در کار گاز بودیم ، و تیم قوی داشتیم و اطلاعات گازی داشتیم و در آن موقع می توانستیم رجزخوانی بکنیم. با این ترتیب ما وارد این جلسات شدیم.

آقای فرخ نجم آبادی را هردو ما به خوبی می شناسیم. شخصیتی است به تمام معنی عمیق، موشکاف و دانشمند. در ضمن از نظر فنی هم وارد و تیز هوش هم هست. ایشان وارد این کار شدند. شب ها ما تا ساعت یک و دو بعد از نصف شب کار می کردیم. واقعا این کار برای ایشان ارجحیت خاص داشت، یعنی من فکر می کنم در این دوره دو ماه مسائل وزارت ایشان در درجه دوم قرار گرفته بود، چون بیشتر ساعاتشان با ما بودند. یعنی ایشان می آمد می نشست دو ساعت، سه ساعت جلسه می کردیم، بحث می کردیم، یک دستور کار تعیین می کرد، ما باید می رفتیم دنبال این کار، محاسبات را انجام می دادیم، برآورد هزینه می آوردیم، این نوع کمپرسور، آن نوع لوله، و می آوردیم به جلسه بعدی، که مثلا اگر جلسه یک بعد از نصف شب تمام شده بود، ساعت 11 صبح فردا دوباره تشکیل می شد. دوماه ما این جوری کار کردیم و وسط هایش ایشان می رفت به کارهای وزارتش می رسید. فکر می کنم من هم در این مدت دوماه تقریبا” دست از تمام کارهای دیگرم شسته بودم، و همکارانم کارها را اداره می کردند، مگر کارهای خیلی ضروری را که با من در میان می گذاشتند. حالا وزارت کشاورزی ادعائی کرده بود که باید به آن یک شکل مهندسی داده می شد، که چه جوری می شود طرح را نصف قیمت تمام کرد. در این زمینه شایعه این بود که وزارت کشاورزی یک مقداری از شرکت بکتل، که یکی از شرکت های مهندسی مشهور گاز جهانی بود، پشتیبانی می گرفت. نمی دانم، این فقط شایعه بود. ولی به هرحال اینها پیشنهاد کردند که به جای لوله 56 اینچ لوله 42 اینچ ساخته بشود، یعنی هم قطر شاه لوله اول گاز. در طراحی خطوط لوله گاز هرچه شما قطر را کمتر می کنید باید فشار را بالاتر ببرید و کمپرسورهای بیشتری نصب بکنید. در این جا باید مقایسه می شد که این طرحی که ایشان می گویند با لوله 42 اینچی بسازیم چقدر کمپرسور می خواهد. طرحی که ما با لوله 56 اینچی می ساختیم طبیعتا کمپرسورهای کمتری می خواهد. طرح ما محاسبه شده بود و خودمان تیم هائی داشتیم که محاسبه می کردند. ما حتی برای آنها محاسبه می کردیم که لوله 42 اینچ، فرض کنید، چقدر کمپرسور می خواهد. طبیعتا مقدار خیلی بیشتر. در آخر کار به این نتیجه رسیدیم که هزینه سرمایه گذاری اولیه لوله 42 اینچ مقدار جزئی، در مقابل 1560 میلیون دلار که سرمایه گذاری طرح بود فرض کنید حدود 100 میلیون دلار، کمتر می شد. ولی با یک ولی خیلی بزرگ. حالا این سرمایه گذاری اولیه است، ولی شما اقتصاد طرح را در عمر اقتصادی طرح می بینید، فرض کنید برای 20 سال. در این محاسبه اقتصادی هزینه عملیاتی، یک نقش خیلی موثری بازی می کند. چون سرمایه گذاری درآن سه یا چهار سال اولیه است، ولی هزینه عملیاتی در 20 سال است. حالا می توانید تصور کنید که در یک لوله 42 اینچی نسبت به یک لوله 56 اینچی برای اینکه 28 میلیارد مترمکعب گاز منتقل شود کمپرسور ها و توربین های گازی بسیار بیشتری مورد نیاز می باشد و این امر هزینه های عملیاتی و هزینه سوخت را در طول 20 سال بالا می برد. بنابراین، وقتی ما اینها را در قالب بررسی اقتصادی طرح قرار می دادیم طرح لوله 56 اینچی اقتصادی تر بود. مضافا این که در لوله 56 اینچی یک برنامه ریزی دور نگر وجود داشت، برای این که لوله 56 اینچ را ما می توانستیم با اضافه کردن کمپرسور ظرفیتش را به سادگی افزایش بدهیم و حال آن که من از لوله 42 اینچ در دنیا خبر ندارم که 28 میلیارد مترمکعب درسال گاز بتواند حمل کند یا کرده باشد یا احتمالا بتواند در آینده حمل بکند. اصلا عملی نیست، برای اینکه فشار را مجبورند به حدی بالا ببرند که از فشارهای متعارف انتقال گاز رد می شود و در آن فشارها گاز کیفیتی گاز پیدا می کند کهً معلوم نیست گاز است یا مایع و یک حالت های پیچیده فنی ایجاد می شود. به هرحال، بعد تیم وزارت کشاورزی آمد یک مطلب دیگری را مطرح کرد، گفت که لوله 56 اینچ (prototype) است، یعنی هنوز در حال آزمایش است. درآن مورد هم ما شروع کردیم تحقیقات و نشان دادیم که درهمان تاریخ در شوروی، که طرف قراردادی ما بودند و اطلاعاتی برای ما آوردند، در حدود 20 هزار کیلومتر لوله 56 اینچ نصب شده بود. امروز هم در بسیاری از کریدورهای سیستم گاز روسیه، که از سیستم های عظیم گازی دنیاست، در هرکریدوری چهار لوله 56 اینچ گاز است که گازرا در قسمت شمالی، مرکزی و جنوبی منتقل می کند برای مصارف داخلی و صادرات به اروپا. نامه آوردیم از وزارت گاز شوروی کهاین لوله ها را ساخته اند و سال ها است به اروپا گاز صادر می کنند.

تصور من این بود که دوست عزیز ما آقای فرخ نجم آبادی در محظور بسیار بزرگی بود. برای این که، خوب، روحانی عضو کابینه بود و ایشان هم عضو کابینه بود در هیئت دولت و ما شرکت ملی گاز بودیم. در اواخر بررسی ها بود که من به ایشان گفتم اجازه می دهید یک صبحانه با شما بخورم، بیایم منزلتان. رفتم منزل ایشان. البته کمی دیر رسیدم. صبحانه هم نخوردم. ایشان عجله داشت. سوار ماشین وزارتی ایشان شدیم و من در راه گفتم که شما از جوان های برجسته مملکت هستی، از نظر هوش وتحصیلات و سواد و کاربری خیلی ازجوان های مملکت به شما نگاه می کنند که دراین کاربزرگ مملکتی چه جوری یک قضاوت فنی و اقتصادی می کنی. و من امیدوارم بُعد سیاسی در کار شما وارد نشود. او هم گوش می داد و می گفت و می خندید. ما رسیدیم به وزارت اقتصاد. بعد، به هرحال، ایشان تصمیمش را گرفت و قرار شد ما گزارش همراه با اعداد و ارقام و ارائه بصری برای ایشان تهیه بکنیم، براساس طرحی (outline) که خودش در نظرگرفت، و اعداد و ارقامی که بررسی ها نشان می دادند. در یک روز مقرر جلسه شورای عالی اقتصاد در صاحبقرانیه تشکیل شد. شاه ریاست آن جلسه را داشت. منصورروحانی بود، هویدا بود، یادم می آید آقای حسنعلی مهران(31) بود، از طرف شرکت ملی گاز آقای مصدقی بود و بنده بودم، طبیعتا فرخ نجم آبادی بود و چند نفر دیگر که یادم نمی آید. درآن جلسه گزارش آقای نجم آبادی برله شاه لوله دوم گاز و خط لوله 56 اینچی بود و پس از مذاکرات مفصّل دستور شاه هم در آن جلسه موید همین امر بود و این کار به این ترتیب خاتمه پیدا کرد.

چندی بعد منصور روحانی مدیرعامل شهرک غرب شد، چون ما آن موقع دنبال ساختمان بودیم برای شرکت ملی گاز، من با رئیس امور اداری شرکت ملی گاز (آقای محسن جاوید) رفتیم نزد ایشان. اتفاقا آقای قوامیان بازهم معاونش بود. آقای روحانی در شهرک غرب برای نهار چلوکباب خوبی به ما داد. برای من خیلی جالب بود که این آدم که تا چند هفته قبل وزیر قدرتمند حالا در نقش مدیرعامل شهرک غرب سعی می کرد که ما را قانع بکند یک ساختمان در آن جا بگیریم و به قول معروف کارش را در همان سطح هم به خوبی و با علاقمندی انجام می داد، که من فکر می کنم یک روحیه حرفه ای جالبی بود.

ما درباره چه سالی صحبت می کنیم؟

اگر اشتباه نکنم 1976.

قاعدتا 77، وقتی دولت هویدا عوض شد، و دولت آموزگار آمد.

 

تشکیلات ساختمان شاه لوله دوم گاز

درشرکت ملی گاز واحد خاصی برای اجرای طرح شاه لوله دوم گاز ایجاد کردند که در رأس آن هم آهنگ کننده طرح قرار داشت. اولین همآهنگ کننده آقای چنگیز صفری بود که ذکر خیرش قبلا شد. بعد از او آقای جلال یزدی، مهندسی خوب و با تجربه که عضو علی البدل هیئت مدیره هم بود، به این سمت منصوب شد. مهندس مشاوری که شرکت ملی گاز درنتیجه مناقصه بین المللی انتخاب کرد شرکتی بود به نام (William Brothers) و آیمگ. آیمگ به علت تجربه ای که در ایران پیدا کرده بود و ویلیام برادرز یک شرکت بزرگ مهندسی و مقاطعه کاری در سطح بین المللی بود با تخصص در طراحی و ساختمان خطوط لوله. در همان جلسه در حضور شاه من یادم است یک اسمی از آیمگ برده شد و ایشان هم یک همچین جمله ای را ادا کرد: «آیمگ خیلی پدر سوخته است ولی در این کار تجربه پیدا کرده اند» و این حمل بر تقریبا تایید بود. ویلیام برادرز و آیمگ انتخاب شدند برای طراحی طرح و یک شرکتی در ایران تشکیل دادند که آن شرکت مدیرعاملش دکتر هادی هاشمی شد، که از دوستان پُرارج من و یکی از چهره های مشهور درصنعت گاز درسطح بین المللی است، به خصوص درصنعت گازطبیعی مایع((LNG . او برای شرکت ملی گاز کار می کرد. بعد اختلافاتی پیدا کرد، بیشتر با اموراداری که برای اومشکلاتی می ساختند و از شرکت ملی گاز استعفا داد. یادم استروزی که مصدقی تصمیم گرفت به خدمت ایشان درشرکت ملی گاز خاتمه دهد درجلسه هیئت رئیسه مثال پل رودخانه کوای را زد (آن مهندس که مجبور شد ساخته خودش را خراب کند). تا تاریخی که بنده تصدی شرکت ملی گاز را به عهده داشتم حدود 30 درصد پیشرفت در اجرای طرح داشتیم. درطول انقلاب مواجه شدیم با اعتصابات و کارها خوابیدند، منجمله ساختمان شاه لوله دوم گاز هم متوقف شد. من طی آخرین گزارش که به آقای معین فر، وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه دولت موقت آقای مهندس بازرگان، دادم تمام طرح های شرکت ملی گاز را به تفصیل توضیح دادم و توصیه کردم که چه طرح هائی ادامه پیدا کند، که شامل شاه لوله دوم گاز هم می شد. این طرح همان طور که قبلا ذکر شد اقتصاد چشمگیری داشت.

حالا باز در این جا یک نکته جالبی به نظرم رسید، فکر می کنم گفتنش خوب است. وقتی که من این گزارش را، که شاید آخرین گزارش من بود به عنوان مسئول شرکت ملی گاز، دادم، جلسه ای تشکیل شد. مدیر سوخت سازمان برنامه دعوت کرد برای جلسه. من از آقای جلال یزدی که خودش هم هماهنگ کننده طرح شاه لوله دوم گاز بود و آقای محمود پیدایش که آن موقع رئیس برنامه ریزی تلفیقی بود خواهش کردم که به آن جلسه بروند. دستور العملشان هم روشن بود که از آن گزارشی که ما داده بودیم بروند خوب دفاع بکنند. درآن گزارش هم یکی از طرح هائی را که من قویا توصیه کرده بودم حتما به مورد اجرا گذاشته بشود و ادامه پیدا بکند شاه لوله دوم گاز بود. بعد از چند ساعت من دیدم آقای پیدایش از آن جلسه با هیجان زیاد برگشته. گفتم چی شده. گفت آقا ما رفتیم درآن جلسه و آقای یزدی که خودش هماهنگ کننده طرح است شروع کرد مخالفت کردن با طرح شاه لوله دوم و من نمی دانستم اصلا چکار باید بکنم. به هرحال، این نمونه ای بود از اوضاع آن زمان در دوران انقلاب.

شاه لوله دوم گاز با تغییراتی که به علت وضعیت سیاسی مملکت پیش آمد تعطیل شد. ولی بعدا شرکت ملی گاز پی برد که یک طرح اساسی است و ساختمانش را ادامه داد. من به ایران که مراجعت کردم در سال 1991، که آن داستان دیگری دارد، و در سال 1992 که مهمان وزیر نفت بودیم با میسیون بانک جهانی، یکی از جاهائی را که ایشان دعوت کرده بود و ما بازدید کردیم پالایشگاه گاز کنگان بود. بنده رفتم آن جا دیدم به خوبی کار می کند. فاز اولش تکمیل شده بود و فاز دوم در دست ساختمان بود. و خود خط، تا آن موقع تا شمال تهران ادامه پیدا کرده بود و مورد بهره برداری قرار گرفته بود. احتمال دارد الان به قسمت بالاتری در شمال مملکت رفته باشد. به هرحال طرحی است که الان تکمیل شده و بزرگ ترین ستون فقرات سیستم انتقال گاز ایران است. یعنی تمام گازی که الان عملاً در ایران مصرف می شود از طریق شاه لوله اول گاز و شاه لوله دوم گاز و طرح سرخس- نکا هست، یعنی این سه طرح بزرگ کلیه احتیاجات روز افزون بازار را تامین می کنند. علاوه بر سه طرح بزرگ مزبور، طرح بزرگ دیگری برای گاز رسانی به کارخانه ذوب آهن گازی بندرعباس و مآلا گاز رسانی به مس سرچشمه در دست اجرا بود که همآهنگ کننده آن آقای مهندس معزالدین توانا بودند. منبع تامین گاز در مرحله اول طرح منابع گاز قشم بود به میزان 750 میلیون مترمکعب درسال و در مرحله دوم ظرفیت طرح به 5/5 میلیارد مترمکعب درسال افزایش می یافت، با استفاده از منابع سرخون در بندرعباس. عملیات اجرائی تا پایان برنامه عمرانی پنجم 80 درصد بود و در برنامه ششم عمرانی قرار بود که از هر دو مرحله طرح بهره برداری به عمل آید. طرح کوچک تری نیز برای گاز رسانی به اهواز و هفت تپه تکمیل و مورد بهره برداری قرار گرفت.ضمنا طرح گاز رسانی به شهرهای غرب کشور مانند همدان و کرمانشاهان در دست بررسی بودند.

لوله دوم گاز را شما کی انتظار داشتید که به پایان برسانید؟

مرحوم مصدقی به فکر مراسم افتتاح شاه لوله دوم گاز برای ژانویه 1981 بود. قرار بود صدر اتحاد جماهیر شوروی، صدر اعظم آلمان، رئیس جمهور فرانسه، رئیس جمهور اطریش و شاه ایران درآن شرکت نمایند. با توجه به این که اجرای طرح طبق برنامه پیشرفت می کرد، احتمال خیلی زیاد وجود داشت که بهره برداری از طرح در تاریح موعود آغاز شود.

 

خط لوله گاز سرخس – نکا

به عنوان سابقه من عرض بکنم که یکی از طرح های اولیه ای که در شرکت ملی گاز اجرا شد ساختن یک خط لوله 16 اینچ بود که از منبع گازی شوربجه در سرخس (ناحیه مرزی خراسان با ترکمنستان) مقداری گاز منتقل می کرد به مشهد که در آن جا در چند کارخانه قند مصرف می شد. ضمنا پالایشگاه گازی کوچکی در سرخس گاز را تصفیه می کرد. دراین احوال بنده عضو یک کمیته ای بودم برای همآهنگی طرح ها و برنامه های نفت و گاز تحت نظر مرحوم فرخان که در این تاریخ (حدود سال 1971) عضو اصلی هیئت مدیره شرکت ملی نفت و مدیر عملیات بود. در یکی از جلسات کمیته طرحی مطرح شد برای نصب یک پالایشگاه در نکا واقع در ساحل شرقی دریای خزر. برای این که قرار بود در نکا یک نیروگاه نصب بشود با ظرفیت 1200 مگاوات و هدف از نصب پالایشگاه تامین سوخت آن نیروگاه بود، که مسائلی هم داشت، به خصوص از نظر آلودگی محیط زیست. برای مثال، قرار بود گوگرد نفت کوره گرفته شود (desulphurization) تا از شدت آلودگی محیط کاسته شود. بعد نمی دانستند با گوگرد چه بکنند. قرار بود که آن را ببرند در کویر و به صورت تپه هائی آن را انبار کنند. فکر می کنم تولید گوگرد در حدود 90 تن در روز بود. نفت هم باید از اهواز منتقل می شد به نکا، با فاصله ای در حدود 1200 کیلومتر. درآن جلسه، وقتی که مسائل طرح مصوبه در پالایشگاه نکا مطرح شد، من گفتم قربان ما در سرخس گاز داریم و منابع گازی بزرگی در آن جا کشف شده (شرکت ملی نفت پیشگام این اکتشافات درآن ناحیه مرزی بود که به تبع آن ترکمنستان نیز عملیات اکتشافی انجام داد). ما درآن جا گاز داریم و فاصله هم به مراتب کمتر است تا اینکه شما نفت را از اهواز بیاورید به نکا. آقای فرخان (رئیس جلسه)، که خود اولین مدیرعامل شرکت ملی گاز بود، گفت اعلیحضرت فرموده اند که به گاز سرخس دست نزنید. به روند آن زمان، وقتی که یک نفر، به خصوص رئیس جلسه که مقام مملکتی هم بود، همچین حرفی می زد، همه ساکت می شدند. طبیعتاً ما هم ساکت شدیم. ولی آمدم به شرکت ملی گاز، بچه ها را جمع کردم و مطالعات انجام دادیم که ما اگر بخواهیم یک لوله از سرخس بیاوریم به نکا هزینه اش چقدر می شود. دقیقا یادم است، برآورد هزینه ای که ما کردیم 560 میلیون دلار بود و این جانشین یک پالایشگاهی می شد با ظرفیت 80 هزار بشکه در روز، که جمع سرمایه گذاری آن پالایشگاه و خطوط لوله اش یک چیزی بالغ بر 900 میلیون دلار بود. ما این کارها را انجام دادیم، آمدیم توی جلسه. بدون این که من به روی خودم بیاورم که قبلا گفتند که اعلیحضرت فرموده اند به این گاز دست نزنید، من گفتم آقای فرخان، پیرو مذاکرات جلسه قبل ما مطالعاتی درمورد انتقال گاز سرخس به نکا انجام داده ایم، و با سرعت بدون آن که منتظر عکس العمل ایشان بشوم نتایج اصلی را به اطلاع جلسه رساندم. نتیجه این بود که هزینه طرح می شود 560 میلیون دلار، که 80 هزار بشکه نفت در روز را جانشین می کند. با قیمت صادراتی آن روز در 12 دلار هربشکه، هزینه طرح در ظرف دوسال برگشت داده می شود. مضافا این که سرمایه گذاری طرح گاز حدود 240 میلیون دلار از هزینه طرح پالایشگاه و خط لوله نفت کمتر است. این طرح اقتصاد چنین روشنی داشت و مشکل آلودگی هوا هم نداشت. فرخان که به خوبی مرا می شناخت گفت شیرازی تو چقدر لجباز هستی، من که به تو گفتم، حالا با لحن دوستانه، اعلیحضرت گفتند که به این گاز دست نزنید. باز جلسه ساکت شد. من هم ساکت شدم. جلسه که تمام شد من برگشتم به شرکت ملی گاز، رفتم نزد مصدقی که مدیرعامل بود، گفتم من دیگر به این جلسه هماهنگی انرژی نمی روم. گفت چرا؟ گفتم ما می رویم آن جا مسائل اقتصادی و فنی مطرح بکنیم، یکی در آن جا می گوید اعلیحضرت این را گفتند، ما همه باید ساکت بنشینیم. لزومی ندارد که من به آن جا بروم. یکی از کارمندانم را می فرستم آن جا، برود بنشینید، صورت جلسه تهیه کند و به ما گزارش دهد. گفت مسئله چه بوده؟ وقتی که موضوع را توضیح دادم گفت فرخان اشتباه کرده. وقتی که اعلیحضرت آمدند به سرخس و آن پالایشگاه کوچک گاز را افتتاح کردند، من یک گزارش به عرض رساندم، ایشان درپاسخ گفتند به این گاز برای صادرات دست نزنید و فقط برای مصارف داخلی باشد، چون در اقصی نقاط مملکت است، شمال شرقی است. گفتم شما حاضرید که بیائید درآن جلسه و این را اظهار بکنید؟ شما با آشنائی که به مصدقی دارید، خوب روحیه قلدری که به اصطلاح داشت، گفت حتماً، با کمال میل. مصدقی، با این که رئیس من بود، به عنوان همراه من آمد به آن جلسه. درست یادم است که چون جای کافی برای نشستن در آن جلسه نبود و اعضاء اصلی پشت میز بودند، ایشان تقریبا” پشت من نشسته بود. من برای بار سوم مطلب را مطرح کردم. رئیس جلسه این دفعه دیگر داد زد. گفت آقا تو باز ول نمی کنی، من که گفتم اعلیحضرت فرموده اند. . . قبل از این که جمله اش تمام شود، مصدقی با آن سبک مخصوصش گفت ممکن است بفرمائید آن امریه ای که اعلیحضرت در مورد گاز سرخس فرمودند چه بوده؟ حالا تا مصدقی این را گفت با آن لحن مخصوص خودش، رئیس جلسه عقب نشست. تابه حال می گفت شاه فرموده این کار را بکنید. حالا کلامش را عوض کرد و گفت من شنیده ام که اعلیحضرت فرموده اند که به این گاز دست نزنید. مصدقی گفت آن کسی که به شما گفته خلاف گفته. امر اعلیحضرت این جور بوده. تکرار کرد. همان رئیس جلسه برگشت به من گفت شیرازی جون، قربونت، خواهش می کنم یک گزارش درست بکن برای من و تقی که ما بدهیم به آقای دکتر اقبال به شرف عرض برسد که این خط لوله جانشین طرح پالایشگاه نکا بشود. خوب ما کارهایمان را کرده بودیم. فکر می کنم درظرف دو روز این گزارش را ما تهیه کردیم. گزارش چند صفحه ای بود. مصدقی و فرخان امضاء کردند و گزارش را دکتر اقبال به عرض شاه رسانید و دستور آمد که طرح پالایشگاه نکا ملغی و خط لوله سرخس – نکا ساخته بشود. این خاطره جالبی برای من بوده است.

بعد از این جلسه من رفتم دکتر اقبال را دیدم. یک طرحی هم درست کرده بودم. به دکتر اقبال گفتم آقا من یک طرح دارم فکر می کنم برای مملکت خوب باشد و طرح من خیلی ساده است. در جلسات فنی و اقتصادی که در مملکت در هرجائی تشکیل می شود، کسانی که شرفیابی مستقیم نزد شاه ندارند حق نداشته باشند امریه ای را نقل قول بکنند. این خلاصه طرح یک صفحه ای بنده بود. دادم بهشان. نگاهی کرد، بعد کاغذ را پس من داد و گفت پاشو برو تو کله ات بوی قورمه سبزی می دهد. خندید. من هم کاغذ را گرفتم آمدم بیرون. به هرحال این هم متمم آن کار که این جور شد. جنبه بین المللی نداشت. صد درصد برای مصارف داخلی بود. قطر لوله 36 اینچ تا مشهد و 32 اینچ از مشهد تا نکا، طول خط حدود 800 کیلومتر و سرمایه گذاری حدود560 میلیون دلار بود، که در همان حدود تمام شد. من رقم سرمایه گذاری دقیقش را دارم.

یکی دیگر از خاطرات جالبی که من درمورد این طرح دارم، وقتی با میسیون بانک جهانی رفتم به ایران، من نگرانی داشتم که در این محیط هائی که مربوط به شرکت ملی گاز بود یک کسی یک وقت چیزی نگوید که به من اهانتی بشود درحضوربقیه اعضای میسیون بانک جهانی. خوشبختانه اغلب این جاهائی که رفتم، مثلا در کنگان، پالایشگاه کنگان، یک فارغ التحصیل دانشکده نفت رئیس آن بود و سرخس هم که رفتم رئیس پالایشگاه فارغ التحصیل دانشکده نفت بود. او در جلسه نه تنها چیز بدی نگفت که به من بربخورد، یک تعریف خیلی قشنگی هم کرد. اظهار کرد که این طرح از محصولات کار آقای شیرازی است. خوب این برای من، به قول فرنگی ها،(rewarding) بود. این طرح تا زمانی که بنده تصدی شرکت ملی گاز را داشتم در حدود 98 درصد تکمیل شده بود و بعداً شرکت ملی گاز آن را تکمیل کرد و مورد بهره برداری قرار داد.

خط لوله مورد بحث را شرکت ملی گاز ازنکا ادامه داد و آن را متصّل کرده اند به شاه لوله های اول و دوم گاز. حالا ببینید چه سیستم انتقال گاز جالبی در مملکت مستقر شده. خطوط لوله سرخس- نکا، گاز نیروگاه نکا را تامین می کند، گاز مشهد را تأمین می کند، شهرهای بسیاری را در مسیرش گاز می دهد. علاوه برآن، براساس قراردادی که شرکت ملی گاز با ترکمنستان دارد، گاز وارد می کند از ترکمنستان برای همین نیروگاه نکا. برای اینکه نیروگاه نکا را توسعه دادهاند و برای آن گاز بیشتر مورد احتیاج است. ضمنا شرکت ملی گاز مشغول ساختن خط لوله ای است که شاه لوله های اول و دوم را از طریق تبریز به مرز ترکیه می رساند و قرار است گاز ترکمنستان را با همان سیستم قراردادی تبادل گاز با گاز که در سیستم قراردادی شاه لوله دوم گاز بحث شد به ترکیه صادر کند. اقتصاد طرح را هم خدمتتان گفتم ، خیلی چشمگیر بود. یکی از مهندسین مسئول این طرح آقای مهندس محمد فرهندی بود که نماینده طرح بود در امریکا و درحال حاضراز کارشناسان برجسته بانک جهانی و دوست نزدیک من است. رئیس طرح آقای میرکافیان و معاونی داشت، مهندس ناصر مقیمی، که او هم مهندس خیلی خوبی است و در کالیفرنیا شرکتی دارد که وسائل کنترل فشار گاز می سازد. ایشان هم از دوستان خوب من هستند.

 

گاز طبیعی مایع (Liquified Natural Gas)(LNG)

یکی از راه های انتقال یا صدور گاز به بازارهای دور دست مایع کردن گاز در درجه حرارت بسیار پائین است که درآن زمان تکنولوژی نسبتا جدیدی بود. درجه حرارت پائین که من عرض می کنم یعنی منهای 158 درجه سانتیگراد. LNG با کشتی هائی که با طراحی مخصوص ساخته می شود و خیلی هم گران هستند حمل میشود، و برای هر پروژهای کشتی های مربوط به خودش باید ساخته بشود. در دهه 70 تکنولوژی گاز طبیعی مایع هنوز جوان بود و فقط چند طرح محدود در جهان برای تهیه وحمل LNG مشغول به کار بودند، که یکی از آنها متعلق به شرکت نفت فیلیپس و ماراتون بود که از اوائل دهه 60 برای صدور گاز از آلاسکا به ژاپن مشغول به کار بود. این طرح هنوز هم با موفقیت مشغول به کار است. خاطرتان هست شرکت فیلیپس یک طرحی را ارائه داد که متاسفانه منجر به شکست شد و نتوانستیم متّفقا کاری انجام بدهیم. به هرحال، براساس آشنائی که با اینها وجود داشت و نیز این که در سال 65 هم که من دوره ای در امریکا می دیدم یک مدتی را با آنها کار کرده بودم، در یکی از کنفرانس های بین المللی به یکی از رؤسای شرکت گفتم که اگرمایل هستند یک طرحی برای صدور LNG بااستفاده ازگازهای تولیدی همراه با نفت خام ارائه دهند. هنوز قسمت اعظم این گاز سوخته می شد. یعنی با وجود این که شاه لوله اول گاز از قسمتی از این گازها استفاده می کرد، هنوز قسمت اعظمش، یعنی واقعا بیشتر از 60 درصد آن، سوخته می شد. شرکت فیلیپس استقبال کرد و به اتفاق شرکت برق توکیو، که بزرگ ترین شرکت برق ژاپن و بزرگترین وارد کنندهLNG به ژاپن است، آمدند و مذاکراتی را باشرکت ملی گاز آغاز کردند. متعاقبا آقای مهندس توانا به سمت هم آهنگ کننده طرح منصوب شد.

در حدود چه سالی؟

این در حدود سال 72 است. دراین هنگام با پیشنهاد آقای توانا یکی از کارشناسان سرشناس LNG درجهان را شرکت ملی گاز به استخدام گرفت. این شخص دکتر مهندس هادی هاشمی دوست قدیمی و همکلاس من در دانشکده نفت آبادان بود. برای این که میزان تخصص و شهرت ایشان روشن بشود، من یک داستانیرا برایتان می گویم. درطی یکی از دوره های تخصصی که من در echnology Institute of Gas طی می کردم، یکی از اساتید در حین درس اظهار داشت براساس فرمول تبخیر هاشمی، According to the Hashemi Evaporation Formula. من با شنیدن اسم دوستم آن قدر به هیجان آمدم که از استاد خواهش کردم که او مجددا نام هادی هاشمی را تکرار کند، و وقتی جویای علت هیجان من شد، گفتم این شخص دوست و همکلاس من است و نمی دانستم از نظر علمی تا این حد شهرت دارد. بهر تقدیر در سپتامبر 1973 پس از چند دوره مذاکرات شرکت فیلیپس گزارش بررسی مقدماتی طرح را به شرکت ملی گاز ارائه داد. براساس این طرح قرار بود که 750 میلیون فوت مکعب از گازهای تولیدی همراه با نفت از مناطق گچساران، بی بی حکیمه، رگ سفید، بینک، درصورت لزوم پازنون جمع آوری بشود و پس از آب زدائی با خط لوله به جزیره خارک منتقل بشود و در آن جا، پس از جدا کردن مایعات گازی (Natural Gas Liquids) که به اختصار آنر NGL می نامیم، صادر شود.

NGL یعنی؟

یعنی مایعات سنگین گاز، هیدرو کربن های سنگین گاز، که قسمت اعظم آن را پروپان، بوتانو پنتان تشکیل می دهد. ولی (LNG)Liquidfied Natural Gas، یعنی خودگاز،که قسمتاعظم آن متان وکمیاتان می باشد، تبدیل به مایع شده با تکنولوژی مایع کردن در دمای خیلی پائین. این گازها قرار بود به خارک منتقل بشود و در کارخانه مخصوص مایع کردن گاز (Liquifaction Plant) تبدیل به مایع بشود و با هفت کشتی که مخصوص این کار قرار بود ساخته بشود، هر یک به ظرفیت 125 هزار مترمکعب، به ژاپن حمل بشود.

کارخانه ای که نام بردید، کارخانه Liquifaction، کجا ساخته شده بود؟ کی آن را می ساخت؟

تکنولوژی های مختلفی برای مایع کردن گاز وجود دارد که یکی از آنها متعلق به همین شرکت نفت فیلیپس می باشد، به نام (cascade system) . سیستم های دیگر هم وجود دارد، اما زیاد نیستند. فکر می کنم فقط سه سیستم وجود دارد، که این شرکت صاحب یکی از آن ها بود. فیلیپس یکی ازپیشروان این صنعت بود. چون طرح LNG را که در آلاسکا در دهه 1960 برای صدورگازبه ژاپن اجراکردند هنوز درحال بهره برداری می باشد و کارخانه مایع کردن گاز طرح در آلاسکا با همان سیستم cascadeساخته شد.

محصولات طرح، خلاصه خدمتتان عرض بکنم، عبارت بود از 551 میلیون فوت مکعب در روز گاز طبیعی مایع(LNG)، که به ژاپن قرار بود حمل بشود، وحدود 47700 بشکه در روز مایعات گازی (NGL). سرمایه گذاری طرح حدود 618 میلیون دلار برای تاسیسات در ایران و 777 میلیون دلار برای ساختمان کشتی ها برآورد شده بود. پیشنهاد شده بود که مشارکتی با ترکیب 50 درصد شرکت ملی گاز و 40 درصد شرکت برق توکیو و ده درصد شرکت فیلیپس تشکیل بشود و سرمایه گذاری طرح از طریق ده درصد سرمایه نقدی سهامداران و نود درصد وام تأمین شود. براین اساس، بررسی اقتصادی طرح نشان می داد که پس از پرداخت بهای گاز در مناطق نفتی به شرکت ملی گاز و پرداخت هزینه های جاری و اقساط وام و مالیات دولت ایران براساس 55 درصد، یعنی پس از کسر تمام اینها، نرخ برگشت سرمایه annual average rate of return (AARR)سهامداران طبق محاسبات این گزارش 6/18 درصد بود.

ضمن بررسی طرح پیشنهادی در شرکت ملی گاز و ادامه مذاکرات در جهت به ثمر رساندن این اولین طرح LNG حوزه خلیج فارس، سر و کله یک شرکتی به نام ترانسکو انرژی کمپانی و یک شخص بلند قدی هم به اسم ویلهلم پیدا شد که طرح دیگری را در رقابت با طرح فیلیپس ارائه داد.

این شرکت آلمانی بود؟

خیر، این هم آمریکائی است و در هوستون مقرش است. مبنای پیشنهاد این شرکت این بود که در فاز اول بطور سریع تر مایعات گازی (NGL) را بگیرد و صادر بکند و در مرحله دوم اقدام به صدور متانول بکند. قسمت اول طرح خیلی زیرکانه بود، برایاین که خوب کار را سریع تر انجام می داد. ولی قسمت دومش واهی بود. یعنی واقعا یک پیشنهاد واهی بود. چرا، برای این که در تهیه متانول حدود 50 درصد انرژی گاز از بین می رود و تهیه متانول برای سوخت اقتصادی نبود. تا حالا هیچ کارخانه ای در این سطح و به منظور مصرف انرژی، یعنی برای سوخت، ساخته نشده، نه تا آن موقع ساخته شده بود و نه تا حالا ساخته شده و احتمالا در آینده قابل پیش بینی هم ساخته نخواهد شد. این جا شاید یکی از موارد معدودی است که اختلاف فنی بین من و آقای مصدقی بروز کرد. من نظرم را در یک جلسه ای گفتم که این طرح مصلحت نیست و این طرح متانول برای سوخت معنی ندارد. متانول یک ماده پتروشیمی است. کارخانه های بسیاری هم در اطراف دنیا هستند و آن را تولید هم می کنند، ولی برای همان مصارف پتروشیمی، نه برای سوخت. این کارخانه ای که این شرکت پیشنهاد کرده بود با ظرفیت خیلی زیاد، از متانول می خواست به عنوان سوخت استفاده بکند، که اصلا منطقی نبود و اقتصادی هم نبود. چون در جریان تبدیل گاز به متانول حدود 50 درصد گاز از بین می رفت، و سرمایه گذاری آن هم برای تولید هرواحد انرژی ازLNG بیشتر بود.

مضافا، مگر در همین زمان نبود که شرکت پتروشیمی در ایران تشکیل می شد؟

بله، آن هم از قضا نکته دیگرش است. خوب، البته در چارچوب فعالیت های آنها قرار می گرفت. به هرحال، طبق اصول اداری نظر ایشان حاکم بود. شرکت نفت فیلیپس و شرکت برق توکیو الکتریک کنار گذاشته شدند و طرح آنها هم کنار گذاشته شد و ما مذاکرات را با شرکت ترانسکو ادامه دادیم. بعدا یک قراردادی توسط مرحوم مصدقی و دکتر اقبال با همین ترانسکو امضاء شد. ولی همین طور که پیش بینی می شد، به جائی نرسید و واقعا انتظار هم نمی رفت به جائی برسد.

اصلا طرح راه نیفتاد؟ یعنی هیچ قدمی در باره اش برداشته نشد؟

قراردادش امضاء شد، روزنامه ها هم نوشتند. ولی چنین کاری اصلا عملی نبود و راه نیفتاد.

به نظر شما چرا مرحوم مصدقی روی این طرح خاص تاکید می کرد؟

والله من فکر می کنم به دلیل ترتیبی که این طرح را ترانسکو ارائه داد و به خصوص این که فاز اولش سریع تر جلو می رفت. خوب، مدیریت مرحوم مصدقی خیلی واقعا forcefulبود. به سرعت خیلی عقیده داشت. شاید یکی از موارد این باشد.

ظرفیت کارخانه متانولی که ترانسکو پیشنهاد کرد 5میلیون تن درسال متانول بود. اصلا همچین کارخانه ای در دنیا تا آن تاریخ ساخته نشده بود و هنوز هم ساخته نشده، من فکر نمی کنم در آینده هم ساخته بشود. در این جا باز فی الواقع شرکت ملی گاز با ناکامی روبرو شد. یعنی در این مساعی که ما می کردیم برای این که از این گازهائی که سوخته می شوند استفاده شود، غیر از شاه لوله اول گاز که با موفقیت بود، دراین مورد هم ما ناکام بودیم.

البته یک مورد یگر هم بودکه شرکت ملی گاز کوششی را آغازکرد برای استحصال مایعات گازی گازهائی که در جزیره لاوان شعله ور بودند و می سوختند. در آن مورد به اتفاق یک شرکت ژاپنی (سی ایتو) اقداماتی کردیم که قرار داد ببندیم، ولی نشد چون نظارت برعملیات مشارکتی که مسئولیت عملیات تولید را در دست داشت به عهده شرکت ملی نفت بود و ما مجبور بودیم اول با شرکت ملی نفت مذاکره کنیم. یعنی دو سلسله مذاکرات داشتیم که من یادم است در آن مورد با مرحوم مدیر یکی از مدیره معاونین آقای دکتر مینا، ما مذاکرات سختی داشتیم. بعد از این که ایشان را قانع کردیم آن وقت آن طرف های دوم قرارداد، که شرکت ایمینیکو بود، و از قضا همان شرکت فیلیپس هم در آن جا طرف دوم قرارداد بود، ادعا کردند که خود مشارکت دراین زمینه اقدام خواهد کرد، امّا آینده نشان داد که خودشان هم در زمینه استفاده از گازهائی که می سوختند اقدامی نکردند.

این جوری خدمتتان عرض بکنم تا جائی که مربوط می شد به تولید گاز درحوزه کنسرسیوم یادرحوزه هائی که مربوط به هریک ازاین مشارکت ها درخلیج فارس بودند، وقتی که من به عقب برمی گردم می بینم تقریبا یک کار مشکل و غیر عملی بود. یعنی مساعی و تمام آن پشتکارهائی که در مواردی که خدمتتان عرض کردم ما را به نتیجه می رسانید، درمورد این طرح ها نیز به کار می بردیم، ولی متاسفانه به جائی نمی رسید. بنابراین شرکت ملی گاز استراتژی خود را در مورد این کار عوض کرد و حقا باید به مرحوم مصدقی در این مورد کردیت داد. استراتژی جدیدی که ما پیش گرفتیم این بود که با موافقت شرکت ملی نفت رأسا اقدام به توسعه منابع گازی بکنیم. به عنوان مثال، شرکت شل روی یکی از منابع گازی در خلیج فارس، در آن موقع بهش می گفتند C. Structure، یک حلقه چاه زده بود و بعد چون به گاز خورده بود آن را رها کرده بود.

یعنی سرش را بسته بود و رفته بود؟

بله. چاه را بسته بود وسمنت کرده بودند و رفته بودند. ما با شرکت ملی نفت مشغول مذاکره شدیم و پس از حصول موافقت وظایف اکتشاف و توسعه این میدان را به شرکت ملی گاز واگذار کردند. طبق اساسنامه ما می توانستیم در موارد خاص این کار را انجام بدهیم. متعاقبا بایک گروه ژاپنی و امریکائی و نروژی در مهرماه1351به استناد قانون توسعه صنعت گاز و با تصویب مجمع عمومی و هیئتوزیران یکقرارداد مشارکتی منعقدکردیم. پس ازمدتی یک شرکت مختلطی به نام شرکت سهامی گاز طبیعی مایع کنگان،که مخفف آن هست KALINGAS (Kangan Liquflied Natural Gas Company)، تاسیس شد، که50درصدش متعلق به شرکت ملی گاز و 50 درصد متعلق به طرف های دوم بود. به موجب این قرارداد طرف های خارجی متعهد بودند که هزینه های لازم جهت حفاری و توسعه منبع گازی پارس (این اسم جدیدی بود که به جای C. Structure انتخاب کرد یم ) را با تقبل ریسک راًسا انجام بدهند. این یک موفقیت بی سابقه درسطح جهان برای شرکت ملی گاز بود که مشارکتی برای توسعه سرمایه گذاری یک میدان گازی تشکیل بدهد، آن هم بدون مشارکت شرکت های بزرگ بین المللی نفت. چون در این گروه هیچ شرکت بزرگ نفتی وجود نداشت. چرا؟ برای این که اغلب شرکت های بزرگ نفتی قاعدتا به دنبال اکتشاف و استخراج نفت می روند و وقتی که به گاز برخورد می کنند یا رهایش می کنند یا شروع می کنند به بامبول در آوردن و بازی کردن با وقت، یعنی وقت کشی. این تجربه ای است که بنده داشتم، نه تنها در ایران، بلکه در اکثر کشورهای جهان. اعضای هیئت مدیره شرکت KALINGAS ازطرف شرکت ملی گاز عبارت بودند از مصدقی که رئیس هیئت مدیره بود، محسن شیرازی، رضا پرنگ ، کمال مترجمی و آقای دکتر هادی هاشمی که ضمناً ایشان سمت معاون مدیرعامل شرکت را به عهده داشتند. مدیر عامل یک خارجی بود از طرف دوم. بااقدامات موثر KALINGAS، به خصوص آقای دکترهاشمی، با حفر7حلقه چاه و صرف 55 میلیون دلار سرمایه گذاری توسط طرف های دوم قرارداد، منبع گازی پارس با اثبات 70 تریلیون فوت مکعب گاز (proven gas in place) که 49 تریلیون آن قابل بهره برداری بود، اصطلاحی که ما برایش به کار می بریم proven recoverable reserve است، به کار افتاد.

70 درصد نسبت معمولی است؟

بستگی به ساختمان منبع گاز و چگونگی نوع منبع گازی و Structure زمینی که منبع گاز در آن هست دارد. ولی به طور معمول حدود 70 درصد منابع گازی recoverable هست و این در حد معمولی است. بنابراین یکی از منابع بزرگ گازی مملکت که در ردیف منابع بزرگ گازی دنیا هست در نتیجه این اقدام شرکت ملی گاز به منابع گازی مملکت اضافه شد.

درکدام منطقه؟

درخلیج فارس، حدود 100 کیلومترجنوب شرقی بوشهر. حالا بهش می گوئیم پارس شمالی. برای این که شیخ نشین قطر و شرکت ملی نفت بعداً موفق شدند که(North Dome) و پارس جنوبی را که جمعا یک منبع بزرگ را تشکیل می دهند، را هم کشف بکنند، که آن داستان جداگانه ای دارد.(32) البته آن هم یکی از موفقیت های بزرگ شرکت ملی نفت بود در سال های اخیر. درمورد پارس شمالی پیشنهاد کردم که شرکت دو گولیه و مکناتون، (DeGolyer and McNaughton)که یک شرکت مشهور تخصصی نفت و گاز می باشد، آمدند و تمام آزمایش های چاه ها زیر نظر آنها انجام شد. آنها به مایک reserve certificate دادند، که برای بانک ها و یابرای طرف دوم یک مدرک خیلی خوب و قطعی است که کار سرمایه گذاری را خیلی تسهیل می کند. بنابراین آن ارقامی که من خدمتتان عرض کردم، براساس reserve certificate استکه این شرکت تخصصی بین المللی صادر کرد.

فعالیت های این شرکت دوگولیه مکناتون هم زیرنظر همکار من آقای مهندس علی شریفی انجام می شد، که خیلی خوب دراین مورد کار می کرد.

متعاقب این عملیات و به ثبوت رساندن میزان ذخیره منبع، مذاکرات با یک گروه ژاپنی متشکل از شرکت های نیشوایوائی و توهوکوالکتریک کمپانی(Tohoko Electric CO) وچند شرکت دیگرژاپنی آغاز شد. به محازات مذاکره باگروه ژاپنی ها برای صدور LNG به ژاپن، با یک شرکت آمریکائی به نام Columbia Gasنیز مذاکراتی انجام می شد برای صدور LNG به آمریکا. درنتیجه دو قرارداد فروش مشروط به امضاء رسید. هیئت ایرانی در این مذاکرات، علاوه بر بنده، عبارت بودند از آقای دکتر مهدی ابوسعیدی مدیر امور حقوقی و عضو هیئت مدیره شرکت ملی گاز، آقای دکتر حسین طهماسبی معاون اداره کل بررسی اقتصادی طرح های صادراتی، دکتر ارفع زنگنه معاون مدیر حقوقی، علی روحانی کارشناس خیلی خوب ما، لیلی غفاری کارشناس دیگر که قبلا اسم برده شده و علی شریفی و فرهاد خطیب لو. اسم های دیگری بعید نیست از خاطرم رفته باشد. در مورد قرارداد صدور گاز به امریکا، چون طرف دوم شرط لازم در مورد انعقاد قرارداد برای احداث تاسیسات گاز را تا آخر دسامبر 1978 عملی نکرد عملا کان لم یکن تلقی شد. ولی درمورد قرارداد صدور گاز به ژاپن، طی گزارشی که این جانب به عنوان مسئول شرکت ملی گاز در اسفند1357 به آقای علی اکبر معین فر وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه دادم، در موضوع گزارش اجرای طرح صدور گاز به ژاپن را قویاً توصیه کرده بودم. دلائل من برای چنین توصیه بشرح ذیل بود که بسیاری از آنها در همان گزارش گنجانیده شده بود.
1- طرف های اول ژاپنی قسمت اعظم سرمایه گذاری و اکتشاف و توسعه منبع گازی پارس را به عهده گرفته بودند. چون بعداً طرف های نروژی و امریکائی کنار رفتند، سهامشان را شرکت های ژاپنی به عهده گرفتند. قرارداد صدور LNG به ژاپن مبتنی برطرحی بود که شامل منافع اقتصادی قابل توجهی برای ایران بود. بنابراین از نظر منافع ایران و حفظ حیثیت بین المللی شرکت ملی گاز به عقیده بنده اجرای طرح لازم به نظر می رسید، یعنی اینها آمده بودند و(risk money) گذاشته بودند و خوب یک منبع بزرگ گاز نیز برای مملکت به ثبوت رسیده بود.

-2 در صورت اجرای طرح صدور گاز به ژاپن، شرکت ملی گاز در سر چاه گاز را با قیمتی بهKALIN GAS می فروخت که شامل سه جزء می شد: 1) قیمت ذاتی گاز که تقریباً ما در این جا آن سیاست هائی را که در اوپک در نظر گرفته بودیم در کمیته گاز پیروی می کردیم، 2) هزینه های حفاری و توسعه، 3) بازگشت سرمایه معادل 18 درصد، و 4) فرمول تعدیل قیمت. این یک قیمت گذاری مناسب و بی سابقه برای گاز در سرچاه بود که هنوز هم بنده نظیرش را در سایر کشورها ندیده ام.

-3 در طرح فروش LNG 50 درصد از درآمد حاصله عاید شرکت ملی گاز می شد، و از 50 درصد بقیه درآمد که طرف دوم به دست می آورد 55 درصد مالیات به دولت پرداخت می شد. با این ترتیب درآمد ایران بابت فروش LNG هفتاد و هفت ونیم درصد و درآمد طرف دوم بیست و دو نیم درصد بود. بنابراین یک تقسیم مناسب و خوبی بود.

-4 کلیه سرمایه لازم برای اجرای طرح LNG را که حدود هشتصد میلیون دلار برآورد شده بود باید طرف های خارجی بدون تضمین از طرف شرکت ملی گاز و یا دولت ایران تأمین می کردند. هدف قرارداد صدور8/2میلیون تن LNG در سال برای مدت 20 سال به ژاپن بود. با این ترتیب، از 49 تریلیون گازمنبع پارس فقط در طی 20سال4 تریلیون آن مورد استفاده برای این طرح قرار می گرفت. از محل عواید این طرح می شد که از بقیه منبع گاز برای مصارف داخلی و به خصوص تزریق گاز به منابع نفت استفاده کرد. به همین دلیل اخیر بود که در همان موقع شرکت ملی گاز، طبق قراردادی، باموافقت مجددی با شرکت ملی نفت که تعهدات بین المللی ما درنظر گرفته بشود و برای مصارف داخلی هم گاز در اختیار ما بگذارند، منبع را برگرداند به شرکت ملی نفت، که آنها بتوانند از بقیه گاز برای تزریق گاز به چاه های نفت استفاده بکنند. درقرارداد فروشLNG قیمت پایه ای(Base Price)درنظرگرفته شده بود که پس از مذاکرات سخت و طولانی حاصل شده بود. به همین دلیل من آن را دقیقاً به یاد می آورم که معادل یک دلار و پنجاه و پنج سنت هر میلیون BTU فوب ایران درخلیج فارس بود. فرمولی که برای تعدیل قیمت escalation formula درنظرگرفته بودیم، 50 درصد قیمت را ما به متوسط قیمت نفت خام وارداتی به ژاپن مرتبط کرده بودیم و 50 درصدش را به قیمت نفت خام سبک صادراتی ایران فوب خارک. این هم باز خودش در این فرمول های تعدیل تقریبا بی سابقه بوده است. به نظرمن قیمت فوب 55/1 سنت هرمیلیونBTU که درسال1976برای صدورLNG ایران درنظرگرفته شد که در مقایسه با قیمت گاز طبیعی مایع صادره از قطر و ابوظبی، قیمت بسیار خوبی بود. قسمت اعظم مذاکرات قرارداد فروش LNG در تهران انجام شد و، به تقاضای طرف ژاپنی، امضاء قرارداد در اوائل سال 1357 در توکیو به عمل آمد. آقای دکتر ابوسعیدی و بنده قرارداد مزبوررا با حضور هیئت نمایندگی شرکت گاز ازطرف شرکت ملی گاز امضاء کردیم و این جانب آن را از افتخارات حرف های خودم می دانم.

در توکیو نطق های بسیار جالب و پر احساسی از طرف ژاپنی شد و نطقی که بنده آن جا ایراد کردم هم emotional بود. از کارشناسان شرکت ملی گاز، یادم می آید، همین آقای علی روحانی نامه ای برایم نوشته بود بعد از 15 سال که ذکری از آن نطق کرده بود. البته این طرح اجرا نشد. دلائلش، دقیقا که برای من روشن نیست، ولی، خوب، احتمالاً مسائلی بود که در ابتدای انقلاب وجود داشت، از هم پاشیدگی و اینها دیگر. به هرحال اجرا نشد. و با وجود اقدامات پیش قدمانه ای که ما در شرکت ملی گاز برای وارد شدن به بازار LNG انجام دادیم، الان ایران در این بازار وارد نیست.

ژاپنی ها عقب کشیدند یا این که دولت جدید ایران علاقه ای دیگر نشان نداد؟

والله اینها مسائلی است که بعدا اتفاق افتاده. بنده جسته و گریخته یک چیزهائی می شنوم و چون در جریان نبودم نمی دانم. ولی در این جا من یک نکته ای رابه یاد آوردم. مندرسال1983 از طرف بانک جهانی برای برنامه ای رفتم به اروپا و با شرکت های گازی ملاقات می کردم. یکی از آن شرکت های گازی به بنده اظهار کرد که شرکت ملی گاز ایران قرارداد شاه لوله دوم گاز را که تفاصیلش را خدمتتان عرض کردم با یک تلکس دوخط و نیم الی سه خط کان لم یکن کرده بود، به عبارت دیگر یک طرفه نقض کرده بود. دست بر قضا اسم آن آدمی را که آن تلکس را امضاء کرده بود به من گفتند. یک آدمی بود که در حوزه مدیریت حقوقی ما کار می کرد. نکته جالبی که در مورد این شخص به یاد می آورم این است که او قراردادها را، پس از تهیه، از نظر تصحیحات املائی (proof reading) نگاه می کرد و پاراف او در پای تمام صفحات قرارداد و شاه لوله دوم گاز موجود است. ضمنا در همان شبی که ما در تهران قراردادهای شاه لوله دوم گاز را امضاء می کردیم، من یادم است که به درخواست خودش و با وساطت من به ضیافت منزل مصدقی دعوت شد و در آن جا جام های متعدد شراب قرمز به سلامتی امضاء موفقیت آمیز قرارداد شاه لوله دوم گاز می نوشید. به هرحال یک کارمند اداره حقوقی درحوزه مدیریت حقوقی شرکت ملی گاز بود. حالا احتمال دارد که یک همچین وضعیت مشابه برای KALINGASاتفاق افتاده باشد، که من دراین مورد اطلاع خاصی ندارم. فقط می دانم آقای دکتر ارفع زنگنه، که هنوز هم با شرکت ملی گاز همکاری می کند، مامور تسویه شده بود. طرح KALINGAS از یک نظر موفقیت آمیز بود، چون منجر به کشف و توسعه یک منبع بزرگ گازی برای مملکت شد.

 

صنعت گاز مایع درایران

آقای شیرازی ممکن است کمی راجع به صنعت گاز مایع در ایران و شیوه عملکردش توضیحاتی بدهید؟

وقتی صنعت گاز مایع می گوئیم، همان دو تا هیدروکربور گازی هستند، یعنی پروپان و بوتان. اینها در سیلندر هائی که شاید خاطرتان باشد درمنزلتان مصرف می کردید توزیع می شدند. این صنعت در ایران توسط بخش خصوصی، اسم ببریم، شرکت بوتان و مرحوم خلیلی، صاحب شرکت بوتان، و چندین سال قبل از تاسیس شرکت ملی گاز شروع شد با مصرف قلیل. یعنی اولین سال مصرف حدود 80 تن در سال بود. ولی با سرعت خارق العاده ای رشد کرد. زمانی که شرکت ملی گاز تشکیل شد، علاوه بر شرکت بوتان چند شرکت دیگر، ازجمله ایران گاز و پرسی گاز که شرکت های بزرگی بودند، مشغول به کار بودند. ولی درکنار آنها شرکت های کوچک تری وجود داشتند که بعضاً رعایت مقررات ایمنی و اصول تجاری را نمی کردند. برای مثال، به خاطر دارم یکی از این شرکت های کوچک که صاحبش، مرحوم دبیرعلائی، که یکی از مقاطعه کاران حمل فرآوردهای نفتی درکشور هم بود، سیلندر شرکت های دیگر را برای توزیع گاز مورد استفاده قرار می داد، که مورد شکایت شرکت های دیگر بود. وقتی من از ایشان خواستم که برای توضیح به شرکت ملی گاز بیاید، ایشان با لهجه شیرین آذری خود اظهار داشت که چه عیب دارد، این کار هم به نفع مصرف کننده است و هم به نفع من.چون سیلندر شرکت های دیگر را استفاده می کرد و خوب طبیعتاً می توانست گاز را ارزانتر بفروشد.

این سیلندرها را از کجا بدست می آورد؟

اعلان می کرد به منزل ها، آن خانه داری که سیلندر بوتان را داشت می رفت در محل گاز پرکنی این شرکت کوچک و سیلندر گازش را پُر می کرد. با وجودی که شرکت ملی گاز درنظر نداشت که مانع کار بخش خصوصی در ایران بشود و تشویق هم می کردیم، ولی طبق مفاد اساسنامه مکلف بودیم که سر و سامانی به وضع این صنعت بدهیم. با این ترتیب، اقدام به تهیه قراردادی کردیم که درآن تکالیف شرکت های توزیع کننده از نظر تجارت و رعایت استانداردهای مهندسی و مقررات ایمنی تصویب شده بود. کلیه شرکت ها مکلف شدندکه قرارداد مذکور را امضاء کنند و نظارت شرکت ملی گاز را، به خصوص در زمینه مراعات استانداردها و مقررات فنی، بپذیرند تا گاز مایع به آنها تحویل داده بشود. اداره کل گاز مایع شرکت ملی گاز تحت نظر آقای مهندس محسن کمره ای به خوبی انجام وظیفه می کرد و گروه بازرسان فنی این اداره زیر نظر آقای مهندس مهرداد قریب به طور منظم از تاسیسات بازدید می کردند و کنترل می کردند که تخلفاتی انجام نشود. البته اداره گاز مایعات درقسمت پخش و فروش بود که رئیسش آقای جمشید ورزنده و معاونش هم آقای دکتر ارفع زنگنه بود، که ایشان حقوقدان بودند و بعدا منتقل شدند به حوزه مدیریت و معاون آقای دکتر ابوسعیدی شدند، و شاید هنوز هم با شرکت ملی گاز همکاری می کنند. به هرحال صنعت گاز مایع با چنان سرعتی پیشرفت کرد که در سال 1356 بیست و سه شرکت توزیع کننده با استفاده از 287 کامیون گازکش و 89 مخزن راه آهن و 50 واحد سیلندر پرکنی این فرآورده تمیز و مورد علاقه مردم را که با هشتاد تن شروع شده بود به میزان پانصد هزار تن به حدود سه میلیون مصرف کننده در سراسر مملکت، روستاها، و شهرهای کوچک و بزرگ، توزیع می کردند. چون تولید پالایشگاه های کشور تکافوی تامین مصارف داخلی را نمی کرد، شرکت ملی گاز اقدام به نصب تاسیسات بارگیری در بندر ماهشهر کرد. خاطرتان هست که کنسرسیوم مایعات گازی را پس از جمع آوری به بندرماهشهر منتقل و از آن جا صادر می کرد. قسمتی از این مایعات گازی پروپان و بوتان بودند که مصرف داخلی هم داشتند. بعد ما در آن جا تاسیساتی نصب کردیم که از آن تاسیسات برای مصارف داخلی استفاده می شد. اگر این کار را ما نمی کردیم پالایشگاه های داخلی تکافوی تامین مصرف داخلی را نمی کردند و مجبور بودیم گاز مایع را از خارج وارد مملکت بکنیم. به هرحال این تاسیسات الان نقش بزرگی در تامین مصرف داخلی دارد. در سال 1356 حدود 18 درصد کل مصرف داخلی از همین منبع ماهشهر تامین می شد و الان خیلی بیشتر است. صنعت گاز مایع هم مثل صنعت گاز به طور خیلی سریع پیشرفت کرده و امروز مصارفش خیلی بیشتر از این رقمی است که من خدمتتان عرض کردم و میلیون ها مردم کشور از این فرآورده تمیز استفاده می کنند.

تصور می کنم از همان زمان قرار بود که در سطح کشور، در شهرها و بعد در روستاها، لوله کشی توزیع گاز باشد. رابطه بین بخش خصوصی و بخش دولتی در این زمینه چه بود؟ بعد از این که لوله کشی انجام می شد.

عرض کنم سوال خوب و مشکلی است. مسئله این جا privatization است که خوب الان مُد روز است. ولی در صنعت گاز، تا آن جائی که تجربیات بنده نشان می دهد، واقعا برای شروع صنعت گاز در هر کشور تا حمایت قطعی دولت نباشد کار سر نمیگیرد. چون صنعت خیلی مشکلی است، هم از نظر سرمایه گذاری و هم از نظر یافتن و توسعه بازار. علاوه برحمایت قطعی دولت، سیاست های مناسب، مانند قیمت گذاری صحیح، بایستی اتخاذ بشود تا این که صنعت نضج بگیرد. در مورد گاز طبیعی کلیه اقدامات را شرکت ملی گاز انجام می داد، ولی لوله کشی شبکه های گازی تقریبا به طور صد درصد توسط مقاطعه کاران داخلی انجام می شد. بررسی بازار گاز را، که خودش یک مسئله فنی است و داستانش را خدمتتان عرض کردم، یک واحدی در خود شرکت ملی گاز انجام می داد. برای طراحی از مهندس مشاور خارجی استفاده می شد. عملیات هم به عهده شرکت ملی گاز بود.

یعنی از نقطه نظر سرویس دادن به مصرف کننده شرکت ملی گاز بخش عمده کار را به عهده گرفت. راجع به شرکت بوتان صحبت کردید و آقای خلیلی و بقیه که در این جریان بودند. نقش آنها چه بود؟

ببینید اولا راجع به دو چیز مختلف داریم صحبت می کنیم. یکی گاز طبیعی است که از طریق لوله کشی، خطوط انتقال و بعد شبکه های توزیع و انشعابات به نقاط مصرف می رود. این یک صنعت پُر خرج، سنگین و پیچیده است. دیگری گاز مایع است که یک صنعت نسبتا ساده است و با هراشلی می توان آن را شروع کرد. همین طور که مثلا مرحوم خلیلی، قبل از تأسیس شرکت ملی گاز، من نمی دانم با چه سرمایه گذاری، ولی با سرمایه گذاری نسبتا” کمی، این کار را شروع کرده بود. حالا باز این سوال شما مرا راهنمائی می کند به یک تجربه بین المللی که من در مورد همین گاز مایع دارم. در کشور یمن ضمن یکی از ماموریت های بانک جهانی با وضع آشفته صنعت گاز مایع آن کشور برخورد کردم. دیدم شرکت نفت بین المللی که عملیات اکتشاف و استخراج و تولید را به عهده داشت گاز مایع را که همراه با نفت خام تولید می کرد برمی گرداند به چاه و این بیچاره ها گاز مایع را با قیمت خیلی زیاد، 209 دلار هرتن، ازخارج وارد می کردند. یک شرکت مهندسی مشاور خارجی هم آمده بود و تاسیسات بزرگی را طراحی کرده بود. خوشبختانه هنوز نساخته بود. می خواست در مرکز مملکت یک دستگاه غول آسای سیلندر پرکنی بسازد. من، با استفاده از تجربیات ایران، در یک جلسه ای با آقای معانی، وزیر نفت آن جا، نظراتم را گفتم. ایشان این قدر علاقمند شد که بعد از جلسه می خواست مرا استخدام بکند با حقوق خیلی بالاتر ازحقوق بانک جهانی، که البته عقل من بالاتر از این بود که قبول بکنم. ولی ایشان نامه خوبی نوشت به بانک جهانی و من رفتم برای مدتی آن جا و با یک برنامه ضربتی این صنعت را برای آنها پیاده کردیم. فکر می کنم با یک خرجی در حدود مثلا 5 تا 6 میلیون دلار، درصورتی که آن طرحی که آن مهندس مشاور داده بود یک چیزی بالغ بر 50 میلیون دلار بود. خیلی ساده بود. یک تاسیسات بارگیری گاز مایع گذاشتیم در منطقه نفتی تا گاز مایعی که به چاه برگردانده می شد برای مصارف داخلی بارگیری شود. چند تا تانکر گرفتند، چند دستگاه سیلندر پُرکنی کوچک در نقاط مختلف مملکت گذاشتند، برای اینکه این دستگاه سیلندر پرکنی باید market oriented باشد، مثل همین جایگاهای بنزین درشهر. به هرحال این صنعت راه افتاد و الان خیلی صنعت خوب و پیشروئی است. بنده درگزارشاتی که به وزیر نفت آن جا می نوشتم صنعت گاز مایع ایران را الگوی کار قرار می دادم. به هرحال آنها هم با موفقیت انجام دادند. بنابراین، صنعت گاز مایع یک صنعت ساده است که با اشل های کوچک می تواند شروع بشود و بعد توسعه پیدا بکند. ولی در صنعت گاز طبیعی ما صحبت لوله های بزرگ را می کنیم. به خصوص در مورد ایران که گاز باید از جنوب به شمال منتقل می شد، شبکه های گازی پُرخرج و یک عملیات وسیع را در بر می گرفت. اصلا یک داستان دیگری بود. این دو فرآورده با هم البته رقابت می کنند. در تهران وقتی که گاز طبیعی می آید، طبیعی است که مصرف کننده گاز طبیعی را به گاز مایع ترجیح می دهد. دیگر لازم نیست که تلفن بزنید برایتان سیلندر بیاورند. گاز طبیعی را ما می توانیم با قیمت خیلی پائین تر از گاز مایع در اختیار مصرف کننده بگذاریم. ولی این رقابت محدود است، چون بعدا گاز مایع به نقاطی می رود که گاز طبیعی نمی تواند برود. فرض کنید گاز مایع می رود به قهوه خانه های پس قلعه، که گاز طبیعی هیچ وقت نمی تواند به آن ها برسد. بنابراین چون لوله کشی گاز نمی تواند به دهات دور دست و شهرهای دور دست برسد گاز مایع بازار خود را حفظ کرده و توسعه یافته است.

بخش پنجم

مدیریت و تربیت نیروی انسانی در صنعت گاز

تربیت و تجهیز نیروی انسانی

تحول صنعت گاز در ایران مثل تحول بسیاری از صنایع دیگر نیاز داشت که یک نیروی انسانی برایش تجهیز بشود و در طی زمان این نیرو تقویت بشود و افزایش پیدا بکند. چه برنامه هائی برای این کار وجود داشت.

تجهیز و تربیت نیروی انسانی برای اداره صنعت نوپای گاز ایران یکی از برنامه های مهم شرکت ملی گاز را تشکیل می داد. در سازمان اولیه شرکت ملی گاز که به مورد اجرا گذاشته شد یک حوزه مدیریتی برای امور اداری پیش بینی شده بود که در آن اداراتی مانند استخدام و طرح ریزی پرسنلی و آموزش قرار دارد. علاوه برآن یک واحد مستقلی زیرنظر مدیرعامل به نام تنظیم سازمان و بهبود روش ها وجود داشت که وظیفه داشت به طور مستمر سازمان شرکت ملی گاز را مطالعه بکند و تنظیم بکند و برای مشاغل سازمانی، از بالا تا پائین ترین نقطه سازمان، سمت های کارمندی و کارگری را طبقه بندی کند و برایشان شرح وظایف بنویسد. این کارها انجام شد و برای تمام مشاغل سازمانی شرکت ملی گاز شرح وظایف نوشته شد و کتاب های خیلی قطور تهیه شد. هرکسی که به شغلی منصوب می شد یکی از این کتاب ها در اختیارش قرار می گرفت و یا لااقل یک ورقه شرح وظایف خودش را به او می دادند. براین اساس، وقتی که job description and job profile تعیین می شد، آن وقت پرسنل وارد اقدام می شد که در مقابل این پست یک آدم مناسبی را استخدام بکند. این روش را ما می توانیم این جوری خلاصه بکنیم. برای تنظیم سازمان، تهیه شرح وظایف، تعیین تحصیلات و تجربیات لازم و رتبه هر سمت در سازمان، قسمت تنظیم سازمان و بهبود روش ها اقدام می کرد. بعد استخدام و یا انتصاب افراد واجد شرایط برای سمت های مصوبه، طبق شرایطی که برای آن سمت تعیین شده بود، انجام می شد، و بالاخره برنامه های آموزشی به طور فردی و یا گروهی انجام می گرفت.

نکته مهم در این جا این است که ببنیم چه منابعی برای تامین نیروی انسانی در اختیار شرکت ملی گاز بود. جز در چند مورد استثنائی، کلیه اعضای هیئت مدیره و هیئت رئیسه شرکت ملی گاز و حتی بسیاری از مشاغل کارمندی و کارگری فنی از منبع بزرگ نیروی انسانی صنعت نفت تامین می شد. برای این گروه آموزش کمتری مورد احتیاج بود. منبع دیگر تامین نیروی انسانی بازار کار داخلی بود و فارغ التحصیلان دانشگاه های ایران و یا خارج از کشور، و هم چنین دبیرستان های داخلی، یعنی فارغ التحصیلان دبیرستان. این هم یک منبع بزرگی برای ما بود، و بالاخره معدودی کارشناس خارجی که به تدریج تعداد آنها تقریباً نزدیک به صفر شد. البته بازارکاردر ایران خیلی رقابتی ((competitive بود و این رقابت مشکلاتی را برای شرکت ملی گاز ایجاد می کرد. ما مرتب مجبور بودیم شرایط شغلی، حقوق و مزایا را به ترتیبی قرار بدهیم، یا محیط کار جوری باشد، که کارشناسان و افراد را بتوانیم جلب بکنیم، با بخش خصوصی رقابت بکنیم، و تقریبا در این زمینه موفق بودیم. به هرحال سالی 100، 150 نفر استعفا می دادند و می رفتند و باز مجبور بودیم استخدام بکنیم.

اشل حقوقی تان شبیه اشل حقوق شرکت ملی نفت بود یا . . .؟

ما درمحدوده صنعت نفت بودیم و به طور کلی job classification و پایه های شغلی و سطح حقوق ها هم آهنگ با بقیه صنعت نفت بود. پتروشیمی هم به همین ترتیب بود.

چه بر نامه های آموزشی داشتید؟

برنامه های متعددی برای آموزش کارکنان بود که من چند تا از موارد مهمش را به خاطر می آورم و عرض می کنم. از اولین اقدامات بزرگ ما این بود که چون کمپرسورهای خط لوله اول گاز روسی بودند یک گروه بزرگی، فکر می کنم درحدود 30 الی 40 نفر، اعزام شدند به روسیه. از قرار معلوم ساواک درآن موقع اعتراض کرده بود که این جوان ها ممکن است بروند آن جا کمونیست بشوند. مرحوم فرخان هم فکر جالبی کرده بود، گفته بود ما اول اینها را می فرستیم به روسیه و همان ها را بعدا می فرستیم به کشورهای اروپائی و یا امریکا که با دیدن این دو تا یک حالت متعادلی پیدا بکنند. من یادم است اولین گروهی که ما به شوروی فرستادیم تحت نظر آقای مهندس اسفندیار خزاعی بود. یک برنامه بزرگ دیگرکه بنده یادم می آید قراردادی بود با (IGT)Institute of Gas Technology در شیکاکو، که من خودم هم دوره های تخصصی در آن جا دیدم. برنامه های آموزشی در خود ایران در محدوده شرکت ملی گاز تنظیم و اجرا می شد. سوم از طریق مهندسین مشاور و مقاطعه کاران پروژه ها بود. موقعی که شما قرارداد با یک مهندس مشاور می بندید، و یا با یک مقاطعه کار که می خواهد یک شبکه را اجرا بکند، خیلی راحت است یک ماده هم بگذارید برای آموزش. خرجش هم برایتان احتمالا خیلی کم خواهد بود. ولی اگر بعدا بخواهید همان قرارداد را با آن شرکت بگذارید باید کلی پول بدهید. بنابراین ما این کار را انجام می دادیم و یک نمونه بسیار موثر و جالبش در مورد شبکه تهران بود، که قبلا صحبتش را کردیم. در آن جا حقا شرکت سفره گاز ((Sofregaz با برنامه های آموزشی خوبی که برای ما ترتیب داد به آموزش کارمندان و تکنیسین های شرکت ملی گاز برای ساختن شبکه ها، برای ساختن انشعابات گازی، و برای اداره شبکه های گازی، خیلی کمک کرد.

در امر تنظیم سازمان و همچنین تجهیز نیروی انسانی باز اگر مایل باشید من چند تا اسم را ذکر بکنم. آقای محمد احمدی رئیس تنظیم سازمان و بهبود روش های ما بودند. مدیر امور اداری آقای محمد تقی نجفی بودند و از گروه تحت نظر ایشان من در امر تجهیز نیروی انسانی و آموزش آقایان احمد احمدی، محسن جاوید، حسن پوزشی و میر نظامی را به خاطر دارم. مطمئنا افراد دیگری هم بودند، ولی همه اسم ها را متاسفانه به یاد ندارم. به هرحال، همین طور که ذکر شد، شرکت ملی گاز، که در اسفند ماه 1344 با دونفر شروع به فعالیت کرد، تا سال 1358 موفق شد حدود چهار هزار کارمند و کارگر ورزیده تجهیز بکند. با ادامه توسعه سریع صنعت گاز ایران تعداد کارکنان شرکت ملی گاز درحال حاضر به چندین برابر رقم فوق رسیده است.

در برنامه هائی که شما داشتید تا چه حد از بخش خصوصی کمک می گرفتید به عنوان خدمات پیشتیبانی، مثلا در امر حقوقی و یا در امور تکنیکی و مانند اینها؟

عرض کنم، حالا امر حقوقی را که فرمودید، مثلا من یادم است که در حوزه مدیریت حقوقی از کارشناسی به اسم آقای ابوالفتحی استفاده می شد. ایشان اطلاعات حقوقی خیلی خوب داشتند، به خصوص در امور حقوقی قراردادها. از ایشان در موارد متعدد به عنوان مشاور استفاده می شد. در اموراداری و مدیریت از مرحوم سید خلیل کازرونی که از صاحب منصبان ارشد و با لیاقت صنعت نفت بودند به عنوان مشاور استفاده می شد. درکارهای فنی عرض کردم که شرکت های گازی باید مجهز باشند که بازار خودشان را بشناسند. هیچ شرکت دیگری نمی تواند به خوبی خود شرکت این بازار را بشناسد. واقعاً مثل سیستم هضم است. یعنی کس دیگری نمی تواند غذا را برای شما هضم بکند.

در مورد خطوط انتقال هنوز توانائی عملی ما به ترتیبی نبود که برای ساختمان شاه لوله اول یا شاه لوله دوم از مقاطعه کاران ایرانی استفاده کنیم. مقاطعه کاران خارجی بودند. البته از ubcontractor ُS داخلی استفاده می شد، ولی مقاطعه کاران اصلی خارجی بودند. ولی خط لوله سرخس مشهد، که یک خط لوله 16 اینچی بود، توسط یک مقاطعه کار داخلی ساخته شده بود. شبکه های توزیع شهری توسط مقاطعه کاران داخلی ساخته می شد. لوله های انشعاب و لوله کشی داخل واحدهای صنعتی و خانگی و تجاری هم توسط مقاطعه کاران داخلی انجام می شد.

از زمانی که شرکت ملی گاز شروع به کار کرد تا به آخر آیا شما تحولی در توانائی های داخلی کشور برای انجام نیازمندی ها، خصوصا نیازمندی های فنی، شرکت می دیدید؟

بسیار. بنده فکر می کنم خیلی زیاد. برای این که واقعاً درکار گاز ما از صفر شروع کردیم . وقتی این برنامه هائی را که خدمتتان عرض کردم، که من فقط برنامه های اصلی را تا به حال توضیح دادم، حالا خیلی برنامه های دیگر هست اگر وقتی باشد آنها را هم باید به اختصار بحث کنیم، به مرورتوانائی،capability)) مملکت درصنعت گاز ازنظر فنی خیلی بالا رفت، هم در داخل شرکت ملی گاز وهم در سطح مملکت به طور کلی. برای این که به جملات کلی نپردازیم، من سعی می کنم که با ذکر موارد جواب سوال شما را بدهم. برای مثال، شرکت ملی گاز مسئولیت نصب انشعاب گاز را به عهده داشت، که اکثرا توسط مقاطعه کاران داخلی انجام می شد، ولی با مسئولیت و نظارت شرکت ملی گاز. این امر شامل نصب regulator و meter هم می شد. لوله کشی داخل تاسیسات صنعتی بزرگ و تبدیل وسائل گازسوز از سوخت مایع به گاز، و یا لوله کشی داخل منزل و تبدیل وسائل سوختی از سوخت مایع به گاز به عهده مصرف کننده بود. امّا ما هم برای انجام این کارها ترتیبات خاصی داده بودیم. از جمله، درحدود 40 شرکت در بخش خصوصی برای این کار تربیت شدند که باید واجد شرایط بودن (qualification) آنها را ما تصویب می کردیم. لیست مصوبه برای آنها داشتیم، جوشکارهای آنها را امتحان می کردیم و تصدیق می دادیم و به کارشان نظارت می کردیم. علاوه برآن نقشه کار را باید می آوردند. مثلا در مورد خانه شما نقشه لوله کشی را باید می آوردند، شرکت ملی گاز آن نقشه را تصویب می کرد، براساس آن نقشه بازرسین ما می رفتند و نظارت می کردند. بنابراین ملاحظه می فرمائید در سطح وسیع این کار خوب توسعه پیدا کرده بود. ولی طبق اطلاعی که من دارم درحال حاضر حتی لوله های بزرگ گازی را هم مقاطعه کاران داخلی می کشند و من درجائی خواندم که مثلا یک قسمت از شاه لوله دوم گاز به طول 30 یا 40 کیلومتر توسط یک مقاطعه کار داخلی انجام شده، یعنی نصب لوله 56 اینچ. بنابراین قدرت و لیاقت فنی مملکت در صنعت گاز بخوبی پایه گذاری شد و به خوبی هم توسعه پیدا کرد و این توسعه هنوز هم ادامه دارد.

زمانی که راجع به مسئله تربیت کادر صحبت می کردید صحبت از این کردید که یک عده ای را هم فرستادید به روسیه برای آن قسمت اول قرارداد، برای کمپرسورها. این ممکن است یک سوال جنبی باشد ولی در عین حال کمک می کند به شناخت شرکت ملی گاز ایران. کیفیت صنعتی روسیه در این زمینه چطور بود، در مقایسه با یک average جهانی؟

به یاد می آورم من یک صحبتی کردم راجع به کمپرسورهای شوروی سابق با وزن و حجم بسیار زیاد و کارآئی (efficiency) خیلی پائین. خوب حالا بازار اینها باز شده و بنده هم این موقعیت را داشته ام که در دهه های بین 70 و 90 مسافرت های متعددی به شوروی سابق و کشورهای اروپای شرقی بنمایم. واقعا از نظر تکنولوژی خیلی پائین و در سطح بدی بودند. و این را در همان پشت دیوار آهنین نگه می داشتند و به قول خودمان آدم فکر می کرد علی آباد یک شهری است. برای مثال یکی از مقررات ساختن شبکه های گازی این است که لوله ها حتما مدفون باشند، ولی در بسیاری از کشورهای شوروی سابق و اروپای شرقی می بینید که لوله هائی درکنار خیابان کشیده شده و این لوله ها هم در شرایط بدی بودند. مقدار نشت گاز در شبکه هاشان خیلی بالا بود. مساحت یک ایستگاه کمپرسور در شرایط مساوی از نظر ظرفیت چندین برابر مساحت یک ایستگاه کمپرسور در کشورهای غربی است. به طور کلی سطح تکنولوژی در شوروی سابق بسیار پائین تر بود نسبت به غرب. خودشان هم می دانستند، تا آن جا که در خطوط لوله بزرگ انتقال گاز به اروپا از کمپرسورهای غربی استفاده می کردند. حالا در بخش نظامی و فضا، به نظر می رسد که یک جزیره خاصی بود. در آن جا چه جوری عمل کردند، من نمی دانم. ولی، خوب، عملا می دانیم که آدم می فرستادند به فضا. ولی در بقیه سطح مملکت، اصلا در زندگی روزمره، آدم می دید که سیستم ها و روش ها خیلی ابتدائی بودند.

شما، در آن زمان، با ارتباطی که با روس ها و با غرب داشتید، آشنا بودید، آگاه بودید به این تفاوت سطح. این را چگونه در کار آموزشی که می کردید منظور می کردید. منظورم این است که آشکارا کسانی که می فرستادید به روسیه و کسانی که می فرستادید به غرب با هم ممکن بود کمی متفاوت باشند از نظرآن چه که. . .؟

این برنامه ای را که عرض کردم یک گروه رفتند به روسیه برای تعلیم و آشنائی با کمپرسور روسی یک اقدام یک باره بود. بعدا دیگر ما نیازی نداشتیم. حتی روس ها، خاطرتان هست گفتم، می خواستند 52 کارشناس بدهند برای هرایستگاه. ما با مقاومت زیاد فقط دونفر گرفتیم برای هر ایستگاهی. آن واقعا یک مطلب زود گذری بود. بعداً، ما در خط لوله دوم گاز و خط سرخس نکا از تکنولوژی غربی استفاده کردیم. اصلا استانداردهائی که ما در صنعت گاز پذیرفته بودیم استانداردهای بین المللی و پیشرو بود و به استانداردهای روسی ما کاری نداشتیم. سوء تفاهم نشود. ما یک گروه 30،40 نفر را فرستادیم و همان یک دفعه بود.

 

توجه به نیازهای ایمنی

شیوه ای که مسائل مربوط به ایمنی در ارتباط با توسعه صنعت گاز در ایران مطرح می شد چه بود و شما چگونه با این مسئله روبرو شدید؟

اگر خاطرتان باشد در بخش مربوط به برنامه ریزی برای توسعه صنعت گاز ایران بنده عرض کردم صنعت گاز ایران یکی از صنایع موفق به خصوص در این زمینه بوده است. چون ما حدود 5 سال وقت داشتیم که برنامه ریزی بکنیم قبل از این که ازشاه لوله گاز ایران بهره برداری بشود و عملیات اجرائی شروع شود. در این مدت ما یک واحدی تشکیل دادیم به نام اداره کل استانداردها و مقررات ایمنی که آقای محمدعلی مستوفی زاده، یکی از همکلاس ها و دوستان من از آبادان، به شرکت گاز منتقل و مسئول این اداره شد. ایشان همکاران خوبی برای خود انتخاب کردند، از آن جمله آقای مهندس هوشنگ کهن کبیر از اداره استانداردهای وزارت صنایع و آقای مهندس عباس خاکباز از وزارت کار. این اداره شروع کرد به تهیه استانداردهای فنی. ما استانداردهای مختلف بین المللی را می گرفتیم و آن چیزی که مطابق با شرایط ایران بود adopt می کردیم. ولی مسئله مهم این بود که این استانداردها را می گرفتیم و به فارسی تهیه می کردیم و می بردیم در این کمیته ای که با موسسه استاندارد داشتیم به صورت استاندارد ملی در می آوردیم بنابراین، هم در زمینه گاز مایع و هم در زمینه گاز طبیعی، کتاب های استاندارد منظم و مرتبی در ظرف این 4، 5 سال تهیه شد و با همت همین اداره ای که خدمتتان عرض کردم. یعنی شما وقتی به شرکت ملی گاز مراجعه می کنید می توانند در تمام زمینه ها استاندارد و مقررات ایمنی را به صورت مدون و به صورت فارسی در اختیار شما بگذارند. همه اینها در سطح شرکت ملی گاز توسط مهندسین ایمنی و بازرسین فنی اجرا می شد. من حتی در تماس های بین المللی که داشتم ندیدم که هیچ کشور درحال توسعه ای که من با آن آشنائی دارم با این نظم استاندارد داشته باشد. البته در امریکا این یک مسئله حل شده است و خیلی به طور تفصیل و دقیق وجود دارد و جاری هم هست، ولی در که در صنعت گازش در این حد پیشرفت کرده باشد که قبل از عملیات تمام مقررات فنی و استانداردهای فنی و مقررات ایمنی تدوین شده در داخل شرکت و برای عموم وجود داشته باشد. ولی در شرکت ملی گاز اینها اقدام شد و وجود داشت و وجود دارد.

 

گاز و محیط زیست

در مورد حفظ محیط زیست چه فعالیت هائی یا چه برداشت هائی در شرکت ملی گاز وجود داشت؟

یکی از دلائلی که سوخت گاز مورد علاقه اکثر کشورهای دنیا می باشد و عنوان premium fuel گرفته برای سازشی است که با محیط زیست دارد. یعنی نسبت به انواع دیگر انرژی کمترین آلودگی را در هوا و در محیط زیست ایجاد می کند. برائ انتخاب این امر ارقامی را از مطالعاتی که در همان اوایل شرکت ملی گاز انجام دادیم ذکر می کنم که درآن ذغال سنگ و فرآورده های نفتی و گاز طبیعی مقایسه شده اند. این مطالعه نشان می دهد که مصرف انرژی 100 خانه که به طور متوسط در وضعیت خانه های تهران می باشد اگر ذغال سنگ مصرف می کردند مواد آلوده کننده انیدرید سولفورو 10280 کیلوگرم به فضا می رفت و هیدرو کربن های نسوخته 2310 کیلوگرم و CO که یک ماده خطرناک مونوکربونیک هست 7710، و NOX که باز یک ماده سرطان زا وخطرناک هست960کیلوگرم. در مورد فرآورده های نفتی یک مقداری کمتر از این است. باز انیدرید سولفورو 5670، هیدروکربن های نسوخته 90 و(CO) 530 وNOX 2500، حتی بیشتر از ذغال سنگ. ولی درمورد گاز انیدرید سولفورو 4 کیلو گرم، هیدروکربن های نسوخته صفر، برای این که شبکه های گاز بسته است، CO صفر و NOX هم درمقابل مثلا نفت که 2500 بود 680 کیلوگرم. جمع مواد آلوده در مورد ذغال سنگ می شود 21260 کیلوگرم، در مورد نفت می شود 8790 و برای گاز طبیعی می شود 684. بنابراین ملاحظه می فرمائید آلوده نکردن هوا یکی از نکات بسیار مثبت گاز و مصرف گاز است. به این دلیل دنیا خیلی توجه به گاز می کند. در ایران هم طرح هائی که ما برای گاز رسانی انجام می دادیم در چند مورد اثر داشت، یکی از نظر کم کردن مواد آلوده ای که به هوا می رفتند، که من ارقامش را خدمتتان عرض کردم برای 100 خانه. حالا شما در نظر بگیرید که اثر کلی گاز در تلطیف هوا در برنامه های عظیمی که شرکت ملی گاز داشته و تا به حال مورد اجرا قرار داده چه میزان عظیمی بود. به ویژه که بررسی های گوناگون پزشکی و بهداشتی نشان داده اند که مواد آلوده کننده ای که نام بردیم، به خصوص انیدرید سولفورو، موجد بیماری های ریوی و انواع حساسیت ها می شوند. هیدرو کربن های نسوخته وقتی توأم با اکسید ازت (NOX) می شوند سرطان زا هستند.

علاوه برمراتب فوق دوطرح است که مربوط به بحث محیط زیست می شود. درمیان کشورهای در حال توسعه جزو اولین کشورهائی بودیم کهCompressed Natural Gas)) از طبیعی فشرده را مورد استفاده قرار دادیم، به این ترتیب یک ایستگاه در شیراز تاسیس کردیم که در آن گاز با فشار خیلی زیاد درحدود 2700، 2800 پاند به اینچ مربع تهیه می شد و در سیلندرهای مخصوصی که درصندوق عقب ماشین قرار می گرفت پُر می شد. موتور اتومبیل به جای بنزین از این گاز سوخت می گرفت و تغذیه می شد. در کنار این ایستگاه، در شیراز، 1000 تاکسی تبدیل به گاز سوز شدند. طبیعی است گاز که جانشین بنزین بشود، با آن مواد آلوده ای که بنزین دارد، آلودگی هوا را تقلیل می دهد.

برای شهر تهران هم ما یک طرحی درست کرده بودیم برای گاز سوز کردن 12000 تاکسی. دراین زمینه اقدامات زیادی کردیم و خیلی هم پردردسر بود. بالاخره مجبور شدیم برای قانع کردن شرکت تعاونی و هماهنگی تاکسی ها از دفتر نخست وزیری استفاده بکنیم و جلساتی آن جا ترتیب می دادیم، و مشاور نخست وزیر شخصی بود به نام تیمسار فاضلی. ایشان از طرف نخست وزیری به ما کمک می کرد در اجرای این طرح. به هرحال برای اینکه 12000 تاکسی را تبدیل بکنیم 20 جایگاه درنظر گرفته بودیم و زمین هایش تهیه شده بود، وسائلش هم در حال تهیه بود که دیگر به اجرای آن نرسیدیم. ولی بنده اطلاع دارم شرکت ملی گاز در زمینه گاز سوز کردن اتومبیل ها برنامه هایش را ادامه داده و یک چیزی در حدود 30 ، 40 هزار و شاید بیشتر اتومبیل در سطح مملکت تبدیل به گاز سوز شده. البته باید خیلی تعداد بیشتری تبدیل به گاز سوز بشود تا اثر محسوسی درمسئله آلودگی هوای شهرها داشته باشد. برای مثال، در تابستان که برای گرم کردن فضا سوختی مصرف نمی شود، در حدود 70 درصد آلودگی هوای شهرها مربوط به وسائط نقلیه می شود.

برای این که این اتومبیل ها تبدیل به گاز سوز بشوند باید در موتور اتومبیل یک تغییری داد. زیاد هزینه ندارد؟

چرا. به قول معروف، یک conversion kit هست، سیلندر گاز هست و یک تغییراتی هم در engineداده می شود، ولی تغییرات اساسی نیست. یعنی کاربراتور وظیفه اش این است که بنزین را تقریبا به صورت پودر یا به صورت گاز وارد سیلندر می کند. گاز مستقیم وارد سیلندر می شود و به جای بنزین محروق می شود. خیلی کشور ها درجهان این کار را انجام می دهند. در امریکا منافع شرکت های نفتی موجب شده که تبدیل سوخت اتومبیل از بنزین به گاز به ترتیبی که واقعا شایسته است نتوانسته نضج بگیرد و پیشرفت بکند. اما در بسیاری از کشور های پیشرفته دیگر این کار انجام گرفته. برای مثال تمام تاکسی های توکیو با گاز مایع کار می کنند، بلا استثناء در ایتالیا این مطلب خیلی پیشرفت کرده. در هلند و در کانادا هم از گاز مایع و هم از گاز فشرده CNG استفاده می شود. در نیوزیلند فقط ازگاز فشرده استفاده می شود.

در فعالیت هائی که مربوط به حفظ محیط زیست و بهبود محیط زیست است با سازمان محیط زیست هیچ ارتباطی داشتید؟

بله تماس داشتیم. فی الواقع گاز یکی از شعارهای محیط زیست بود و همیشه ازگازپشتیبانی می کردند، در سخنرانی هایشان و در مقالاتی که می نوشتند. یک سخنرانی جامع هم من در زمینه نقش گاز در تقلیل آلودگی محیط زیست در آذرماه 1353 انجام دادم. ولی به خاطر نمی آورم که مثلا طرح خاصی را با آنها انجام داده باشیم. ما رأسا اقدام می کردیم، ولی می دانستیم در محیط زیست تاثیردارد و آنها پشتیبانی می کردند.

 

فضا و شیوه های مدیریت در صنعت گاز

حالا بیائیم به یک مرحله دیگری که مربوط می شود، از یک دیدگاه، به سازمان و مدیریت در شرکت ملی گاز. مقدار زیادش را شما در خلال مطالبی که فرمودید اظهار داشتید. بخش دیگرش مربوط به روابط و شرایط حاکم بر زمانی است که شرکت ملی گاز از شرکت ملی نفت جدا می شود و یک حالت مستقلی به خود می گیرد. اگر ممکن است در این زمینه مطالبی بفرمائید؟

خیلی سوال حساسی است. اگر خاطرتان باشد، در شروع برنامه گاز اولین مسئله با شرکت ملی نفت بود، گاز در مقابل نفت کوره، خاطرتان هست داستان هائی که با جناب نفیسی داشتیم و هم چنین مسئله گاز در مقابل برق. بنابراین علی الاصول شرکت ملی گاز از نظر فعالیت هایش در بخش انرژی یک رقیب برای شرکت ملی نفت بود در بازارهای داخلی. البته در ابتدای کار واقعا بهترین و بزرگ ترین محمل ما شرکت ملی نفت بود. پیشنهاد تاسیس شرکت ملی گاز را به دکتر اقبال کردیم. حالا که به عقب بر میگردم می بینم این تنها راه عملی بود، چون کلیه امور نفت و گاز مملکت در شرکت ملی نفت مستقر بود. ولی از ابتداء امر به علت رقابت دو شرکت در بازار انرژی تنش بین دو شرکت آغاز شد و بتدریج بالا گرفت. البته جنبه شخصی هم داشت. شما مرحوم مصدقی را می شناسید، مرحوم دکتر اقبال را می شناسید و با شناسائی این دو می بینید که احتمال این تنش شخصی هم کاملا وجود داشت. این دو عامل، یعنی تنش شخصی و تنش عملیاتی، منجر به این شد که اختلاف بطور اخص بین مرحوم مصدقی و دکتر اقبال بالا بگیرد.

از نظر شما این اختلاف بیشتر نتیجه ویژگی های فردی این دونفر هست یا نتیجه نیازمندی های عینی سازمانی برای انجام فعالیت هائی که شرکت ملی گاز به آن جهت تاسیس شده بود؟

به طور قریب به یقین فکر می کنم نقش عملیاتی عامل مهم تر بوده، یعنی این جور در نظر بگیریم، اگر تنش شخصی هم بین مرحوم مصدقی و مرحوم دکتر اقبال وجود نداشت بطور منطقی اگر از بنده به عنوان یک کارشناس سوال بفرمائید من می گویم شرکت ملی گاز باید مستقل از شرکت ملی نفت باشد و این تجویزی است که درسایر کشورها هم بنده به عمل آورده ام. ضمنا باید در نظر گرفت که شروع تنش بین دو شرکت به زمان فرخان برمی گردد، که احتمالا او شخصیت نرم تری از مصدقی داشت.

در بین همکاران شما هم درآن زمان گرایش به این بود که ما باید یک شرکت مستقلی بشویم، یا اختلاف سلیقه وجود داشت؟

من اظهار نظر خاصی که دال بر مخالفت با این موضوع باشد از همکارانم به یاد نمی آورم. بنابراین دلیل اساسی واقعا آن بود که عرض کردم. اصلا قبل از این که به این مسئله بپردازیم، یا اصلا من به آن فکر بکنم، که حالا شما مطرح فرمودید، من موارد خاصی را برای شما ذکر کردم که در طول کارهای ما چه تنش هائی با شرکت ملی نفت وجود داشت. درمورد طرح سرخس نکا درمورد طرح قیمت گذاری که وقایع آن را بازگو کردم. علی الاصول، حتی خارج از محیط ایران، من معتقد هستم که شرکت ملی گاز در هرمملکتی باید مستقل از نفت باشد، برای این که رقابت می کند. شما کشور پاکستان را درنظر بگیرید. دو شرکت گازی دارد که مستقل از شرکت ملی نفت هستند. در هندوستان، که بنده اصلا پیشنهاد تشکیل شرکت ملی گاز را در آن جا کردم، باز شرکت ملی گازی در اواسط دهه 80 تشکیل شد که مستقل از شرکت نفت می باشد. خیلی جاهای دیگر که از بحث ما خارج است. درمورد ایران، علاوه بر دلایل اصلی، تنش شخصی هم وجود داشت و این مطلبی است که همه می دانند و قابل کتمان نیست.

شرکت ملی نفت یعنی دکتر اقبال و دیگران شدیدا” در این زمینه مقاومت می کردند؟

خیلی شدید. جبهه بندی در این کار زیاد شده بود و به اصطلاح جنگ سیاسی بین شرکت ملی گاز و شرکت ملی نفت شدید شده بود. تا آن جائی که من به خاطر دارم، هویدا از مصدقی و از شرکت ملی گاز حمایت می کرد. برای مثال در کشاکش این زدو خورد در یک مهمانی در منزل دوستی شرکت کردم و به یاد دارم دراین مهمانی وقتی به من و زنم رسید با ادب به خصوص خودش دست زنم را بوسید و بعد با دو انگشتش به پیشانی من زد و گفت اگر به دولت آمده بودی تو هم مثل فرخ امروز وزیر بودی. سابقه امراین بود که وقتی هویدا از شرکت ملی نفت به دولت رفت دو سه نفر را خواسته بود با خود ببرد ولی نمی دانم به چه دلیلی آقای فرمانفرمائیان با انتقال من مخالفت کرده بود که البته من بعدها متوجه شدم. دکتر اقبال با ریشه ای که در مملکت داشت، به خصوص در مجلس، به انحای مختلف سعی می کرد جلوگیری کند. مثلا اولین اساسنامه ای که برای استقلال شرکت ملی گاز تهیه شد در مجلس نزدیک بود آن را کاملا زیر و رو کنند. تا آن جائی که من اطلاع دارم مثل این که شاه هم از این جدا شدن و به اصطلاح استقلال شرکت ملی گاز و شرکت صنایع پتروشیمی، که اینها هردو با هم این کار را شروع کردند، پشتیبانی می کرد. کسی که در شرکت ملی گاز مسئله این اساسنامه جدید را تعقیب می کرد آقای تقی نجفی، مدیر اموراداری بود. ولی خوب خود مصدقی خیلی مستقیم و شدید دنبال این کار بود و این جنگ بسیار شدید بود. بنده یک روز خاطرم هست که مریض بودم و منزل خوابیده بودم. تب داشتم. دکتر اقبال به من تلفن زد. هرچه من می گفتم آقای دکتر من مریض هستم، فایده نداشت و او برای اولین بار مرتب داد و بیداد می کرد. داستان این بود که یکی از مدیران شرکت ملی نفت از من سعایتی کرده بود. این هم یک مورد جالبی بود. به سازمان برنامه رفته بودیم و برای جلسه ای درمورد یک طرح بزرگی که فکر می کنم طرح قشم بود. من نظریات شرکت ملی گاز را مطرح کردم که مخالف نظرات نمایندگان شرکت ملی نفت بود. یکی از آن آقایانی که در آن جلسه بود، حالا اسم نمی برم، رفت سعایت کرد به دکتر اقبال که این شیرازی کار را به جائی رسانده که در مجامع دولتی با شرکت ملی نفت مخالفت می کند. متعاقب آن، دکتر اقبال تلفن زد خانه که با من دعوا بکند. این اولین باری بود که با من دعوا می کرد. گفت حالا کار را به جائی رساندی که می روی در جلسات مملکتی بر علیه شرکت ملی نفت حرف می زنی. گفتم آقای دکتر من برعلیه شرکت نفت حرف نمی زنم. نظرات فنی ام را می گویم. ولی این را بهانه قرار داد و به من در همان تلفن تند گفت که به آن رئیس لوست بگو، این جمله یادم می آید هی می گفت به رئیس لوست بگو. . . . به هرحال کار بالا گرفت و اساسنامه جدیدی برای شرکت ملی گاز تهیه شد. در اساسنامه جدید البته هنوز صاحب سهم ما شرکت ملی نفت بود، ولی مجمع عمومی شرکت ملی گاز همپایه مجمع عمومی شرکت ملی نفت شد. به این ترتیب که رئیس مجمع عمومی ما نخست وزیر بود و رئیس مجمع عمومی شرکت ملی نفت هم نخست وزیر بود. چند وزیر در مجمع عمومی آنها بودند و چند وزیرهم در مجمع عمومی ما بودند. فکر می کنم یکی یا دونفر از مدیران شرکت ملی نفت هم در مجمع عمومی ما بودند. ولی عملا درکلیه کارهای اداری، مالی، و بقیه مسائل ما مستقل شدیم و با تصویب هیئت مدیره خودمان عمل میکردیم. مدیرعامل شرکت ملی گاز سمتش تبدیل شد به رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل، که مصدقی بود درآن موقع. در آن زمان باب بود که رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت ملی نفت هر هفته، فکر می کنم چهارشنبه ها، شرفیابی داشت و گزارش های مهم جاری را به عرض می رساند. برای رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت ملی گاز هم روزی تعیین شد برای شرفیابی.

از نظر حقوقی اکثریت سهام شرکت ملی گاز را کی داشت و نحوه مدیریت و سازمان شرکت ملی گاز چگونه بود؟

عرض کنم که از نظر حقوقی سهامدار شرکت ملی گاز هنوز شرکت ملی نفت بود، یعنی همان سهامدار اولیه. ولی ترکیب سازمانی و ساختار شرکت به ترتیبی شد که عملا درکارهایش تقریبا استقلال کامل پیدا کرده بود. برای مثال، قبل از این استقلال ما گزارشاتی که لازم بود به دولت برود یا گزارشاتی که به عرض شاه می رسید، بنده تهیه می کردم، مصدقی امضاء می کرد، و می فرستاد برای آقای دکتر اقبال. ایشان می رفت به عرض می رساند و امریه را ابلاغ می کرد، البته با دستنویس در کنار همان گزارش. گزارشات به هیئت دولت نیز از طریق دکتر اقبال می رفت. ولی بعد از استقلال دیگر گزارشات شرکت گاز مستقیما می رفت به هیئت دولت یا مستقیما می رفت به دفتر مخصوص. مسیر کار کاملا عوض شد.

در مورد سازمان و مدیریت شرکت ملی گاز که سوال فرمودید، خاطرتان هست عرض کردم که اولین سازمان شرکت ملی گاز را بنده پیشنهاد کردم. چون آن موقع واقعا کسی نبود. فقط آقای فرخان بود و من. بنده به اعتبار 5 سال سابقه ای که به اتفاق مهندسین مشاور Booz Allen در تجدید ساختار سازمانی صنعت نفت داشتم و دوره های مختلفی که در زمینه مدیریت و امر تنظیم سازمان طی کرده بودم در اولین سازمان شرکت ملی گاز اصول متداول ومدرن آن روزرامراعات کردم. گرچه سازمان مزبور به کرات مورد تجدید نظرقرار گرفت، ولی اصول آن پابرجاماند.درآخرین سازمان شرکت ملی گاز، قبل از بازنشستگی این جانب در سال1358، اصول کار بدین ترتیب بود: وظایف شرکت به دو دسته ستادی(Staff Function) واجرائی(Line Function) تقسیم می شدند. عملیات اجرائی عبارت بودند از: جمع آوری و پالایش، خطوط لوله انتقال، شبکه های توزیع و امور گاز مایع. عملیات ستادی عبارت بودند از: امور مالی، مهندسی، حقوقی، امور اداری، تدارکات، امور سازمانی، برنامه ریزی تلفیقی و حفاظت. چون اعضاء هیئت مدیره همگی شاغل بودند، هریک از آنها گروهی از وظایف مزبور را سرپرستی می کردند. فکر می کنم در طول این مصاحبه از تنها مدیرانی که فراموش کردم اسم ببرم آقایان گنجوی (عضو اصلی هیئت مدیره) و رهبری (عضو علیالبدل هیئت مدیره) می باشند. آقایان مزبور هردو از صاحبمنصبان قدیمی و پرتجربه بودند که به شرکت ملی گاز منتقل شدند. امور جمع آوری و پالایش و انتقال گاز و ارتباطات زیر نظر آقای گنجوی قرار داشت و آقای رهبری نیز امورمالی شرکت را اداره می کردند. واحد تنظیم سازمان و بهبود روش ها سازمان شرکت ملی گاز ایران را به طور دائم مورد بررسی قرار می داد و تغییرات لازم را پیشنهاد می کرد. فکر می کنم یک بار در زمان فرخان سازمان اولیه مورد تجدید نظر قرارگرفت، و شاید یکی دو بار هم در زمان مصدقی مورد تجدید نظر قرار گرفت. باز مطلبی که این جا ذکرکنم درمورد مرحوم سید خلیل کازرونی است که به عنوان مشاور ملی گاز کار می کرد و ایشان هم نظراتی داشت. فکر می کنم آخرین تجدید سازمان شرکت ملی گاز را ایشان تهیه کرد که من آن را دیدم. ولی متاسفانه دیگر به اجرا گذاشته نشد. گفتم متاسفانه، چون بنده خودم سهمی داشتم، یعنی سهمی در ارتقاء داشتم، در آن یک سمتی به عنوان قائم مقام رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل درنظر گرفته شده بود که برای بنده بود. درآن موقع من عضو هیئت مدیره و مسئول برنامه ریزی تلفیقی، بررسی طرح ها، عملیات پخش و فروش گاز طبیعی و گاز مایع، و تدوین استاندارد ها و مقررات ایمنی بودم. به هرحال این مسئله روند سازمانی بود که ما در آن جا داشتیم. باز قبلا خدمتتان عرض کردم که ما برای تمام مشاغل شرح وظایف داشتیم، (job description) وجزوه های نمودار سازمانی وجود داشت و برای کلیه مشاغل طبقه بندی به عمل می آمد و تعیین پایه می شد. روش ها و سیستم های جاری شرکت منظماً مورد بررسی قرار می گرفتند و برنامه های تلفیقی، با بررسی روند آتی بخش گاز، درچارچوب برنامه های عمرانی کشور تهیه و پیشنهاد می شد.

آخرین سوالی که من در ارتباط با سازمان و مدیریت دارم مربوط است به شیوه مدیریت مدیران عامل شرکت ملی گاز و آخرش هم که خودتان هستید. مرحوم فرخان و مرحوم مصدقی چگونه مدیرانی بودند؟

فرخان آدم خیلی پُرکاری بود و به قول معروف خیلی وارد جزئیات می شد و شاید از این نظر بیش از اندازه وقت صرف می شد. ولی آدم بسیار پُرکار و علاقمند و تا حّدی perfectionist بود. سعی می کرد کارها را به صورت کامل انجام بدهد. وارد تمام جزئیات هم می شد. ازخصوصیات شخصی اش، شاید پُرحرف بود. خیلی زیاد حرف می زد. جلساتی که تشکیل می شد قبل از این که به اصل مطلب برسیم حدود یکی دو سه ساعت، اغراق نمی گویم، صحبت های متفرقه می کرد تا این که وارد اصل مطلب بشود. سیگار هم خیلی زیاد می کشید. در تمام جیب هایش سیگار بود. البته من آن موقع زیاد حساسیت ضد سیگار نداشتم، ولی خوب سیگاری نبودم. روابطش با دکتر اقبال خیلی خوب بود.

به طور خلاصه، فرخان پرکار، با حافظه قوی و اطلاعات عمومی وسیع و مصدقی مدیر اجرائی قوی با قدرت پیگیری خارق العاده بود. رویه مدیریت آنها با هم اختلاف زیاد داشت. واقعا دوسبک مختلف داشتند. وقتی به گذشته نگاه می کنم می بینم برحسب تصادف، و با حسن انتخاب، هردو آنها برای آن برهه ای که در شرکت ملی گاز کار کردند مناسب بودند. برای چندسال اول فرخان مناسب بود، چون ما کارهای زیربنائی و مطالعاتی و تربیت نیروی انسانی بسیار داشتیم و وقتی مصدقی آمد شروع کارهای عملیاتی و ساختمانی شرکت ملی گاز بود که استعداد و قدرت مصدقی در این نوع کارها خارق العاده بود.

بدیهی است که من در مورد خودم نمی توانم اظهار نظر کنم. فقط اجازه می خواهم بگویم که من در محدوده صنعت گاز درخارج از ایران و در صحنه بین المللی هم منشاء اثراتی بوده ام. ولی سهمی را که در پایه گذاری صنعت گاز ایران و توسعه آن داشته ام از بزرگترین افتخارات زندگی خود می دانم.

برخورد مصدقی و فرخان با کارکنانی که با آنها کار می کردند چگونه بود؟

فرخان قال و مقال زیاد می کرد ولی در دل چیزی نداشت. آدم مهربانی بود و از کارمندانش پشتیبانی می کرد. من یک نکته ای خاطرم هست که ذکر آن بی مناسبت نیست. موقعی که طبقه بندی مشاغل را در شرکت ملی گاز انجام دادند من یادم است بنده آن موقع رئیس قسمت مهندسی طرح و بررسی بودم. پایه هائی که درصنعت نفت داشتیم عبارت بود از پایه یک (1) تا 20، و بالاتر از (unclassified)D.C.B.A من اطلاع داشتم که رؤسای قسمت شرکت ملی نفت پایه C و پایه Dبودند. دراولین طبقه بندی که برای شرکت ملی گازشد پایه بعضی از رؤسای قسمت، منجمله پایه بنده، راB تعیین کردند. رفتم نزد مرحوم فرخان و گفتم که شما مدیرعامل شرکت هستید و کارهای ما را هم می دانید. در شرکت ملی نفت کارها جا افتاده اند ولی ما داریم این جا جان می کَنیم که یک صنعتی را ایجاد بکنیم. دلیلی ندارد که رتبه کارهای مشابه در دو شرکت مختلف باشد. گفت مطمئن هستی که در شرکت ملی نفت این طرز است. گفتم من اطمینان دارم. اگر تحقیق نمی کردم نمی گفتم. او رفت دنبال این کار را گرفت و پایه های همه رؤسای قسمت، منجمله بنده را، بهC بالابرد. به هرحال من چیزی را که درمورد مرحوم فرخان می توانم بگویم گفتم.

مصدقی کاملا یک نحوه مدیریتی سوای آن روش فرخان را داشت. اولا خیلی خود را وارد جزئیات نمی کرد. به همکارانش یا اعتماد می کرد یا نمی کرد. من داستان بدبینی اش را به خودم عرض کرده بودم و بعد هم خوب اعتمادش نسبتبه من خیلی جلب شده بود. بنابراین گزارشاتی را که می بردم درباره یک مطلبی، در زمان فرخان همان مطلب را من مجبور بودم 8 صفحه بنویسم، در زمان مصدقی اگر بیشتر از دو صفحه می نوشتم اصلا فایده ای نداشت. برای این که در دو الی سه صفحه باید مطلب را به سادگی بیان می کردم. یعنی دوسبک واقعا مختلف بود. مصدقی کم حرف می زد. یعنی باید به دقت گوش می کردی که منظورش چه هست. وگاهی هم آدم، به قول معروف، باید برای خودش کشف(decode) می کرد. درمسئله پی گیری خارق العاده بود. یعنی مثلا ساعت 8 صبح من می دانستم که تلفن می زند، نه تنها به بنده بلکه به بقیه مدیران و رؤسای قسمت ها، پی گیری می کرد و پیشرفت کارها را برای خودش یادداشت می کرد. مرتب می پرسید این چه شد، آن چه شد. خیلی قوی بود و این قدرت یک مقدار حالت خشن و از خود راضی(arrogant disposition) به او می داد. ولی وقتی که با او یک کمی نزدیک می شدی، می دیدی در پشت این پرده آدم مهربانی بود ، با یک قلب رئوف و کمک کننده. حالا ممکن است خارج از این بحث باشد، ولی من درمواردی دیدم که به افرادی کمک های خیلی زیادی کرده بود. بنابراین در همان اوائلی که به شرکت ملی گاز آمد راجع به افراد نظراتی به او تلقین شد. اما در عین حال ذهنش باز بود. مثلاً من جزء رفتنی ها بودم، اما مرا نگهداشت. ولی عده ای هم بودند که در ابتدای کار به آنها خیلی خوش بین بود، ولی بعد که ارزیابی های خودش را کرد عذر آنها را از شرکت ملی گاز خواست. در موارد لازم نرمش داشت. البته به اجبار. اگر با یک آدمی مجبور بود کج دار و مریز بکند، خوب انجام می داد. یعنی این خصوصیت را داشت. ولی به طور کلی همان رویه سیاه و سفید را داشت. یعنی اغلب کسانی که با او کار می کردند مورد اعتماد او بودند. بنابراین من فکر می کنم اصولا یک مدیریت با راندمان بالا داشت، توأم با تفویض اختیارات(delegation of authonty).بعضا، آن چیزی که ما به فارسی می گوئیم دهن بینی، داشت، ولی با آدم هائی که نزدیک بود رابطه بازی داشت و همه چیز در صورتش خوانده می شد. من خودم تا درقیافه اش می خواندم که یک نفر برعلیه من یک چیزی گفته فورا طرح مطلب می کردم و او هم پرده دل باز می کرد و مطلب حل می شد.

 

ارزیابی صنعت گاز ایران

قبل از اینکه این برنامه را به پایان بـــرسانیم می خواستم خواهش کنـــم راجع به ارزیابی خودتان ازکاری که شده، و نتیجه گیری که می کنید از این فعالیتی که انجام گرفت، توضیح بدهید. شاید به صورت مقایسه ای، برای این که شما این توانائی را داریـــد، با آشنـــائی که با کشورهای دیگر دارید و کارهائی که بعد کردید. دراین مدت زمان ارزیابی خود شمــا در قالـــب مقایسه ای از کاری که در ایران انجام گرفت چه بوده است؟

در پاسخ به این سوال شاید بی مناسبت نباشد که در مقدمه ببینیم پایه های اصلی برای ایجاد و توسعه صحیح صنعت گاز چه هستند. من فکر می کنم آنها را می شود به ترتیب زیر خلاصه کرد.

1 – وجود منابع گاز

2 – ساختار سازمانی

3 – بررسی بازار گاز و تعیین اولویت اقتصادی مصرف اعم از داخلی یا صادرات.

4 – تجهیزسرمایه گزاری برای اولین طرح بزرگ گاز رسانی و طرح های بعدی.

5 – تجهیز و آموزش نیروی انسانی.

6 – تنظیم سیاست انرژی مناسب، به خصوص قیمت گزاری گاز، برمبنای اصول اقتصادی برای رقابت سالم گاز با سایر منابع انرژی مورد جانشین.

7- تنظیم استانداردهای فنی و مقررات ایمنی.

8- تنظیم مقررات مصرف و قراردادهای استاندارد برای گروه های مختلف مصرف.

در مورد صنعت گاز ایران بنده به اتکاء حدود 40 سال تجربه که شامل صنعت گاز ایران و حدود 25 کشور دیگر جهان می شود باید عرض کنم که صنعت گاز ایران یکی از موفق ترین صنایع گاز جهان بوده. چرا، به دلیل این که حدود پنج سال قبل از اینکه بهره برداری از اولین طرح بزرگ، یعنی همان شاه لوله اول گاز ایران، شروع بشود، شرکت ملی گاز تاسیس شد و این وقت کافی به ما داد برای برنامه ریزی در مواردی که خدمتتان عرض کردم. البته صنعت گاز ایران مشکلات فراوانی هم داشته که به آنها اشاره کردید. ولی درجمع فکرمی کنم یکی از موفق ترین صنایع بوده. نکته بسیارجالب واساسی درمورد صنعت گاز همین وقتی است که قبل از بهره برداری از شاه لوله گاز برای پایه گذاری این صنعت و برنامه ریزی آن داشتیم. واقعا یک فرصت طلائی بود تا مسائل مهم و پیچیده ای مانند قیمت گذاری درچارچوب سیاست انرژی کشور حل و فصل بشود، بازار گاز در بخش های صنایع و خانگی و تجاری به طور دقیق مورد بررسی قرار بگیرد، و طرح های جامع گاز رسانی بر مبنای دورنمای 25 ساله برای چند شهر بزرگ مثل تهران، شیراز، اصفهان و مشهد تهیه و به مورد اجرا گذاشته بشود، و مهم تر، نیروی انسانی لازم تجهیز و آموزش بشود در ایران و در کشورهای مختلف جهان، و بالاخره استانداردهای فنی و مقررات ایمنی و مصرف تهیه و تنظیم و به مورد اجرا گذاشته بشود.

صنعت گاز ایران یک صنعت نوپائی بود. هنوز هم جزو صنایع خیلی قدیمی گازجهان نیست. ولی از نظر سلامت توسعه و شدت توسعه به طور قطع در ردیف یکی از بهترین صنایع گاز دنیا بوده است. و این را ماچون باعدد و رقم همه را به تفصیل بحث کردیم در این جا فقط یک جمع بندی می کنم. صنعت گاز، که از نزدیک به صفر در سال 1344 شروع شد، در اواخر دهه 50 حدود 20 درصد کل انرژی کشور را تامین می کرد. خطوط لوله انتقال از منابع گاز با ظرفیت های خیلی بزرگ ایجاد شد، از آن جمله شاه لوله اول گاز ایران با ظرفیت 16 میلیارد مترمکعب درسال، شاه لوله دوم گاز که حالا تقریبا تکمیل شده با ظرفیت 28 میلیارد، خط لوله سرخس نکا با ظرفیت 8 میلیارد، طرح قشم با ظرفیت 5 میلیارد، و بالاخره اهواز با ظرفیت 1میلیارد مترمکعب درسال، که جمع آن می شود حدود 50 میلیارد مترمکعب درسال. شما این رقم ها را درنظر بگیرید، تنها چند کشور در دنیا، اگر بخواهیم اسم ببریم، امریکا و روسیه، از شرکت ملی گاز بالاتر قرار می گیرند. کشورهای مهم دیگری مانند الجزیره و اندونزی را می توان نام برد، ولی بیشتر در زمینه صادرات. خدماتی که این صنعت به اقتصاد کشور کرده چند لایه هست. برای این که صنعت گاز موقعی شروع شد که شرکت ملی نفت مشکلات خیلی زیادی داشت برای تأمین سوخت واحدهای خانگی و تجاری. در بخش برق نیروگاه هائی که الان در مملکت وجود دارند اکثر آنها گازی هستند. در بخش صنعت، بسیاری از صنایع کشور از گاز استفاده می کنند. طبق گزارشات مجامع بین المللی، مانند کنگره جهانی گاز که شرکت ملی گاز هم درآنها شرکت می کند، سهم گاز در انرژی ایران اکنون بالغ بر 40 درصد، شاید حدود 45 درصد می باشد. این سهم خیلی بزرگی است. برای این که وجه مقایسه ای در دست باشد باید بگویم که به طور متوسط سهم گاز در جمع انرژی دنیا یک چیزی در حدود 20 درصد است. ملاحظه می کنید که الان سهم گاز در انرژی ایران بالغ بر دو برابر متوسط است. در امریکا یک وقت حدود 30 درصد بود الان کمتر از 25 درصد است. در روسیه در حدّ ایران است. در کشورهای اروپائی به طور متوسط در حدود 18 درصد است. صنعت گاز یک صنعت خیلی موفقی در ایران بوده و با همان موفقیت هم بنده فکر می کنم کارش را ادامه داده.

و امّا که ما در صحنه های بین المللی، ازابتدای کار ما ارجحیت کامل و بلاشک را به مصارف داخلی دادیم به دلایل اقتصادی مسلم. ولی عقیده ما براین بود که طرح های صادراتی هم مهم و شرط اساسی برای تحصیل ارز خارجی و توجیه مالی و تجاری (financial viability) طرحها بودند. چنانچه در مورد شاه لوله اول گاز واقعا با کمک صادرات بود که آن طرح توانست بالاخره اجرا بشود. شاه لوله دوم گاز هم هدف دوگانه صادرات و مصارف داخلی را داشت. با منابع عظیم گازی که ما در مملکت داشتیم فکر می کردیم که باید وارد صحنه های بین المللی گاز هم بشویم و سهم به سزائی هم قرار بود در بازار جهانی گاز تحصیل بکنیم. چون شاه لوله اول گاز 10 میلیارد به روسیه صادر می کرد شاه لوله دوم گاز قرار بود 17 میلیارد مترمکعب در سال به اروپا صادر بکند. وطرح Kalingas هم اجراشده بود وحدود4 میلیارد اضافه می کرد. یعنی صادرات ما جمعا بالغ بر 31 میلیارد مترمکعب درسال می شد و در تجارت جهانی گاز ایران یک سهم به سزائی می توانست داشته باشد، که خوب فعلا به مقتضای زمان و شرایط مملکت طرح های صادراتی اجرا نشد. ولی آن طور که بنده اطلاع دارم از طریق رسانه های عمومی صنعت و یا از طریق ارتباطات بین المللی در صنعت گاز که مثل یک فامیل هست، شرکت ملی گاز از اواسط دهه 1980 با شدت مشغول اقداماتی بوده که مجددا وارد بازارهای گاز جهانی بشود و چندین موافقتنامه، پروتکل امضاء کردند با اوکراین، ترکیه، عرضم به حضورتان، یک کنسرسیوم اروپائی مجددا تشکیل دادند متشکل از همان Rhurgas و Gaz de France و چند شرکت اروپائی دیگر و طرح صادرات گاز ایران به اروپا را مورد بررسی قرار داده اند. بنابراین شرکت ملی گاز الان هم به دنبال وارد شدن به بازارهای بین المللی گاز هست، خیلی هم شدید. و خیلی هم سعی کرده. ولی، خوب، باعث تاسف است که موقعیت ها از دست رفت. یعنی گنجشکی را که ما در دست داشتیم رها کردیم. و حالا باید به شدت دنبالش بگردیم با خرج و بازاریابی. خاطرم هست که در اواخر دهه 80 شرکت ملی گاز با تحمل هزینه ای قابل توجه (British Gas) را مامور کرد که بازایابی بکند برای گاز ایران در اروپا. به هرحال در زمینه بین المللی علی رغم مساعی که می شود، وارد نشدیم.

شرکت های بزرگ گاز بین المللی به شرکت ملی گاز ایران در آن زمان، حد اقل درآخر آن زمان، چگونه نگاه می گردند؟

باید بگویم با دیده احترام و تحسین، به علّت موفقیت های چشمگیر شرکت ملی گازدر ایجاد صنعت گازدر ایران، و درصحنه بین المللی به علت طرح های بزرگ صادراتی. علاوه برآن، نماینده های شرکت ملی گاز در دور میز های مذاکرات و کنفرانس های بین المللی مشارکت موثری داشتند و به همین دلیل بسیاری از آنها در زمینه های مختلف جذب صنعت نفت و گازو یاموسسات بین المللی شدند. من از بسیاری از آنها در طول این مصاحبه اسم برده ام.

یک بار دیگر تشکر می کنم از این مصاحبه و از همکاری که کردید. این مصاحبه تاریخچه ایجاد شرکت ملی گاز ایران و صنعت گاز در ایران را برای آیندگان روشن می کند و از نظر تاریخ نگاری آینده در ارتباط با تحولات ایران بسیار مهم است. خیلی ممنون هستم.

بنده نیز تشکر می کنم به خاطر این موقعیتی که به من دادید. موقعیت بسیار جالبی بود که من تمام این خاطرات را و کارهائی را که در زندگی حرفه ای خودم کرده بودم به خاطر آورم و بیان کنم.

پی نوشت ها

1- ویلیام فریزر Sir William Fraser در زمان ملی شدن نفت رئیس شرکت نفت انگلیس و ایران بود. او درسال 1953 بالاجبار پنج کمپانی نفت عمده امریکائی و نیز شرکت شل و شرکت نفت فرانسه (CFP) را برای مذاکره با ایران دعوت کرد. این مذاکرات به تاسیس کنسرسیوم نفت درسال 1954 انجامید.

2- دکتر محمد مصدق، نخست وزیر ایران در دوران ملی شدن صنعت نفت (1951-1953) .

3- سید خلیل الله کازرونی، از صاحبمنصبان برحسته شرکت نفت، درسال 1936 به شرکت نفت پیوست. او مقامات مختلفی را، به ویژه در زمینه اداری، در شرکت ملی نفت طی کرد. کازرونی همچنین درآغاز تشکیل وزارت علوم و آموزش عالی (1968-1970) معاون اداری آن وزارتخانه بود.

4- رضا فلاح، فارغ التحصیل دانشگاه بیرمینگام در مهندسی نفت، از صاحبمنصبان قدیمی در شرکت نفت ایران و انگلیس و سپس شرکت ملی نفت ایران بود. اوسال ها در پست های گوناگون در شرکت نفت، از جمله عضو هیئت مدیره و معاون مدیرعامل در امور بین المللی خدمت کرد.
5- مهندس علی زاهدی از پیشگامان معدن داری درایران.

6- دکتر سیدعلی شایگان، فارغ التحصیل رشته حقوق از دانشگاه پاریس درسال 1927، استاد دانشگاه تهران، نماینده مجلس، عضو جبهه ملّی و از نزدیکان دکتر مصدق بود. او، پس از سقوط کابینه دکتر مصدق درسال 1953، به ده سال حبس محکوم شد، امّا پس از سه سال، در1956، مشمول عفو شد.

7- عبدالله انتظام ، یکی از دولتمردان برجسته ایران، خدمت دولت را از وزارت خارجه آغاز کرد، در کابینه اول حسین علاء و در کابینه سپهبد فضل الله زاهدی وزیر خارجه بود. انتظام پس از مرتضی قلی خان بیات (سهام السلطان) برای مدتی مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران بود. در دوران انقلاب عبدالله انتظام به عضویت شورای سلطنت تعیین شد.

8- منوچهر فرمانفرمائیان، فارغ التحصیل دانشگاه بیرمینگام در رشته مهندسی شیمی، از صاحبمنصبان قدیمی شرکت نفت است. از او در این مصاحبه غالبا نام برده شده است.

9- دکتر منوچهر اقبال، از رجال سیاسی ایران در دوران بعد از جنگ دوم، استاد و رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه تهران، رئیس دانشگاه تهران، چندبار وزیر و از فروردین 1336 (1957) تا شهریور 1339 (1960) نخست وزیر ایران بود. او در آبان سال 1342(1963) به سمت مدیرعامل و رئیس هیئت مدیره شرکت ملی نفت منصوب شد و تا 4 آذر ماه 1356، که به علت سکته قلبی به درود حیات گفت، مصدر این کار بود.

10- آقاخان بختیار قبل از جنگ دوم نماینده مجلس بود. در کابینه دکتر اقبال وزیر کار شد. او از سال 1974 عضو هیئت مدیره و رئیس امور اداری شرکت ملی نفت بود.

11- همایون جابر انصاری، فارغ التحصیل رشته مهندسی نفت از امریکا، درسال 1957 به شرکت ملی نفت ایران پیوست. او سپس در وزارت دارائی مدیرکل نفت شد. او پس از خدمت در مقام مدیرعامل شرکت تلفن، در سال 1974 در کابینه امیرعباس هویدا به وزارت مسکن و شهرسازی منصوب شد.

12- فتح الله نفیسی، فارغ التحصیل دانشگاه بیرمینگام در رشته نفت، از صاحبمنصبان قدیمی و برجسته شرکت نفت است که از او دراین مصاحبه غالبا نام برده شده است.

13- فرخ نجم آبادی، فارغ التحصیل رشته مهندسی برق از دانشگاه بیرمینگام، از صاحبمنصبان شرکت نفت، در دهه هفتاد وزیر صنایع و معادن در کابینه امیرعباس هویدا بود او درسال پیش از انقلاب به شرکت نفت بازگشت و در چندماه آخر پیش از انقلاب عملا نقش مدیرعامل شرکت را ایفا کرد.

14- محمد قوام، عضو وزارت خارجه و به ترتیب سفیرایران درکویت، حبشه، یوگسلاوی و عربستان سعودی بود. او با سه نخست وزیر ایران- وثوق الدوله، قوام السلطنه، و علی امینی- خویشی داشت.

15- نظام الدین غفاری استاد دانشگاه که بعدا مدیر امور اداری شرکت نفت ایران و ایتالیا (سریپ) شد.

16- هوشنگ فرخان درسال 1939 از دانشکده عالی معدن شناسی کولورادو در امریکا فارغ التحصیل شد. پس از بازگشت به ایران به شرکت نفت پیوست و در نهایت عضو هیئت مدیره شرکت نفت شد. او اولین مدیرعامل شرکت ملی گاز ایران است و طبیعتا در این مصاحبه نقش عمده دارد.

17- علینقی عالیخانی، دارای دکترای دولتی اقتصاد از دانشگاه پاریس، از سال 1962 تا 1969 وزیر اقتصاد و از 1969 تا 1971 رئیس دانشگاه تهران بود. بسیاری از برنامه های اقتصادی دولت در ارتباط با بخش خصوصی در زمان وزارت عالیخانی شکل گرفت.

18- صفی اصفیا فارغ التحصیل مدرسه پلی تکنیک و مدرسه معدن پاریس و استاد معدن شناسی در دانشگاه تهران و از صاحبمنصبان برجسته دولت در دوران پیش از انقلاب بود. ابوالحسن ابتهاج، زمانی که مدیرعامل سازمان برنامه شد، مسئولیت طرح ها را به اصفیا تقویص کرد. اصفیا سپس معاون و مدیرعامل سازمان برنامه شد. او همچنین مدت ها به عنوان وزیر مشاور در امور اقتصادی خدمت کرد و در بسیاری از زمینه ها حلاّل مشکلات دولت بود.

19- دکتر محمدیگانه، فارغ التحصیل دانشگاه کلمبیا، دربسیاری از سازمان های اقتصادی بین المللی نمایندگی ایران را به عهده داشت. او از سال 1963 تا 1969 معاون وزارت اقتصاد بود و سپس در مقام های مختلف، ازجمله رئیس بانک مرکزی، وزیر مشاور، وزیر امور اقتصادی و دارائی و نماینده ایران در اوپک انجام وظیفه کرد.

20- مهندس خسرو هدایت درسال 1334 معاون وزارت راه شد و سپس در مقام های گوناگون، ازجمله معاون نخست وزیر، قائم مقام نخست وزیر در سازمان برنامه، و پس از ابتهاج مدیرعامل سازمان برنامه انجام وظیفه کرد. برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به کتاب برنامه ریزی عمرانی و تصمیم گیری سیاسی، بنیاد مطالعات ایران، 1999.

21- منصور روحانی مهندس ساختمان و متخصص آب شناسی بود. او ابتدا در شرکت نفت انگلیس و ایران شاغل بود. بعد در شهرداری تهران خدمت کرد. مدتی مدیرعامل سازمان آب تهران بود. در کابینه حسنعلی منصور به سمت وزیر آب و برق معرفی شد و در همین سمت در کابینه امیرعباس هویدا خدمت کرد. در شهریور 1350، روحانی به سمت وزیرکشاورزی تعیین شد و تاآخر دوره زمامداری هویدا (15 مرداد 1356) دراین سمت باقی ماند. روحانی از وزرای فعال و قدرتمند این دوره بود. او پس از انقلاب به دست حکومت جمهوری اسلامی اعدام شد.

22- پرویز مینا درسال 1336 از دانشگاه بیرمینگام موفق به اخذ درجه دکترا در رشته مهندسی شیمی شد. او در شرکت ملی نفت ایران مدارج مختلف را طی کرد و در سال 1353 به مدیریت امور بین المللی و عضو هیئت مدیره شرکت ملی نفت منصوب شد. نگاه کنید به تحول صنعت نفت ایران، مصاحبه با پرویز مینا، بنیاد مطالعات ایران، 1998.

23- تقی مصدّقی، فارغ التحصیل دانشگاه تهران در رشته مهندسی ساختمان، درسال 1945 به صنعت نفت پیوست. او از سال 1959 در سمت مدیر امور غیر صنعتی در آبادان و از سال 1966 به همین سمت در سراسر حوزه عملیات کنسرسیوم خدمت کرد. در سال 1969 مصدقی به مدیریت عامل شرکت ملی گاز ایران منصوب شد و تا 1978 در این سمت خدمت کرد.

24- احمد معمار زاده، دارای دکترای اقتصاد از دانشگاه تهران، از اعضای عالی رتبه بانک ملی و سپس بانک مرکزی بود. او درسال 1973 معاون وزارت اقتصاد و در 1974 معاون وزارت بازرگانی بود.

25- امیرعباس هویدا خدمات دولتی را در وزارت خارجه آغاز کرد، سپس در شرکت نفت عضو هیئت مدیره و مسئول امور اداری و درسال 1964، درکابینه حسنعلی منصور، به وزارت دارائی منصوب شد. او در ژانویه 1965، پس از ترور منصور، نخست وزیر ایران شد. هویدا تا تابستان 1977، به مدت 5/12 سال، نخست وزیر بود. او در دوران انقلاب تصمیم گرفت در ایران بماند. پیش از انقلاب زندانی شد و پس از انقلاب به دست حکومت اسلامی کشته شد.

26- جمشید آموزگار پس از تحصیل درآمریکا و اخذ دکترای هیدرولیک از دانشگاه کرنل به ایران بازگشت و سال ها در مناصب بالا، از جمله به عنوان وزیر راه، وزیرکشاورزی، وزیر دارائی، وزیر کشور، رئیس هیئت اجرائی حزب رستاخیز، دبیرکل حزب رستاخیز و از تابستان 1356 تا تابستان 1357 در مقام نخست وزیر خدمت کرد. آموزگار همچنین چندین سال نماینده ایران در سازمان اوپک بود.

27- فریدون مهدوی از دانشگاه هامبورک در رشته اقتصاد دکترا گرفت و پس از بازگشت به ایران در سمت های گوناگون، از جمله مدیرعامل بانک توسعه صنایع و معادن، خدمت کرد. او درسال 1974 به عنوان وزیربازرگانی معرفی و درسال 1975 با حفظ سمت قائم مقام دبیرکل حزب رستاخیز شد.

28- محسن نوربخش پس از چندسال تصدی وزارت اقتصاد و دارائی در جمهوری اسلامی به ریاست بانک مرکزی منصوب شد و در زمان نگارش این کتاب رئیس بانک مرکزی جمهوری اسلامی بود. Regional Cooperation for Developrnent

29- ، پیمان همکاری منطقه ای برای توسعه میان ایران، پاکستان و ترکیه، که در رابطه با قرارداد سنتو درسال 1965 امضا شد.

30- عباس غفاری، از صاحبمنصبان شرکت ملی نفت، در این زمان نماینده و مسئول دفتر شرکت ملی نفت ایران در نیویورک بود.

31- حسنعلی مهران تحصیلات خودرا در رشته اقتصاد و علوم سیاسی در دانشگاه ناتینگام انگلستان به پایان رساند. او ابتدا به صندوق بین المللی پول در واشنگتن پیوست و سپس درسال 1348 به ایران بازگشت و در وزارت اقتصاد مشغول به کار شد. درسال 1350 به معاونت وزارت اقتصاد و در آبان 1354 به ریاست بانک مرکزی ایران منصوب شد. مهران در کابینه شریف امامی درشهریور 1357 به سمت وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه و در کابینه ارتشبد ازهاری در آبان همان سال به سمت وزیر امور اقتصادی و دارائی منصوب شد.

32- پارس جنوبی به قسمت شمالی از منبع بزرگ گازی اطلاق می شود، که قسمت جنوبی آن در قطر واقع شده است و به آن North Domeمی گویند. قسمت جنوبی حدود 60 درصد و قسمت شمالی در حدود 40 درصد منبع را در بر می گیرد. کل گاز دراین منبع بالغ بر 180 تریلیون فوت مکعب می باشد که یکی از بزرگترین منابع گازی دنیا را تشکیل می دهد.

 

ضمیمه ها

بیوگرافی کوتاه محسن شیرازی

محسن شیرازی درسال 1311 هجری شمسی در تهران در خانواده ای مذهبی متولد شد. او تحصیلات ابتدائی را در دبستان رودکی و دوره متوسطه را در دبیرستان فیروز بهرام در رشته طبیعی به پایان رساند. درسال 1330 در کنکور دانشکده نفت آبادان قبول شد و پس از اخذ درجه مهندسی در رشته نفت برای ادامه تحصیل در رشته معدن شناسی عازم انگلستان گردید ولی مجددا، به علت علاقه به صنعت نفت، به آبادان مراجعت نمود.

شیرازی پس از انتقال به تهران در شرکت ملی نفت ابتدا با سید خلیل کازرونی درزمینه سازماندهی همکاری داشت و در اوایل دهه شصت میلادی، در سن 30 سالگی، به سمت رئیس اداره کل تنظیم سازمان و بهبود روش های سازمان پخش شرکت ملی نفت ایران منصوب شد. او در حین خدمت دوره های تخصصی گوناگون را در اروپا و امریکا گذراند. پس از چندی، به علت علاقه ای که به صنعت گاز داشت، توجّه خود را به این زمینه معطوف نمود و از ابتدا در پایه گذاری صنعت گاز ایران نقشی ارزنده ایفا کرد. ازجمله، درسال 1965 در امریکا پیشنهادی مبنی برتشکیل شرکت ملی گازبه دکتر منوچهر اقبال، مدیرعامل وقت شرکت ملی نفت ایران، تقدیم نمود، که پایه سازماندهی بعدی شرکت گاز شد.

شیرازی پس از تشکیل شرکت ملی گاز با اولین مدیرعامل شرکت، هوشنگ فرخان، همکاری نزدیک داشت. این همکاری با دومین مدیرعامل شرکت ملی گاز، تقی مصدقی، ادامه پیدا کرد. دراین دوران او به عضویت هیئت مدیره شرکت ملی گاز انتخاب و سپس درسال 1357، در روزهای پُرالتهاب قبل از انقلاب، به مدیریت عامل شرکت ملی گاز منصوب شد.

محسن شیرازی در سال 1358 (1979) پس از بازنشستگی از شرکت ملی گاز به امریکا عزیمت نمود و تا سال 1983 با شرکت نفت فیلیپس همکاری داشت. دراین سال بانک جهانی از او دعوت به همکاری کرد. شیرازی به بانک جهانی پیوست و تا 1995 با عنوان کارشناس ارشد گاز دراین موسسه اشتغال داشت. از 1995 تاکنون، شیرازی به سمت مشاور ارشد با سازمان های گوناگون، از جمله بانک جهانی، موسسه بین المللی آموزش و شرکت تیلور دیانگ (Taylor Deyongh)، در زمینه توسعه صنعت گاز و تحلیل و راه یابی برای مسائل گاز در 24 کشور همکاری داشته است.

محسن شیرازی از کارشناسان برجسته بین المللی گاز به شمار می رود و علاوه بر خدماتش در صنعت گاز ایران در سطح بین المللی نیز نقش سازنده ای داشته است.

اسامی اعضاء هیئت مدیره شرکت ملی گاز ایران

از بدو تاسیس تا پایان سال 1357

1- دکترمنوچهر اقبال
2- دکتر مهدی ابو سعیدی
3- غلامرضا رهبری (عضو علی البدل)
4- مهندس ابراهیم سلجوقی
5- مهندس محسن شیرازی
6- مهندس هوشنگ صفاری
7- کهندس هوشنگ فرخان
8- مهندس یوسف گنجوی
9- مهندس تقی مصدقی
10- مهندس ناصر منوچهری فر
11- تقی نجف
12- مهندس جلال یزدی (عضو علی البدل)

توضیح : هیئت مدیره در هر زمان مشتمل بر پنج عضو اصلی و دو عضو علی البدل بود.

نمودار سازمانی شرکت ملی گاز ایران سال 1357

مراحل تولید، جمع آوری، تصفیه و انتقال گاز طبیعی

 

مسیرخطوط شاه لوله های اول و دوم، خط لوله سرخس-نکا، خطلوله قشم- سرچشمه 1357

مسیر خط شاه لوله دوم گاز از کنگان به شوروی و اروپا

امضای قرارداد شاه لوله دوم گاز

نشسته: ازراست به چپ: نفردوم پیرالبی رئیس هیئت نمایندگی فرانسه؛ نفرچهارم محسن شیرازی؛ پنجم تقی مصدقی مدیرعامل شرکت ملی گاز، و پس ازاو اعضای هیئت شوروی، هیئت نمایندگی اطریش درطرف راست ونمایندگی آلمان در طرف چپ درعکس دیده نمی شوند. دکتر اقبال ایستاده در وسط مشغول سخنرانی است. مهری ابوسعیدی، ایستاده بین شیرازی و مصدقی، سخنرانی دکتراقبال را ترجمه می کند.