Skip to main content

شادمانه، کودکانه

کتاب الکترونیکی

شادمانه، کودکانه

 

مقدمه و سخنی با والدین

مقدمه
تمام کسانی که امروز دور از ایران بسر می برند، ولی به فکر ایران فردا هستند، بیش از هر چیز به کودکان ایرانی می اندیشند که در سال های اخیر همراه خانواده های خود در کشورهای مختلف جهان پراکنده شده اند و به ناچار در مدارس غیر ایرانی و به زبانی جز زبان فارسی درس می خوانند و با آداب و رسوم غیر ایرانی پرورش می یابند. اگر این کودکان را امروز در نیابیم و به حال خود رها کنیم فردا جوانانی خواهیم داشت با تبار ایرانی ولی بیگانه از ایران و آن چه به ایران وابسته است، که این خواست دشمنان فرهنگ و ملت ماست. پدران و مادران و نیز کسانی که در ایران دیروز مسئولیت امور آموزشی را به عهده داشتند، بیش از افراد دیگر نگران این امرند. چه باید کرد؟

خوشبختانه از طرف ایرانیان میهن پرست کلاس هایی برای آموزش زبان فارسی به کودکان ایرانی در شهرهای مختلف اروپا و آمریکا تشکیل شده است، مؤسسه های انتشاراتی ایرانی به تجدید چاپ برخی از کتاب های درسی و کتاب های قصه به زبان فارسی پرداخته اند، و مهمتر از همه اقدام پدران و مادرانی است که به عمد در خانه با فرزندان خود به زبان فارسی حرف می زنند. این کارها همه سودمند است و اساسی.

بنیاد مطالعات ایران که مؤسسه ای فرهنگی و غیر انتفاعی است، از آغاز، در حاشیه کارهای اساسی خود، کودکان هموطن را از نظر دور نداشت و به همین سبب به چاپ کتاب هایی برای آنان پرداخت، از جمله «شعرهایی برای کودکان»، «تاریخ ایران برای نوجوانان»، «برگزیده داستان های شاهنامه»، «زال و سیمرغ» (مجموعه شانزده قصه برای کودکان).

اینک بنیاد مطالعات ایران کتاب «شادمانه، کودکانه» شامل مَثَل ها و اشعار کودکانه، گردآورده خانم لیلی ایمن را در اختیار کودکان عزیز هموطن قرار می دهد، بدین امید که مادران گرامی شخصاً آموزش مطالب آن را به عهده بگیرند. خوشبختانه خانم ایمن در مقدمه این مجموعه طرز استفاده از متل ها و اشعار کودکانه و آموزش آن به کودکان را عنوان کرده اند و بدین سبب ما از تکرار آن بی نیازیم.

بنیادمطالعات ایران

سخنی با والدین
لیلی ایمن
ادبیات عامیانه هر قومی میراث پرشکوهی است که قرن ها قبل از اختراع چاپ و حتی پیدایش خط به وجود آمده است. پیدایش و گسترش این ادبیات، در نتیجه، ارتباط چندانی به میزان «سواد» ملت ها ندارد. گرچه پیدایش خط و اختراع چاپ بدون شک در جمع آوری و نگهداری این آثار ذیقیمت نقشی قابل توجه داشته است.

مَتَل ها، اشعار و داستان های عامیانه از دل مردم برخاسته اند، اثر خلاقه هیچ فرد خاصی نیستند بلکه بهترین ثمره کار گروهی یک ملت به شمار می روند. ادبیات عامیانه در طول قرون و اعصار دهان به دهان و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده اند. هر متل، شعر و داستان عامیانه نه فقط در طول زمان، بلکه در پهنای جهان نیز سفر کرده است و به همین سبب شباهت های شگفت انگیزی بین ادبیات عامیانه ملل گوناگون دیده می شود در این سفرها هر گوینده و سراینده ای آگاهانه و ناخود آگاه تغییراتی در این آثار داده است و از همین روست که از یک داستان یا متل گونه های مختلف را می شناسیم. چنان که، بی شک، شما والدین عزیز نیز به هنگام خواندن نمونه هایی که در فصول اول و دوم این مجموعه آمده است به یاد متل هایی خواهید افتاد که خود می خوانده اید. متل هایی که در حین شباهت به آن چه در این جا آمده است با آنها تفاوت هایی نیز دارد. این هم دلیلی است دیگر برغنای ادبیات عامیانه ملت کهنسال ما.

جمع آوری این مجموعه هیچ ارزش ادبی و تاریخی خاص ندارد؛ زیرا قبل از نگارنده افراد فاضل و با ذوقی چون صادق هدایت، صبحی، احمد شاملو، صمد بهرنگی با آگاهی بیشتر مجموعه های اصیل و پر ارزشی فراهم آورده بودند. در سال های قبل از انقلاب نیز مجموعه کوچکی به همت خانم مهدخت دولت آبادی از متل های مخصوص کودکان با نقاشی های پرویز کلانتری منتشر گردید. با کمال تأسف این حقیر را دسترسی به هیچ یک از این آثار گرانبها نبود. لذا با رجوع به ایرانیانی که می شناختم و با کمک گرفتن از حافظه چندان قوی خویش فصل های اول و دوم این مجموعه را فراهم آوردم و سپس با استفاده از چند کتاب شعری که در اختیار داشتم و به خصوص با رجوع به «کتاب کار مربی کودک» نوشته خانم توران میرهادی که اخیراً در ایران به چاپ رسیده است بخش سوم را ترتیب دادم. در این جا باید سپاس خود را به گردانندگان مجله خوب «توکا» نیز تقدیم دارم که بسیاری از اشعار را در صفحات شماره های مختلف آن باز یافتم.

هدف اصلی از این کوشش زنده نگه داشتن خاطره ایران در ذهن فرزندانی است که در کودکی کشور عزیز خودرا ترک گفته اند و یا حتی در غربت پا به جهان آشفته ما گذاشته اند. امید است که این مجموعه در مرتبه اول کمکی باشد به والدینی که مایلند زیبایی زبان شیرین فارسی و سنت های ایرانی را به اطفال خویش بشناسانند و در مرتبه ثانی انگیزه ای شود برای ایرانیان دیگر که با علاقه و ذوق بیشتر مجموعه های دقیقتر و بهتری را در اختیار نونهالان ایرانی دور افتاده از وطن بگذارند.

بخش اول این مجموعه شامل متل های ساده است که اغلب برای سرگرمی کودکان خوانده می شود و بخش دوم از بازی هایی تشکیل شده است که اعضای مختلف بدن کودک را به کار می گیرد. این بازی ها به ترتیب مورد استفاده قرارگرفتن، در مراحل مختلف رشد کودک تنظیم شده اند. در این جا وظیفه خود می دانم که از کلیه افرادی که حوصله کردند و متل های مختلف را برایم گفتند و مرا یاری دادند که از عهده این کار برآیم صمیمانه تشکر کنم. تعداد آنها بیش از آن است که بتوان در این مختصر آنان را نام برد و امید است که اگر بعضی از متل ها و بازی هایی را که در اختیارم گذارده اند در این مجموعه نمی بینند خشمگین نشوند.

بخش سوم کتاب از اشعار سرایندگان ایرانی است که در قرن بیستم مخصوص کودکان شعر سروده اند. از این بخش کتاب کودکانی که خواندن فارسی را تازه آموخته اند می توانند استفاده کنند ولی به والدین محترم توصیه می شود که از بخش های اول و دوم به منظور تمرین خواندن فرزندان خود استفاده نفرمایند چه که متل ها و بازی ها به زبان عامیانه نوشته شده است و خواندن آنها برای یک نوجوان کار آسانی نخواهد بود و ممکن است به جای تشویق سبب دلزدگی نیز بشود. باشد که آشنایی با جنبه هایی از فرهنگ ایران عشق به آن سرزمین را در دل نونهالان ما بپروراند.

مَتَل ها

لالایی

لالا لالا گل پونه
پلنگ دربیشه می خونهلالا لالا گل خشخاش
بابات رفته خداهمراش

لالا لالا گل یسته
داییت رفته کمربسته

لالا لالا گل فندوق
مادررفته سرصندوق

لالا لالا گل لاله
پلنگ درکوه، چه میناله!

 

خورشید خانم

خورشید خانم
آفتاب کن
یک من برنج
تو آب کن
ما بچه های کردیم
از سرمایی بمردیم

 

چه دختری، چه چیزی*

چه دختری، چه چیزی
دست می کنه تو دیزی
گوشتاشو در میاره
نخوداشو جا می ذاره
دیزی که گوشت نداره
کاری به موش نداره
———————–
*به جای «چه دختری» می توان گفت «چه پسری»

 

گنجشکک

گنجشکک اشی مشی
لب بوم ما مشی
بارون میاد تر می شی
برف میاد گوله میشی
میفتی توحوض نقاشی
کی در میاره؟
فراشباشی
کی می کُشه؟
قصاب باشی
کی می پزه؟
آشپزباشی
کی می خوره؟
حکیم باشی

 

عزیز، عزیز جان من*

عزیز، عزیز جان من
کی شوی مهمان من
جارو کنم راه تو
خار نرود پای تو
——————————-
*به جای «عزیز» می توان نام کودک را گفت به شرطی کمه فقط دو سیلابی باشد.

 

کلاغه میگه قارقار

کلاغه میگه قار قار
سفره قلمکار کار
…*جون بره سرکار
نه حالا زوده، نه حالا زوده
——————————
* در این جا نام کودک را بگویید.

 

اتل متل توتِ متل

اتل متل توتِ متل
پنجه به شیر مال شکر
خانومه کجاست؟ تو باغچه
چی می چینه؟ آلوچه
آلوچه سه گردو
خبر بردند به اردو
اردو خبردار شد
حال بگم زار شد
بگم بگم حیا کن
از سوراخ در نیگا کن

 

یکی بود یکی نبود

یکی بود یکی نبود
سرگنبد کبود
بربریا نشسته بود
اسبه عصاری می کرد
خره خراطی می کرد
شتره نمدمالی می کرد
سگه قصابی می کرد
گربه بقالی می کرد
موشه ماسوره می کرد
بچه موش ناله می کرد
فیله اومد آب بخوره
افتاد ودندونش شکست
گفت:آخ دلکم، دندونکم
چه کنم، چاره کنم
یه چیزی بدین پاره کنم

 

قصه قصه

قصه، قصه، قصه
نون و پنیر و پسته
بربریا نشسته
این درو واکن
سوز میاد
اون درون واکن
باد میاد
سلیمون، سلیمون
قالی رو بکش تو ایون
گوشه قالی کبوده
اسم عموم محموده
محمود بالا بالا
آش می خوری، بسم الله

 

دویدم دویدم

دویدم و دویدم
سرکوهی رسیدم
دوتا خاتونی دیدم
یکیش به من آب داد
یکیش به من نون داد
نونشو خودم خوردم
آبشو دادم به زمین
زمین به من علف داد
عفلو دادم به بزی
بزی به من پشگل داد
پشگلو دادم به نونوا
نونوا به من آتش داد
آتشو دادم به زرگر
زرگربه من قیچی داد
قیچی رو دادم به خیاط
خیاط به من قبا داد
قبا رو دادم به ملا
ملا به من کتاب داد
کتاب رو دادم به بابا
بابا به من خرما داد
یکیشو خوردم تلخ بود
یکیشو خوردم شیرین بود
بالا رفتیم دوغ بود
پایین آمدیم ماست بود
قصه ما راست بود

 

آیا بدم، آیا ندم

به کس کسانس نمی دم
به همه کسانش نمی دم
به مرد پیرش نمی دم
به بیسوادش نمی دم
به راه دورش نمی دم
اگر نجیب زاده باشه
خوب امتحان داده باشه
شاه بیاد با لشکرش
خدم و حشم پشت سرش
آیا بدم، آیا ندم

 

هِلو هِلو هبیزه

هِلو هِلو هبیزه
مرغه رفته ببیزه
آورده مرغ ریزه
مرغه دعواش نمیشه
به حق شاه مردان
دستتو بالا گردان
کوه کو؟ آب شد
آبش کو؟ جو شد
جوش کو؟ تو همبونه
همبونه کو؟ بار شتر
شتر کجاست؟ تو باغچه
چی می خوره؟ برگ چنار
***

بازی های عامیانه

سرسری

(حرکت سر به طرفین)

سرسری باباش میاد
صدای کفش پاش میاد
با جیب پر قاقاش میاد

 

مار اومد و موش اومد

(انگشت های سبابه و وسط را به صورت راه رفتن به سوی طفل حرکت می دهند و در پایان او را غلغلک می دهند)مار او مد و موش اومد
ز خونه میزا موش آمد
سماورش جوش آمد
آب می خواد و نون می خواد
کا می خواد و جو می خواد
هرشبه پلو می خواد
دست داره و پا داره
دندون طلا داره
کاری با شما* داره
—————————————–
* در این جا می توان نام کودک را به شرطی که دو سیلابی باشد ذکر کرد.

 

لی لی لی لی حوضک

(همراه با غلغلک دادن کف دست و شمارش انگشتان از انگشت کوچک به بزرگ همراه با شعر)لی لی لی لی حوضک
آنارک سبزک
توتو اومد آب بخوره
افتاد تو حوضک
این درش آورد
این بردش
این پختش
این خوردش
این گفت:
پس قسمت من کله گنده کو؟
پِرّی زد و رفت

 

جُُم جُمک

(کودک مشت های گره کرده خود را بر روی مش های بزرگسال می گذارد و در موقع شعر خواندن هردو تن مشت های خود را حرکت می دهند)جم جمک برگ خزون
مادرم زینب خاتون
گیس داره قد کمون
از کمون بلند تره
از شبق مشکی تره
ها جستم و واجستم
تو حوض نقره جستم
نقره نمکدونم شد
حاج علی به قربونم شد

 

اتل متل توتوله

(بچه ها کنار هم می نشینند و پاهایشان را دراز می کنند. استاد باز ی درحالی که روی پای تک تک آنها می زند شعر را می خواند و آن قدر ادامه می دهد تا فقط یک پای جمع نکرده باقی بماند.)اتل متل توتوله
گاو حسن چه جوره
نه شیر داره نه پستون
گاوشو بردن هندوستون
یک زن کُردی بستون
اسمش و بذار عمقزی
دور کلاش قرمزی
هاچین و واچین
یک پاتو و رچین

 

تاپ تاپ خمیر

(بچه را به رو می خوابانند و بر پشتش می زنند و همراه باصدای زنبورها اور ا غلغک می دهند)تاپ تاپ خمیر
شیشه پُر پنیر
دست کی بالا؟….
(جواب بچه پذیرفته نمی شود)رفتم در دکان قصابی، دیدم گوشت ها را آویزان کردن و زنبورها دورشون می گن ویز و ویز و ویز

 

حمومک

(بچه ها دایره وار می چرخند و می خوانند و هرکه بیافتد می رود بیرون)حمومک مورچه داره
دور و ورش غنچه داره
بشین و پاشو خنده داره

 

عمو زنجیرباف

(بچه ها دست همدیگر را می گیرند. بچه ای که سرزنجیر می ایستد با افراد زنجیر سؤال و جواب می کند و به هر صدایی که بچه ها بگویند باید به همراه دیگران از زیر دست بچه پهلویی رد شود. به این ترتیب یکی پس از دیگری جهت ایستادن همه بچه ها تغییر می کند.)عمو زنجیر باف
بعله
زنجیر مرا بافتی
بعله
پشت کوه انداختی
بعله
بابات آمده
چی چی آورده
نخودچی کشمش
بخور و بیا
به صدای چی
به صدای …..
***

شعرها

 

بهاره

ناشناس

آهای آهای دوباره
عید آمده بهارهگل های زرد و لاله
روییده هر کنارهبهاره و بهاره
بهار صفا میارهبلبل رو شاخه گل
گنجشکه رو چنارهداره آواز می خونه
این آواز بهارهبهاره و بهاره
بهار صفا میاره

 

نوروز

جبار باغچه بان

خورشید آمد، خورشید آمد
روز نو شد نمایانروز نوروز، روز پیروز
وقت کار دهقانان

 

خیار

ناشناس

خیار خیار خیارچه
خیار کجاست تو باغچهگل های زرد و کوچک
روی سرش نشسته
خیار چه رنگه؟ سبزه
گل هایش چه رنگه؟ زرده

 

هفت سین

آزاده مقدم

من سبزه قشنگم
با سرماها می جنگموقتی میام به دنیا
بستان می شه چه زیباعید شما مبارک،عید شما مبارکمن سکه ام چه زیبا
زینت جیب آقابه افتخار نوروز
می شم فراری یک روزعید شما مبارک،عید شما مبارکمن سنبلم من سنبل
همنشینم با بلبلوقتی میآم به بستان
باغبونه میشه خندانعید شما مبارک،عید شما مبارکمن سنجد لباس گلی
سرخ و سفید و تپلیبا ناز و اطوار و ادا
می نشینم پیش شماعید شما مبارک،عید شما مبارکمن سیرم و لذیذم
یک کمی تند و تیزمنزدیک عید نوروز
با طبل حاجی فیروزعید شما مبارک،عید شما مبارک

اسم شریف من سیب
خوشمزه و بی رقیب

آی آقای زمستون
من آمدم به میدون

عید شما مبارک،عید شما مبارک

سلام، سلام بچه ها
سمنو کوچک شما

بدون قند و شکر
از عسلم شیرین تر

عید شما مبارک،عید شما مبارک

 

هفته

هوشنگ فتح اعظم

چرخ چرخ عباسی
خدا مرا نندازیشنبه شد و یکشنبه
دوشنبه و سه شنبهچهارشنبه روز به روزه
جمعه است وقت بازیخدا مرا نندازی

 

خنده بکن همیشه

عباس یمینی شریف

خنده بکن همیشه
اخم بکنی نمیشهمادر مهربانم
راحت روح و جانمبه من میگه همیشه
اخم بکنی نمیشهغنچه گل با خنده
می گفت به گوش بندهخنده بکن همیشه
اخم بکنی نمیشه

 

ما کودکانیم

عباس یمینی شریف

ما کودکانیم
شیرین زبانیممانند بلبل
آواز می خوانیم
درکودکستان
شادیم و خندانگفتار ما خوب
رفتار ما خوب
باشد همیشه
هرکار ما خوب

 

پاییزه

ناشناس

پپاییزه، پاییزه
برگ درخت می ریزههوا شده کمی سرد
روی زمین پر از برگابر سیاه و سفید
روی آسمان را پوشیددسته دسته کلاغ ها
همه کنند به یک بار
غار و غار، غار و غار

 

من دو چشم دارم

جبار باغچه بان

من دو چشم دارم هردوتا بیناست
یکی چشم چپ یکی چشم راست

من دو گوش دارم هر دو شنواست
یکی گوش چپ یکی گوش راست

من دو پا دارم هردوتا پویاست
یکی پای چپ یکی پای راست

من دو دست دارم هردو تواناست
یکی دست چپ یکی دست راست

 

من

هوشمند فتح اعظم

من چه دارم
من که هستممن چه هستم
من عزیزمخردسالم
بچه هستمدست دارم باده انگشت
سینه دارم کتف با پشتگوشدارم با سر و مو
چشم دارم با دو ابروپای دارم پنجه دارم ساق دارم
هوش دارم همت واخلاق دارممن که هستم
من چه هستممن عزیزم
نازنینمبچه هستم

 

جوجه طلائی

جبار باغچه بان

جوجه جوجه طلایی
نوکت زرد حناییتخم خود را شکستی
چگونه بیرون جستیگفتا: جایم تنگ بود
دیوارش از سنگ بودنه پنجره نه در داشت
نه کس زمن خبر داشتتخم خود را شکستم
یکباره بیرون جستم

 

پروانه کوچولو

محمود کیانوش

پروانه کوچولو
با بال های خستهتو باغچه، زیرآفتاب
رزی گلی نشستهپاهای نازکش را
روی گل درازکردهمثل کتاب رنگی
بال ها را بازکردهصد نقش و رنگ دارد
بال های زیبای اواو به تماشای گل
من به تماشای او

 

شکوفه

محمود کیانوش

بهار با خود
شکوفه آوردشکوفه سرخ
شکوفه زردشکوفه این جا
شکوفه آن جاشکوفه پایین
شکوفه بالاشکوفه برخاک
شکوفه برآبشکوفه بیدار
شکوفه درخوابنسیم هرجا
قدم گذاردشکوفه ریزد
شکوفه بارد

 

آتش

محمود کیانوش

آتش گرم و روشن
سرخی رویت از منچراغ خانه از تو
شعله سرکش از توآتش شب فروزی
رقص کنان بسوزیشادی جان مایی
سرخی و باصفاییسردی این زمستان
باتو گذشت آسانآتش گرم و روشن
سرخی رویت ازمن

 

برف

محمود کیانوش

از خانه ابر
بیرون می آییدرآسمان ها
پرمی گشاییمثل ستاره
مثل فرشتهیا دانه دانه
یا رشته رشتهرقصان می آیی
شاداب وچالاکتاخوش بخوابی
بر دامن خاکاو روشنایی
رنگ امیدیبرگشتزاران
فرش سپیدیهم می درخشی
مانند الماسهم نرم هستی
مثل گل یاسنام تو برف است
اما خودت آبفرزند دریا
همرنگ مهتاب

 

باد بهاری

محمود کیانوش

از کوه های پر برف
باد بهار پا شدبر اسب ابرهی زد
کالسکه هما شددر باغ همزبان با
انبوه برگ ها شدآویخت بردرختان
بازوی شاخه تا شداز زورغلغک هاش
لب های غنچه وا شد

 

کتاب

عباس یمینی شریف

من یار مهربانم
دانا و خوش بیانمگویم سخن فراوان
با آن که بی زبانمهرمشکلی که داری
مشکل گشای آنمپندت دهم فراوان
من یار پند دانممن دوستی هنرمند
با سود و بی زیانمازمن مباش غافل
من یار مهربانم

 

پاییز

محمود کیانوش

باد آمد، باد آمد
از دریا باد آوردگل ها را با خود برد
آنها را پر پر کردبرگ افتاداز شاخه
سبزی رازردی بردپروانه رفت از باغ
گرما را سردی بردگنجشکان بی آواز
در لانه می مانندشاگردان آواز
خوشبختی می خوانند

 

مادر

پروین دولت آبادی

نازنین مادر یگانه من
از تو آباد و گرم خانه منهمه از توست زندگانی ما
راحت توست شادمانی مادوستت دارم زجان بهتر
مهربان مادر من، ای مادر

 

آفتاب عالمتاب

یحیی دولت آبادی

شب تاریک رفت و آمد روز
وه چه روزی! چوبخت من پیروزپادشاه ستارگان امروز
از افق سر برون نکرده هنوزباز شد دیدگان من از خواب
به به از آفتاب عالمتابیک طرف ناله خروس سحر
بانگ الله اکبر از یک سراز صدای نوازش مادر
وز سخن های دلپذیر پدربازشد دیدگان من از خواب
به به از آفتاب عالمتابازافق صبحدم سپیده دمید
آسمان همچو نقره گشت سپیدبا شکوه وجلال وجاه رسید
پادشاه ستارگان، خورشیدباز شددیدگان من ازخواب
به به از آفتاب عالمتاب

 

ای گل بخند

محمود کیانوش

ای گل بخند تا عطر
شیرین کند هوا راشادی و شور بخشد
دل های پاک ما راای گل اگربخندی
بر ما جهان بخندداین خنده راه غم را
برجان ما ببنددای گل بخند تا ابر
بر باغ ها بباردبراین زمین تاریک
نور صفا ببارد

 

آفتاب خانه ما

محمود کیانوش

بچه بودم که مادرم می گفت
«پدرت آفتاب خانه ماست
دل ما روشن از محبت او
دل او خرّم ازترانه ماست.»*حرف مادردرست بود، ولی
معنی حرف را نفهمیدم.
سال ها رفت و من بزرگ شدم،
بر سر درس و مشق کوشیدم.*معنی حرف های سربسته
پیش من مثل روز روشن شد
آفتاب پدر به من تابید
حرف مادر ترانه من شد*ای پدر می ستایمت امروز
چون که توآفتاب جان منی؟
راه آینده را تو می سازی
همدم خوب ومهربان منی

 

مادر

ایرج میرزا

گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهنم گرفتن آموختشب ها بر گاهواره من
بیدارنشست و خفتن آموختدستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه راه رفتن آموختلبخند نهاد برلب من
برغنچه گل شگفتن آموختیک حرف و دو حرف بر زبانمالفاظ نهاد و گفتن آموخت
چون هستی من ز هستی اوستت اهستم و هست دارمش دوست

 

آمد بهاران

نیما یوشیج

بچه ها، بهار
گلا وا شدن
برفا پاشدن
از روسبزه ها
از رو کوهسارها
داره رو درخت
می خونه به گوش
پوستینو بکن
قبا رو بپوش
بیدارشو، بیدار شو
بچه ها، بهار!

 

مادر

فریدون مشیری

تاج از فرق فلک برداشتن
تا ابد آن تاج بر سر داشتندربهشت آرزو ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتنروز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتی چون ماه دربر داشتنجاودان درملک عالم زیستن
ملک عالم را مسخر داشتنبرتو ارزانی که ما را خوشتراست
لذت یک لحظه مادر داشتن
***