Skip to main content

زن خانه دار کیست (چیست)؟

مقاله

زن خانه دار کیست (چیست)؟

 

زن خانه دار یک زن است: زن خانه دار کارخانه را انجام می دهد، در ساختار اجتماعی جوامع صنعتی، این دو حُکم ، تناقض پُر اهمیت و جالبی را عرضه می کنند. ترکیب “زن” و “خانه” در یک جمله ارتباطی را میان زنانگی، ازدواج، و مکان سکونت خانواده به وجود می آورد. نقش زن خانه دار نقشی خانوادگی است: نقشی مونث. اما در عین حال نقشی کاروزانه هم هست . زن خانه دار «زنی است جدا از خدمتکار خانمه، کسی که مسئول اکثر وظایف خانه است (یا برکارهای خانگی خدمتکار نظارت می کند»).2 یک زن خانه دار زنی است که «مسائل مربوط به امور خانه اش را سرپرستی و هدایت می کند؛ بانوی خانواده؛ همسر صاحب خانه».3

ویژگی های نقش زن خانه دار در جامعه صنعتی مدرن عبارت است از 1) اختصاص یافتن آن منحصراً به زنان، به جای این که به افراد بالغ هردو جنسیت محول شود،2) وابستگی آن به اتکاء اقتصادی، یعنی، به نقش متکی به شوهر زن در ازدواج مدرن؛ 3) موقعیت آن به عنوان «غیر- کار» (به عبارت دیگر کار به حساب نیامدن کار خانه) در مقایسه با کار “واقعی”، یعنی کاری که از نظر اقتصادی بازده داشته باشد، و 4) ارجحیت آن برای زنان، یعنی، ارجح بودن آن برای زنان بر نقش های دیگر.

یک مرد نمی تواند زن خانه دار باشد. مردی که بگوید زن خانه دار است، حرفی عجیب و غیرمعمول گفته است. ممکن است در واقعیت حرفش درست باشد: ممکن است حقیقتا کارخانه بکند و مسئولیت کارهای خانه را برعهده داشته باشد. لیکن بیان آن آهنگی تمسخر آمیز و یا حتی گونه ای انحراف را القاء می کند. این امر برخلاف اصول رفتارهای فرهنگی و اجتماعی ماست.

در سال 1970، آقای آلبرن میلز از اهالی گاونتری4 اعلام کردکه خانه دار است. همسراو، ورا، 5که شاغل بود، تقاضا کرد بنا بر قانون تامین بیمه های اجتماعی مصوبه 1965، از مزایای حق همسر برای شوهرش برخوردار شود. آلبرت پنج سال تمام خانه داری کرده بود، و وِرا امکانات مالی خانواده را فراهم آورده بود: پس آلبرت زن خانه دار بود. ولی خانواده میلز در این جدال بازنده شد. زیرا وکیل سازمان بهداشت و تامین بیمه های اجتماعی با استناد به آن بخش از قانون که شامل آنان می شد چنین برداشت کرد که: « زمانی که قانون به فردی به عنوان زن (همسر) ارجاع می کند، واژه همان معنایی را دارد که در قانون انگلیس از آن برداشت می شود- شریک زندگی زناشوییِ یک شخصیت تک همسری. بنا بر قانون یک مرد و یک زن یک جفت طبیعی را به وجود می آورند.»6 در محدوده این شراکت “طبیعی”، طبیعتا زن است که نقش خانه دار را برعهده می گیرد. پس بنا بر قانون آقای میلز باوجود آن که کارهای خانه را انجام داده بود زن خانه دار محسوب نمی شد.

اجرای نقش زن در مقام زن خانه دار یک حادثه اتفاقی نیست. البته می توان زن خانه دار بود ولی شوهر نداشت، لیکن اکثریت زنان خانه دار زنان شوهردار هستند، وارجاع نقش زن خانه دار به زنان درازدواج ساختاری اجتماعی دارد. ازدواج به سادگی یک رابطه فردی نیست: بلکه «بنیادی است مبتنی بر اتحاد افرادی در نقش زن و شوهر که از جانب اجتماع پذیرفته شده است.» یک یک فرد ذکور، یک مرد، بنا بر تعاریف زیست شناختی قانونا نمی تواند نقش اجتماعی همسر- زن خانه دار را برعهده بگیرد، و یک فرد اناث ، یک زن، طبق هان تعاریف بر قانون قادر نیست نقش شوهر را اجرا کند:

«کارآگاهان امروز برای دادستان عمومی گزارشی فراهم آوردند مربوط به زوجی که در دفتر ثبت ازدواج ساوت اِند به نوعی عقد ازدواج بستند، با عِلم به این که هردو می دانستند که زن هستند… این زوج عبارتند از تری فلوید، 24 ساله، و کارول مری لوید23 ساله… فلوید گفت:« من از نظر فنی زن هستم. ولی چه حالا و چه همیشه احساس یک مرد را داشته ام». کارول گفت، من در تمام مدت می دانستم که شوهرم یک زن است… ولی از نظر ما هیچ اشکالی ندارد.»

لیکن برای اجتماع، جنسیت بیولوژیکی، مهمترین مِلاک است.

در روند اختصاص دادن نقش خانه داری به زن در ازدواج، خانه داری از نظر اقتصادی حرفه ای وابسته است. همانگونه که رئیس دیوان حقوقی کشور بدون هرگونه تعارف و با تبختر اعلام می کند که، زنانِ شوهردار «که در گیر انجام وظائف خانه بدون دریافت مزد هستند، ازنظر قانون شامل بازنشستگی نمی شوند بلکه، مشمول ماده « آنانی که از نظر اقتصادی غیر فعال هستند» می شوند.

در این چار چوب این تعریف، سه جنبه اقتصادِ کارِ خانه نهفته است. نخست آن که زن خانه دار، کالایی تولید نمی کند که از نظر اقتصادی مستقیما دارای ارزش باشد. عملکرد اصلی اقتصادی او نیابتی است: باخدمت کردن به دیگران، به آنان امکان می دهد تا در فعالیت های مولد اقتصادی سهیم باشند. دوم آن که به عوض داشتن نقشی تولیدی، زن خانه دار به عنوان مصرف کننده اصلی در خانواده ظاهر می شود. مواد حرفه او عموما توسط او از خارج از خانه خریداری می شود- موادی که با آن غذا می پزد، لوازمی که خانه را با آن مفروش می کند، لباس هایی که برتن افراد خانواده می کند، و ابزاری که نظافت خانه را با آنها انجام می دهد. “خرید” یکی از فعالیت های عمده زن خانه دار است. واقعیت این معادله «زن مساوی با زن خانه دار مساوی با مصرف کننده» با اختصاص دادن نقش زن خانه دار در تبلیغات ضد تورمی دولت ها به وضوح تصویر می شود. دولت از زنان خانه دار “درخواست” می کند که گرانی ها را اعلام کنند، “عاقلانه” خرید کنند و غیره. در برنامه تثبیت قیمت های دولت انگلستان در 1972، این وظیفه منحصرا بر عهده «زنان خانه دار» گذاشته شده بود که بالا رفتن غیرقانونی نرخها را گزارش بکنند. نخست وزیر توضیح داد که «پیشنهاد این است که اگر آنان (زنان خانه دار) تشخیص می دهند که کاسبی غیر منصفانه نرخ هایش را بالا برده باید او را مورد مواخذه قرار بدهند. زنان خانه دار کاملا قادر به انجام این کار هست.»

سومین جنبه ای را که رئیس دیوان حقوقی کشور تعریف می کند این است که کار زن خانه دار کار محسوب نمی شود، زیرا در قبال آن مزد یا درآمدی دریافت نمی کند. نه تنها زن خانه دار بابت کاری که انجام می دهد کاری دریافت نمی کند بلکه کمابیش در تمام کشورهای صنعتی زن خانه دار در مقام کارگر خانه حقی نسبت به مزایای مالی- کمک هزینه های بهداشتی، مزایای بیکاری، و غیره که از طریق بیمه های تامین اجتماعی شامل دیگر کارگران میشود، ندارد. هرنوع بهره ای که استحقاقش را بیابد غیر مستقیم خواهد بود، از طریق ازدواج، و به این دلیل که در زناشوئی او وابستگی اقتصادی خودرا اعلام می کند. او به عنوان کارگر وجود خارجی ندارد. و این موقعیت زمانی که مستقر شد دیگر ابدی است. زن خانه دار اجرتی دریافت نمی کند، بیمه ندارد، از امتیازات رایج دوران بیماری بهره ای نمی برد و و و: پس زن خانه دار کار نمی کند. منطق دیگر این قضیه این است: زن خانه دار کار نمی کند پس نسبت به هرگونه اجرت یا بهره مالی حقی ندارد. در هرحالتش، برداشت نوین از کار، در مقام صرف انرژی به منظور به دست آوردن بهره مالی، کارِ خانه را در سخیف ترین و پست ترین انواع کار تعریف می کند.

این تناقض اصلی – کارِ خانه کار هست، کارِ خانه کار نیست – مدام در تحلیل موقعیت زن خانه دار ظاهر می شود. از یک طرف او فرد ممتازی است: از خواسته ها و نیازهایی که دیگر افراد بالغ اجتماع را به هم پیوند می دهد، معاف است. یکی از خوانندگان مقاله ای در باره زنان خانه دار و کار خانه، به روزنامه نوشته بود: « من و شوهرم هردو معتقدیم، زن خانه دار یکی از ممتازترین طبقات اجتماع است». و یا به قول یک خواننده دیگر:

«به نظر من او (زن خانه دار) یک ملکه است، و شوهر و فرزندانش توابع سر سپرده او هستند. کسبه و تجار درباریان او هستند و هر زمان که از ایشان ناخشنود شد می تواند کنارشان بگذارد. خانه اش به او این امکان را می دهد تا قابلیت های هنری، آشپزی، و مردم داری اش را بیازماید. او آزاد است که هیجده ساعت در روز کار کند… یا اصلا کار نکند… دست کم او برده یک رئیس نیست.»

و اما، در حالی که این ادعا که «من یک زن خانه دارم»، امتیازی محسوب می شود که زن از هرگونه فعالیت اقتصادی دست بکشد، اعتراف به این که «من فقط یک زن خانه دارم»، هرگونه حقی را هم از احساس غرور نسبت به آن از او سلب می کند. محرومیت از امتیاز ناشی می شود.

کارِ خانه کار پستی است. “پست”، واژه ای است که معمولا به کارهای بی اهمیت اطلاق می شود، که به حق باید فقط در مورد کارِ خانه به کار برده شود. تعریفی که فرهنگ زبان ازواژه … می دهد چنین است: «1) کلفت، نوکر 2) کلفتی، نوکری 3) پست، حقیر، بی اهمیت. برگرفته از واژه فرانسوی….، خانه داری».

برخی از دلایل پست و حقیر شمرده شدن کارِ خانه، به سبب افرادی است که آن را انجام می دهند- زنان. در زبان انگلیسی واژه …. با اندکی تغییر در بیان به …. تبدیل می شود که به معنی زنِ بی ارزش است. این برابری مفاهیم زبانشناختی بازتابنده معادله مفهوم اجتماعی است. یک زنِ خانه دار و یک زن یکی هستند، و هردو در معرض استثمار و محرومیت در ارتباط با گروه برتر اجتماع هستند. زنان خانه دار در انجام وظیفه اشان، و زنان در نقشهای اقتصادی اجتماعی اشان در تصویر یا نظرگاه های این گروه (برتر) به حساب نمی آیند… اگر به حساب می آمدند، درآن صورت یک “موقعیت” به حساب نمی آمدند. آنها را جدا نمی کردند، متفاوت نمی بودند، و نابرابر.

مقام زن خانه دار به خصوص با مقام زن شوهردار در هم آمیخته است. به طوری که یکی از اعضای دولت بریتانیا در سال 1970 اعلام کرد: « نقش زنِ خانه دار حرفه بسیار محترمی است، لیکن مسئولیت معمولی رسیدگی به امور رفاهی او از وظائف شوهرش محسوب می شود.» به عبارت دیگر، هرچقدر هم نقش زن خانه دار محترم و عزیز است، لیکن همیشه از نظر اقتصادی وابسته بوده و خواهد بود، که از تبعات ازدواج است. فمینیست ها (طرفداران آزادی زنان) ممکن است به حق بپرسند، این چه نوع احترام و عزتی است، و کدام حرفه دیگر کارگران بی مزد و مواجبش را در چنین موقعیت خطرناکی قرار می دهد که از نظر اقتصادی برای بقا به اعانه کسانی که شریک بسترش هستند وابسته کند؟

امروزه، اولویت نقش زن خانه دار در ارتباط با زنانگی، وابستگی اقتصادی، و کارِ از نوع پست بیشتر محسوس است تا در زندگی معمولی زنان، معهذا شواهد فراوانی حاکی از این واقعیت است که پیشرفت در جهت برابری جنسیت به سبب مسئولیت های خانگی زنان به مشکلاتی بر می خورد، حتی زمانی که موانع قانونی و سازمانی برداشته شده باشند… یکی از مشکلات اساسی در قبال این مسئله، عدم پذیرش کارِ خانه به عنوان “کار”ی است که انرژی و زمان می برد، واقعیتی که به بهترین وجه در این تصنیف عامیانه با عنوان « در باره یک کدبانوی خسته» که شاعرش هم گمنام است، بیان شده:

در این جا زنی خفته که همیشه خسته بود
او ساکن خانه ای بود که مستخدم نمی گرفتند
آخرین کلام او در روی کره زمین این بود: دوستان عزیزم،
من به مکانی می روم که از پختن، شستن و دوختن خبری نیست.
و همه چیز درآنجا درست همان است که آرزویش را داشتم
زیرا جایی که غذا نمی خورند از ظرفشویی خبری نیست.
من جایی هستم که سرودهای بلندی مترنم است
ولی صدا ندارد، من نیز صدا ندارم
بر مرگ من نه اکنون و نه هرگز نگریید،
من دیگر هیچ گاه، هرگز کار نخواهم کرد.

از تعداد زنانی که خانه دارند، ارقام دقیقی در دست نیست، لیکن بنا بر یک ارزیابی در انگلستان مشخص شده که 85 درصد از تمام زنان بین سنین شانزده و شصت و چهار سال در میان یک جمعیت 7000 نفری، بدون هیچ ترتیب خاص، خانه دار بوده اند- مسئول اداره امور خانه ای را که درآن زندگی می کردند داشته اند. و در حالی که نه نفر از ده نفر زنانی که کارمند نبودند، خانه دار بودند، هفت نفر از ده نفر زنانی که بیرون از خانه شاغل بودند نیز مسئولیت خانه داری را برعهده داشتند. به وضوح امروزه خانه داری الگوی شغلی اصلی زنان است. استخدام خارج از خانه به خودی خود موقعیت زن خانه دار را تغییر نمی دهد (یا از کار آن نمی کاهد).

با از بین رفتن طبقه مستخدم و پیشخدمت های خصوصی، نقش خانم خانه و کارگر خانه درهم ادغام شده اند. یک زن خانه دار متوسط در سال متجاوز از 3000 تا 4000 ساعت وقت صرف کار خانه می کند. زنان خانه دار بریتانیایی حومه شهری، که توسط نگارنده در یک تحقیق نمونه مورد بررسی قرار گرفتند، در حدود 77 ساعت در هفته کار خانه انجام می دادند. میزان زمانی که کارخانه از زن می گیرد، با ازدیاد و در دسترس قرار داشتن ابزار خانه پیشرفته، یا با گسترش امکانات زنان در بیرون از خانه کاهش نمی یابد. مقایسه ای میان اطلاعات موجود ازکشورهای گوناگون، در طول چهار دهه گذشته (نمودار اول) نشاندهنده تداوم چشمگیر ساعات کارِ خانه است.

بی ارزش و خوار بودن کارِ خانه (و زنان) از نظر اجتماعی از جهانی دلیل این گرایش است که میزان زمانی را که زنان صرف انجام آن می کنند ندیده گرفته شود. ولیکن عوامل دیگر نقش زن خانه دار، نیز باعث می شود که این ساعات طولانی کار دیده نشود. کار خانه از سه وجه مهم با کارهای دیگر تفاوت دارد: خصوصی است، فردمدار است و حد و حدود آن در مجموعه نقش های خانگی، و خانوادگی، که مشخص کننده نقش زنان و به همان نسبت موقعیت خانه دار است، مخلوط می شود. خانه محل کار است، و محدوده آن محدوده زندگی خانوادگی هم هست. در جوامع جدید، خانه و خانواده مکان های خصوصی هستند، پناهگاه هایی از جهان رو به تزاید غیر شخصیِ خارج، هیچ گونه قوانینی زنِ خانه دار را موظف نمی کند که خانه را برای افراد خانواده اش جای امنی درست کند، در حالی که، برعکس، کارفرمایان صنعتی از این جهت سخت مورد کنترل قرار می گیرند. قوانینی وجود دارند که امنیت کاربرد وسائل و ابزارهای خانگی را تامین می کنند، ولیکن زن خانه دار در مقام مدیر محیط خانه، موظف نیست که امنیت آنها را تامین کند (و یا حتی در وهله اول آنها را بخرد.) در اکثر کشورهای غربی تصادفات عامل اصلی مرگ های افراد زیر 45 سال است، و حوادث خانگی عمده این تصادفات را به وجود می آورند. کاری که افراد در «چهار دیواری» خانه اشان انجام می دهند مربوط به خودشان است. خشونت های بدنی، و یا بی توجهی، مسبب مرگ هر شش کودک در هزار نفر است.

انزوای جسمی کارِ خانه- هرزن خانه دار در خانه خودش – عامل اصلی فردمدار بودن آن است. هیچگونه قوانین عمومی ای وجود ندارد که زن خانه دار را موظف کند چه بکند، چگونه و چه زمانی آن را انجام دهد. گذشته از امور جاری خانه- پخت و پز غذا، شست و شوی لباسها، نظافت داخل منزل- دست کم، به صورت فرضی – زن خانه دار کار را آن گونه که خود می خواهد مشخص می کند. غذا می تواند گرم یا سرد باشد؛ لباس ها می تواند چند ساعت پس از پوشیدن و یا چند هفته بعد شسته شوند؛ خانه می تواند ماهی یکبار یا روزی دوبار نظافت شود. چه کسی قوانین اش را مشخص می کند، چه کسی حد و حدود معمول آن را تعیین می کند، آیا کسی به جز زن خانه دار؟

زنان خانه دار به هیچ اتحادیه یا سندیکای حرفه ای وابسته نیستند، انجمنی صنفی وجود ندارد که ملاک عملکرد آنان را مشخص کند، استاندارد بالای کار را بنیان بگذارد، و تنیه هایی برای کسانی که عملکردشان ناکافی یا به نحوی نامرتب بوده تعیین کند. هیچ سازمانی وجود ندارد که از منافع آنان دفاع کند، و یا حامی آنان در مسائل و یا زمینه هایی که مربوط به عملکرد نقششان می شود باشد. این حقایق مشخص کننده فردمداری رفتارِ کارِ خانه است.

انزوای زن خانه دار تاکیدی است بر تفاوتش با دیگر کارگران. او فاقد شرایط معاشرتی گروهی است: همکاری غیر رسمی کارگرانی که در گیر انجام یک کار واحد هستند، عامل مهمی در استاندارد عملکرد کارهای استخدامی است. زن خانه دار از این موقعیت محروم است که با همکارانش معاشرت بکند و با آنان بر سر شکل و محتوای فعالیت کاری اشان تبادل نظر بکند. هرچند کسانی چون دوستان، همسایگان، و اقوام می توانند منبع مهمی برای به وجود آوردن استاندارد کارِ خانه و روند آن باشند، خود کار اما باید در خانه های مستقل انجام بگیرد (خرید خانه در مقام یک فعالیت کاری از این قاعده مستثنی است).

لاجرم نقشی این چنین گونه گون و شخصی، همچون نقش زنِ خانه دار ممکن است به نظر برسد که تعاریف متعارف از واژه “نقش” را نفی بکند. (نقش عبارت است از یک رشته حقوق و وظایفی انتزاعی که رفتار افراد به درجات متفاوت آن را منطبق می کند). در تصویر اجتماعی یک زن، نقش او در مقام همسر و مادر از نقش زن خانه دار مجزا نیست. بازتاب های این تصویر در تبلیغات، و در رسانه ها به طور کلی، زنان را به گونه ای، ترکیبی آماری از هر سه این نقش ها معرفی می کند. عرضه به خصوص روشنی از این تصویر را بیشتر در مجلات زنانه می بینیم، که به زنان نشان می دهند چگونه «لباس بپوشند، غذا بخورند، خانه داری کنند، بچه داری کنند، و حتی عشق بورزند» و این همه در یک زمان. (این مجلات زنانه)«در اصطلاح روانشناسانه، مادر به ستوه آمده، و زن خانه دار خسته را قادر می سازند که با خود آرمانی اش در ارتباط قرار بگیرد: آن خودی که آرزو دارد همسری نمونه، مادری فداکار، و خانه داری منحصر به فرد باشد.» «زن خانه دار» می تواند اصطلاحی فراگیر برای “همسر” و “مادر” باشد. توقعی که جامعه از زنان دارد این است که در هرسه نقش به کمال برسند.

مطالعه ای در زمینه کارِ خانه لاجرم مطالعه ای است در موقعیت زنان. وضعیت فعلی زنان به عنوان زن خانه دار چگونه پدید آمده؟ آیا خانه داری همیشه نقش زنان بوده؟ زنان خانه دار نه در ساختار خانوادگی و نه در سازمان جامعه انسانی همیشگی نبوده اند. جوامع و روش های خانوادگی متفاوتند: انسان ها نه محیط نوع – خاص و نه شکل رفتاری نوع – خاصی دارند: «این یک نکته پیش پا افتاده در علم انسان شناسی است که روش های “شدن” یا “بودن” انسان ها به تنوع فرهنگ آنان است». افراد دیگر در فرهنگ های متفاوت احتمالا در خانواده زندگی می کنند، ولی لزوما زنان خانه دار ندارند.

پانوشت ها:

1. Ann Oakley.
2. Author’s reference (Please insert).
3. Author’s reference; Please insert.
4. Albert Mills of Coventry.
5. Vera.
6. Author’s reference: Please insert.