رسم های زندگی
قرن اخير دوران تحوّلات بزرگ درآداب ومراسم زندگي مردم ايران بوده است. دروضع عمومي جامعه، اقتصاد، تعليم و تربيت، بهداشت، شهرسازي و ساختمان، تشکيلات اداري و انتظامي و اداره امور شهرها تغييرات مهمّ و بنيادي صورت گرفته ودرنتيجه بسياري سنّت ها و باورهاي عمومي و روش هاي معمول درگذشته نيز دگرگون شده است.
امروزهزايمان زيرنظرپزشک متخصّص وماماهاي تحصيلکرده دربيمارستان و با رعايت اصول بهداشتي انجام مي گيرد. ازدواجها با آشنايي و تفاهم بيشتر سرمي گيرد و نظر پدر و مادر و بزرگ ترها هرچند محترم است امّا موافقت عروس و داماد شرط اصلي است. درحمّامهاي عمومي ديگرخزينه نيست و درساختمان خانه ها پيش بيني دوش و وان خانوادهها را اغلب ازگرمابه هاي عمومي بي نياز ميکند.
آنچه از رسم هاي زندگي دراين نوشته ميآيد. مربوط به پيش ازقرن اخير است و به ويژه در ميان طبقات نسبتاً مرفّه رايج بوده. اليته دگرگوني اجتماعي به تدريج صورت ميگيرد و امکانات زندگي امروزي درايران نيز هنوز دربسياري شهرها و روستاهاي دور به سختي دردسترس همگان است. جامعه ايران امروز هم چنان دوران تحوّل را ميگذراند و نمونههايي ازباورهاي عامه و انديشه ها و روش ها و مراسم گذشته وحال درکنارهم هنوز در بين مردم به فراواني يافت ميشود
زايمان و ختنه سوران
درگذشته، هنگامي که کسان زن آبستن خبرميشدند که زايمان نزديک است، زائو را دررختخواب ميخواباندند. پيش از رفتن به بستر، زائو کلوخي درچاه آب خانه ميانداخت تا درفاصله کوتاه باز شدن آن درآب او هم زاييده باشد. شايد هم بنا بر رسمي باستاني، ايزدبانو آناهيتا ر،ا که وظيفه زايش آسان به عهده اوست، به خود ميخواند سپس کسي به سراغ ماما ميرفت و مردي از اهل خانه بالاي بام اذان ميگفت. بانگ اذان بي موقع، نشان زايمان بود. کساني که آن را ميشنيدند دعا ميکردند که زائو هرچه زودتر به سلامت فارغ شود. تنها زن هاي سفيدبخت که جن زده وغشي نبودندحقّ ورود به اطاق زائو را داشتند. يکي از زنها چهارميخ را به زمين اطاق زائو ميکوبيد تا چهار درد زودتر برسد و زائو بزايد. ديگري پوست سير و پيازدرآتش ميريخت تا درد آسان تر تحمّل شود. سوّمي جوشانده سرکه و سنگ رختشوئي را درآستانه در ميپاشيد تا جادوي طلسم باطل شود. چند نفر هم دسته جمعي دعاي اَمّن يُجيب ميخواندند تا زائو به تندرستي بزايد.
ماما درموقع ورود ابتدا چند بار کف دست ها را محکم بهم ميکوبيد تا اَجنّه بترسند و دورشوند. سپس سينياي پُر ازخاکستر نرم با هشت عددخشت حاضر ميکردند. روي خاکسترها را پارچه سفيدي ميکشيدند و خشتها را در دو رديف به فاصله دو وجب روي هم ميگذاشتند. وقتي چهاردرد ميرسيد، زائو را سرخشت ميبردند. دراين موقع يکي از نزديکان روي چهار پايه روبروي زائو مينشست. زائو دست هاي خود را روي شانه هاي او ميگذاشت. ماما هم کف دست هاي خود را با روغن بادام چرب ميکرد و پس از چند مالش ملايم روي شکم زائو و گذاشتن دستمال گرم به کمر و پشت سر زائو او را نگه ميداشت.
همين که نوزاد به دنيا ميآمد، ماما او را ميگرفت و مواظب بودکه روي خشت به دنيا بيايد تا در اولين لحظه با خاک که «از آن است و به آن بازخواهد گشت» آشنا شود. دراين موقع زني منقلي پُرآتش به اطاق ميآورد و با ريختن اسپند و صلوات بلند خبر تولّد نوزاد را به ديگران ميداد. پس از خارج شدن جفت ماما چند سوزن به آن فرو ميکرد و آن را درگوشه اطاق ميگذاشت تا اگر شخصي بد نفس يا بدقدم يا بدچشم به اطاق وارد شد، نحسي آن به جفت برسد و مادر و نوزاد سالم بمانند.
پس از زايمان، کاسه اي روغن زردداغ شده که درآن مقداري فلفل و نبات کوبيده ريخته اند به زائو ميدهند که همانجا سرخشت سر بکشد و قوّت بگيرد. پس از آن زائو را به بستر ميبرند تا استراحت کند. ناف نوزاد را اگر دختر باشد با قيچي و اگر پسر باشد با کارد ميبرند و درانتهاي آن نخ ابريشمي هفت رنگ ميپيچند. سپس نوزاد را درآب گرم و نمک ميشويند و يک پارچه نخي سفيد آب نديده را از وسط چاک ميدهند و از گردن نوزاد ميآويزند. اين پارچه به شکل پيراهن بيآستين است که سينه و پشت نوزاد را ميپوشاند و پيراهن قيامت خوانده ميشود. اين لباس بايد هفت روز يا ده روز يعني تا هنگام حمّام زايمان به تن طفل بماند. از آن پس تا حمّام زايمان، که براي نوزاد دختر هفت روز و براي پسرده روز است، ماما مي کوشد که زائو و نوزاد را از گزند آل محفوظ بدارد. پس از اين مدّت زائو و نوزاد را با مراسم مخصوص به حمّام ميبرند و با جام چهل کليد روي آن ها آب ميريزند. از آن پس آل نميتواند آسيبي به آن ها برساند. شب ششم زايمان بامراسم خاصّي برگزار ميگردد. اين شب را بستگان و دوستان تا صبح بيدار ميمانند و ضمن دور کردن آل، آخوند محل يا يکي ازمردان مسنّ خانواده بچه را در بغل ميگيرد، درگوش راست او اذان و درگوش چپ اقامه ميگويد و به ميل و انتخاب خود نام يکي از امام ها را روي بچه ميگذارد. سپس همه حاضران صلوات ميفرستند و هلهله و شادي ميکنند.
ايرانيان مسلمان، نوزادان پسر خود را در سه يا هفت روزگي ختنه ميکنند. دراين صورت ختنه سوران يا جشن ختنه به سادگي برگزار ميگردد. امّا برخي اين مراسم را در پنج يا هفت سالگي انجام ميدهند. جشن ختنه سوران دراين موقع بسيار مفصّل و با شکوه برگزار ميشود. صبح روزي که قرار است پسربچه را ختنه کنند، اورا به حمّام ميبرند و سرحمّام اسپند دود ميکنند و با دادن انعام و هدايا به حمّامي و دلاّک با ساز و دهل پسربچّه را به خانه باز ميگردانند. هنگامي که دلاّک مشغول ختنه است پدر و مادر و نزديکان کودک او را دلداري ميدهند، و بيرون از اطاق آتشدان را دورميگردانند و اسپند دود ميکنند و دُهُل ميزنند. پس از پايان ختنه، تخم مرغي را در تابه حرارت ميدهند تا بسوزد و روغن پس بدهد. محل زخم را با اين روغن ميپوشانند و با پنبه ميبندند. درمراسم ختنه سوران اشعار و تصنيف هاي مخصوصي خوانده ميشودکه همه شاد و طرب انگيز است. پس ازختنه، پدر و مادر و ديگر بستگان و آشنايان پول يا هداهايي به نام "سرسنّتي" به کودک ميدهند تا اورا خوشحال کنند.
گاهي در يک روز دو يا چند پسربچه را با هم ختنه ميکنند. دراين صورت تعداد آن ها نبايد زوج باشد. اگر سه يا پنج يا هفت بچه با هم ختنه شوند اشکالي ندارد. اگر در يک روز دوبرادر را باهم ختنه کنند بلافاصله بايد خروسي را درکنار باغچه سر ببّرند تا درآن روز سه خون ريخته شود والاّ يکي از فرزندان خانواده ناگهان خواهد مرد.
خواستگاري و عقد کنان درايران
بنا بر رسمي کهن، انتخاب عروس براي مردان جوان به عهده زنان بزرگ خانواده است. براي خواستگاري، مادر، عمّه، خاله يا ديگران به خانه دخترهاي دم بخت ميروند. پس ازگفتگوهاي مقدّماتي دختر با سيني چاي وارد اطاق پذيرايي ميشود. يکي از زن هاي خانواده مرد با تحسين زيبايي و سليقه دختر او را با اشتياق ميبوسد تا مطمئن شود دهان و بدنش بوي بد نميدهد، گيسوانش طبيعي است و اندامي سالم دارد. اگر دختر و خانواده او مورد پسند واقع شدندخانواده مرد پيغام ميفرستد. در همين حال، خانواده دختر نيز به تحقيق درباره داماد و خانوادهاشميپردازد. درصورت توافق دوطرف، داماد همراه خانواده خود به خانه عروس مي رود. دراين شب فرصتي فراهم ميآورند که داماد يک نظرصورت عروس را ببيند. مردها در اطاقي جداگانه پذيرايي ميشوند و درباره مَهريه و شيربها يا باشلُق، که داماد بايد به عروس و خانواده او بپردازد و هم چنين هزينههاي عروسي، به توافق ميرسند. اين شب "بله بُران" يا نامزدي خوانده ميشود. ازخانه داماد سيني تزيين شدهاي به خانه عروس ميآورند که انباشته ازگل، شيريني، نقل، قند، چاي، حنا و مقداري سکه طلا يا نقره تزيين شده است و درميان آن ها يک حلقه انگشتر و يک جفت کفش قرار دارد. داماد حلقه را به انگشت عروس ميکند وکفش را به او ميدهد تا بپوشد. انگشتري و کفش "نشاني" خوانده ميشود. همان شب قرار خريد و عقد کنان را ميگذارند.
چند روز پيش ازعقد، داماد خوانچهاي به خانه عروس ميفرستد که روي آن يک آينه، يک جفت شمعدان يا لاله، يک انگشتر، چند دست لباس، پيراهن و کفش سرعقد براي عروس و هدايايي از اين دست براي خواهر و مادرعروس گذاشته شده است. وسايل سفره عقد نيز همراه آن فرستاده ميشود. ازطرف خانواده عروس چند قواره پارچه براي داماد و پدر و مادر او درخوانچه ها باز گردانده ميشود. صبح روزعقدکنان، پس از آن که هريک از عروس و داماد را با تشريفات بسيار ازحمّام باز گرداندند، عروس را بند مياندازند، دراين موقع زن هاي خانواده داماد بايد حضور داشته باشند. اين زن ها بايد همگي سفيد بخت، يعني بدون هوو، باشند. پيش از آن که بندانداز يا مشّاطه موهاي اضافي صورت عروس را بردارد و ابروهاي او را باريک و کماني کند، مادر عروس و داماد هريک بايد با موچين يک دانه مو از وسط پيشاني عروس بکنند و بجاي آن سکه اي طلا يا نقره بچسبانند. اين سکهّ ها انعام بندانداز است. درفاصله بنداندازي، زنها دَف ميزنند و ميخوانند و ميرقصند و اسپن درآتش دودميکنند تا به عروس چشم زخم نرسد. درپايان کار، مشّاطه عروس را بزک ميکند و به موها و وسط پيشانيش پولک و ستاره هاي طلايي و نقرهاي مي چسباند.
بعداز ظهر همان روز، عروس را بر سر سفره عقد مينشانند. اين سفره را در اطاقي مياندازند که زيرش خالي نباشد تا جاي پاي عروس درخانه شوهرمحکم بماند. جاي عروس رو به قبله بالاي يک تشت دمرو است که زير آن دوازده عددتخم مرغ گذاشته اند تا عروس بچه هاي بسيار بزايد. گاهي که عروس خيلي کوچک اندام است زين اسبي هم روي تشت ميگذارند و ميگويند براي آنست که عروس همواره برکارها سوار باشد. سفره عقد پارچه سفيد يا ترمه اي است که روي آن ابتدا براي کسب فضيلت يک جلد قرآن مي گذارند. سپس يک آينه روبروي عروس ميگذارند تا وي در تمام مدّت عقد خود را درآن ببيند و نيکبخت باشد. در دوطرف آينه دوشمعدان يا لاله که هنگام عقد روشن ميکنند به علامت روشني و طول عمر قرار ميدهند. شمع ها را بايد بين دو انگشت کشت يا پس از عقد با لنگه کفش عروس آن را خاموش کرد.
بر سفره عقد يک بشقاب پنير و سبزي براي دفع هوو ميگذارند و دو تخم مرغ براي آن که عروس نازا نماند. در هفت خانه سيني عاطل و باطل خشخاش، اسپند، گلپر، سياه دانه، باروت، کندر، نمک و برگ مورد کوبيده ريخته شده نيز ميگذارند تا هرچشم شور را بگرداند و طلسم را باطل وجن و ارواح خبيثه را دور کند. يک پياله عسل براي تندرستي و شيرين کامي عروس و داماد ميگذارندو يک کاسه سيماب تا دل داماد هميشه مانند جيوه براي عروس بلرزد. نان سنگک که روي آن با خشخاش و سياه دانه "مبارکباد" نوشته شده، برکت سفره است و کاسه آب که برگ سبزي روي آن شناور است علامت صفا و خرّمي خواهد بود. نُقل براي شيرين کردن دهان و گردو براي آن که بچّه اوّل عروس پسر باشد وگردوبازي کند.
چند لحظه قبل از آن که صيغه عقد جاري شود، شمع ها يا لاله ها را روشن ميکنند و ملاّ يا محضردار دراطاق کناري که با پرده اي از اطاق عروس جدا شده مينشيند و به وکالت عروس و داماد صيغه عقد را جاري ميکند. درهمان حال دو زن سفيد بخت بالاي سرعروس ميايستند. يکي از آن ها دوکلّه قندکوچک را روي پارچه اي که بالاي سر عروس گرفته شده بهم ميسايد و ديگري سوزني را، که نخ هفت رنگ دارد، پيوسته به پارچهاي فرو ميبرد و در ميآورد تا زبان مادر و خواهر شوهر بسته شود. درآن وقت بايد تمام تکمه هاي لباس عروس و داماد باز باشد و هيچ گره و پيچي حتي درنگار کف دست و پاي عروس و داماد که روز قبل درحمّام باحنا نقش شده است، نباشد. زيرا اگر چيزي بسته باشد يا پيچ داشته باشد بخت عروس و داماد بسته خواهدشد. حتّي حاضران سر سفره عقد مواظب هستند که کسي انگشتان خود را قفل نکند چون داماد درشب عروسي دوچار ناتواني خواهد شد. سرعقد، زن سياه بخت و دوبخته و شوهرمرده و نازا و بي بچّه نبايد حضورداشته باشد. دخترهاي دمبخت نيز نبايد باشند زيرا بختشان بسته ميشود.
هنگام عقد، عروس بايد منتظر بماند تا آقا سه بار از او موافقت بخواهد. تنها در بار سوّم بايد بله بگويد و الاّ سبک و بي قرار شمرده خواهد شد. پس از عقد، شادي ميکنند وهلهله و «هولولو، شولولو» سرميدهند. داماد به اطاق عروس ميآيد و پهلوي او مينشيند. هريک قاشقي عسل به دهان يکديگر ميگذارند و همديگر را ميبوسند. آن گاه آفتابه و لگن ميآورند، عروس پاي راست داماد و داماد پاي راست عروس را با آب و گلاب ميشويد. با تخممرغ ها خاگينه ميپزند و عروس و داماد از آن ميخورند و لقمه اي نان و پنير و سبزي به دهان مي گذارند. سيني عاطل و باطل را روي آتش ميريزند و دخترهاي خانه مانده روي تشت عروس مينشينند تا بختشان باز شود. از آن پس تا وقتي که "ساعت" باشد و عروسيصورت بگيرد، داماد هرچند روز يک بار به خانه عروس ميرود و همراه خود هداهايي براي او ميبرد. درعيدهاي بزرگ مثل عيد غدير و عيد قربان و عيد نوروز و شب چلّه نيزخوانچه هاي شيريني و ميوه و طاقه شال و جواهر و طلا براي عروس ميبرند. خوانچه شب چلّه از همه آن ها مهم تر و واجب تر است و بايد لااقل هفت رنگ ميوه (سيب، گلابي، انار، هندوانه، خربزه، انگور و پرتقال) درآن باشد.
عروسي
درايران، بين عقدکنان و عروسي معمولاً مدتي فاصله ميگذارند تا خانواده عروس به تهيه جهاز بپردازند. جهاز عروس لوازم اوّليه زندگي است که يکروز قبل از وقتي که براي بردن عروس تعيين شده بر روي خوانچهها به خانه داماد برده مي شود. درنخستين خوانچه يک جلد کلامالله مجيد و يک آينه و يک جفت شمعدان ميگذارند تا نخستين چيزهايي باشد که وارد خانه داماد ميشود. وقت عروسي را با استخاره تعيين مي کنند که سعد باشد.
روز قبل ازعروسي حمام را قُرُق ميکنند و عروس و همه زن هاي خانواده او و داماد و دوستان و آشنايان او به حمّام مي روند. درگرمابه يک زن سفيدبخت لباس هاي عروس را درمي آورد. سپس ازمهره پشت گردن تا استخوان دنبالچه را نوره مي مالد که موي شيطان يا موي حرام پشت او کنده شود و نحسي نماند. پس از شستشو، دلاّک کف دست ها و پاهاي عروس را با حنا نگار مي بندد وگل و بوته و نقش گنجشک مي اندازد. درحمّام زنها درحال شستشو به رقص و آواز و پايکوبي مشغول ميشوند و انواع شربت و شيريني ميخورند. اغلب درحمّام دائماً اسفند دود ميکنند تا درد و بلا برود و چشم زخم باطل شود. درپايان کار دلاّک پس از گرفتن انعام گيس عروس را ميبافد و عروس به سر بينه مي آيد. درمدّتي که عروس درحمّام است. جلوي درگرمابه دسته دهلي يا نقاره چي به زدن و رقصيدن مشغول است.
درهمين حال، درحمّامي ديگر نيز داماد و دوستانش به شستشو و رقص و پايکوبي مشغولند. دربعضي خانواده ها حنابندان را شب عروسي و در خانه برگزار ميکنند. دراين جشن که مخصوص زنان و دختران جوان است شب تا صبح بيدار ميمانند و ضمن نقش و نگار به زدن و رقصيدن مي پردازند. اين مراسم را حنابندان گويند.
بعدازظهر روزعروسي، مشّاطه عروس را بزک ميکند. پس از پذيرايي مهمانان، عروس آماده رفتن به خانه دامادميشود. درساعت معيّن داماد و همراهان با دُهل و ساز به خانه عروس مي آيند و پس از پذيرايي دستهجمعي به طرف خانواده داماد مي روند. دراين وقت بستگان داماد ميکوشند پنهاني چيزي ازخانه بربايند و معتقدند که عقل عروس را دزديده اند. وقتي عروس راه مي افتد پدرش بسته اي نان و پنير و سبزي برکمر او مي بندد تا برکت را به خانه شوهر ببرد. درطول راه کسي آينهاي روبروي عروس ميگيرد و خود عقب عقب راه مي رود. عروس بايد مرتّب درآينه نگاه کند تا هوو سرش نيايد.
دردرگاه خانه داماد، گوسفندي جلو پاي عروس قرباني مي کنند. عروس بايد با نوک پا يک کاسه آب را که دربندخانه گذاشته شده برگرداند تا روشني و صفا به خانه داماد آورده باشد. سپس هفت قدم اوّل را روي هفت سيني گرد بزرگ بگذارد که روي هريک گردو يا بادامي است. عروس بايد با هرقدم گردو يا بادام را زير پاي خود بشکند. داماد هنگام ورود عروس به خانه خود را بجاي بلندي مي رساند و دوپا را از هم بازميگذارد تا عروس از زير آن ردّ شود به اين اعتقاد که هميشه بر عروس مسلّط باشد. سپس سه انار يا سيب يا نارنج را به سوي عروس پرتاب ميکند. اطرافيان عروس يک يک آنها را مي گيرند و در برابر هريک براي عروس پا انداز يا نثاري مي طلبند داماد هر بار چيزي گرانبها هديه مي کند. وقتي وارد خانه داماد شدند عروس مي کوشد پاي خود را روي پاي داماد بگذارد تا هميشه براو مسلّط باشد. البتّه داماد نيز در مقابل سعي دارد پاي خود را روي پاي عروس بگذارد. هنگام حرکت به طرف حجله عروس بايد آهسته و کندگام بردارد تا هم عمرش طولاني شود هم نزد شوهر همواره عزيز بماند.
درحجله، ابتدامادرعروس براي دادن قوّت قلب بهدخترشچند "آيةالکرسي" و چند "قُل هوالله" ميخواند و به او فوت مي کند. سپس پسر بچه کوچک و زيبايي را ميآورند و به بغل عروس مي دهند تا نخستين فرزند او پسري زيبا باشد. آنگاه داماد عروس را درآغوش ميگيرد و سه بار دور اطاق مي چرخاند و روي بستر ميگذارد. مرد ديگري که محرم باشد داماد را به همان ترتيب سه بار دورحجله مي گرداند و پهلوي عروس قرار مي دهد. بستر عروس را بايد زني سفيد بخت انداخته باشد. دراين هنگام پدر داماد تور روي صورت عروس را برميدارد و دست دختر را در دست داماد ميگذارد و سکّه اي طلا يا قطعه اي جواهر به او رونما يا پااندازميدهد. سپس قرآني در دست راست و آينه اي در دست چپ ميگيرد و به عروس نزديک مي شود. دختر قرآن را مي بوسد و به آينه نظر مي اندازد و صلوات ميفرستد. آنگاه همه ازحجله خارج ميشوند. زني آفتابه ولگن ميآوردوعروس و داماد سکّهاي درلگن مياندازند، وضو ميگيرند و دو رکعت نماز ميخوانند و سپس به بستر ميروند.
فرداي عروسي جشن پاتختي است. زنان و دختران جوان هداياي خود رابراي عروس ميبرند و به رقص و ياپکوبي ميپردازند. دربسياري روستاها اين مراسم جداگانه درفضاي باز براي داماد برگزار ميگردد. داماد را درجايي بلند مي نشانند و جوانان با انجام مسابقات اسب سواري و تيراندازي و رقص هاي دسته جمعي ساعات خوشي را ميگذرانند. در ابتداي اين مراسم پدر داماد يا کدخداي محل ابتدا خود به داماد هديه ميدهد، سپس از يک يک اهل روستا ميخواهد که هداياي نقدي يا جنسي خود را پيش پاي داماد بگذارند.
گرمابه
شستشو درگرمابه براي ايرانيان نوعي کار مقدّس مذهبي به شمار مي رفته است. از روزگار باستان مردم ايران پيش از ورود به مکان هاي مذهبي شستشو ميکردند. غسل و وضو اصطلاحات امروزي اين کار است. از شيوه معماري پرستشگاه هاي ميترا و آناهيتا چنين برمي آيد که مخازن بزرگ آب و محل هاي مخصوص شستشو و غسل وجود داشته است. در مسجدها نيز سنگاب يا حوضي از سنگ تراشيده يکپارچه نزديک در ورودي به همين منظور ساخته مي شده است. حافظ در بيت زير به اين رسم ديرين اشاره دارد که مي سرايد: شستشويي کن وآنگه به خرابات خرام تا نگردد زتو اين ديرخرابآلوده
به اين جهت، از ديرباز گرمابه هاي عمومي در شهرهاي مختلف ايران ساخته شده است. نيکوکاران حمّام هاي بزرگ وقف مي کردند و شاهان و ثروتمندان در تزيين گرمابه ها بريکديگر پيشي مي گرفتند. يکي از بزرگ ترين و زيبا ترين گرمابه هاي عمومي که هنوز باقي است، و در زمان سلطنت محمّد رضا شاه پهلوي به صورت موزه درآمده، حمّام گنجعلي خان درکرمان است.
معماري گرمابه ها درايران سبک خاصي دارد. محلّي که درآن شستشو انجام مي شود تالار بزرگي است که در يک جهت آن دو خزينه بزرگ آب سرد و گرم قرار دارد. براي داخل شدن به خزينه بايد از چند پلّه بالا رفت. دور تا دورمحوّطه غرفه هاي کوچکي است که مشترکان جداگانه در آن شستشو ميکنند.
سربينه محوّطه اي است بزرگ که حوضي با کاشي ها آبي رنگ و ماهي هاي کوچک رنگين شناور در وسط آن قرار گرفته. درچهارگوش يا دورا دور حوض گلدان هاي شمعداني چيده مي شود. دورادور سربينه سکّويي محّل درآوردن و پوشيدن لباس است. اين سکّو درکنار راهرو کوچکي که به در ورودي متصّل است بلند تر ساخته مي شود و استاد حمّامي آنجا مينشيند. اين محل را سردم گويند. در زورخانه و قهوه خانه نيز محلّي به همين شکل با تزيينات متفاوت سردم خوانده مي شود. استاد حمّامي منقلي پيش روي مي گذارد که دائم پر از آتش است و قوري چاي و قليان درکنار آن هميشه آماده مي ماند. بر روي اين منقل اغلب اسپند دودميکنند تاچشم شوررا بترکاند و جن و ديو و حسود را دور و سحر را باطل کند.
اِزاره ديوارهاي حمّام در سربينه و داخل گرمابه همه جا، به ارتفاع نزديک به دو متر از کاشي معرّق پوشيد شده که به نقش و نگار آراسته است. رسم بوده که براين کاشي ها، تصاويري از داستان هاي پهلواني وحماسي را بنگارند. تهمورث سوار بر اهريمن، رستم گلاويز ديو سفيد، اکوان ديو که رستم را بر سر دست بلند کرده، حمله شير و اژدها به رستم و اسفنديار در هفت خان ها، از رايج ترين اين تصويرها است.
گرمابه روزها زنانه بود و شب ها مردانه، سحرگاه، پيش از هنگامي که هوا گرگ و ميش شود، بوق حمّامي به صدا درمي آمد و مردها دسته دسته بقچه زير بغل به حمّام مي رفتند. با بالا آمدن روز، نوبت زنان مي شد که ساعت ها درحمّام مي ماندند. در آنجا نه تنها خود و کودکانشان را مي شستند بلکه موها و دست و پا را حنا مي بستند و وسمه بر ابروها ميگذاشتند. ماندن طولاني زن ها در گرمابه اغلب با خوردن و نوشيدن همراه بود. شربت گلاب، نان و ترشي، پيچيده گوشت کوبيده در نان لواش، کوفته تبريزي و دلمه از غذاهايي بود که در حمّام صرف مي شد. خوردن انواع ميوه ها، مانند هندوانه، انار، سيب و گلابي نيز مرسوم بود. طبق يک عادت ديرين کسي که مي خواست لقمه اي بردهان بگذارد، همه افراد دور و بر خود را به خوردن دعوت مي کرد و با اصرار از آنها مي خواست که لقمه اي بچشند. اين اصرار در مورد زن هاي آبستن ضروري بود. زيرا اعتقاد براين بود اگر زني آبستن بوي غذا را بشنود و از آن نخورد چشم بچّه اش زاغ مي شود.
کارگر حمّام را دلاّک مي گفتند. دلاّک ها چه زن و چه مرد، کارها و وظايف ديگري نيز داشتند. سر و تن مردم را مي شستند، آن ها را آرايش ميکردند و مشت و مال مي دادند، مداوا و حجامت مي کردند، خون مي گرفتند، دندان مي کشيدند و شکسته بندي ميکردند. ختنه کردن هم به عهده آنان بود. درعين حال، به ويژه در حمّام زنانه، دلاّک ها واسطه عروسي مي شدند و براي کسي که مي خواست خانه اجاره کند يا بخرد دلاّلي مي کردند، سحر وجادو نيز بلد بودند و دواي مهر و محبّت مي فروختند و با طلسم و جادو و ماليدن پيه گرگ و چربي هاي ديگر به تن هوو او را از چشم شوهر مي انداختند.
به سخن ديگر، حمّام زنانه که شلوغي و سر و صدا و جارو جنحال آن در زبان فارسي مثل شده است، محلّي بود که زن ها درآن ديدو بازديد ميکردند، با ريختن جامي آب بر سر و بدن يکديگر دوست مي گرفتند، شوهر پيدا مي کردند و ازدردها و ناکامي هاي خود با اين و آن سخن به ميان مي آوردند و از همه مهمتر دم و دستگاه خود را به رخ يکديگر ميکشيدند. گرمابه بهترين محلّ براي ايجاد و گسترش روابط دوستي و آشنايي بود. گرمابه رفتن در مواقع خاص بخشي از مراسم به شمار مي آمد. حمّام شب عيد نوروز، حمّام کردن عروس، به گرمابه بردن داماد، حمّام زايمان، حمّام پسربچه قبل و بعد از ختنه، هميشه با ساز و دهل و خواندن و رقصيدن و خوردن و نوشيدن و دادن انعام و هديه همراه بود.
درعين حال حمّام در تاريکي و تنهائي جولانگاه جن و پري نيز به شمار مي رفت. اگر کسي شب تنها به حمّام مي رفت ممکن بود نتواند از دست جن ها جان سالم بدر برد. با اين همه شب ها حمّام جاي گرمي بود که مسافران نا آشنا را ساعتي از سرما و بي سر پناهي نجات مي داد. ناصر خسرو با دو تن از همراهان خود چنين شبي را گذرانده و از ماجراي آن در سفرنامه خود توصيف جالبي آورده است. درگذشتهها، خانواده هاسالانه به حمّامي پولي ميدادند و تمام سال خود و خانوادهشان از حمّام استفاده مي کردند. دلاّک ها با انعام مشتريان زندگي ميکردند. نزديک عيد نوروز بر روي کوزه هاي کوچک تخم ترتيزک سبز مي کردند و اين کوزه هاي سبزه را با خود به خانه مشتريان آشنا مي بردند و در برابر آن انعام و عيدي مي گرفتند. درجشن هاي عروسي و ختنه سوران و حمّام زايمان معمولاً هر خانواده متناسب با ثروت خود به دلاّک و حمّامي انعام مي داد. با اين همه دلاّکي شغل مطلوبي به شمار نمي رفت.
گلاب گيري و عرقيّات
گلاب عرق گل سرخ است. بامدادان بهار، وقتي هنوز آفتاب برگل محمّدي، يا گل گلاب نتابيده، خرمن هاي گل را از بوستان مي چينند و به کارگاه مي برند. گل را همراه آب در ديگ هاي بزرگ سربسته مي جوشانند. بخار گل از طريق لوله هايي که بر سر ديگ نصب شده از آب سرد عبور ميکند و قطره قطره در شيشه ها مي چکد. درجشن هاي ايرانيان باستان، از جمله جشن مهرگان، بوييدن و نوشيدن گلاب ازمراسم اصلي بوده است. گلاب را مي بويند، برجامه مي زنند، در شربت و شيريني و غذا مي ريزند و به عنوان دارو هنگام سردرد و بسياري بيماري هاي ديگر آنرا همراه آب قند يا تنها مي نوشند. درکتاب هاي ديرين داروشناسي فارسي، ضمن شمردن خواص مختلف گلاب، شستشوي پوست و بهخصوص صورت را با گلاب توصيه کرده اند. گلاب درايران جنبه تقدّس نيز دارد. هنگام نماز به خود گلاب ميزنند، اماکن مذهبي غرق بوي گلاب است. درعزاداري به مردم گلاب مي دهند و برآرامگاه عزيزان گلاب ميپاشند. درشعر و ادب فارسي نيز هرگاه از بلبل و عشق شورانگيز او به گل سخن درميان مي آيد منطور گل سرخ يا گل محمّدي است. تا قرن هشتم هجري گل اصلاً به معني گل سرخ بود.
گلاب گيريصحنه اي زيبا و با شکوه است. خرمن گل هاي آماده و عطري که فضا را سرشار کرده و تلاش ظريف گلابگيران هنگام کار ديدني است. با آن که درهمه جاي ايران گل سرخ فراوان است، امّا کاشان و بخصوص قمصر به فراواني و خوشبوئي گلسرخ و گلابي که از آن به دست مي آيد مشهور است. دربسياري نقاط ديگر خاصه در فارس نيزگلاب ميگيرند. دراروميه و فارس، وبخصوص شيراز، باغ هاي بزرگ و کارگاههاي مجهّز براي گرفتن عرق گياهان مختلف از ديرباز رواج داشته است. از عصاره گل، ساقه، برگ، ريشه و دانه گياهان صحرايي يا پرورش يافته معمولاً شربت هاي مطبوع و خوشمزه اي تهيه مي شد که همراه يخ در تابستان گرم و سوزان به مردم جان تازه مي بخشيد. اين عرق ها داراي خواص مختلف دارويي است که کاملاً شناخته شده. عرق بهار نارنج، کاسني، نعنا، بيدمشک و بادرنگ بويه معروف ترين آنهاست. در رمان سووشون، نوشته سيمين دانشور، که خود شيرازي است، توصيف دل انگيز زيرزميني آمده که درآن رديف عطّر آگين قرّابههاي عرقيات گرما و ملال را مي گريزاند.
با توجّهي که در سه دهه اخير دگرباره به پزشکي و داروشناسي سنّتي ايران شده، امروزه اين قبيل عرق هاي گياهي براي آرامش اعصاب و روان و مداواي بيماري هاي هاضمه و تنفسي و کليوي مقبوليتي تازه يافته است.
مرگ و سوگواري
هنگامي که کسي درخانه درحال مرگ است او را رو به قبله مي خوابانند و آب تربت سيدالشهدا (ع) به دهانش مي ريزند و دعاي عديله و شهادتين بر او ميخوانند. بدين سان که مي گويند: «بگو اَشهدُ اَن لا اله الا الله. بگو اَشهدُ اَن مُحمّداً رسولُ الله، بگو اَشهَدُ اَن علياً ولي الله.» پس از مرگ چشمها را مي بندند و با دستمالي سفيد ميپوشانند. چانه را نيز با پارچه سفيد ديگري ميبندند. دست ها و پاها را راست مي کنند و پس از آنکه پارچه اي سفيد برروي او و قرآني برسينه اش مي گذارند. بالاي سرمرده بايد شمع روشن باشد. شمع را روي خشتي ميگذارند و کاسهاي شربت درکنار آن قرار مي دهند. معمولاً بايد هرچه زودتر مرده را دفن کنند، امّا اگر شب باشد و نتوانند جنازه را به مسجد محل ببرند چراغ ها را روشن ميگذارند و با خواندن قرآن تا صبح بيدار مي مانند.
هنگام بردن جنازه، تابوت را ابتدا از طرف پا يعني طرفي که باريک تر است به اطاق وارد مي کنند. سپس خويشان نزديک جسد را، با تشک زير آن، سه بار به تابوت نزديک ميکنند و بارسوّم درآن ميگذارند. پس از کشيدن پارچه بر روي آن، ميان تابوت را با شال ياچارقد- بسته به آنکه مرد يا زن باشد- مي بندند. سپس تابوت را سه بار دورخانه ميچرخانند تا مرده آخرين وداع خودرا انجام دهد. آن گاه تابوت را ازطرف سر از خانه بيرون مي برند. مشايعين با اداي لااله الاّ الله به بردن جنازه کمک ميکنند و يا هفت قدم پشت سر آن ميروند. پس ازشستشو و غسل و کفن کردن جنازه که درغسّال خانه انجام ميگيرد آن را به قبرستان ميبرند. درشهر مشهد قبل از بردن مرده به گورستان ابتدا جنازه را سه بار دورضريح امام هشتم(ع) طواف ميدهند. در گورستان پس ازخواندن نماز ميّت، مرده را درقبر جا ميدهند و عقايد حقّه را به او تلقين ميکنند. سپس گور را چنان با خاک پُر ميکنند که به اندازه يک پشته ازسطح زمين بلندتر باشد. آنگاه حاضران پنج انگشت خود را باز ميکنند و بر روي خاک ميگذارند و فاتحه ميخوانند.
اولين شبي که خانه از وجود مرده خالي است شام غريبان است. بر بالاي بستر خالي وي خشت و شمع روشن ميگذارند و مقداري قند و شيريني روي بستر ميپاشند، زيرا روح مرده به خانه بازخواهد گشت. سحرگاه روز بعد نزديکان به سرخاک مي روند و دعا مي خوانند و زاري ميکنند که مرده شب اوّل قبر را به آساني گذرانده باشد. مراسم سوگواري و عزاداري تا سه روز برگزار ميشود. درمسجد يا اطاقي سفرهاي از شال ترمه يا سوزني پهن ميکنند و درچهارگوشه آن گلدان ميگذارند. در وسط سفره سه قاب و قدح بزرگ را رديف ميچينند و در فاصله آن ها گلاب پاش، چند بشقاب حلوا وصندوق سي پاره قران قرار ميدهند. هرکس براي تغريت ميآيد، ابتدا به صاحب عزا تسليت مي گويد و فاتحه اي ميخواند. با گلاب پاش درمشت او کميگلاب مي ريزند که به سر و صورت خود مي پاشد يا آنرا مي نوشد. تکّه حلوايي به دهان مي گذارد و سپس قاتحه ميخواند يا جزوي از سي پاره را به تمامي قرائت مي کند. در طي مراسم، قاري به تلاوت آياتي از قرآن کريم ادامه مي دهد. از روضه خوانها نيز دعوت ميشود که به مجلس بيايند و ضمن خواندن روضه از مرده و نيکي هاي او ياد کنند. درمجلس زنانه اين وظيفه را روضه خوان زن به عهده دارد. در پايان سوّمين روز، يکي از قاريان به اشاره ريش سفيدخانواده، سوره الرحمن را ميخواند و عزا را ختم ميکند. زنان در مراسم سوگواري ضجّه و زاري بسيار ميکنند. هربارکسي براي سرسلامتي به خانه عزادار وارد مي شود زنان صاحب عزا به فريادوفغان درميآيند. اين کار را زبان گرفتن مي نامند. گريستن بسيار و باصداي بلند درمجلس عزا نشان محبّت به سوگواران و مرده است.
شب هفت، بستگان و آشنايان به همراهي خانواده سوگوار به گورستان ميروند و ضمن خواندن دعا و روضه و ذکر مصيبت فاتحه ميخوانند و پيش از غروب به خانه باز ميگردند. در ضمن اين مراسم کسان مرده حلوا، قهوه و شيريني و ميوه که همراه آورده اند بين گدايان گورستان پخش ميکنند. روز چهلم نيز همگي به سرخاک ميروند و با خواندن فاتحه و روضه و اطعام بيچارگان، ياد عزيز از دست رفته را گرامي ميدارند. همين مراسم درشب سالگرد مرگ نيز تکرار ميشود. درتمام اين مراسم بخصوص در روز سوّم، هفتم، چهلّم و سالگرد، خانواده سوگوار ازدوستان و آشنايان به ناهار و شام پذيرائي ميکنند و به مردم فقير و بينوا مي رسند. بهاين تشريفات خيرات ميگويند.
نخستين عيد مذهبي ياعيد نوروز را خانواده عزادار عيد اوّل ميگيرند. مردم به ديدن ايشان مي روند و سرسلامتي مي دهند. پس از روز چهلّم خانواده عزادار بايد به کساني که به تغريت آنها آمده اند بازديد پس بدهند. اين مراسم به ترتيب نزديکي و اهميت افرادصورتميگيرد. عزاداران تايک سال لباس سياه مي پوشند. امّا معمولاً بزرگ ترهاي خانواده از کودکان و جوانان و نوعروسان يا کساني که مريض يا مسافري دارند ميخواهند که زودتر از لباس سياه درآيند. بهاين منظور بزرگ ترخانواده به ديدارخانواده عزادار مي رود و براي هرکس قوارهاي پارچه ميبرد و از او ميخواهد که درهمان مجلس لباسش را عوض کند.