هنر و هنرمندان
هنر يا ستايش زيبايي و تقليد از طبيعت از ويژگيهاي ذاتي آدمي است و معمولاً در همه ساختههاي دست بشر به نسبت ميزان ذوق و استعداد اقوام مختلف چهره مي نمايد. تاريخ هنر ايران سرشار از نمونههاي عالي و شگفت انگيزي است که در تمام شاخههاي هنر از ساخت و تزيين ابتدايي ترين وسايل زندگي تا معماري با شکوه قصرها و نقّاشي و موسيقي وجز آن جلوهگرشده. امّا بخش بزرگي از آثار هنري ايرانيان يادرحملههاي اقوام مهاجم و يا بر اثر بلاياي طبيعي ازميان رفته است. هنر ايراني نيز، چون ديگر پديدههاي اجتماعي، در داد و ستد گسترده فرهنگي از هنر وصنعت اقوام ديگر تأثير بسيار پذيرفته، امّا اصالت و ويژگي ذوقي خود را از دست نداده است.
در زمان هَخامَنِشي هنر ايران از تمدّن هاي باستاني بابِل و مصر و آسياي صغير نيز بهره بسيار برد. در ساختمان قصرها و آتشگاههاي باشکوه فارس، تأثير هنر و صنعت استادکاراني از بسياري از تمدّن هاي ديگر آشکار است. با اين همه، هنرشناسان دراصالت اين شاهکارهاي عظيم معماري به عنوان هنر ايراني اتّفاق نظردارند.
درحمله اسکندر هنر و فرهنگ يونان اشکانيان را مجذوب خود کرد و عاملي در تکامل و پختگي هنر ايراني گرديد.
اعراب مسلمان گرچه کيش ايرانيان را به آساني تغيير دادند امّا هنر ايراني سهمي بزرگ در پيدايش و شکوفايي هنر در جوامع اسلامي داشت. زيرا از سويي هنري پرمايه و پيشرفته بود، و از سوي ديگر، بيشتر هنرمندان و مبتکران و استادکاران بزرگ دوران اسلامي از مردم ايران يا پرورش يافتگان مکتب هاي هنري ايران بودند. با اين همه بيشتر هنرمندان دوران اسلامي آن چنان که بايد شناخته نشده اند زيرا بنا بر سنّتي که تاحدّي از فروتني زاهدانه و صوفيانه و تا اندازهاي از خودخواهي و غرور بزرگان کارفرما سرچشمه ميگرفت، بيشتر صنعتگران و هنرمندان مسلمان نام و علامتي روي آثار خود برجاي نگذاشتهاند و، به آرزوي ماندگاريِ اثر، وجود فاني خود را از ياد بردهاند.
ماندگاري اصالت هنر ايران در دوره اسلامي بيشتر مديون حسّ ابتکار و راهيابي هاي هوشمندانه هنرمندان ايراني بود. به عنوان نمونه، با آن اسلام موسيقي و تصويرگري را نهي ميکرد ايرانيان براي حفظ و پرورش استعدادهاي خود در اين زمينه ها راههاي تازه يافتند و اين هنرها را برمبناي همان اصول قديم، نه تنها در زندگي خصوصي و اجتماعي بلکه تا مقدس ترين مکان هاي مذهبي، به صورتي که موافق ضوابط شرع باشد، زنده نگاه داشتند.
درحمله مغول، برهنر ايران و شاهکارهاي بي مانند آن آسيب فراوان وارد آمد. امّا پس از مدّتي، هنرمندان ايراني با تأثير پذيرفتن از نقش هاي متداول در جوامع آسيايي، بهويژه از مکتب مغولي چين، درهنر نقّاشي تحوّلي بزرگ ايجاد کردند و زمينه مناسبي براي مينياتور فراهم آوردند.
يورش تيمور بارديگر روزگار مرگ و ويراني و آتش سوزي بود. امّا او استادان و هنرمندان و صنعتگران ورزيده و دانشمندان را از ديگران جدا ميکرد و به زاد بوم خود سمرقند ميفرستاد. در روزگارجانشينان او هرات و پس از آن تبريز مرکز تشويق هنر و پرورش هنرمندان شد و نقاشي و موسيقي پس از قرنها دوباره دراين کانون ها شکوفايي خود را از سرگرفت.
درعصرصفوي مرکز هنري تبريز به تدريج به اصفهان منتقل شد. شاهزادگان صفوي به تقليد از روش آموزش و پرورش دربار تيمور ازکودکي با انواع هنرها پرورده ميشدند. وتشويق و توسعه هنرهاي گوناگون موضوع بخش بزرگي ازخاطرات جهانگردان و مأموران سياسي و مذهبي را که درآن دوران به ايران مي رفتند تشکيل ميدهد.
مرحله مهم ديگر تاريخ هنر ايران که تا کنون ادامه دارد، از ميانهء دوران قاجاريه و روزگاري آغاز ميشود که ارتباط با غرب فزوني گرفت. تشویق و گسترش زمینه های تجدد و ارتباط روز افزون با جامعه های غربی که در دورهء پهلوی فراهم آمد، به رشد و پیشرفت بسیار زیادی درانواع هنرها منجرشد. بیشتر دانشجویان اعزامی به اروپا در بازگشت به ایران افزون برفعالیت مستقیم درزمینه های هنری، به آموزش و راهنمائی دانشجویان و هنر آموزان داخلی مشغول شدند. این تلاش ها از سوئی بین روش های سنتی و امروزی فاصلهء عظیم انداخت و از سوی دیگر به تکامل و یافتن راه های تازه در نو جوئی و گسترش آن هنر ها کمک کرد. تأسیس دانشکدهء هنرهای زیبا در دانشگاه تهران به سال 1320خ/1941م.با آموزش انواع هنرهای سنتی واستفاده از روش های امروزی جهانی هنرمندان برجسته ای تربیت کرد که بیشتر آن ها شهرت جهانی یافته اند.
با روی کارآمدن حکومت جمهوری اسلامی، نخست بحث های جدی در رد هنرها از موسیقی، نقاشی، پیکره سازی و سینما و تئاتر درگرفت. اما پس از کوته زمانی نیاز به دست آوردهای اطلاع رسانی امروزی موجب شد که پرداختن به آن ها با حدود و شرایط تازه ای ممکن گردد. در این دوره از سوئی بازگشت به هنرهای گذشته چون موسیقی ستتی، خوشنویسی، تذهیب و امثال آن رونق گرفت. و از سوی دیگر عدهء زیادی از مردم ،بخصوص زنان درمحدودهء امکانات خود به انواع هنرها بخصوص نقاشی و موسیقی و آوازخوانی روی آوردند.
این گرایش عامه با وجود محدودیت های جدی موجب جا افتادن شیوه های اصیل با نگاه امروزی هنرمند شده است. وگذشت زمان نشان ميدهد که هنر ايران به تدريج درپي يافتن راهي تازه بسوي شناختن معيارهاي اصيل و ماندني است. نمونه هاي اميدوارکننده اين راهيابي را نه تنها در نقّاشي و معماري و موسيقي ايراني ميتوان جست، بلکه بعضي آثار عکّاسي و فيلمسازي هنرمندان ايراني ، نمودار توانايي ذوقي و فنّي قابل توجّهي است که از آينده روشن هنر ايران، هم در زمينه هاي سنّتي و هم درهنرهاي جديد، خبر مي دهد.
موسيقي
تاريخ موسيقي ايران بسيار قديم است. بر روي آثار عتيقه مربوط به قرنها پيش از ميلاد مسيح نقش سازها و نوازندگان و بازيگران درباري ديدهميشود. درالفباي اوستايي، حروف صداداري بوده که ميزان کشش کلمات را درهمراهي با موسيقي معيّن ميکرده است. در دين ماني، موسيقي وسيله ارتقاي روح انسان به عالم بالا شمرده مي شد و از همين رو سرودها و دعاهاي مذهبي را با موسيقي مي آميختند. درآيين مَزدَک نيز شادي يکي از چهار نيروي معنوي خوانده شده است که به دستياري شش وزير و دوازده فرشته امورجهان و مردمان را اداره ميکردهاند. خواننده و نوازنده موسيقي در عداداين فرشتگان بودند. ترتيب اين تشکيلات آسماني درآئين مَزدِک تأثير موسيقي را در زندگي روزانه مردم آن روزگار نشان ميدهد.
شاهنشاهان ساساني به تشويق و حمايت از موسيقيدانان بزرگ مشهورند. به دستور بهرام گورگروه بزرگي از بازيگران و نوازندگان از هند به ايران فرا خوانده شدند تا در همه نقاط اين سرزمين پهناور، جشنها و شادماني هاي ملّي را رونق دهند. دربار خسرو پرويز به داشتن موسيقيدانان برجستهاي شهرت دارد که از ميان آنان کساني چون راميتن، بامشاد، نَکيسا، سرکش و باربَد نامي ترند. دستگاههاي موسيقي که تنظيم آن به باربَد نسبت داده شده، شامل هفت خسرواني، سي لحن و سيصدو شصت دستان است که متناسب با هفت روز هفته، سي روز ماه و سيصدوشصت روز سال اجرا ميشده. زياده برآن در هريک از جشنهاي ملّي نيز دستگاهها و سرودها و نواهاي خاص وجود داشته که نام بيشتر آن ها تا امروز برجاي مانده است.
بعد از اسلام تا تشکيل حکومت هاي محلي ايراني، از سرگذشت موسيقي ايران خبري در دست نيست. امّا درهمين زمان به تدريج دستگاههاي موسيقي عربي براساس موسيقي قديم ايران تنظيم ميشد و نواختن سازهاي ايراني چون عود ميان اعراب رواج مييافت. خاندان هاي بزرگ ايراني چون بَرمَکيان که مشوّقان به نام هنر و هنرمندان روزگار بودند، موسيقي دانان ايراني را به بارگاه خلافت عبّاسي در بغداد فراخواندند. نام بسياري از اين موسيقيدانان و هنرمندان ايراني درکتاب هايي که درآن زمان به عربي نوشته ميشد ياد شده است.
ايرانيان مسلمان درتدوين اصول علم تجويد سهم بزرگي داشتهاند. تجويد در اصطلاح، تلاوت کلام الله است به نحوي که از جهت تلفّظ و فاصله گذاري و کشش و تأثير معاني به کمال درستي و دقّت انجام يابد. تجويد شامل جنبههاي مختلف از جمله ترتيل است و آن نواي روحاني خاصي است که تأثير کلامالهي را در دل خواننده و شنونده افزايش ميدهد. تلاوت قرآن با ترتيل را براي کساني که به زبان عربي آشنا نيستند مستحب شمردهاند.
درتاريخ اسلام با شدت يافتن موج مخالفت با ايرانيان که پس از درگذشت مأمون در دربارخلافت عبّاسي به اوج خود رسيد، موسيقي نيز گرفتار سختگيريهاي فقيهان ظاهر بين شد و آسيب بسيار ديد. از آن پس پرداختن به موسيقي عملي پنهاني شد امّا بزرگاني چون فارابي و ابوعلي سينا، آن را از نظر علمي و کنجکاوي در دقايق فيزيکي و صداشناسي مورد بحث و تحقيق قرار دادند. ابونصر فارابي در کتاب مهم خويش به نام موسيقي کبير ميراث علمي ايران پيش از اسلام را در باره موسيقي زنده کرد و به معارف اسلامي انتقال داد. وي خود به چيره دستي درنواختن موسيقي شهرت داشت.
درقرن چهارم هجري/دهم ميلادي با روي کار آمدن سامانيان موسيقي و موسيقيدانان دوباره مورد احترام و تشويق دربارهاي محلّي ايراني درماوراء النهر و خراسان قرار گرفتند. رودکي، پدر شعر فارسي، همچنان که شاعري بلند پايه بود، خواننده و نوازندهاي چيره دست نيز بشمار ميرفت. وي اشعار خود را همراه نغمه دلکش چنگ و رود ميسرود و شعر در دربار شاهان اين سامان همراه با موسيقي خوانده ميشد.
غزنويان نيز که شکوه و سرخوشي دربارهاي ايراني را تقليد ميکردند، به داشتن شاعراني خوش آواز و موسيقيدان، چون فرّخي و منوچهري برخود ميباليدند. دراين دوران طلايي که سنت هاي شادماني و خوشباشي ايراني چندگاهي برجامعه حاکم شد، رواج شعر و موسيقي يکباره به اوج رسيد. امّا افسوس که با قدرت يافتن ترکمانان متعصّب سلجوق آن دوران ديري نپاييد و هياهوي حرمت موسيقي در اسلام، فضاي مدرسههاي ديني را انباشت و قيل و قال فقيهان ظاهربين را موجب شد
در اين زمان بود که صوفيان به ميدان آمدند و با پرداختن به سَماع درحلقههاي شور وحال نه تنها از انحطاط و زوال موسيقي جلوگيري کردند بلکه خود مهمترين مروّجان موسيقي شدند. صوفيان درآغاز، ذکر ميگفتند، يعني مدّتهاي دراز در خلوت به تکرار کلماتي ميپرداختند که پير به صورت ذکر بديشان تلقين کرده بود. ذکر بر دوگونه بود: خفي (پوشيده) و جلي (آشکار). ذکر جلي با سرود و موسيقي همراه بود و سَماع يا شادماني روحاني خوانده ميشد. به تدريج سَماع با مراسمي ديگر درآميخت. ترتيل آياتي از قرآن کريم، و بعدها خواندن اشعاري در عشق الهي، بر ذکر افزوده شد.
سَماع در خانقاه بي حضور بيگانگان و نومريدان برگزار ميشد. بدين ترتيب که قواّل (خواننده) درميان مجلس مينشست و سرودهايي به وزن هاي مختلف همراه با آلات موسيقي چون ني و طنبور و دُهُل و دَف و دايره زنگي ميخواند و صوفيان درحلقهاي پيرامون او روي زمين مينشستند و سر را رو به پايين نگاه ميداشتند تا تمرکز حواس پيدا کنند و منتظر بروز حال شوند و ناگاه يکي از ايشان به شوق و وجد ميآمد، برميخاست، کف ميزد و به رقص ميپرداخت و در چرخ ميآمد. ديگران از او پيروي ميکردند و رقص دوراني چندان ادامه مييافت تا آن حال روحاني برطرف شود و يکانيکان برجاي افتند. مجالس سَماع صوفيان بسياري رابه آموختن ونواختن موسيقيدلالت ميکرد. نوشتهاند که مولانا جلال الدين پس از دگرگوني احوال که بر اثر ديدار با شمس تبريزي در او پديد آمد، به موسيقي روي آورد و سازي را که خود ساخته بود مينواخت.
پرداختن به جنبههاي علمي موسيقي نيز به وسيله دانشمنداني چون صفي الدين اَرموي، قطب الدين شيرازي و عبدالقادر مراغي دنبال شد. عبدالقادر، مقارن حکومت سلطان حسين جلاير درقرن هشتم هجري/ چهاردهم ميلادي، زماني که حملههاي پيدرپي تيمور به ايران جريان داشت درمراغه زاده شد. پدران وي اهل موسيقي و از تعليمات صفي الدين و قطب الدين برخوردار بودند. عبدالقادر درچنين خانواده اي نواختن عود را درنوجواني فراگرفت و به ساير هنرها از جمله آواز و نقّاشي و خوشنويسي نيز پرداخت. وي نخستين کسي است که درباره موسيقي به فارسي آثاري آفريد. مهمترين کتاب او به نام مقاصدالالحان سرشار از اطّلاعات دقيق درباره موسيقي نظري و عملي و آوازهاي قديم و گفتههاي موسيقيدانان بزرگ است. بهعلاوه، وي از نظريات و تجربههاي خود درجاي جاي کتاب مطالب مفيدي آورده است.
پس از مغول پرداختن به جنبههاي علمي موسيقي نيز به وسيله دانشمنداني چون صفي الدين اَرموي، قطب الدين شيرازي و عبدالقادر مراغي دنبال شد. عبدالقادر، مقارن حکومت سلطان حسين جلاير درقرن هشتم هجري/ چهاردهم ميلادي، زماني که حملههاي پيدرپي تيمور به ايران جريان داشت درمراغه زاده شد. پدران وي اهل موسيقي و از تعليمات صفي الدين و قطب الدين برخوردار بودند. عبدالقادر درچنين خانواده اي نواختن عود را درنوجواني فراگرفت و به ساير هنرها از جمله آواز و نقّاشي و خوشنويسي نيز پرداخت.
درزمان صفویه بخصوص در دربار شاه عباس بزرگ نوازندگان و رامشگران بسیاربودند که در پذیرائی های شاهانه از سفیران و نمایندگان کشور های خارجی هنرنمائی می کردند. درکاخ چهل ستون نقش حهان اصفهان، اتاق مخصوص نوازندگان با نقش هائی که ایشان را در حال نواختن ابزار های مختلف موسیقی نشان می دهد وجود دارد. این اتاق به گونه ای ساخته شده که آوای موسیقی از آن جا به تالار اصلی که محل پذیرائی میهمانان بود می رسید بی آن که نوازندگان در مجلس حضور داشته باشند.
با این همه در این دوره موسيقي ايران مانند ديگر رشتههاي علم و هنر بي فروغ شد. دربارهء دستان ها، فاصله ها و گام ها ی موسیقی رساله های ابتکاری نوشته نشد و بسياري از آوازها و گوشهها و جزييات فنّي و علمي آن در ظلمت فراموشي فرو رفت.
در دوران قاجار موسیقی مجلسی راه تازه ای پیش گرفت و بعضی سازهای قدیمی کنار گذاشته شد. درزمان ناصرالدین شاه گروه های موسیقی که عملهء طرب خاصه خوانده می شدند در دربار خضور می یافتند. معروف ترین آن ها دستهء مؤمن کور بود که افزون بر خود او، همسر و دو دخترش نوازندگی و آواز خوانی می کردند. دستهء دیگر معروف به کریم کور بود. کوربودن این نوازندگان ، حضور آنان را در حرم و خلوت شاه ممکن می ساخت. نوازندگان این دوره به موسیقی حرمت خاص می گذاشتند. نوشته اند که بعضی از آنان هنگام پرداختن به موسیقی وضو می گرفتند و با خواندن اشعار صوفیانه حالت عرفانی به وجود می آوردند.
وعارف قزوینی از برجسته ترین هنرمندانی بودند که با پیوستن به مشروطه خواهان و اجرای کنسرت های بزرگ بین مردم شهرت بسیار یافتند.
با تأسيس مدرسه موسيقي در زمستان سال 1302خ/1923م. به وسيله کلنل علينقي وزيري که خود ديپلمه مدرسه عالي موزيک پاريس بود، موسيقي ايران مرحله جديدي را آغازکرد. . این تاريخ همزمان با تشکيل سلطنت دودمان پهلوي است. دورهاي که پیش ازآن از موسیقی اروپائی درپادگان های نظامی استفاده می شد ومردم با گرامافون و صفحه های موسیقی آشنا شده بودند. پس از آن نیز با تأسيس راديو و تلويزيون، انواع موسيقي اروپائي پخش می شد. از آن پس، هنرمندان ايراني به آموختن نت و نواختن سازهاي جديد پرداختند. پیشرفت در این زمینه موجب شد که کمی بیش از ده سال بعد هنرستان عالی موسیقی باشرکت هنر آموزان، ارکسترسمفونیک تهران را تشکیل دهد که ابوالحسن صبا نوازندگی اول ویولون آن را برعهده داشت.
ویژگی موسیقی ایرانی در دورهء پهلوی همگانی بودن آن است. در برنامه های رادیوو تلویزیون، ناچار می بایست پسند عامه در نظر گرفته شود. از این رو، همه انواع موسیقی از موسیقی کلاسیک غربی و اصیل ترین و قدیمی ترین دستگاه های موسیقی سنتی ایرانی تا موسیقی های محلی و آهنگ های سبک کوچه وبازار، چه ایرانی و چه خارجی همگی جای خود را داشت و در همهء این زمینه ها هنرمندانی شهرت پیداکردند.
از برجسته ترین چهره های موسیقی ایران در تاریخ بعد از مشروطیت، قمرالملوک وزیری است. وی متولد حدود سال1280خ/1901م. است. درکودکی با از دست دادن پدرو مادر نزد مادر برزگ روضه خوان خود که لقب افتخارالذاکرین را داشت با موسیقی آشنا شد. سپس با آشنائی بستگان خود به محفل موسیقی که برجسته ترین موسیقی دانان آن روزگاربدانجا رفت و آمد داشتند، راه یافت. از استاد مرتضی نی دادود درس موسیقی گرفت و هنگامی که در سال 1300خ/1921م. با مرتضی نی داوود موسیقیدان و نوازندهء برجستهء آن روزگار به همکاری پرداخت به عنوان بهترین خوانندهء ایرانی شهرت بسیار یافته بود.
قمر در طول زندگی هنری خود چه در محفل های خصوصی و چه در کنسرت های بزرگ عمومی، اشعاری در آزادی خواهی و جانب گیری های سیاسی می خواند و افزون بر صدای پرطنین زیبا و رسا از جهت اجتماعی نیز شاخص بود. افراد برجسته ای چون ملک الشعرا بهار در وصف او اشعار فراوان سروده اند.
افزون برآن قمر که به واسطهء این محبوبیت درآمد هنگفت داشت، در کمک به مستمندان و نیازمندان بسیار دست و دل باز بود. وی هنگامی که در سال 1338خ/1959م. در تهران درگذشت، سال های زیادی را با فقر پشت سرگذاشته بود. درتاریخ موسیقی معاصر ایران ، قمرالملوک وزیری به واسطهء توانائی خارق العاده در اجرای آواز، تسلط کامل به ویژگی های موسیقی ایرانی و شخصیت ممتاز دروابط انسانی، مجبوبیت بسیاردارد وچهره ای افسانه ای به شمار می رود.
سازها
قديمترين نشانه سازها درموسيقي ايران نقشي است، متعلّق به سده هفتم پيش از ميلاد، بر روي يک فنجان برنز کنده کاري شده و نقش برجستهء ایلامی در کول فرعون، حدود جنوبی ایذه یا مال امیر که کاهنان معبد را در حال قربانی واشخاصي را درحال نواختن ني، چنگ و دف نشان می دهد. درنقش برجسته های ناتمام دیوارهء تاق بستان نزدیک کرمانشاه نیز خاندان شاهی را درحال شکار گوزن و چنگ نوازان را درقایقی روی رودخانه با قایقی دیگر که در آن خوانندگان نغمه سرائی می کنند، دیده می شود. در صحنه ای دیگر از همین نقش برجسته ها، رامشگران و خوانندگان زن با انواع ابزار موسیقی چون سرنا، دف و ارغنون تصویر شده اند. درکتاب خسرو و ریدک که به زبان پهلوی نوشته شده نام ابزار موسیقی معمول در زمان ساسانیان چنین آمده است: عود، عود هندی، چنگ ، بربت، تنبور، عود بزرگ ، کنار، زنگ، نای، تاس،تنبور کوچک ، طبل بزرگ و سمبال. در ادب فارسي نیز نام بيش از سي آلت موسيقي از جمله رود، بَربَت، رُباب، چنگ، چغانه، تنبور، کوس و سُرنا (کَرنا) آورده شده است.
امروزه اغلب موسيقيدانان ايراني با سازهاي متداول در موسيقي جهان آشنايي دارند. امّا تا اواخر دوره قاجار، رايج ترين سازهاي اصيل ايراني عبارت بودهاند از ني، کمانچه، سنتور، تار و انواع آلات موسيقي ضربهاي مانند کوس، دُهُل، نَقاره، دَف، دايره و دايره زنگي. از زمان ناصرالدين شاه، صنعتگران برجسته اين آلات موسيقي را به زيباترين صورت ميساختند و هنرمندانه تزيين ميکردند.
کمانچه
کاسهاي از چوب است که بر روي آن پوست کشيده شده و دستهاي بلند دارد. سيم ها روي کاسه تا انتهاي دسته کشيده شده و با خَرَک نگهداشته ميشود. اين ساز را بر روي زمين يا زانو ميگذارند و با کمانهاي از تارهاي مو برآن ميکشند. نوع ابتدائي کمانچه غيچک يا غژک ناميده ميشود که مورد علاقه نوازندگان محلّي در بلوچستان است. کمانچه ابتدا سه سيم داشت و بعدها به تقليد از ويولون سيم چهارمي بدان افزودند. اين ساز از دوره صفوي به بعد يکي از مهمترين آلات موسيقي ايراني شده است. درتاريخ موسيقي از کمانچه کشهاي نامدار در دوره قاجار ياد کردهاند که اغلب آنان در تغيير و تکامل کمانچه و موسيقي سهم بزرگي داشته اند.
سنتور
جعبهاي ذوذنقه شکل است که دستههاي سيم بر روي آن کشيده شده است و آن را با مضرابهاي بلند که سر آن اغلب از جنس شاخ است مينوازند.
تار
سازي شبيه به کمانچه است که کاسهاي گرد يا گلابي شکل دارد. امّا بجاي کمانه(آرشه) با زخمه نواخته ميشود. تار را بوسيله گوشي يعني پيچ چوبي که در انتهاي دسته قرار دارد کوک ميکنند و با زخمهاي کوتاه که در انگشت ميگيرند مينوازند. تار انواع مختلف دارد: دوتار، سه تار و تار معمولي که چهار سيم دارد. تار درنواختن گوشههاي موسيقي ايراني بسيار روان است و شنيدن نواي آن حال و احساس خاصي ايجاد ميکند.
ني
سازي بادي است. ساده ترين نوع آن از قطعهاي ني توخالي با سوراخ هايي در بدنه آن تشکيل شده است. ني از روزگاران گذشته ساز چوپانان و درميان صوفيان و مجالس سماع آنان نيز ساز اصلي بوده است. هنوز مثنويهاي عرفاني همراه ني و به آهنگي خاص خوانده ميشود که يادگار صوفيان ديرين است. ني خشک و توخالي که نوايي آسماني و دلکش دارد در شعر عرفاني رمز وجود دوگانه انسان است. جسمي خاکي و ميرا و روحي پرتپش و تعاليجو.
ني انواع مختلفي چون سُرنا، قره ني، شيپور و ني انبان دارد و در موسيقيهاي محلي همراه با نقاره يا دُهُل نواخته ميشود.
قانون
اين ساز را اختراع ابونصر فارابي ميدانند که عود عربي، همان بربط قديم ايراني، بر اساس آن ساخته شده است. قانون در گذشته در ايران بسيار رايج بود، امّا بعدها به فراموشي سپرده شد. از قرن پيش دوباره ايرانيان به نواختن قانون رغبتي نشان دادهاند، زيرا اين ساز که شبيه سنتور است و باخرکهاي متعدّد تغييرکوک ميدهد، بسياري از مشکلات سنتور، از جمله انعکاس اصوات، را ندارد و نغمههاي زير و بم درآن هماهنگ پخش مي شود.
سازهاي ضربي دراسلام حرام نيست و از همين رو از ديرباز انواع ضرب، تنبک، دُهُل، نَقاره، دَف، کوس، دايره و دايره زنگي دربين مردم رواج داشته است. اين آلات موسيقي، اغلب اهمراه سازهاي ديگر، در نمايش تعزيه، زورخانه و مجالس شادي و سماع نواخته ميشود. رايجترين آلات موسيقي ضربي، ضرب (تنبک) است که زيربغل ميگيرند و با انگشتان بر روي پوست کاسه آن مينوازند. دايره يادَف حلقه اي است چوبي که پوست برسطح آن کشيدهاند. دايره را با انگشتان و کف دو دست درحال رقص يا جابجايي دائم دست ها مينوازند. دايره زنگي برحلقه چوب، تعدادي ورقههاي کوچک فلزي دارد که ضمن حرکت، صداي آن ها به ضرب افزوده ميشود. دهل و نقاره را باضربه هاي چوب بر روي پوستي که بر کاسه کوچک يا بزرگ کشيده شده مينوازند. جنس آلات موسيقي ضربهاي گاه ممکن است از فلز باشد که قديمي ترين نوع آن، کوس، از ابزار موسيقي جنگ بوده.
رديف و دستگاه موسيقي ايراني
موسيقي اصيل ايران بعد از اسلام نخستين بار بوسيله ابونصر فارابي پرده بندي شد. اين ترتيب علمي که اساس موسيقي همه سرزمين هاي اسلامي را تشکيل ميدهد، با طنبور خراساني تنظيم شد که سازي زهي است و با تغيير طول تار به وسيله انگشتان به نوا درميآيد. تنظيم پرده بندي موسيقي شرقي با طنبور خراساني، که به نظر فارابي کاملترين و دقيق ترين ساز باستاني بوده، دليل پيشرفت و مهارت علمي ايرانيان پيش از اسلام درموسيقي است. به علاوه، فارابي پرده معرّف اين فاصله را که امروز در موسيقي بين المللي به عنوان نيم پرده پذيرفته شده، دستان فُرس ناميده و همين نام نشان از سابقه ديرين آن دارد. پرده بندي فارابي همان است که تا امروز اساس گامهاي موسيقي شرقي و غربي برآن استوار است.
گام معمولي موسيقي ايران علاوه بر تقسيم اول و دوّم، داراي تقسيم سوّم نيز هست که وسعت ابتدايي نغمات را برابر ربع پرده گسترش ميدهد. اين تقسيم که مشخّص کننده موسيقي ايراني از موسيقي غربي است، در هر دوره گام کاملي شامل 27 فاصله يا 28 درجه است که همگي آن ها با اصل دوپردهاي گام منسوب به فيثاغورث مطابقت دارد. از طرف ديگر، فواصل گامهاي هارموني را نيز درآن ميتوان يافت. اين فاصله ها از قديم درموسيقي ايران رايج بوده و درتشکيل نغمهها و گوشهها مورد استفاده قرار ميگرفته است.
درقرن هفتم هجري/سيزدهم ميلادي صفي الدين اَرمَوي گام هاي موسيقي شرقي را تعديل داد و درجات مختلف پردههاي طنيني را خلاصه کرد. اصلاحات وي در زمان خود او مورد قبول موسيقيدانان بزرگي چون قطب الدين شيرازي و عبدالقادر مراغي قرار گرفت و در موسيقي سرزمين هاي اسلامي معمول شد.
رديف موسيقي ايراني شامل هفت دستگاه يا مقام اصلي و 471 گوشه با مکررات آن بوده که امروزه بعضي ازآنها فراموش شده است. . در کتاب های قدیمی از دوازده مقام که منسوب به دوازده برج و بیست و چهار شعبه ، موافق ساعت های شبانه روز و شش آوازاست، به ترتیب زیر نام برده شده است. هریک از این مقام ها یا آواز، دارای سه قسمت متمایز دستگاه –نغمه-گوشه بود که تا پیش از تأسیس مدرسهء عالی موسیقی درسال 1302خ/1922م. به شیوهء سنتی سینه به سینه نقل و تدریس می شد.
این مقام ها عبارت بوده اند از: عشاق ، نوا، بوسلیک ، راست، عراق ، اصفهان، زیرافکند، بزرگ، زنگوله،راهوی،حسینی و حجاز.
هفت دستگاه متداول امروزی عبارتاند از: ماهور،راست، چهارگاه، شور، سهگاه، همايون و نوا. هر دستگاه مجموعهاي از پيش درآمد، درآمد، آواز، رِنگ و نواست که با اجراي گوشههاي مختلف به تدريج به اوج ميرسد و سپس به فرود باز ميگردد. این دستگاه ها بازماندهء مقام های دوازده گانهء گذشته است که تا اواسط دورهء قاجاریه به آن ها آواز گفته می شد. استادان برومند و دوامی از مشهور ترین استادان ردیف شناس موسیقی ایرانی هستند.
موسيقي ايراني درطول تاريخ با بهره جويي از فاصلههاي کوچک دربعضي پردهها و اجراي تکيهها و نت هاي تزييني و تشديد و تضعيف و ابتکارها و نوآوري هاي ديگر پيوسته راه تکامل پيموده است. به گونه ای که
دستگاه های هفتگانهء موسیقی سنتی ایرانی و ملحقات آن ها، هریک حال و هوای مخصوص به خود را دارند. در بین آن ها ، ماهور به نشاط و سرخوشی می گراید. دستگاه قدیمی و اصیل چهارگاه حرکت و پیشرفت را می رساند. شور متأثر از موسیقی محلی است و بیشترموسیقی ایلات و عشایرجزو این دستگاه درمی آید. سه گاه برای بیان احساس اندوه متناسب است و همایون باشکوه و آرام و نصیحت آمیز.
انواع موسيقي ايراني معمولاً درآواز با اشعار حماسي، فلسفي، عرفاني و غنايي شاعران بزرگ همراه ميشود و از اين جهت در جهان کم نظيراست. اين موسيقي حال و هواي خاص ذوقي و فرهنگي ايران را دارد و همراهي آن با شعر، خاصه غزل و مثنوي عرفاني، براي دوستداران و آشنايان به آن حالتي آسماني و روحاني ايجاد ميکند.
نقّاشي
درسخن از نقّاشي ايران بايد همه نقش ها و صورتهايي را به ياد آورد که بر زمينه کاغذ و پارچه و قالي و فلز و شيشه و چوب و سفال و سنگ نشسته و، به گفته يکي از جهانگردان همه جاي اين سرزمين، حتّي بيانها و کويرهاي خشک و خالي و پهنه رنگين باغ و بوستان، را بر بلنداي گنبدها و گلدستهها و کف اطاق ها و چادرها گسترده است. اين اشتياق به بازي نقش و رنگ بر روي همه لوازم زندگي از دوران باستان تا امروز بين ايرانيان کاستي نگرفته است.
نقاشي ايراني پيش از اسلام
تجسّم واقعي رويدادها و مناظر طبيعت موضوع بيشتر صورتگري هاست. مجموعهاي از صورت شاهنشاهان ايراني مربوط به زمان خسرو انوشيروان دراوايل دوره اسلامي به نام کتاب الصّور شناخته بوده است. همچنين درپارچهها و نقش هاي برجاي مانده از اين زمان مناظري از جشنهاي خسروانه و بزم ها و شکارگاه ها و بازي چوگان ديده ميشود که با رنگ هاي درخشان تصوير شده. بيشتر اين آثار خاصّه کتاب هاي مصوّر درحمله عرب و تسلّط سپاهيان اسلام به عنوان مظاهر شرک و بت پرستي نابود گرديده است.
معروف ترين مجموعه نقاشي دوران ساساني کتاب ارژنگ يا ارتنگ منسوب به ماني است که نقش هاي آن را از زيبايي به بهشت مانند کردهاند. گمان ميرود که ماني دراين کتاب معتقدات پيچيده خود را درباره هستي و چگونگي آفرينش در صحنههاي متعدّد مجسّم کرده باشد. اوراقي از يک نوشته مربوط به مانَويان، که در ترکستان بر سر راه جاده ابريشم يافت شده و چنين تصاويري دارد، اين نظر را تأييد ميکند.
ابن نديم کتاب ساز و کتابفروش و کتاب شناس معروف قرن چهارم هجري/دهم ميلادي دربغداد، نيز از پيدا شدن مجموعهاي از کتاب هاي مصور در اصفهان ياد ميکند که چند نسخه از آن به دست او رسيده و بي فاصله به قيمتهاي گزاف به فروش رفته است. اين کتابها از مخفي گاهي به نام دژنبشت، که احتمالاً متعلّق به شاهان ساساني بوده، به دست آمده است. دژنبشت به معناي دژ و خزانه نوشته هاست. کتاب مصوّر ديگري، که جلد آن به انواع گوهرها مزين بوده، در قرن سوّم هجري/ نهم ميلادي درخانه افشين سردار ايراني پيدا شد که آن را بهانه بدديني و کفر او شناختند.
نقّاشي در ايران پس از اسلام
موضوع نقّاشي در ايران بعد از اسلام ديگر نمي توانست تصوير واقعي طبيعت، بويژه صورت انسان و حيوان، باشد. زيرا با آن که در قرآن کريم منع صريحي دراينباره نيست، خلفاي راشدين به استناد بعضي اخبار و احاديث نگارگري و مجسّمهسازي را حرام شرعي شمردند و از مظاهر شرک و بُت پرستي خواندند. بر اساس اين اعتقاد، موضوع نقاشي به تدريج تغييرکرد، طبيعت و اشياء بهصورت انتزاعي در آمد، نقش هاي هندسي بسيار پيچيده و ظريف سطح بزرگ کاشي کاري ها را پوشاند و ديگر نيازي به رعايت اصول مناظر و مزايا پيدا نشد. با اين حال، از نخستين قرن هاي اسلامي درباره نقّاشي هاي ديواري که شامل صحنههاي عاشقانه بوده خبرهايي نقل شده. از آن جمله در تاريخ بيهقي شرح درباره اطاق ميگساري و خوشگذراني مسعود غزنوي آمده است. بر پايه اين روايت، سلطان محمود مأموري براي تحقيق وجود اين نقاشي ها فرستاد. امّا مسعود که جاسوسانش اين خبر را رسانده بودند، پيش از رسيدن مأ،مور ديوارهاي اتاق را با گچ پوشاند. نقش ديوار گرمابه ها ازديگر نمونه هاست که اگر چه پيوسته مورد اعتراض فقيهان بوده و بارها خراب شده امّا وصف آن درشعر و نثر فارسي بسيار آمده است. در روزگار سعدي هنوز نقش کردن صورت بر ديوار رواج داشته است.
افزودن تصوير به کتاب ها نيز در دوران اسلامي سابقه داشته است. درمقدمه شاهنامه ابومنصوري آمده است که وقتي رودکي ترجمه فارسي کليله و دمنه را به نظم آورد «چينيان تصاويراندر افزودند و کليله در زبان خرد و بزرگ افتاد.» نيز نسخه اي از داستان عاشقانه ورقه و گلشاه با هفتاد مجلس نقّاشي وجود دارد که متعلّق به اوايل قرن پنجم هجري/ يازدهم ميلادي است. دراين نقّاشي ها به تأثير از تصويرهاي بودايي گردسر اشخاص هاله اي ترسيم شده. ظاهراً اين کار که در قرون بعد نيز دوام يافته ادامه يکي از سنّت هاي ايراني پيش از اسلام است که کتاب هاي حماسه و تاريخ و قصّههاي حکمتآميز را مصوّر ميکردند و در تذکره ها تصوير شاعران را پيش از منتخبات اشعارشان مي آورداند.
اواخر دوره سلجوقيان، آغاز تأثير نقاشي چين درايران است. زيرا با حمله مغول و استقرار ايلخانان درايران کارهاي نقّاشان چين هر روز بيشتر مورد تقليد استادان ايراني قرار گرفت. نخستين مجموعه نقّاشي موجود بدين سبک، 94 مجلس مينياتور کتاب منافع الحيوان است که در مراغه براي غازان خان فراهم آمده بود. شبيه سازي و افزودن مجلس هاي نقّاشي برکتاب هايي چون جامع التواريخ رشيدالدين فضل الله و آثارالباقيه ابوريحان بيروني و شاهنامه و کليله و دمنه نيز از بهترين آثار نقّاشي است که تا اواخر عصر ايلخانان مغول پديد آمده است.
واژه مينياتور براي نقاشي ايراني را اروپاييان دراوايل قرن بيستم متداول کردند. اين کلمه لاتيني به معناي کوچک و ريز به همه تزئين هايي گفته ميشود که ايرانيان از قرن هشتم هجري/چهاردهم ميلادي دست نويسها را بدان مي آراستند. در مينياتور که ترکيبي از نقّاشي ملّي ايراني و صورتگري چيني است، صحنه با همه ريزه کاري ها مجسم ميشود. مينياتور از اين زمان تا اوايل دوره قاجاريه شيوهاي خاص دارد که در هنر هيچ يک از ديگر ممالک اسلامي يافت نميشود. در شاهکارهاي مينياتور که کار هنرمنداني بزرگ، چون کمال الدين بهزاد و رضا عبّاسي است، پيشرفت و تکامل صورت سازي و صحنه پردازي بارز است.
دوران فرمان روايي جانشينان تيمور، که از ميراث هنري اواخر ايلخانان مغول بهره مند بود، مهمترين روزگار ترويج انواع هنر از جمله نقّاشي است که بيشتر با خوشنويسي درآميخته. شهرهاي سمرقند و هَرات و بغداد و پس از آن تبريز، قزوين، شيراز، مشهد و اصفهان مهمترين کانون هاي شکوفايي هنر و تشويق هنرمندان تا اواخر دوره صفويان بود.
اشياء هنريکهبارونق اقتصادي زمان شاه عبّاس بزرگ به سرزمين هاي ديگر برده ميشد، بهترين مبلّغ هنر ايراني درآن زمان بود. بر جلد چرمين کتاب ها و اشيايي چون قلمدان، جعبه و قاب آينه که از کاغذي مخصوص ساخته ميشد، مناظري از بزم و شکار و بازي چوگان نقش بسته بود و بعدها در نقّاشي سرزمين هاي دور دست چون ژاپن و کره اثري آشکار باقي گذاشت. اين نقّاشيها آميختهاي از نقاشي دوران اشکاني و ساساني با نقّاشي دوره اسلامي و مينياتور است.
در دوره صفوي رفت و آمد و مبادله کالاي هنري اروپاييان، خاصه آثار نقّاشي ايتاليا، هنرمندان ايراني را ديدي تازه داد. در نقّاشي هاي ديواري که براي قصرهاي سلطنتي ساخته شده، تأثير نقّاشي اروپايي محسوس است. از ميانه روزگار قاجاريه، با اعزام دانشجو به اروپا اين تأثير روز افزون بوده است. تأسيس مدرسه صنايع مستظرفه و آثار ارزنده نقّاش بزرگِ زمان ناصرالدين شاه، کمال الملک، فصلي نوي را در تکامل هنر نقّاشي ايران گشود.
از اوایل دورهء قاجار شیوهء جدیدی در نقاشی ایرانی پدید آمد که به نقاشی قهوه خانه شهرت یافت. پیشینهء این شیوه به نمایش پرده گردانی بازمی گردد که پیش ازآن نقال ها با تصویر صحنه هائی مذهبی و حماسی، بخصوص از واقعهء کربلا و توصیف جزئیات آن از روی پرده، مردم را مشغول می داشتند. از آن جا که بیشتر این نقاشی ها در و دیوار قهوه خانه ها رامی آراست که محل برگزاری نقالی بود، به نقاشی قهوه خانه شهرت یافت. موضوع نقاشی های قهوه خانه افزون بر واقعهء کربلا و بهشت و جهنم و پل صراط، صحنه های رزم، بزم،شکاراست که بی رعایت سایه روشن و فاصله و اصول مناظر و مرایا{ پرسپکتیو} به نمایش در می آید.
در دوران معاصر، نقّاشي نيز چون ديگر پديدههاي فرهنگي، با تحوّلات دنياي غرب بيگانه نماند. آشنايي با روش هاي جديد همراه با سنّت هاي ريشه دارگذشته، هنرمندان واقعي رابراي يافتن روشي امروزي، و در عين حال متأثّر ازهنر اصيل ايراني، به ابتکار واداشت. از بارزترین چهره های هنرمند مبتکر در نقاشی امروز محمود فرشچیان است. شیوهء نقاشی وی ترکیبی ازمینیاتورسنتی و واقع گرائی اروپائی است. وی درتابلوهای خود رنگ های درخشان وطرح های متناسب زیبا را با حالتی رؤیائی و عرفانی در می آمیزد.
از دیگر هنرمندان مبتکر درنقاشی ستنی ایران، رسام عرب زاده است که در طرح و رنگ آمیزی نقشهء قالی از خود آثار برجسته ای به جای گذاشته.
از دیگر ابتکارهای نقاشی امروز ایران نوعی ترکیب خط و نقاشی است که نمونه های زیبا دارد. از این شیوه بیشتر نقاشان در آثار خود کم و بیش به عنوان متن یا زینت فضا استفاده می کنند. افزون براین ها اکنون آثار فراوان و گوناگون نقاشی به سبک های مختلف که کانونهاي هنري و نمايشگاهها و موزه هارا زينت بخشیده، نوید آينده اي پر بار در اين زمينه را ميدهد.
کمال الدّين بهزاد
بزرگ ترين و مشهورترين نقّاش مينياتوريست ايران است. وي در هَرات زاده شد. درجواني به دربار سلطان حسين ميرزا بايَقرا راه يافت و مورد توّجه بسيار سلطان و وزيرش امير عليشير نوايي قرار گرفت. شاه اسماعيل صفوي هنگام تصرّف هَرات بهزاد راکه، درنقّاشي شهرتي داشت، با خود به تبريز آورد. دراين شهر، و در خدمت شاه اسماعيل و پسرش شاه تهماسب، بهزاد به اوج شکوفايي هنري رسيد و شهرتش از مرزهاي ايران تا دوردست هاي دربار بابِر پادشاه مغولي هند رسيد. سلطان حسين اورا ماني ثاني مي ناميد و استادي بي چون و چراي او زبان زد همگان بود.
بهزاد در تاريخ هنر ايران نخستين نقّاشي است که آثارش را امضاء کرده است. نقّاشيهاي وي تصوير صحنه هايي از کتاب هاي برجسته ادب فارسي است که در آغاز خوش نويسان برجسته آن را مي نوشتند، تذهيب کاران فاصله خط ها را با طرح هاي گوناگون پُر ميکردند و آن گاه نقّاش در بخش هايي که به اين منظور خالي گذاشته بودد تصاويري مناسب نقش ميکرد.
شاهکار کمال الدّين بهزاد مجموعه شش صحنه نقّاشي بر بوستان سعدي است. درنخستين تصويرکتاب سلطان حسين بايَقرا در مجلس جشن و ميهماني ديده مي شود. دراين نقّاشي ها، بناها، مناظر طبيعي و صحنه هايي از زتدگي روستايي با واقع بيني کم نظيري به نمايش درآمده است. هنر ويژه بهزاد را در شيوه به کار گرفتن رنگهاي درخشان مي دانند. وي بيشتر به رنگ هاي سرد در مايه هاي سبز و آبي تمايل داشته، امّا با به کار بردن رنگ هاي گرم، چون نارنجي تند، در آثار خود تعادلي مطبوع ايجادکرده است. تناسب يک يک اجزا، صحنه يا مجموعه تصوير نيز درآثار بهزاد شگفت انگيز است. شاخه هاي پرشکوفه، نقش هاي کاشي ها و فرش هاي ريز بافت پُرزيور، همه نمودار کمال هنرمندي و ذوق و ظرافت بي مانند کار اوست.
تأثير کمال الدّين بهزاد در نقّاشان پس از او به حدّي است که گاه شناخت آثار او را دشوار مي کند. بسياري از نقّاشان سرشناس و نام آور زمان صفويه از شاگردان بهزاد بودهاند. از آن جمله آقاميرک است که، اگرچه روش بهزاد را به کار برده، هنرمندي اش در نقش چهره ها کم تر از استاد نيست. از زيباترين آثار آقاميرک نقّاشي هاي کتاب خمسه نظامي است و از ميان آن ها مراسم تاج گذاري خسرو پرويز شاهنشاه ساساني شهرت بسيار دارد.
رضا عبّاسي (ف. 1044 ه/1634م)
رضا عبّاسي مشهور ترين نقّاش زمان شاه عبّاس صفوي است. مراوده هاي سياسي و بازرگاني باکشورهاي اروپا، در زمان شاهعبّاس، موجب رواج نقّاشي هاي ايتاليايي دربازار اصفهان شده بود. رقابت دربار صفوي با دربار هنرپرور و با شکوه جهانگير پادشاه مغولي هند نيز سبب ديگري براي توجّه به هنرمندان دراين زمان بود. دراين ميان آقا رضا سرآمد همه هنرمندان ونقّاشان اصفهان گرديد. شاه عبّاس او را به خود منسوب کرد و از آن پس به نام رضاعبّاسي مشهور شد.
ساختمان بناهاي متعدّد در زمان شاه عبّاس اول در اصفهان، نوعي تازه ازنقّاشي رابه وجودآورد. پيش از آن در زمان شاه اسماعيل و شاه تهماسب، نقّاشان بزرگ چون کمال الدّين بهزاد به تصويرکردن کتابهاي خطّي ميپرداختند. امّا دراين دوره نقّاشي بر روي ديوارها و کشيدن تصاوير بزرگ براي تزيين بناها مرسوم گرديد. رضا عبّاسي درفاصله سال های 1027-1044ه/ 1618-1634م.ا فزون برآن، پرده هاي نقّاشي بسيار آفريدکه درآن ها به جاي انبوه درباريان، تنها صورت يک يا دو آدمي زيبا نقش ميشد. دراين تصويرها رنگ آميزي لباس و صورت و تزيينات و تجمّلات صحنه درخششي چشم گير دارد. امّا مهارت رضاعبّاسي، که بيشتر به نقّاشيسياه قلم تمايل داشت، درتصوير طبيعت و حالات روحي و اخلاقي مردم عادي بود.
کمالالملک
کمالالملک لقب محمّد غفاري نقاش برجسته ايراني است که حدودنیمهء فرن سیزدهم هجری/ نوزدهم میلادی در کاشان در خانواده اي هنرمند ديده به جهان گشود. در پانزده سالگي از کاشان به تهران آمد و سه سال در مدرسه دارالفنون به آموختن علم وهنر پرداخت. در پايان سال سوم، ناصرالدّين شاه براي بازديد مدرسه بدان جا رفته بود. وي با ديدن تابلوی چهره اعتضادالسلطنه رئيس دارالفنون، کمال الملک را مورد تحسين و تشويق قرار داد. پس از آن کمال الملک به مدّت چهارسال، با پشتيباني مالي ناصرالدّين شاه، درمحلّي که براي کار او در دربار تعيين شده بود به کشيدن بيش از 170 تابلوازجمله پرترهء استاد که پهرهء خود او را نشان می دهد، گذراند. مشهورترين اثر هنر او، تابلوي تالار آيينه است که شاهکارهنر نقّاشي به شمار مي آيد و نخستين تابلويي است که امضاي کمال الملک درآن به چشم مي خورد.
تابلوي تالار آيينه نقش موزه برليان است که بنا به درخواست ناصرالدّين شاه کشيده شده. در اين تابلو شاه نزديک تخت طاوس روي صندلي نشسته و شمشيرش را روي زانو گذاشته است. موزه برليان تالار بزرگي است که سقف و چهار ديوار آن آيينه کاري شده و سه چهل چراغ صد شاخه از سقف آن آويزان است. روي هر کاسه لاله آن، عکس رنگي ناصرالدين شاه نقش شده است. در يک طرف اطاق، تخت طاوس و کره جواهر و شمعدان ها قرار دارد. درهاي دوطرف اطاق هم به باغ باز شده و جلوي آن ها پرده تور آويخته است. هنر بزرگ نقّاش در اين شاهکار منعکس کردن رنگ اشياء در آينه ها و چراغ هاي ريز و درشت است که با زواياي گوناگون دريکديگر تابيده اند. در آفرينش اين شاهکار، که ترکيبي از هنر نقّاشي واقع گرای و مينياتور به شمار مي رود، صبر و حوصله نقّاش کم از هنرمندي او نبوده است.
پس از مرگ ناصرالدّين شاه و با آغاز سلطنت مظفرالدّين شاه، کمال الملک به اروپا سفر کرد و در موزه هاي برجسته فرانسه و ايتاليا به مطالعه آثار هنري نقّاشان بزرگ اروپا پرداخت. دوازده تابلو از روي کارهاي روبنس، رامبراند و تي شِن ره آورد اين سفر سه ساله است. سفر نقّاش هنرمند براي زيارت عتبات نيز فرصتي ديگر بود که چند تابلوي نفيس بر مجموعه آثار او بيفزايد. تابلوهاي فالگير بغدادي، زرگر بغدادي و شاگردش و ميدان کربلا يادگار اين سفر است.
پس از اين دوران، کمال الملک مدرسه صنايع مستظرفه را تأسيس کرد و خود عهده دار رياست آن شد. در اين مدرسه، نقّاشي، مجسّمه سازي، منبّت کاري و قالي بافي تدريس مي شد. کمال الملک شانزده سال در اين مدرسه به تربيت جوانان علاقه مند پرداخت. امّا محدوديت امکانات مالي و کمبود هنرآموزان ورزيده ادامه کار را دشوار مي کرد. با وجود اين، کمالالملک دانشجويان را، از اين که براي به دست آوردن پول بيشتر به نقّاشي چهره رجال مملکت به پردازند، منع مي کرد. وي که هنرمندي واقعي بود و بر خصائل نيک انساني، علوّ طبع و بزرگ منشي ارزش بسيار مي نهاد، مي کوشيد که اين صفات را به شاگردان خود نيز منتقل کند. از خصوصيات اخلاقي برجسته کمال الملک بسيار سخن گفته اند.
کمال الملک به سبب دشواري هايي که پيوسته با قدرت مداران روزگار داشت، دوازده سال آخر عمر خود را در حسين آباد نيشابور به انزوا گذراند و در سال1319خ/ 1940م. پس از آن که براثر حادثه اي چشم چپ خود را از دست داده بود، درگذشت. آرامگاه او، در نيشابور، در همان باغي جاي دارد که شيخ عطّار در آن در بستر خاک آرميده است.
خوشنويسي
زيبانوشتن خط و آرايش صفحهها و جلد کتاب يکي از هنرهاي بسيار قديمي ايرانيان است. پادشاهان و خاندان هاي بزرگ کتاب هاي نفيس هنرمندان خوشنويس و نقّاش را، با جلدهاي مزيّن، نقش دار يا زرّين و سيمين گوهرنشان، درگنجينههاي خود به عنوان ذخايري گرانبها گرد ميآوردند و به داشتن آن ها افتخار ميکردند. بعد از اسلام نيز ايرانيان در پديد آوردن و پيشرفت و تکامل اين هنر سهمي بزرگ داشتند.
باگسترش خطّ عربي بين ملت هاي اسلامي، تفنّن درنگارش آغاز گرديد و بهتدريج از دو خط کوفي و نَسخ قلم هاي ديگر ابداع شد. در اين انواع تازه، اگرچه الفبا ثابت بود، شکل حروف و ترتيب بههم پيوستگي آن ها با يکديگر تفاوت هاي آشکار داشت. نوشتهاند که در دربار مأمون عبّاسي بيش از سي قلم خطّ عربي نوشته ميشد که بيشتر جنبه تزييني و هنري داشت. بَرمَکيان بزرگترين مشوّق خوشنويسان بودند و به سفارش ايشان کتاب هاي نفيسي به خط خوش نوشته ميشد.
پيش قدم فن خوشنويسي در دوره اسلامي محمّدبن علي الفارسي معروف به ابن مقلّد است که در اوايل قرن چهارم هجري/دهم ميلادي ميزيست و وزير سه تن از خلفاي عبّاسي بود. ابن مقلّد شش قلم مختلف از خطّ کوفي اقتباس و آن ها را با اصول علمي تنظيم کرد. اين شش قلم که تا روزگار ما شهرت دارد به نامهاي محقّق، ريحان، ثُلث، نَسخ، توقيع و رِقاع خوانده ميشود. وي نخستين کسي است که براي هريک از اين نگارش ها ضوابطي تعيين کرد و حروف الفبا را با ميزان پهناي قلم و اشکال هندسي دايره و مربع منظّم ساخت. اين خط ها با قلم ني به اندازههاي مختلف نوشته ميشود. قلم را به ترتيب خاص ميتراشند و نوک آن را به پهناي موردنظر درميآورند. ابتکارابن مقلّددرايجاد خط نَسخکه آن را منسوخ کننده خط هاي پيشين دانستهاند، حسادت بسياري از رقيبان سياسي او را برانگيخت. درزمان او رقابت گروههاي مختلف سودپرست در دربار خلافت به اوج رسيده بود. شهرت و عظمت ابتکار و هنرمندي ابنمقلّد اين حسادت ها را دامن مي زد. نوشته اند که اطرافيان المقتدر، خليفه عبّاسي، اورا چنان برضدّ ابنمقلّد تحريک کردند که نخست دستورداد انگشتان هنرمند اورا ببرند. امّا وي از پاي ننشست، با دست چپ به تمرين پرداخت و دخترش راچنان آموزش داد که همچون پدر به زيباترين صورت خط مينوشت. ابن مقلّد سرانجام در سال 328ه/939م به دستور خليفه کشته شد. امّا، پس از او نيز خوشنويسي رونقي روز افزون داشت. يکي از خوش نويسان بعدي، معروف به ابن البَوّاب چندان شهرت يافت که يک سطر از نوشته اوبه هزار دينار معامله ميشد. از خطّ ابن مقلّد هيچ نمونهاي در دست نيست. دونسخه از قرآنهاي خطّ او نيز که جزء اموال خواجه رشيدالدين فضل الله وزير ياد شده پس از قتل وي از ميان رفته است. در زمان مُستَعصِم، آخرين خليفه عبّاسي، معروف ترين خوشنويس دوره اسلامي موسوم به ياقوت مُستَعصِمي پديدار شد. وي از غلامان خليفه و شاگرد صفي الدين عبدالمؤمن ارموي، خوشنويس و موسيقيدان بزرگ روزگار خود، بود.
ياقوت بخشي ازعمر دراز خود را پس از برافتادن خلافت عبّاسي، درخدمت خاندان جُويني گذراند و درآخرين سالهاي قرن هفتم هجري/سيزدهم ميلادي درگذشت. از آن پس مراکز خوشنويسي از بغداد به آذربايجان، فارس و خراسان منتقل شد و از شاگردان و پيروان سبک ياقوت شش تن شهرت بسيار يافتند که همگي آنان ايراني بودند.
قرنهاي هشتم، نهم و دهم هجري از دورههاي درخشان رواج و پيشرفت خوشنويسي است. سلسله هاي جلاير و مظفّري از مهمترين مشوّقان و حاميان هنرمندان خوشنويس بودند. اميران و شاهزادگان تيموري و صفوي علاوه برتشويق هنرمندان خود به خوشنويسي ميپرداختند و تعليم خط از مهمترين مراحل آموزش ايشان بود که از کودکي آغاز ميشد. بايسنقر ميرزا پسر شاهرخ و نوه اميرتيمور گورکان از معروف ترين آنان است که به شش قلم خطّ زيبا مينوشت. وي در پايتخت خود، هرات، کتابخانهاي بزرگ ترتيب داد و بيش از چهل هنرمند را با دستمزدهاي گزاف به نسخهبرداري ازکتاب هاي نفيس گماشت. هنرمندان، اين آثار را با خط خوش مينوشتند و به زيباترين صورت نقّاشي و تذهيب و صحّافي و جلدبندي ميکردند. نفيس ترين کتاب اين کتابخانه، شاهنامه بايسنقري اکنون درايران است. اين اثر نفيس که همه صفحات آن به زيباترين صورت تذهيب شده در اواخر دوران محمّدرضا شاه در تهران چاپ و تکثير شد.
از معروف ترين خوشنويسان دوره تيموري ميرعلي تبريزي هروي (هراتي) مبتکر و مخترع خطّ نستعليق است. اين خط که از ترکيب خطوط نَسخ و تعليق پديد آمده در واقع نقّاشي کلمات است و زيبايي خاصي دارد. اين خط را که از خط هاي خاص ايران است، و ترکيب و گردشحروفدرآن شباهت به خط هاي باستاني ايران دارد، عروس خطوط اسلامي خواندهاند. عالي ترين نمونه کارهاي ميرعلي هروي، نسخهاي از منظومه عاشقانه هماي و همايون خواجوي کرماني است که درآخرين سال قرن هشتم هجري/چهاردهم ميلادي استنساخ شده. اين نسخه اکنون به موزه بريتانيا تعلّق دارد.
در دوره صفويه نيزخوشنويسي و تذهيب و آرايش کتاب رواج کامل داشت. دوتن از خوشنويسان بزرگ اين دوره که شيوههاي تازه اي درقلم نستعليق ايجاد کردند، ميرعماد قزويني و عليرضا عبّاسي تبريزي بودند. شيوه ميرعماد طرفداران بيشمار يافت و مکتب نستعليق که امروز رايج است به دنبال روش او پديد آمده. شيوه عليرضا عبّاسي مشکل تر بود وکمتر کسي مي توانست برآن تسلّط يابد. از همين رو پس از او متروک شد. نمونههاي خط زيباي عليرضا عبّاسي را درکتيبههايي در مسجد شيخ لطف الله و مسجد شاه اصفهان و حرم حضرت رضا(ع) درمشهد ميتوان ديد. در اواخردوره صفوي ازشکسته نويسي خط نستعليق قلمي ديگري ابداع شد که شکسته نستعليق خوانده ميشود. مبتکر اين خط محمّدشفيع حسيني معروف به شفيعاست. خواندن اين خط که اغلب کلمات آن پيوسته نوشته ميشود، براي همگان آسان نيست و در واقع آن را بايد نوعي بازي با خط يا تصويرگري خط دانست.
خوشنويسي تا کنون دوره هاي مختلف رونق و انحطاط را پشت سر گذاشته است. امروز خوشنويسي از شاخههاي هنر نقّاشي است که در بسياري موارد بطور کامل با تصويرگري درآميخته. از خوشنويسي درگذشته نيز براي تزيين انواع ظرفها، بناها و چوب و فلز و پارچه بهره جسته اند. با اين همه خوشنويسي هنر ويژه کتابت است و از نخستين قرن هاي اسلامي بيش از همه براي نوشتن کلام خدا به کار رفته. مهمترين آثار خوشنويسي درايران مجموعههايي نفيس و گرانقدر از قرآن کريم است که درمراکز مختلف ازجمله درموزه آستان قدس رضوي درمشهد گردآوري شده.
علی رضا عباسی تبریزی
رضاعبّاسي نقّاش دوران سلطنت شاه عبّاس بزرگ را نبايد با عليرضا عباسي تبريزي، هنرمندخوشنويس همزمان او، اشتباه کرد. عليرضا عبّاسي که از طرف شاه عبّاس به لقب شاهنواز خان ملقّب گرديد، استاد انواع خطّ بود. خطّ نَسخ و ثلث را با استادي تمام مينوشت و درخطّ نستعليق شيوهاي خاص داشت. آثار خطّي او در مساجد شيخ لطف الله و مسجد جامع عبّاسي و چهارسوي اصفهان، هنوز باقي است و حکايت از کمال پختگي و هنرمندي قلم او دارد. همچنين کتيبههاي طلاي درسابق حرم مطهّر حضرت رضا(ع) به خطّ اوست که امروزه در موزه آستان قدس نگهداري ميشود. اختلاف سليقه و روش او با ميرعماد که او نيز هنرمندي خوش نويس بود و شيوه نستعليق رايج در نگارش فارسي امروز ابتکار اوست، موجب کدورت و انگيزه حس حسادت ميان اين دو استاد گرديد و عاقبت تلخ آن به قتل فجيع ميرعماد انجاميد.
معماري
ايران داراي سنّت هاي معماري ديرينه است که به هزاره هفتم پيش از ميلاد مي رسد. هنوز درهريک ازشهرها، نقاط دورافتاده و روستاهاي ايران ساختمان هاي کوچک و بزرگي را ميتوان ديد که هم از جهت طرح و تناسب اجزاء و کاربرد مصالح و هم از جهت تنوّع و ظرافت تزييتات نماها و ديوارها نمودار ذهن خلاّق و مبتکر و تلاش و مهارت مردم ايران است. ويژگي کلّي بزرگترين بناهاي بازمانده از دوران باستان مذهبي بودن آنهاست. در اين بناها رابطه روحاني و معنوي انسان با آسمان و عوالم علوي در ارتفاع برجها، گنبدها و منارهها و عظمت فضاهاي دروني تجلّي يافته است. سنّت هاي معماري برپايه اين نخستين اصول از دوران پيش از استقرار آرياييان تا امروز قابل تشخيص باقي مانده و با روشي منظّم تکامل يافته است. با اين همه، استادان تاريخ معماري ايران معتقد به وجود سه دوره متفاوت اند که در آن ها نوع پوشش سقف بناها را از يکديگر مشخّص مي کند.
مشهورترين بناي نخستين دوره معماري زيگورات چُغازنبيل، معبد بزرگ خدايگان شوش، است که حدود 1250پ. م به وسيله فرمانروايان پيش از آريايي عيلام ساخته شده. خرابههاي اين معبد بزرگ نزديک شوش در خوزستان هنوز برجاست. اين بنا نيايشگاهي بزرگ به شکل هرم چهار ضلعي است که از نظر صلابت و ابهّت با اهرام مصر پهلو ميزند. اين بنا به شکل هرمي ساخته شده که در مرکز آن برجي پيچاپيچ به بلندي 50 متر بالا ميرود. چهار دروازه اين برج را تالارها، آرامگاهها، دالانها، پلکانهاو آب روهاي زيرزميني به هم ميپيوندد. در و ديوار اين بناي باستاني با انواع آجرهاي لعابدار و چوبهاي آراسته به شيشه هاي مات نقش دار پوشانده شده و در انبارهاي آن نمونه هاي تاريخي مهمّي از ظرف ها و سلاح هاي گوناگون بهدست آمده است.
دوره دوّم معماري ايران به عصر هَخامَنِشي و ساختمان هاي با شکوه و عظيم پاسارگاد و تخت جمشيد ميرسد. درزمان شکوه شاهنشاهان هَخامَنِشي که تمدّن هاي عظيم مصر و بابِل و آسياي صغير به تصرّف ايرانيان درآمد، معماري به کمال رسيد. دربناي تخت جمشيد و آتشگاهها و کاخ هاي سلطنتي پيرامون آن، گروههاي بزرگ از استادکاران و هنرمندان سرزمينهاي مغلوب کار ميکردند. امّا باز به نظر اهل فن، اين بناهاي با شکوه اصالت خاص معماري ايران راحفظ کرده است. بناهاي تخت جمشيد را نيز زيارتگاه مقدّس ملّي دانستهاندکه جشن ها و مراسم مهم مذهبي درآن برگزار ميشده و عظمت آن نمودار قدرت يکتاي اهورامزدا بر روي زمين بوده است. بيشتر بناهاي دوره هَخامَنِشي به کوه تکيه دارد و از ديوارهاي قطور و ستون هاي بلند و متعدد تشکيل شده که سقفي چوبين را نگاه ميداشته اند. بلندي ساختمان ها و اِشراف آن بردشتي وسيع و سبز و خرّم، به واقع شکوه و عظمت را به عالي ترين صورت جلوه ميدهد. استفاده از الوارهاي عظيم چوب که سقف هاي بلند را ميپوشانده، از پيشرفت محاسبات معماري دراين زمان حکايت دارد. نه تنها تزيينات گوناگون اين شاهکار معماري بي نظير است، بلکه طرح تالارها و پيش بيني فضاهاي لازم براي دربرگرفتن گروههاي بزرگ سپاهيان و درباريان هنگام انجام تشريفات و آبروها و پلکانهاي مخفي درآن از مراحل پيشرفته معماري ايران آن در زمان نشان دارد.
سوّمين مرحله معماري ايران در زمان اشکانيان و ساسانيان به کمال رسيد. گويي آتشسوزي تخت جمشيد درحمله اسکندر و در دسترس نبودن چوب به اندازه کافي، ايرانيان را واداشته است که به سقف هاي ضربي و گنبدي روي آورند. در ساختمان هاي عظيم دوران اشکاني، چون معبد اناهيتا در کَنگاور، طاقها و سردرهاي هلالي و سقفهاي گنبدي، که نشان از محاسبات دقيق دارد، خودنمايي ميکند. طرح اصلي نيايشگاههاي اين زمان بهصورت صليب است. تقاطع دوشاخه شمالي جنوبي و شرقي غربي معمولاً محوّطه اي چهارگوش است که با سقف گنبدي پوشانده ميشود. چهار سوي اين محوّطه ايوان هايي با طاق بلند ساخته ميشده و به چهار سو راه داشته است. معماري با اين طرح و نقشه دردوران ساسانيان به درجهاي از تکامل ودقّت درمحاسبات رسيد که درمعماري دوره اسلامي تأثيري آشکار برجاي گذاشت. مهمترين بناي سبک معماري اشکاني و ساساني در زمان خسرو انوشروان در تيسفون ساخته شده و هنوز خرابههاي آن به نام طاق کسري يا ايوان مدائن نزديک بغداد برجاي است.
معماري ايران در دوره اسلامي نيز درساختمان مسجدها، مدرسههاي ديني، آرامگاهها و ديگر مکان هايي که هريک به نوعي جنبه مذهبي دارد، زيباترين نمونهها را پديد آورده است. نخستين مسجدها در ايران با استفاده از آتشگاههاي زَرتُشتي و فضاهاي باز بنا شد. از آن پس محوّطه اي چهارگوش را، به سبک مسجدهاي ساده عربي، به عنوان مسجد ميساختند که دورا دور آن ايوان و غرفه داشت. امّا بهتدريج معماري دوره ساساني به اين مکان هاي مذهبي نيز راه يافت و همراه نقشه و طرح ديرين تزيينات بسيار را نيز بدان افزود. سردرهاي بلند و طاق نماهاي هلالي شکل مزيّن به انواع کاشي ها و گچ بري ها و مُقَرنَس ها درميان مناره ها و گلدستههاي بلند، که بانگ اذان را مي پراکند، ساخته شد.
معماري دوره اسلامي اگرچه از سنّت هاي قديم ايراني بهره بسيار دارد، امّا در واقع مجموعهاي است از معماري همه اقوام سرزمين هاي اسلامي که شوق و اعتقاد مسلمانان آن را به تکامل رسانده است. از معروف ترين مسجدهايي که در ايران ساخته شده و ظرايف سنتي معماري ايراني درآن بارز است مي توان مسجد تاري خانه دامغان، مسجد کبود تبريز و مسجد شيخ لطف الله در اصفهان را نام برد. مقبره ها و آرامگاههاي بزرگان دين و سياست نيز از بناهاي جالب توجّه در معماري ايران است. نظير اين آثار را در ديگر کشورهاي اسلامي کمتر ميتوان ديد. اين مکان ها يا بهصورت برج ها و مناره هاست يا فضاهايي که زيرگنبدهاي بلند قرار دارد، از جمله گنبد کاووس، آرامگاه قابوس بن وشمگير زياري، و گنبد سلطانيه مقبره اولجايتو از ايلخانان مغول. حرم امام رضا(ع) درمشهد خراسان و حضرت معصومه(ع) در قم را بايد با شکوه ترين آنها دانست. معماري ايران شاهکارهاي ديدني بسيار دارد. قلعهها و دژهايي که قرن ها مردم شهرها را از هجوم دائم راهزنان محفوظ ميداشت و پل ها و سدها و کاروانسراها و باغها و کاخها و گرمابه ها هريک در خور مطالعه هاي گسترده است. از شاخه هاي مهم تزيين معماري رايج در ايران گچبري، آجرکاري، کاشيکاري، حجاري، نقاشي و آينه کاري است که گاه ترکيبي از آنها صحنه هايي اعجاب انگيز آفريده.
از هنرمندان برجستهء روزگار ما نخست باید از حسین امانت طراح و مدیر اجرای ساخت برج آزادی(شهیاد)که آن را دروازهء ایران نیز خوانده اند، نام برد. وی درسال 1345خ/1966م. هنگامی که تازه از دانشکدهء هنرهای زیبا فارغ التحصیل شده بود و بیش از بیست و چهار سال نداشت، برندهء مسابقهء طرح بنای آزادی شد که می بایست نماد ایران معاصر باشد. وی در طراحی این ساختمان باشکوه از معماری باستانی وتاریخی ایران پیش تا بعد از اسلام استفاده کرده وبا ترکیب معماری شرق و غرب آن را در فضائی وسیع با باغچه بندی هائی به سبک باغ های ایرانی به ارتفاع 45 متراز سنگ سفید ساخته است. برج آزادی(شهیاد) به شکل دروازه ای است که به چهارسو باز می شود. این بنا تالارهای بزرگ موزه و نمایشگاه دارد. در طرح اصلی جائی برای نصب لوحهء کورش بزرگ که نخستین منشور حقوق بشر است ، پیش بینی شده بودکه با مخالفت دولت انگلیس از بازدادن آن عملی نشد.
فریبرز صهبا متولد1327/
1948م.فارغ التحصیل دانشکدهء هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. مهم ترین اثر معماری او طراحی و مدیریت اجرائی مشرق الاذکار ( نیایشگاه ) بهائی "نیلوفر بهاپور" در دهلی هنداست که از سال 1976به مدت ده سال در ساخت آن فعالیت داشته. گنبد نیایشگاه از سنگ سفید به پیکر گل نیلوفر، از قدیم ترین نمادهای تمدن مشترک آریائیان هند و ایران درآورده شده است. گل نیلوفر در ساختمان این بنا نه گلبرگ دارد که خود از نماد های اعتقادی بهائیان است.
از این نیایشگاه که اکنون به صورت یکی از مهم ترین دیدنی های دهلی در آمده هرساله بیش از سه ملیون نفر بازدید می کنند.
سینما
آشنائی ایرانیان با سینما یکی از ره آوردهای سفر مظفرالدین شاه قاجار به اروپا بود. به دستور وی میرزا ابراهیم خان عکاس باشی سینماتوگراف را در تهران به کار انداخت و فیلم های صامت را برای درباریان به نمایش گذاشت. اولین بار در مجامع عمومی مردم با این هنر در سال 1284خ/1905م. آشنا شدند.
حاجی آقا آکتور سینما اولین فیلم صامت با کیفیت ابتدائی بود که به وسیلهءآوانس اوگانیانس نخستین فیلم نامه نویس ، کارگردان، تدوین کننده و بنیان گذار مدرسهء آرتیستی در ایران تهیه و دردی ماه 1309خ/1920م. به کمک خان بابا معتضدی روی صحنه رفت.
اما درتاریخ سینمای ایران، ازفیلم ناطق موزیکال دخترلربه عنوان نخستین اثر سینمائی ایرانی یادمی شود. این فیلم باشرکت هنرپیشگان ایرانی در هندوستان و تحت توجه خان بهادر اردشیر ایرانی به وسیلهء عبدالحسین سپنتا ساخته ودر آبان ماه 1312خ/1933م. با استقبال بی نظیر مردم در تهران روی پرده رفته است.
با تأسیس دانشکدهء هنرهای زیبا و آموزش هنر درام هنرمندان بیشماری از فیلم نامه نویس،کارگردان ، هنرپیشه، فیلم بردار و دیگر افرادی که در تهیهء فیلم نقش اساسی دارند از طریق سینما و تلویزیون آثار برجستهء خود را به نمایش در آورده اند. از آثارقدیم تر سینمائی ایرانی می توان از خانه سیاه است به کارگردانی و شرکت فروغ فرخ زاد، و فیلم گاو از روی نمایشنامه ای به قلم غلام حسین ساعدی و شرکت عزت الله انتظامی و علی نصیریان، به کارگردانی داریوش مهرجوئی نام برد.
با تأسیس دانشکدهء هنرهای زیبا و آموزش هنر درام هنرمندان بیشماری از فیلم نامه نویس،کارگردان ، هنرپیشه، فیلم بردار و دیگر افرادی که در تهیهء فیلم نقش اساسی دارند از طریق سینما و تلویزیون آثار برجستهء خود را به نمایش در آورده اند.عباس علی حاتمی کیا از دانش آموختگان این دانشکده که به نوشتن و تهیهء فیلم های کوتاه تلویزیونی می پرداخت در سال 1349خ/1970م. فیلم موزیکال حسن کچل را با استفاده از افسانه های عامیانه و گفتگوهائی که بیشتر آن ها آهنگین و شعر گونه بود ، ساخت. وی با نگاه هنرمندانه و استفاده از همه عوامل هنری و فنی که تا آن روز در دسترس بود، با کارگردانی این فیلم روشی نو و اصیل در سینمای ایران از خود به جای گذاشت.
عباس کیا رستمی متولد سال 1340خ/1961م. از دیگر دانش آموختگان هنرهای دراماتیک تهران با تهیهء فیلم های مستند آثار برجسته ای چون مشق شب، خانهء دوست کجاست؟ و امثال آن ساخت که با استقبال جهانی و به دست آوردن جوایز در جشنواره های بین المللی رو به رو شد. از دیگر برندگان ایرانی جوایز فستیوال های مختلف سینمائی جهان می بایست از محسن مخملباف، جعفر پناهی و بهمن قبادی نام برد.
صنايع دستي
با وجودصنايع کارخانهاي و ماشيني درايران هنوز بخشي از نيازهاي زندگي مردم با دست يا ابزار و ماشين هاي ساده توليد ميشود. پارچه هاي دستباف، قالي، قاليچه و گليم و ظروف سفالي و مسي از آن جمله است. امّا اصطلاح صنايع دستي، بيشتر به دستاوردهايي اطلاق ميشود که ارزش هنري و اصالت سنّتي نيز دارد.
درعصر صفوي، بهخصوص زمان سلطنت شاه عبّاس بزرگ، بسياري از اين صنايع که سابقه ديرينه داشت مورد تشويق و حمايت قرار گرفت و بازار مناسبي درکشورهاي ديگر، خاصه در اروپا، به دست آورد. در دوران پهلوي، به منظور حفظ هويّت ملّي از سويي، و جلب نظر و علاقه جهان گردان خارجي، از سوي ديگر، به صنايع دستي و هنرهاي ملّي توجّهي خاص شد و برنامه هاي تحقيقي و آموزشي گسترده براي توسعه اين صنايع تدوين شد.
قالي بافي
قالي بافي يکي از کهن ترين صنايع دستي ايرانيان است. پيش از صدور قالي به اروپا فرشهاي چين و ترکيه به آن ديار راه يافته بود. امّا با شناخته شدن قالي ايراني، اين هنر به عنوان بهترين و زيباترين نوع قالي مشهور شد و مي توان گفت که نام قالي با ايران در هم آميخت. قديمي ترين قالي جهان، که هم اکنون در موره ارميتاژ سن پترزبورک نگه داري ميشود، متعلّق به پنج قرن پيش از ميلاد است. نقش آن سواران پارسي را با پوشش وسلاح دوران پُرشکوه شاهنشاهي هخامنشي نشان مي دهد. بهارستان، قالي بي نظير و بنامي که در زمان حمله اعراب به عنوان غنيمت ربوده و قطعه قطعه شد، شاهد ديگري از رواج ديرين هنر قالي باقي درايران به شمار مي رود. قالي براي مردم ايران يک وسيله زندگي و يک فرآورده مهم اقتصادي است. در طول تاريخ در سر تاسر کشور، چه در کارگاه هاي بزرگ شهري و چه خانه هاي کوچک روستايي و زير چادر هاي ايلاتي، افراد خانواده به ويژه زنان و کودکان به بافت قالي مشغول بوده اند. امّا قالي ايران، از نظر نقش و جنس در دوران صفويه به اوج کيفيت والاي خودرسيد. دراين زمان، رونق هنرهايي چون نقّاشي، خطّاطي، طرّاحي، تذهيب و کاشي کاري مُعرّق در نقش قالي بازتاب يافت. فرش مشهور آرامگاه شيخ صفي الدّين اردبيلي جدّ پادشاهان صفويه، که هماکنون در موزه ويکتوريا- آلبرت لندن نگهداري مي شود، از آثار برجسته هنر قالي بافي است.
طرح هاي سنتّي قالي ايراني به نسبت اندازه و مورد استفاده با يک ديگر تفاوت دارند. از جمله ميتوان از نقش هاي بتّه، جنگلي، لچک ترنج، اسليمي و شاه عبّاسي نام برد. همچنين، نواحي گوناگون کشور نقش هاي خاص خود را دارند که به نام آن محل شناخته ميشود. مانند نقش هَرات، اردبيل، تبريز، ترکمن و بلوچ. قاليچه که کوچک تر از قالي است، با نقشهاي سجّاده اي، جانمازي و ستون دار مشخّص مي شود.
درسال هاي اخير نقش بناهاي مذهبي و تاريخي برقالي افزوني يافته است. هم چنين، به ويژه در تبريز، صورت نگاري بر قالي مرسوم شده است. امّا در هنري ترين قالي ها صحنه هاي معروف نقّاشي ديده مي شود و نيز نقش بنا و منظره هاي طبيعي با ظرافت مينياتوري و انواع گل، بوته، حيوانات، و اشکال گوناگون و ظريف هندسي. در قالي مرغوب، که بيشتر از پشم و گاه ابريشم بافته مي شود، مواد اوّليه بايد از بهترين نوع باشد. رنگ آميزي سنتّي با رنگ گياهي يکي از پيشرفته ترين صنايع شيميايي بومي ايران بوده است. اين گونه رنگ دائمي است و جلا و لطافت خود را از دست نمي دهد. امّا در دوران کنوني، با ورود رنگ هاي ساختگي و ترکيبي، که استفاده از آن ها آسان تر و ارزان تر است، کيفيت رنگرزي درقالي باقي کاهش يافته است. افزودن بر اين، مرغوبيت قالي بستگي به ظرافت بافت آن دارد. تعداد گره هايي که در هرسانتي مترمربّع زده مي شود و پرداخت دقيق آن از ويژگي هاي يک قالي خوب است. قالي ابريشيمين هر چند دوام قالي هاي پشمين را ندارد امّا به سبب ظرافت و شفّافيت ابريشم مرغوب تر است.
قلم زني
قلمزني هنرکنده کاري بر روي فلز است. قديمترين آثار قلمزني را به سيت ها يا سکاها نسبت ميدهند که حدود پنج تا هفت هزار سال پيش در قفقاز ميزيستهاند. اين قوم با فرو بردن و برجسته کردن سطح فلز، تصاوير شگفتي ازحالات انسان مي ساختند. از نمونه هاي تاريخيقلمزني ايران، برنزهاي پيدا شده لُرستان است که به هزاره قبل ازميلاد مسيح ميرسِد. از دوره شاهنشاهان هخامنشي و ساساني نيز آثار قلمزني بسيار برجاي مانده و تعدادي از نمونه هاي اين هنر از دوره ساساني متعلّق به موزه ارمتياژ سن پترزبورگ در روسيه است.
دردوره اسلامي، آثار قلمزني ايراني متعلّق به دوره سلجوقي از امتيازي خاص برخوردار است، زيرادراين زمان ترصيع نيز در قلمزني بهکار ميرفته. به اين ترتيب که با قلم فلزهاي مختلف را در زمينه اصلي جاسازي ميکردند و تصاوير يا صحنههايي رادر آن نقش مي زدند. روش کار قلمزنان آن دوره هنوز در کارگاههاي قلمزني اصفهان و شيراز ادامه دارد.
طرح مينياتورهاي دوره صفوي تأثيري شگرف برنقش هاي قلمزني گذاشت. از اين دوره آثار نفيسي برجاي مانده که از آن ميان مي توان به اسطرلابهاي قلمزده اشاره کرد. در روش قلمزني اين دوره طرح هاي قالي نظير ختايي، اسليمي، و لچک تُرنجي به قلمزني راه يافت. همچنين از روش ميناکاري و مشبّک سازي فلز نيز در تزيين قلمزني استفاده شد.
امروزه قلمزني بر روي مس و نقره در شهرهاي مختلف ايران انجام ميگيرد. امّا شيراز و اصفهان به سبب تنوّع و مرغوبيت کار از شهرت بيشتري برخوردارند.
مينا کاري
ميناکاري هنر تزيين اشياء شيشه اي و فلزّي با رنگ هاي پخته درخشان است که از شيشه ذوب شده و اکسيد فلزات درحرارت هاي مختلف بدست ميآيد. رنگآميزي کاشي نيز همين اساس علمي را دارد. امّا استادان ميناکار فلزّات گرانبها چون زر و سيم را ترجيح ميدهند و و ازسنگها و جواهرات قيمتي نگين هايي برگوشه و کنار نقش مينا مينشانند. ظهور اين هنر را بر روي فلز به سدههاي ششم تا چهارم پيش از ميلاد نسبت ميدهند. امّا سابقه آن بر روي شيشه به زمان اشکانيان ميرسد. قديمترين نمونه ميناکاري بر روي فلز در ايران، قسمتي از يک تنگ طلا مربوط به دوران ساساني است.
بعد از اسلام به علت حرام بودن استفاده از ظرف هاي طلا و نقره، ميناکاري نيز از رواج افتاد و تنها به تزيين بعضي ظرف هاي شيشه اي و بلوري محدود شد. امّا در زمان غازان خان از ايلخانان مغول، اين هنر دوباره رواج يافت. غازان خان مردي هوشمند و کنجکاو بود و در اندک زمان باعلم شيمي آشنايي يافت و برخلاف پيشينيان خود که مبالغ هنگفتي را صرف يافتن اکسير براي طلا کردن مس ميکردند، به ميناکاري پرداخت و عدّه اي را بدين کار گماشت.
ميناکاري هنري آزمايشگاهي است و دقّت و مراقبت بسيار در استفاده از حرارت و مواد شيميايي ميخواهد. براي رنگ هاي مختلف دراين هنر از مواد معدني و گياهي استفاده ميشده، امّا امروز رنگ هاي شيميايي را ترجيح ميدهند که استفاده از آن ها آسانتر است. در اصفهان، با استفاده از اکسيد قلع بر زمينه مس آثار ميناکاري زيباي ميسازند. نمونههايي از هنر استادکاران ايراني در زينت هاي زنانه، جعبه هاي جواهرات و آرايش، ظرفها و در و پنجره ضريح امامان درشهرهاي مختلف کربلا، نجف، سامره، مشهد، قم و حضرت عبدالعظيم به چشم مي خورد که هريک درنوع خود بسيار ديدني است.
منبّت کاري
منبّت هنرکنده کاري روي چوب است. درکتيبه هايي که از خزانه داريوش بزرگ درتخت جمشيد بهدست آمده، سخن از پرداخت دستمزد به هنرمنداني است که روي درهاي چوبي کنده کاري ميکردهاند. قديم ترين در چوبي کنده کاري شده در موزههاي ايران، متعلّق به قرن هاي پنجم هجري/ يازدهم ميلادي است. کندهکاري اين درها به صورت نقش هايي از شاخ و برگ است که آيه هاي قرآن مجيد را دربرگرفته. اين طرح ها شباهت بسيار با نقش گچ بري دوره هاي قبل از اسلام دارد.
در دورههاي مختلف تاريخ ايران بعد از اسلام، درها و منبرهاي بسياري از مسجدها و مکان هاي مذهبي، از شاهکارهاي منبّت کاري بهشمار ميرود. امّا اين هنر نيز در دوره صفويه به اوج شکوفايي خود رسيد. درِ مدرسه شاه سلطان حسين در اصفهان و درِ آرامگاه شاهزاده حسين در قزوين، متعلّق به زمان شاه طهماسب صفوي، از آن جمله است. يکي از نمونه هاي برجسته منبّت کاري ايراني، رَحل يا جا کتابي موزه متروپوليتن نيويورک است که علاوه بر تزيينات شاخ و برگ به سبک ساساني نام دوازه تن امامهاي معصوم (ع) بر روي آن کنده شده است.
براي منبّت کاري از چوبهاي محکم و بدون گره استفاده ميشود. مرغوب ترين چوبها براي اين منظور آبنوس ، فوفِل، بَقَم، شمشاد و عنّاب است. امّا در ايران بيشتر از چوب گردو استفاده ميشود که به فراواني در دسترس است. از انواع رايج منبّت کاري در زمان ما مُعرّق است. مُعرّق در اصل به تکّه هاي ريزي ازکاشي گفته ميشود که کنار هم چيده شده اند و شکل هاي مختلفي را به وجود ميآورند. مُعرّق روي چوب در ايران سابقه اي پنجاه ساله دارد. دراين نوع منبّت کاري طرح را روي چوب ميکنند و به همان اندازه از چوب هاي ديگر يا عاج ميبرند و جاسازي ميکنند. در واقع مُعرَّق روي چوب نوعي نقّاشي است که درآن به جاي رنگ از چوبهاي مختلف رنگين يا عاج استفاده شده. درسال هاي اخير از قطعات خاتم نيز در منبّت مُعرّق استفاده ميشود.
خاتم سازي
خاتم سازي يکي از هنرهاي دستي بسيار با ارزشي است که در مشرق زمين رواج دارد. درکشورهاي هند، سوريه، عراق و فلسطين خاتم هاي بسيار زيبا ساخته ميشود. امّا جالب ترين و هنري ترين نوع خاتم از دير باز در ايران ساخته ميشده است. گمان ميرود که اين هنراصيل نخستين بار در شيراز پديد آمده باشد. درخاتم سازي چوبهاي گوناگون رنگارنگ، استخوان و سيم هاي فلزي مانند برنز، طلا و نقره به کار برده ميشود. شکل عمومي بيشتر خاتم ها نقش هندسي است. چوب، استخوانيا فلز را به صورت منشورهاي مثلّث ميبرند و آن ها را طوري کنار هم ميگذارند که برش عرضي داراي اشکال منظم هندسي باشد. سپس برش ها را روي ورقه نازکي از چوب کنار هم ميچسبانند و از آن به عنوان روکش اشياء مختلف مانند ميز، صندلي، جعبهو قاب عکس استفاده ميکنند. خاتم گاه بهعنوان متن اصلي و گاه درحاشيه در نقش حيوانات و پرندگان يا صحنه هايي از شکار و بزم که نقاشي شده است قرار ميگيرد.
خاتم که مواد اوليهاش بيشترچسب و چوب است، عمري کوتاه دارد. قديم ترين نمونه خاتم که تاکنون بر جاي مانده درِ ورودي بقعه شاه نعمت الله ولي در ماهان کرمان از دوره صفوي است. جالب ترين نمونه اين هنر اصيل در زمان ما ميز خاتمي است که موفّق به دريافت مدال طلاي نمايشگاه جهاني بروکسل درسال 1337ش/1958م شد. در کاخ مرمر تهران اتاقي است که در، ديوار، سقف، ميز، صندلي و ديگر لوازم آن همگي با خاتم تزيين شده است.
سفالگري
سفالگري ساختن ظرف هاي گوناگون از گلِ رُس است که پس از حرارت ديدن سخت ميشود. مردم ساکن فلات ايران خيلي پيش از ورود آرياييان به اين سرزمين، بسياري ازظرف هاي مورد نياز خود را از سفال ميساختند. قديم ترين نمونه ظرف سفالي که در کاوش نواحي گيلان يافت شده متعلّق به هزار سال پيش از ميلاد است.
از ديرباز ظرف هاي گوناگون براي انبار آذوقه، چراغ، بخوردان، کاسه، کوزه، بشقاب، گلدان و حتّي اسباب بازي هاي متنوّع بچّگانه را از سفال ميساختهاند. بام خانه هاي گيلان را، که بارندگي درآن بسيار است اغلب با قطعات سفالي مي پوشانند. بنابريک رسم قديمي اين ناحيه، درشب چهارشنبه آخرسال همه وسايل سفالي، بخصوص اسباب آشپزخانه و کوزه آب را از پشت بام به زير مياندازند و مي شکنند و جاي آن را با وسايل نو پُر ميکنند.
امروزه در نواحي مختلف ايران از جمله سيستان و بلوچستان، لالهجين در همدان، گنابادخراسان، ميبُد در يزد، قم و کاشان و شهرهاي اصفهان ظرف هاي سفالي زيبايي، که مزيّن به نقش هاي محلّي و باستاني است، ساخته ميشود. لعاب روي ظرف هاي سفالي نيز،مانند ميناکاري و کاشي کاري، از ترکيب شيشه ذوب شده به دست مي آيد. لعاب دادن روي ظرفهاي سفالين در دوره صفويه از چينيها تقليد شد. دو رنگ سفيد و لاجوردي مشخّص کننده ظروف زمان صفويه است که در دوره قاجار نيز دوباره معمول شد.
در ايران از کاسهها و کوزه هاي سفالين که داخل آن ها با لعاب رنگين پوشيده شده براي ماست و ترشي استفاده مي کنند. لاله جين همدان خاک مناسب تري براي تهيه نوع مرغوب سفال دارد و فرآورده هاي آن در سراسر ايران مشهور است.
کاشي کاري
کاشيکاري هنر لعاب دادن و رنگين کردن سفال و برش و نصب کاشي ها براي آرايش بناها است. لعاب کاشي از ترکيب شيميايي سليسيوم با اکسيد فلز به دست مي آيد و، پس ازحرارت ديدن، ثابت، درخشان و ماندگار ميگردد . اين روش علمي درميناکاري و شيشه گري نيز به کار مي رود. با آن که نام کاشي براين هنر به سبب شهرت استاد کاران کاشان در دوره هاي اسلامي است، امّا نمونه هاي اين هنر قديمي در ساختمان هاي دوران باستان نيز يافت شده است. از کاشي درپوشش دروني و بيروني ساختمان استفاده ميشود. کاشي سطح بيروني ساختمان را نيز از نفوذ آب و رطوبت محفوظ ميدارد. از آجر کاشي به رنگها و شکل هاي مختلف استفاده ميشود. کنار هم قرار گرفتن کاشي هاي رنگين به ترتيب هندسي، يکي از انواع آن است. نوع ديگر آن است که نقشه يا صحنهاي را ميکشند سپس آن را به ابعاد معيني تقسيم ميکنند. هرقسمت از آن تصوير برروي يک آجر نقش ميشود و پس از حرارت ديدن آن ها را به ترتيبي که نقش را حفظ کنند کنار هم ميچينند.
سبک ديگر کاشي کاري مُعرّق است. براي تهيه آن ابتدا آجرهاي سفالي را به رنگ هاي مختلف لعاب مي دهند. سپس از روي نقشه از رنگ هاي مختلف تکّه هاي مناسب را ميبرند و با ظرافت کنار هم ميچينند. از ترکيب قطعات کاشي با آجر نيز مي توان صحنههاي زيبا به وجود آورد. آجرهاي فاصله کاشي را معمولاً به شکلهايي تهيّه ميکنند که پست و بلند دارد. با توجّه بهسطح هاي وسيعي از بناهاي مهم و تاريخي ايران که با نقش هاي ظريفِ درهم و رنگارنگ کاشيکاري شده، ميتوان به استادي فوق العاده کاشيکاران پي برد که اغلب هنگام خلق اين شاهکارهاي هنر و صنعت، نامي نيز از خود برجاي نگذاشته اند.
کاشيکاري به صورت مُعرّق از قرن هشتم هجري/چهاردهم ميلادي در ايران رو به پيشرفت گذاشت. امّا مهمترين مسجدها و مکان هاي مذهبي، که داخل و خارج گنبدها و گلدستهها و سردرهاي آن با کاشي تزيين شده، در قرن دهم هجري/شانزدهم ميلادي همزمان با سلطنت صفويه ساخته شده است. اين بناها بيشتر در اصفهان و مشهد قرار دارد. در دوره قاجار، بهخصوص در زمان فتحعلي شاه و سپس ناصرالدين شاه، مسجدها، کاروانسراها و آب انبارهاي بسياري درتهران با کاشي تزيين گرديد که برخي از آن ها هنوز برجاي است. گنبد و گلدسته با کاشي فيروزهاي از ويژگي هاي بسياري از مساجد ايران است. بهترين و زيباترين نمونه کاشيکاري را گنبد مسجد شيخ لطف الله در اصفهان ميدانند. گنبد بلند و وسيع مسجد شاه اصفهان نيز با سبک معماري اعجاب انگيزش از ديگر شاهکارهاي بينظير کاشيکاري ايران بهشمار مي رود.
قلمکار
قلمکار هنر نقش و نگار بر روي پارچه و ساخت و پرداخت آن است که مانند بسياري از هنرهاي ايراني در دوره صفوي به اوج کمال رسيد. ازگذشته هاي دور در ايران برروي پارچه نقشميانداختند. امّا پس از آشنايي با روشهاي چيني که بهوسيله قالب هاي کنده کاريشده نقش ها را چاپ ميکردند، ايرانيان نيز شيوه گذشته را به تدريج رها کردند و با روش جديد توانستند هم توليد را بيشتر و آسانتر کنند و هم نقش ها را يکدست تر وزيباتر نمايند.
از قلمکار جامههاي زيبا و گرانبها ميدوختند که گاه در متن پارچه آن رشتههاي طلا و نقره نيزبهکار رفته بود. زين و يراق اسب ها را نيز با پارچه قلمکار ميآراستند. نقش قلمکار برخيمه و خرگاه و هنگام جنگ بر درفشهاي بزرگ و قيمتي و پُر زرق و برق ديده ميشد. درخانه ها نيز پارچه هاي قلمکارمصرف بسيار داشت. پرده هاي زيباي قلمکار، که اغلب صحنههايي از داستان هاي عاشقانه را مجسم ميکرد، بردر گاهها آويخته ميشد. جا نماز ها و سفره ها، روميزي ها و پشتي ها و بقچهها، به ويژه جهاز عروس، با نقشهاي گوناگون و رنگين قلمکار آراسته بود. با گذشت زمان، هنر قلمکار، که با قلم انجام ميگرفت و از رنگ هاي بيشتر استفاده ميکرد، جاي خود را به صنعت قالب زني داد. امّا نقش پارچههاي قلمکار هنوز هم در ايران زيبا و جذّاب است. درگذشته رشت، کاشان و اصفهان دو مرکز اصلي ساخت و پرداخت قلمکار بود. امّا امروزه تنهادراصفهان کارگاههاي بزرگ قلمکار وجود دارد.
تهيه قلمکار، که با قالبسازي شروع ميشود، از مراحل مختلف و طولاني مي گذرد. نقش دلخواه را بر روي قالب هايي از چوب گلابي، که نرم است، مياندازند و آن را کنده کاري ميکنند. از هر طرح دو تا چهار قالب با برجستگيهاي متفاوت، هرکدام براي يک رنگ تهيه ميشود. استادان با تجربه رنگ ها را از انواعگياهان و مواد معدني آماده ميکنند. در مرحله بعدي پارچههاي سفيد را براي چند روز در رودخانه زاينده رود، که معتقدند براي اين کار از هر آب ديگر متناسب تر است، مي خوابانند. سپس يک سر پارچه را ميگيرند و از سر ديگر آن را چند بار با شدّت برسنگ ميکوبند. پس از آن پارچه را با فرو بردن در محلول گرد پوست انار و هَليله به رنگ شيري يا زرد کدر درميآورند. پس از آن که پارچه خشک شد آن را به اندازه هاي مختلف ميبرند. دور روميزيها را ريشه ميزنند و گاهي با گره به صورت منگوله در ميآورند. درمرحله رنگ آميزي و نقش زني، هربار قالب مخصوصي را به رنگ مورد نظر آغشته مي کنند و روي پارچه ميکوبند. نخست رنگ مشکي سپس قرمز را روي پارچه منتقل ميکنند. رنگ قرمز از گل سرخ گرفته ميشود. پس از خشک شدن رنگها، پارچه را در ديگ آب جوش، که گرد پوست انار و اليزارين درآن حل شده، چندساعت ميجوشانند. اين داروها سبب ميشود که رنگ ها درخشان تر شوند.
پس از آن پارچه را درآب رودخانه مي شويند و بارها محکم برسنگ ميکوبند تا آب و اليزارين زدوده شود. پس از خشک کردن درآفتاب، آن دسته از پارچهها را که ميخواهند زمينه اش سفيد باشد دو باره درمحلول سفيد کننده فرو ميبرند و چند روز، که در زمستان گاه تا يک ماه طول ميکشد، درمقابل اشعه آفتاب به آن آب ميپاشند تا مرطوب بماند. کار چاب رنگهاي آبي، زرد و سبز تازه پس از اين سفيدگري انجام ميگيرد. پس از آن باز هم پارچه را ميشويند و خشک ميکنند. بدين ترتيب، هر پارچه قلمکار چه با قالب و چه با قلم، مراحل پُرآب و تابي را پشت سر ميگذارد تا زينت بخش اندام و خانه هاي مردم شود. گويي اصطلاح «پُرآب و تاب» از همين جا به زبان فارسي راه يافته است..
منابع:
افشار، ايرج (گردآورنده). صحّافي سنّتي: مجموعه پانزده گفتار در کتابشناسي. تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1357.
برکشلي، مهدي. انديشه هاي علمي فارابي در باره موسيقي. تهران، بنياد شاهنشاهي فرهنگستان هاي ايران، 1357.
خالقي، روح الله. سرگذشت موسيقي ايران. تهران، فردوسي، 1334.
گيرشمن، رمان. هنر ايران در دوران ماد و هخامنشي. ترجمه عيسي بهنام. تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1346.
همايون فرّخ، رکن الدين. سهم ايرانيان در پيدايش و آفرينش خط. تهران، 1350.
محمد حسن، دکتر زکي. تاريخ صنايع ايران بعد از اسلام. ترجمه محمدعلي خليلي، تهران، اقبال، چاپ دوّم، 1363.
آريان، قمر. کمال الدين بهزاد. تهران، انتشارات هيرمند،1362.
وزيري، حسنعلي. کمال الملک. تهران، انتشارات هيرمند، چاپ چهارم،1366.
صور اسرافيل، شيرين. کتاب فرش ايران. تهران، انتشارات يساولي 1989.
ساسان سپنتا،چشم انداز موسیقی ایران،تهران، انتشارات مشتعل،1369.
جمال امید، تاریخ سینمای ایران، تهران ، انتشارات نگاه1369.
----جمشید سروشیان، فرهنگ بهدینانواژه نامهء گویش بهدینان شهر یزد