آغاز تمدن
درآغاز مردمان پراکنده مي زيستند و پوشش از برگ مي ساختند و خورش آنان از گياه و ميوه درختان بود. کيومرث پادشاه نخستين جهان مردمان را گرد کرد و به فرمان خود درآورد و آئين شاهي را بنياد گذارد و مردم را به خورش و پوشش بهتر رهبري کرد. سيامک بدست فرزند اهريمن کشته شد و امان نيافت تا در اين راه گامي بردارد. هوشنگ اما هوشنگ پادشاهي هوشمند و بينا دل بود و به آباداني جهان کمر بست.
هوشنگ
نخستين کسي بود که آهن را شناخت و آن را از دل سنگ بيرون آورد. چون بر اين فلز گرانمايه دست يافت پيشه آهنگري را بنياد گذاشت و تبر و اره و تيشه از آهن ساخت. چون اين کار ساخته شد راه و رسم کشاورزي را آغاز نهاد. نخست به آبياري گرائيد و با کندن جوي ها آب رودخانه را به دشت و هامون برد. آنگاه بذر افشاندن و کاشتن و درودن را به مردمان آموخت و مردان کارآمد را به برزگري گماشت. بدين گونه کار خورش مردم به سامان رسيد و هرکس توانست در خانه خود نان فراهم کند. درکيش و آئين و يزدان پرستي، هوشنگ پيرو نياي خود کيومرث بود. گرامي داشتن آتش و نيايش آن نيز از زمان هوشنگ آغاز شد، چه نخست او بود که آتش را از سنگ پديد آورد.
پديدار شدن آتش
و آن چنان بود که يک روز هوشنگ با گروهي از ياران خود به سوي کوه مي رفت. ناگاه از دور ماري سياه رنگ و تيز تاز و هول انگيز پديدار شد. دو چشم سرخ بر سرداشت و از دهانش دود برمي خاست. هوشنگ دلير و چالاک بود. سنگي برداشت و پيش رفت و آنرا به نيروي تمام بسوي مار پرتاب کرد.
مار پيش از آنکه سنگ به وي برسد از جا برجست و سنگي که هوشنگ پرتاب کرده بود به سنگي ديگر خورد و هر دو در هم شکستند وشراره هاي آتش به اطراف جستن کرد و فروغي رخشنده پديد آمد.
هرچند مار کشته شد اما راز آتش گشوده شد. هوشنگ جهان آفرين را ستايش کرد و گفت اين فروغ، فروغ ايزدي است. بايد آنرا گرامي بداريم و بدان شاد باشيم.
چون شب فرا رسيد فرمان داد تا بهمان گونه شراره از سنگ جهاندند و آتشي بزرگ برپا کردند و به پاس فروغي که ايزد بر هوشنگ آشکار کرده بود جشن ساختند و شادي کردند. مي گويند «جشن سده» که نزد ايرانيان قديم بسيار گرامي بود و بهنگام آن آتش مي افروختند از آن شب به يادگار مانده است.
کوشش هوشنگ به اينجا پايان نگرفت. فرّه ايزدي با وي بود و او را بر کارهاي بزرگ توانا مي کرد. هوشنگ بود که دام هاي اهلي را چون گاو و خر و گوسفند از دام هاي نخجيري چون گور و گوزن جدا ساخت، تا هم مايه خوراک مردمان باشند و هم در ورزيدن زمين و کشاورزي بکار آيند. از جانوران دونده آنها را که چون سنجاب و قاقم و روباه و سمور پوست نرم و نيکو داشتند برگزيد تا مردمان پوست آنها را برخود بپوشند. بدينگونه هوشنگ عمر خود را به کوشش و انديشه و جستجو براي آباداني جهان و آسايش مردمان بکار برد و جهان را آبادتر از آنچه به وي رسيده بود به طهمورث سپرد.
طهمورث
طهمورث کارهاي پدر را دنبال کرد و بردانش و آگاهي مردمان افزود. او بود که نخست رشتن پشم بره و ميش را به مردمان آموخت و آنان را به بافتن جامه و فرش راهنما شد. او بود که سبزه و کاه و جو را خورش دام هاي اهلي قرار داد. جانوران شکاري را نيز نخست او برگزيد: از ددان رمنده يوز و سياه گوش را و از پرندگان تيز چنگ باز و شاهين را او رام کرد و شيوه تربيت آنان را براي شکار او به مردمان آموخت. ماکيان و خروس را نيز او به خانه ها آورد. با ديوان و با آفت هاي جهان ستيزه کرد و آنها را درهم شکست و فرو نشاند. نوشتن خط نيز از زمان وي آغاز شد. با اين همه هنوز دانش مردمان فراوان نبود و آموختني بسيار بود. طهمورث جاي به جمشيد سپرد و جمشيد بود که به کمک فرّه ايزدي و نيروي انديشه اش آئين زندگي را رونق بخشيد و دانش هاي نوين به مردمان آموخت.
جمشید
جمشيد با فرّ و شکوه بسيار به تخت نشست و برهمه جهانيان پادشاه شد. ديو و مرغ و پري همه در فرمان او بودند و درکنار هم به آسايش ميزيستند. جمشيد هم شهريار بود و هم موبد. کار دين و دولت هر دو را هرمزد بدست وي سپرد.
نخستين کاري که جمشيد پيش گرفت ساختن ابزار جنگ بود تا خود را بدانها نيرو ببخشد و راه را بر بدي ببندد: آهن را نرم کرد و از آن خود و زره و جوشن و خفتان و برگستوان ساخت. پنجاه سال درين کوشش برآورد وگنجينه اي از سلاح جنگ فراهم ساخت.
آنگاه جمشيد به پوشش مردمان گرائيد و پنجاه سال نيز درآن صرف کرد تا جامه بزم و رزم را فرهم آورد. از کتان و ابريشم و پشم جامه ساخت و همه فنون آنرا از رشتن و بافتن و شستن و دوختن به مردمان آموخت.
چون اين کار نيز به پايان آمد جمشيد پيشه هاي مردم را سامان داد و اهل هر پيشه را گرد هم جمع کرد. همه مردمان را به چهار گروه بزرگ بخش کرد: يکي مردان دين که کارشان پرستش کردگار و کارهاي روحاني بود. اينان را در کوه جاي داد.* ديگر مردان رزم که آرادگان و سربازان بودند و کشور به نيروي آنها آرام و برقرار بود. سوم برزگران که کارشان ورزيدن زمين و کاشتن و درودن بود و به تلاش و کوشش خود تکيه داشتند و به آزادگي مي زيستند و مزد و منت از کسي نمي بردند و جهان به آنان آباد بود. چهارم کارگران و دست ورزان که به پيشه هاي گوناگون وابسته بودند.
جمشيد پنجاه سال نيز در اين کار بسرآورد تا کار و پايگاه و اندازه هرکس معين شد. آنگاه جمشيد در انديشه خانه و ساختمان افتاد و ديوان را که در فرمان او بودند گفت تا خاک و آب را بهم آميختند و گل ساختند و آنرا در قالب ريختند و خشت زدند. سنگ وگچ را نيز به کمک خواستند و خانه و گرمابه و کاخ و ايوان بپا کردند.
چون اين کارها فراهم شد و نيازهاي نخستين برآمد، جمشيد در انديشه آراستن زندگي مردمان افتاد: سينه سنگ را شکافت و از آن گوهرهاي گوناگون چون ياقوت و بيجاده و فلزات گرانبها چون سيم وزر بيرون آورد تا زيور زندگي و مايه خوشدلي مردمان باشد. آنگاه در جستجوي بوي هاي خوش برآمد و برگلاب و عود و عنبر و مشک و کافور دست يافت.
عيد نوروز
بدينسان جمشيد با خردمندي بهمه هنرها دست يافت و برهمه کار توانا شد و خود را درجهان يگانه ديد. آنگاه انگيزه برتري و والاتري در او بالا گرفت و در انديشه سير در آسمان ها افتاد: فرمان داد تا تختي گرانبها براي وي ساختند و گوهر بسيار درآن نشاندند. جمشيد برآن نشست و سپس به ديوان که بنده او بودند فرمان داد تا تخت را از زمين برداشتند و بسوي آسمان برافراشتند. جمشيد درآن چون خورشيد تابان بود و در هوا سير مي کرد. اين همه را به نيروي فرّه ايزدي مي کرد. جهانيان از شکوه و توانائي وي خيره ماندند. گردآمدند و بر بخت و فرش آفرين خواندند و براو گوهر افشاندند و آن روز را که نخستين روز فروردين ماه بود "نوروز" خواندند و جام و مي خواستند و به شادي و رامش نشستند. هرسال آن روز را جشن گرفتند و شادماني کردند. «عيدنوروز» از اينجا پديد آمد.
جمشيد سيصد سال بدينسان پادشاهي کرد. درين مدت مردم از رنج و مرگ آسوده بودند.وي چاره دردمندي و بيماري و راز تندرستي را پديدار کرده و به مردمان آموخته بود. در روزگار جمشيد جهان آرام و شادکام بود و ديوان بنده وار در خدمت آدميان بودند. گيتي پراز نواي شادي بود و يزدان راهنما و آموزنده جمشيد بود.
______________________________________________________________
* ايرانيان در زمان هاي بسيار کهن معبد و مسجد نداشتند و آفريدگار را در فضاي باز و بربلندي ها و فراز تپه ها و کوه ها پرستش مي کردند.
- برگزیده