انقلاب فکری و دینی
Published by majid on Wed, 10/06/2010 - 19:04
گزیدهها
بحث و جدل متفکران ایرانی دربارۀ نقش دین در عرصۀ اجتماعی، بهویژه در بستر مفاهیم مدرنی چون آزادی و حقوق انسان، و حکومت منبعث از ارادۀ عمومی، عمری بیش از یک سده دارد. با شرح و تفسیر و نشر این مفاهیم بود که زمینه برای انقلاب مشروطیت هموار شد. نوشتههای این شمارۀ ایران نامه نیز هریک به نوعی به نقش دین در حکومت و جامعه و ارتباط آن با ارزشها و مفاهیم مدرن سیاسی و فرهنگی پرداختهاند. از همین روست که بخش گزیدههای این شماره شامل تکههایی از آثار سه تن از اندیشهورزان آن دوران است و معرّف سیر حرکت پر نشیب و فراز جامعۀ ایران در راه پیوستن به جوامع باز و آزاد جهان.
***
دین و ملیت
*انقلاب فکری و دینی
. . . انقلاب سوم که برای بیداری و ترقی ایران لازمست عبارت از انقلاب فکری و دینی میباشد. در نظر من اهمیت این انقلاب بیشتر از آن انقلاب سیاسی و ادبی است چون که دین و یا در حقیقت، افکار و عقاید و عادات و اخلاقی که به نام دین در ایران رواج یافته و قرنهاست درین سرزمین ریشه دوانیده است، در سرنوشت ملت ایران و در فراهم آوردن اوضاع کنونی آن بیاندازه ذیمدخل است و امروزه اکثریت بزرگ اهل ایران فکراً و روحاً و جسماً در زیر نفوذ مذهب زندگی میکنند چون که زمام عقول و افکار و حسیات ملت در دست روحانیان و ملاهاست.
پس اصلاح حال ملت و جماعت و تولید یک انقلاب حقیقی فکری و سیاسی که ضامن استقلال و ترقی ایران باشد بسته به اصلاح حال و افکار و تغییر اوضاع روحانیان ایران است که آن هم فقط با یک انقلاب فکری و دینی بعمل خواهد آمد (ص 1). . . .
غرض ما ازین انقلاب دینی، برخلاف آنچه بعضی کوتهنظران و بیخردان تصور میکنند، نه تغییر و تبدیل دادن دین اسلام و تأسیس یک دین تازه است و نه تشویق و تحریک به بیدینی و لامذهبی. چون که: اولاً دین رسمی امروزی ایران که مذهب شیعی اثناعشری است، به شرط پاک شدن از خرافات و اضافات، ضامن سعادت و مساعد به ترقی و تمدن ایران میتواند بشود و در زیر، چگونگی این مسئله را شرح خواهیم داد.
ثانیاً بیدینی هرگز مایه خوشبختی و ترقی نیست و هیچ ملت از راه بیدینی به سعادت نرسیده است و هیچکدام از ملتهای متمدن و باعظمت امروزی بدان معنا که مردم عوام و حتی متجددین ظاهربین ما به لفظ بیدین میدهند، بیدین و لامذهب نیست و بلکه برعکس، روز به روز در ممالک غرب، به نفوذ دین و به عدد معبدها و مداومین آنها و به شمار مطبوعات و نشریات مذهبی میافزاید. و روزهای یکشنبه در کلیساها ازدحام غریبی دیده میشود که قبل از جنگ نبوده است. و اساساً اگر پی به معنای حقیقی دین ببریم میبینیم که اصلاً شخص بیدین در عالم – جز ایران - وجود ندارد (ص۳) . . .
اما این که مذهب تشیع نتوانسته است ایران را از نعمت ترقی و تمدن بهرهمند سازد گناه آن به گردن علما و روحانیان ایران است که حقایق را گذاشته به ظواهر پرداختهاند و چون خود فاسد شدهاند، جهان ایران را نیز فاسد کرده ایرانی را بدین روز سیاه نشاندهاند. چنان که یک نظر به اوضاع دین و روحانیت در ممالک اروپا و در ایران، ما را به حقیقت این مسئله قانع خواهد کرد (ص۵). . .
تعقیب و زجر آزاداندیشان و پروتستانها در تمام اروپا و جنگهای مذهبی فرانسه بر ضد «هوگه نوتها» و تشکیل محکمههای «انگیزیسیون» که به تفتیش ایمان و عقاید مذهبی مردم و به مجازات دادن مرتدها و اهل بدعت مأمور بودند، قرنها خاک اروپا را با خون مردم بیگناه به نام دین رنگین کرد (ص 6) . . .
جای دقت است که دین مسیح که اساس آن بر محبت و برادری و صلح و آسایش بوده و خود مسیح این اساس را با حیات خود تصدیق و تسجیل کرده بود، چون به دست روحانیان دنیاپرست افتاد مایه این همه فتنه و خونریزی گشت.
دین او بود از پی مهر و وداد
نی برای فتنه و ظلم و فساد
چون برون شد قوم او ز احکام دین
شد ز خونش سالها رنگین زمین
وقتی که این گروه خود را به مقام روحانیت و نیابت مسیح رسانید و وقتی که کرورها نفوس را بنده و پایبوس خود دید، طغیان نموده احکام را تغییر و خود را مالک رقاب امت و قاهر مطلق ساخت و از آن وقت فرقه روحانیان از روحانیت و معنویت دست کشیده دنیاپرست شدند و هوسهای نفسانی و فریبهای شیطانی بر ایشان غالب آمده و آنان را گمراه کرد. و بدان سبب کمکم این فرقه دنیاپرست در زیر نام و پرده مذهب و روحانیت برای حفظ مقام و تسکین طمع و حرص خود و برای اجرای خواهشهای نفس اماره، مذهب را آلت تسلط و نفوذ و جبروت خود قرار داده، مراسم و عادات و خرافات زیادی به نام مذهب رواج دادند تا بازار خود را گرم نگاه دارند. چنان که پارهای اعمال عوامفریب خارج از عقل و مضحک مانند خرید و فروش بهشت و عفو کردن گناهها در مقابل پول از طرف پاپها و طلب مغفرت و اجابت و شفاعت از مجسمههای حواریون که نوعی از بتپرستی است و اعتراف گناهها هر سال در «روز توبه» در پیش کشیشها و بخشیدن آنان گناهها را به نام خدا و امثال اینها که هنوز در بسیاری از ممالک معمول است درجه خرافات و اوهام را که در دین مسیح داخل کردهاند نشان میدهد.
ولی با همه اینها، اولاً ملتهای اروپا چنان که در سایر کارها از ما جلو افتادهاند در اصلاح امور دینی و جلوگیری از مظالم کلیسا و تعصب و خرافات نیز پیش افتاده و مدتهاست که به نفوذ و مداخله دین در امور مدنی خاتمه دادهاند و امروزه به استثناهای بسیار نادر، وحشت و مظالمی به نام مذهب ایقاع نمیشود و اساساً بسیار نادر است که از دین و مذهب کسی بپرسد و یا از اجرای مراسم دینی کسی را مانع بشوند و یا زجرش نمایند. . .
اما آنچه در این زمینه از دین اسلام تراوش کرده است آن را آثار مسلمانان و عمران ممالک اسلام نشان میدهد ولی باید این را نگفته نگذاریم که بیش از دین اسلام، خود مسلمانان درین نتیجه مقصرند و گناهکار! زیرا از یک طر ف دینی که مانند اجتهاد، وسیلهای به دست ما داده است و دینی که گفته است با تغییر زمان، احکام نیز تغییر میتواند یابد، مانع ترقی و دشمن تمدن نمیتواند بشود و ثانیاً چنان که خواهیم دید، دوره خلافت عباسیان ثابت کرده است که دین اسلام مخالفت با آزادی فکر و عقیده و با فلسفه و ترقی و تمدن ندارد و نباید هم داشته باشد، فقط روحانیان ما هستند که اسلام را بدین حال انداخته و آن را دشمن ترقی و تمدن ساختهاند. . . (صص ۹ – ۸)
با این که میان این دسته از مردم اشخاص با فهم و با ذکاوت و رجال باهوش و کیاست و علمای دیندار فرشته خصال کم نبوده و در عهد خود منبع فیض و برکت و فضیلت و عفت بودهاند، باز در آن ضمن مردمان دین به دنیافروش و خودپرست و ظلمپرور و نادان صرف و وحشی نیز پیدا شده و ضربتهای بزرگ به اخلاق و آزادی و وحدت اجتماعی و ترقی ایران زدهاند. ضررها و ضربتهای این گروه بدتر و مهلکتر از مظالم و ضربتهای پادشاهان و حکام وحشی خونخوار بوده و میباشد زیرا این گروه خود را در کسوت دین و مذهب نشان داده و به فریفتن مردم ساده و عوام زودتر موفق میشوند. اینها بر ایمان و قلب و روح مردم ضربت میزنند و سلاطین جابر بر مال و جان آنها. اینها در پرده و با ریاکاری و به نام خدا و رسول و دین خانه مردم را غارت میکنند و پادشاهان با جبر و زور علنی. بزرگترین جنایت و ظلم این طبقه این است که نام و حیثیت علمای حقیقی و متدین و پاکنفس را نیز آلوده میسازند چون که همه در یک کسوتاند و دارای همان علایم خارجی. بدین جهت مردم که این اعمال ناشایست و شوم را ازین قوم میبینند از همه روحانیان متنفر میشوند و همه را به یک نحو و ازین قبیل قیاس میکنند و سلب عقیده از علم و روحانیت و دین مینمایند.
بدبختانه در دو قرن گذشته این طایفه از حیث اخلاق فاسدتر از دیوانیان گشته است و مخصوصاً در عهد قاجاریه از یک طرف روز به روز از عدد علمای حقیقی و متدین و متقی بکاست و حوزه دین جولانگاه شیادان دنیاپرست شکمبنده گردید و از طرف دیگر چون سلاطین و امرا وجود علمای متدین را مانع اجرای مقاصد و شهوترانی و تفرعن و بیلجامی و مظالم خود میدیدند به قلع ریشه نفوذ آنان کوشیدند و آخوندهای بیمغز متملق و چاپلوس دو رو و ریاکار و پستفطرت را دور خود جمع کرده با انواع اعزاز و اکرام عروسکی ساختند و به گردن ملت سوار کردند.
این فرقه دین به دنیافروشان استفاده از کسوت روحانی کرده، طوری در پیروی از فریبهای شیطانی و هوسات نفسانی افراط کردند که در زیر پرده و نام مذهب از هتک نوامیس افراد صافدل نیز فروگذاری ننمودند و خود را دلال مظلمه پادشاهان خوانخوار کرده هرچه آنها از ملت غارت کردند اینها با حرفهای بیمغز به تسلیت دادن وی کوشیدند و به اطاعت ظلم و تحمل جور و بیداد دعوت و ترغیب کردند. (صص ۱۸ – ۱۷) . . .
بالاخره این نفسپرستان بیفضلیت، برای تسکین شهوت و طمع خود، برای تمتع از لذایذ دنیوی، برای بستن چشم مردم، طوری احکام دین را تغییر دادند و به نحوی اذهان و دماغ های مردم ساده را با خرافات و اوهام پر کردند که ملت مانند مرده در دست آنان بیحرکت و بیاراده تسلیم محض شد و تحصیل علم و معرفت را حرام و بیلزوم دانست و ازین رو دین اسلام دشمن ترقی و علم به قلم رفت. این شکمپرستان ریاکار و این زالوهای پیکر اجتماعی ملت که خود را نایب امام و حافظ شریعت محمدی مینامند کدام شباهت و مناسبت با ائمه و خلفای عهد نخستین دارند.
تو خودت را خواندهای نایب امام
پیشوا کرده خودت را بر انام
بین چون تو رهزن و آن رهبران
فرق باشد از زمین تا آسمان
ملت بدبخت نمیداند که حضرت علی بنابیطالب مزدوری یهودی را میکرد تا از رنجدست خود نان بخورد و عمربنخطاب در تاریکی مینشست و از بیتالمال مسلمین شمعی بر نمیداشت و خود حضرت رسول، روزی که خرما میل فرموده بود طفلی را از خوردن خرما منع نمیفرمود! آیا کدام اعمال و حرکات روحانیان امروزی ما شباهت به اخلاق شارع مقدس و مطابقت با احکام دین او دارد؟ کسی نیست از این گروه گمراهکننده بپرسد که آیا با کدام رنجدست این همه ثروت و املاک و خانه و دهات و باغات را تحصیل کردهاید؟
ملت ساده بدبخت نمیداند که اینها دین و مذهب را در دست خود آلت کسب معیشت و اخذ جر و نفع ساخته، و روضهرضوان خوانی را دکان حرفبافی و گریهفروشی قرار دادهاند. عوام صافدل نمیفهمد که این حافظان دروغی شریعت به قدری از حقیقت اسلام دور افتاده و دریچه آزادی تفکر و تعقل را طوری بروی مردم بسته دماغها و روحهای جماعت را در دریای منقولات و خرافات غرق کردهاند که از اثر آن امروز هم که نور تمدن و ترقی، جهان را منور ساخته در پایتخت ایران معجزهبازی راه انداخته و بساط عوامفریبی گستردهاند و دین اسلام را اسباب مسخره و شعبده قرار دادهاند. این بدبختها که هر چیز تازه را که مخالف منافع مادی و ریشهکن حب ریاست و عوامفریبی آنها است تحریم و تکفیر مینمایند و این غفلتزدگان جاهل، از اسلام باطن را گذاشته ظاهر را میپرستند و مغز را گذاشته و پوست را برداشتهاند.
جان و مغز دین را بگذاشتی
وز جهالت پوست را برداشتی
این که تو داری نه آن دین خداست
دینت از دین مسلمانی جداست
اینها هیچ خیال نمیکنند که این کفنهای مردهها، این چلوار عمامهها و شالها و قماشها و لباسهای آنان و حتی قند و چائی و پارچه سیاه که در مراسم عزا و روضهخوانیها صرف میکنند همه ساخته دست فرنگ است و ازین همه گذشته کاغذی که کلامالله روی آن چاپ میکنند در فرنگ ساخته شده است. اینها گویا نشنیدهاند آن حرف ساده و عوامانه مرد فرنگی را که به یک مسلمان که نمیخواست آب خوردن برایش بدهد زده که شما مسلمانان به عیسی باید شب و روز دعا کنید که شما را برای ماها نجس قرار نداده و ما را هم از داد و ستد با شما منع نکرده است وگرنه شما مسلمانان از گرسنگی میمردید و مردههایتان را هم بیکفن دفن میکردید. . . .کسی نیست ازین دینفروشان بپرسد که آیا آن علمای پاکدل و نیکسیرت که در قرون اولی اسلام، تمام مسائل دینی را با آزادی کامل، به موقع مناقشه گذاشته از جاده تدقیق میگذراندند، مگر مسلمان نبودند. (ص ۲۰- ۱۸). . . .
این گمگشتگان روحانینما از فرط جهالت و بیخبری از مذاهب دیگر عالم و سرگذشت ملتها و تاریخ اقوام، تصور میکنند که این تسلط و فرمانروایی آنان پایدار خواهد ماند و این ملت که امروز در دست ایشان مانند مرده بیحرکت و بیاراده مانده و جان و مال و عرض و ناموس خود را تسلیم آنان کرده است تا ابد در همین حال مانده و آنان را خواهد پرستید! ولی اینطور نیست، به موجب همان قانون طبیعی و فلسفه اجتماعی که در مقدمۀ این کتاب ذکر کردیم دیر یا زود، توده ملت بیدار شده پی به حقوق خود خواهد برد و اسباب بدبختی و ذلت خود را خواهد جست، آن وقت خواهد دید که این گروه دستاربند سبب یگانه ذلت و بدبختی او شدهاند، آن وقت خواهد فهمید که هرچه گفتهاند خود بدان عمل نکردهاند و این دستار و تسبیح و این قبا و ردا و این ریش انبوه و گردن کلفت همه برای گول زدن و بدام کشیدن و اسیر کردن او بوده است. آن وقت خواهد درک کرد که سرمایه این گروه، ریا و دورویی و کسب ایشان دین به دنیا فروختن، ناحق را حق و حق را ناحق کردن، شکم خود را از حرام و مال یتیم پر کردن و در راه شهوت و شهرت، پشت پا به نوامیس اسلام زدن بوده است آن وقت حس خواهد کرد که این فرقه که خود را حامی دین اسلام و نایب امام میخوانند در حقیقت، هادم اسلام و خادم درهم و دینار است ایشان سیم و زر را میپرستند نه خدای یکتا را، اسلام را وسیله اغوای مردم و مایه کسب معیشت کرده، َحلال را حرام و حرام را حلال نمودهاند. کعبه ایشان مسند ریاست و قبله ایشان قلب شیطان است! آن وقت سخن حضرت عارف به یادش افتاده با جزئی تحریف خواهد خواند:
آنکه او در نظرم همچو سلیمان بنمود
گشت ثابت به من امروز که او اهرمن است
در اینجا لازم میدانیم بگوئیم که البته معدودی از علما و مجتهدین متدین و باتقوی در گوشه و کنار ایران وجود دارند که ساحت نفس ایشان از هرگونه آلایش دنیوی پاکست و البته در این تنقیدات و اعتراضات که جز حس صمیمیت و ایمان، و خلوص عقیدت و محبت به حقیقت چیز دیگر ما را به ایراد آنها وادار نمیکند، موضوع و مخاطب نیستند. ما بیش از هر ایرانی، وجود اینگونه علمای حقیقی را که از شوایب نفسانی عاری هستند، محترم و مغتنم میشماریم زیرا میبینیم که در قلمرو دین و ایمان چگونه گرفتار قحطالرجال و محروم از هادیان حقیقی هستیم و محیط ایران چه اندازه محتاج و تشنه حقایق معنوی و مظاهر علوی دین میباشد.
لیکن با وجود این از یک نقطه نظر به مناسبت این که ایشان را مرجع یگانه و حامل حقیقی اسلام میدانیم، بیشتر از دیگران ایشان را مسئول میشماریم و مخاطب ساخته میپرسیم که آیا ازین اوضاع امروزی باخبرید یا نه و آیا مشاهده نمیکنید که این جهال دنیاپرست که به لباس دین و به کسوت شما درآمدهاند چگونه هر روز ضربتهای مهلک به پیکر اسلام میزنند؟ اگر جواب بدهید که نه پس چگونه رفع مسئولیت از خود توانید نمود که شما نایب امام و حجت خدا و آیت او در روی زمین هستید و اگر بفرمائید که بیوقوف نیستید پس چرا به اجرای اوامر الهی و وظایف دینی که امر به معروف و نهی از منکر باشد قیام نمیکنید و ترک امر خدا را مینمائید؟ چرا خود را دانسته از نظم امور جماعت و از حفظ حدود و احکام دین معاف میدارید و به کنار میکشید و چرا مردم را به امور خیر امر میکنید و نفس خود را فراموش مینمائید. مگر این که بگوئیم از گم کردن مقام و مسند و مرجعیت خود میترسید و از رسیدن صدمه و آزار میاندیشید پس درین حال چه فرقی میان شما و دیگران میماند. مگر منتهای درجه صدمات، مردن نیست و مگر مردن، دیر یا زود، نصیب هر نفس نمیباشد. اگر شما در حقیقت خود را نایب امام میدانید و ایمان خود را کامل میشمارید پس چرا در اعلای کلمه حق از سید شهدا پیروی نمیکنید و با خلوص عقیدت در راه دین به میدان شهادت نمیشتابید و با این حال از جماعت عوام چه توقع دین و ایمان میتوانید داشته باشید؟ سکوت شماها معصیت است و کسانی که عالماً و عامداً معصیت کنند عذاب آنان شدیدتر خواهد بود. . . (صص ۲۳ – ۲۱)
حس اخوت مذهبی و اساسا" تعصب دینی مسلمانان امروزی یک چیز خیالی و موهوم بوده و در نتیجه فساد حال علما است، افراد آن نیز طوری فاسد شدهاند که تحریکات دینی را هم در روح و قلب آنان اثری نمانده است و گوئی با اسلام رابطه نداشتهاند. این حقیقت را که سالها دولتهای اروپا را متفکر و متزلزل داشته بود و از اتحاد اسلام میترسیدند، دولت جوان جمهوری ترکیه با لغو کردن خلافت، گرچه شاید بر ضد منافع خود بود به جهان اعلان کرد و این پرده اوهام را درید و نشان داد که: «در پس پرده به جز رنگ و فسون چیز نبود.» از این تاریخ دیگر، دین نمیتواند و نباید هم یک آلت سیاست شود و محرک ما ملتها و محور تعصب و جنبشها گردد و اتحاد اسلام باید معنی حقیقی خود را که نشر احساسات برادری و محبت میان مسلمین است کسب کند نه آن معنی سیاسی را که درین اواخر حکومت عثمانی به آن داده و آن را آلت اجرای اغراض سیاسی خود و وسیله اغوا و استیلای ملتهای دیگر اسلامی کرده بود. امروز هم که هنوز پس از این که حکومت ترکیه جمهوری اعلان افلاس این فکر را کرد اگر باز مامورین و ماجراجویان ترک در اکناف ایران از سادگی و نادانی مردم این مرز و بوم استفاده کرده به نام اتحاد اسلام و در زیر پردۀ مذهبی و برادری مقاصد سیاسی و خیالات پلتیکی و استیلاجویانه خود را میخواهند اجرا کنند، جز برای گول زدن سادهلوحان و صافدرونان و عوام چیز دیگر نیست. از طرف دیگر در اروپا دین مقام حقیقی خود را دریافته و در داخل دایره کلیساها و در اعماق دلها و روحها جایگزین گشته است و در شرق نیز این حال دیر یا زود بهعمل خواهد آمد و دین مقام قدسی خود را از نو کسب خواهد کرد. . .( ص۲۶)
نسل جدید ایران بهتدریج طی مدارج تکامل عقلی و روحی کرده پی به حقیقت و اسرار طبیعت خواهد برد و اساس ایمان خود را بروی این افکار بنا خواهد کرد و در حقیقت دین را یک رابطۀ روحی و قلبی میان خود و خدای خود دیده هیچ کس را حق مداخله بدان نخواهد داد و خود نیز بدین حق مشروع دیگران تجاوز نخواهد کرد. پس درین حال، دین را آلت اغراض دنیوی و وسیلۀ ظلم و تخریب قرار دادن و محرک اعصاب و محور قوای فعال یک ملت ساختن و مایه بغض و کینه و تجاوز به دیگران کردن گناه بزرگیست و ازین رو دین یک محرک اجتماعی (ایدهآل) ملت ایران نمیتواند و نباید شود. چه دین یک امر مقدس الهی است و مقام قدسی خود را از دست نباید دهد. در این صورت برای تحریک روح و قلوب افراد ملت ایران یک هدف آمال ملی و یک سایق و محرک دیگری باید جست. . . (ص۲۸)
به عقیده من ملت ایران فقط به وسیله حفظ ملیت و ایرانیت خود میتواند خدمت به نوع بشر کند یعنی برای ایرانی، مرحلۀ نخستین سعادت بشر، سعادت خود ایرانست زیرا اگر ایران نجات یابد و استقلال قومی و موجودیت سیاسی خود ر ا حفظ کند آن وقت میتوان گفت که جزوی از بشریت نجات یافته است که به سعادت بشر خدمت مهم بجا خواهد آورد. چه تاریخ گذشتۀ ایران و تجلیات روح آن ثابت میکند که ملت ایران در تمدن قدیم بهره بزرگی داشته است و از پرتو ذکاوت و روح فلسفی خود در آتیه به سعادت و نجات بشریت خدمت بزرگی خواهد کرد. از اینرو خدمت به ایرانیت خدمت به بشریت است و سعادت ایرانی متضمن سعادت بشر خواهد بود.
اما ایرانی وقتی میتواند به سعادت خود و سعادت بشر یاری کند که ملیت خود را از دست ندهد یعنی تمدنی مخصوص به خود داشته باشد و تجلیات روح خود را بتواند به منصه ظهور برساند بدین سبب ما ملیت را یگانه وسیله ترقی ایرانی میدانیم و آن را کمال مطلوب و غایه آمال نژاد جوان و نوزاد ایران میشناسیم. زیرا که در نتیجۀ تدقیق اوضاع عالم و احوال ایران ایمان کامل پیدا کردهایم که بدون حفظ استقلال قومی و شعایر ملی و پرورش دادن روح ایرانیت نجات ایران و خدمت کردن آن به سعادت بشر محالست. آنان که تلقین ملیت و حفظ استقلال قومی و ایرانیت را مخالف با سعادت بشر میدانند و تبلیغ وحدت بشر و اتحاد اسلام را در ایران بزرگترین خدمت به نوع بشر و یگانه چاره نجات ایران میپندارند به خطا میروند. باید بیش از همه به کالبد افسرده این ملت روح ملیت دمید و او را بیدار کرد و به او فهمانید که کی بوده و چه روزگاری بسر برده و چه تاریخی در عقب سر داشته است.
پیش از آشنا کردن ملت ایران با اجزای دیگر بشریت باید او را با ا فراد خود آشنا کرد و آشتی داد و برادر نمود. باید نخست با عشق ملیت و ایرانیت آنان را بههم نزدیک و با هم دوست ساخت و حس همدردی و برادری را در قلوب آنان جای داد. و باید سخنان و پیام زیرین را به گوش هوش آنان فرو خواند؛ ای مردم ایران شما همه با هم برادرید و در پیشگاه خداوند برابر. شما همه پروردگان یک آب و خاکید و از پشت یک پدر و مادر! شما در آبادی و ویرانی این کشور و در نیکبختی و پریشانی همدیگر یک سود و یک زیان دارید. برخیزید با هم برادروار بجوشید تا جامه نیکبختی را بپوشید. از دشمنی و بدخواهی دوری گزینید تا میوه شادی و آسایش بپینید و فیروز و نیرومند گردید. دین شما و زبان شما نباید شما را با هم دشمن سازد و رنگ چهره و چگونگی جامه و کلاه نباید دلهای شما را از یکدیگر برماند چه خداوند از شما جز مهرورزی و نیکخواهی دربارۀ همدیگر چیزی نمیخواهد. برخیزید دست یگانگی بهم دهید و کین و دشمنی و برادرکشی و مردمآزاری را کنار بگذارید و برادروار با هم راه روید و بههم مهر ورزید تا روی خوشی و رستگاری ببینید و به پایه نیکبختی و سرافرازی برسید. تا روزی که یگانگی و کوشش و خردمندی را یاد نگیرید و کار نبندید و تا آن دم که پیکر جان و تن خود را با زیور دانش و هنر نیارائید و خود را نیرومند و توانا نسازید، در دست زورمندان و با دانشان زبون و بیچاره خواهید ماند. (صص۳۴ – ۳۳)
ملیت و روح ملی ایران*
اثرات فقدان علم و آزادی در ایران
یکی از حکما گفته است: اگر آزادی فکر و عمل را از نوع بشر سلب کنیم جهان ما شکل یک قبرستان را میگیرد و اگر از این آزادی، او را بهرهمند سازیم ولی به پاشیدن تخم علم در کشتزار دماغ وی نکوشیم جهان ما، فرقی با بیشه حیوانات وحشی پیدا نمیکند.
حالا لازم میدانیم که این مسئله را قدری واضحتر بیان کنیم و مقصود خودمان را از زنده کردن ملیت ایرانی و هدف قرار دادن آن برای آمال ملی روشنتر اظهار داریم. ما میگوئیم که ملت ایران وقتی یک تمدن درخشانی داشته است که درآن عهد یکی از بزرگترین و باشکوهترین سلطنتهای روی زمین را دارا بوده است چنان که آثار فنی و صنعتی و فلسفی آن تمدن، پس از هزاران سال، باز تاکنون بر جا مانده
و بناهای شکسته و نبشتهها و سنگتراشیهای عهد هخامنشیان و ساسانیان و همچنین نوشتههای ملتهای قدیم به عظمت و رونق آن تمدن دیرین شهادت میکنند.
ما میگوئیم با این که ملت ایران قرنها در زیر فشار بندگی و زیردستی حکمداران ظالم بیحس و معرفتکش و در زیر زنجیر استیلای ملتهای وحشی بیگانه زیسته و با این که بسیاری از آداب و اخلاق قدیم و شعایر ملی و حتی دین و آئین باستانی خود را از دست داده و در اوضاع سیاسی و اجتماعی او تغییرات کلی به عمل آمده است باز روح ایرانیت او نمرده و همان خصایص فطری را که دو هزار سال پیش داشته باز دارا میباشد. فقط حوادث روزگار خط سیر آن روح را تغییر داده و یک پرده ضخیم، رخسار آن روح را پوشیده داشته است و آن پرده عبارت از جهالت و اسارت یعنی نداشتن علم و آزادیست.
ما میگوئیم که ملت ایران استعداد نژادی و ذکاوت آریائی خود را گم نکرده و باز قادر است که یک تمدن درخشانی از خود بروز دهد و خدمتهای بزرگی به جهان علم و حقیقت و صنعت بکند زیرا هوش و ذکاوت فطری ایرانی هنوز زنده است و نهال فطانت و فرهنگ و دانش در کشور ایران بهکلی نخشکیده است فقط محتاج آبیاری از یک منبع فیاض تربیت و یک تابش آفتاب تشویق است. آن منبع و آن آفتاب جز علم و آزادی چیز دیگر نیست. ما میگوئیم که ملت ایران را فقط نبودن علم و آزادی بدین خاک سیاه نشانده است. هر وضع ناگواری که میبینید و هر حالت دلخراشی که مشاهده مینمائید و هر ظلم و خرابی و پریشانی که در این خاک روی داده و میدهد همه نتیجه بیعلمی یعنی نابینائی مردم و نبودن آزادی فکر و عقیده است.
سلطنتهای جسمانی و روحانی ایرانی، یعنی دیوانیان و روحانیان این مرز و بوم، برای حفظ مقام تسلط و فرعونی و برای سیر کردن اژدهای حرص و طمع و شهوت خود، ملت ایران را در گودال نادانی و پستی انداخته و با خاک جهالت و تعصب و اوهام و خرافات و با دستهای خونین ظلم و وحشیگری و شقاوت خاکریز کرده نگذاشتهاند نفسی به آزادی بکشد و به حال بیاید و نگاهی به اطراف خود کند. چنان که ظلمهای بیاندازه و وحشیانه پادشاهان که اغلب آنان در نتیجه کشتارهای خونین و حتی قتل فرزند و برادر تاج و تخت را از یکدیگر غصب نمودهاند، هرگز مهلت نداده است که مردمان مقتدر و توانا و صاحبان ذکاوت و فطانت بروی کار آمده و استعداد خود را نشان و کارهای مهم را انجام داده ملت ایران را براه ترقی و تجدد بیندازند.
بدتر از همه اینها، این روحانیان ما، که مسلط به روح ملت شده و خود را پیشوا و ارشاد کننده او قرار دادهاند، بهجای این که چشم خود را به جهان تمدن غرب باز کرده، از سرگذشت ادیان دیگر و پیشوایان آنها عبرت گرفته احکام دین مقدس اسلام را با قوه اجتهاد به مقتضیات زمان و احتیاجات عصر جدید موافق سازند، قوای دماغی مردم را طوری در تنگنای اوهام و خرافات اسیر نگاه داشتند که هیچ آثار فکری و ذکائی از آنها سر نزد. و هر وقت که از دماغی، نوری بلند شده، فکر جدید و آزاد و روشنی تجلی کرده و خواست با فروغ خود، دماغهای تاریک و قلبهای کدر مردم را روشن سازد، به محض این که احساس کردند انتشار این فکر، ممکن است به مقام تسلط و جبروت آنان صدمهای برساند و یا پرده از روی ریاکاریهای آنان بردارد، با چماقهای تکفیر آن را خاموش کرده کشتارهای وحشیانه برای حفط مقام خود راه انداختند. (صص۳ – ۱)
***
* مجلۀ ایرانشهر، شماره ۱ و ۲، برلین، ۲۰ اکتبر ۱۹۲۴.
** مجلۀ ایرانشهر، شماره ۴، برلین، ۱۷ دسامبر ۱۹۲۳.
Volume:
۲۵
Current Issue:
Current Issue
Visited:
1000